فخری خوروش که یکی از مهمترین هنرپیشههای سینما و تئاتر ایران بود و سهم بزرگی در فیلمهای کلاسیک و تئاترهای هنری داشت، متاسفانه دیروز در کالیفرنیای آمریکا درگذشت.انديشه نو...
فرهنگی – ادبی
اندوهِ تو از دلِ این شبِ تیره هم می گذرد و با طلوعِ صبح به آخر می رسد گرسنگی، ساعتهایِ طولانی پرسه می زند نان،...
بذر جوانه ها، بذر جوانه ها در سوگ بهاری خونین تنپوشِی از گلبرگهایِ سرخ بر تن دارد مرگ! عشق را از کدامین قلب تپنده عاشق...
من گور آنان را می بینم همینجا که ایستادم کنارِ سپیدارِ سر برافراشته جمجمه ها انباشته از تاریکی و هذیان استخوانها لهیده در تکرارِ بیهودگی...
خیابان با دهان باز خون و استخوانها را بالا می آورد و خشم آسمان را فرو می بلعد ابرها سیاه و اخمو شتابان می گذرند...
گزارش پنجاه و پنجمین سالگرد بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران از آغاز بنیادگذاری کانون نویسندگان ایران تا امروز آنچه پیوندی عمیق را بین اعضایش، در همهی...
امروز یکی از عشق سخن می گفت از قلب چند پاره اش، گفت تکه ای از قلبش را در غروبِ گندمزارها کنار جوی که لبخند...
پنجره ها رنگ شان پریده است و هرچه سیاه است ،سیاه تر شده است… درمیان اشیاء بدون دفاع شده ایم.. نرده های اطراف باغ کنده...
باید گذشت با پلکهای خسته انتهایِ شب را می کاوم لکه های ابر شتک زده در افق آسمان در عمق چشمانم چسبیده بر زمین و...
تاثیر حزب توده بر فرهنگوهنر ایران در دوره مدرن را نمیتوان انکار کرد. نه فقط اکبر معصومبیگی بهاین گفته اعتقاد دارد، که بسیاری از روشنفکران،...
نخستین شکوفه بدون بهار غروبِ روزهای آخر پاییز شکفته بود در باغ و من آخرين جمعه ى امسال معطر بودم از گلاب شاخه گلی روییده ...
کانون نویسندگان ایران: نیمهی دوم اسفند، سالگشت درگذشت یار کانونی ما فریبرز رئیسدانا است. فریبرز رئیسدانا در دورهی سوم فعالیتهای کانون نویسندگان ایران، دورهای بس پرحادثه...
آی مردان جبهه های جنوب و غرب!زنان کفش های آهنین به پا کرده اندپوتین های شما کجاست؟چه نشسته ایدکه هر آنچه به دست آورده بودید ...
حسرتِ شعری در گلویم گیر کرده خورشیدی خموش….در کویر تنهایی ملوَن از شکوفه های بهاری در خون غروب کرده و من به دنبال...
چشمانت را از ياد نمی برم چرا که در یک روز آفتابی چشمانِ پدرم را ربودی که گاهی به دیدارش می رفتم با کمی حرف...