برای رحمان هاتفی نماد و عصاره شور و خرد و عشق و……….چراغ راه درظلماتی قیراندود.
کمونیستی شیفته ،که یادش همیشه ماندگاراست و نامش برتارک مبارزات کارگران و زحمتکشان می درخشد .
این همه حضور معنا ؛
و این خودآگاهی بی حد و مرز
از حقیقتی آفتابگونه –
و آن همه مروارید در اعماق اقیانوس
وجودت ،
در تو کیِ شِکُفت و…
بار گرفت ،
و سر به خورشید کشید ؟
که طراوت سِحرانگیز سروده هایت
با عشقی رازگونه
از اعماق روح سترگت
عطراگین در فضایی از سیاهی
و تباهی پیچید ؛
,
و من هنوز مستم ؛
صبحگاهان با ششهایم
نفس می کشم
چُنان عطرِ گلهای بهاری
از آن می نوشم و…
در آینه ای که مقابلم گذاشتی
می جویم نهایت خویش را
و باز می گردم از آغاز ؛
بار می گیرم
از تبارتو ؛
و این راه ؛
که در گامهای استوار تو
بی خلل تداوم یافت ،
در کالبد فروشکسته ات
به دستان دژخیم ،
خاموش نشد ،
در عروق شب انسداد نیافت !
نقشی از خون بر دیوار زد ؛
درکدام نقطه ؟
نطفه بست و…
چنان توفانی آغازید ؟
که دریافتم ،
یارانت کنون ؛
ای دریغ ؛
بی تو سخت و جانفرسا ؛
می پویند آن _ راه که تو رفتی _
من… گوهر خویش را
در عشق رازگونه تو یافتم ؛
و در آن راهی … که تو ،
در پیش رویم نهادی .
رحمان
5/8/1398 (2019/10/27)