از زیر خاک نهالی بیرون آمده و جوانههای کوچکی از آن بیرون زده بود. آبش دادم تا درخت تناوری شد. این درخت برعکس درختان دیگر...
فرهنگی – ادبی
چه خیال کردی؟ من دنبال واژه های مرده های فراموشخانه های توام، که بگویند خوب است، که هذیان می بافم و من همیشه می بینم...
مادر بی تو ما به کدام درگاه رو خواهیم آورد!؟ بعد ازتو چه کسی مرحمی بر زخم دستان فرزندانت خواهد نهاد؟ خاوران چشم به راه...
آسمان اکنون، اشک می بارد. آسمان اکنون، اشک می بارد. فروغش را کنون گم کرده است انگار، در میان حسرت و اندوه، گویی می سراید...
کانون نویسندگان ایران در اطلاعیه ای به تاریخ چهارشنبه 17 بهمن ماه برگزاری موفق هشمین مجمع عمومی خود را اعلام کرد. بر طبق این اطلاعیه در...
به یاد حماسه ی سیاهکل و ستاره های تابناکش که شبی ظلمانی را ستاره باران کردند. کمربندت را محکم می بندی وه … در حسرت کدام...
در کوچهای از کوچه پسکوچههای دربند، کنارخیابان ظهیرالدوله، همراه با تعدادی از بچههای داستان نویس پشت درخانه مردی ایستادهایم که چند دهه است نامش با...
همیشه این گونه است تلنگر کوچکی بهانه است خواب از چشمانم می رباید در کدام انتظار بی پایان چشمانِ خسته ام شب را به صبح...
در خانه های تان کنارِ شومینه یا شوفاژ گرم نشسته اید، زمستان ذوب می شود، در گرم خانه تان شاید تلویزیونتان روشن است و مشغول...
امروز آسمان – بُغضش ترکید گونه هایش خیس شد ( ابرهای پاره – پاره ، ) بی مهابا – باریدند من خیس از خوزستانِ یکی...
نمی دانم کسی به یادم آورد یا خواب شبانه گنجشکی باران خورده در انتخاب واژه ای از یاد رفته می سوزم که در نمانم می...
امروز آسمان – بُغضش ترکید گونه هایش خیس شد ( ابرهای پاره – پاره ، ) بی مهابا – باریدند من خیس از خوزستانِ یکی...
جنبش نوپای کار میهنم در راه، بی نصیب از مزد کار خویشتن حتی، در ره بهروزی فردا کنون از دست وپا زنجیر بگسسته ست. گزمگانِ...
روزها ، به آخر دنیا فکر می کنم ! شب ها ، به آخر این شبِ سیاه ! اکنون به عقربه های ساعت که زمان...
خوب شد شاملو رفت. خوب شد که رفت و هفت هشت سال حکومت احمدینژاد را ندید. بعدش را هم ندید. دزدیهای حاکمها را ندید. گرسنگیهای...