…… اشاره به امکانِ پارلمانتاریسم توسط انگلس (و مارکس) به دو مسئلهی فوقالعاده مهم بیتوجه نبود. اول اینکه این توهم را نداشتند که بورژوازی بدون توسل به خشونت و زور قدرت را رها خواهد کرد، و هر دوی آنها بارها به این نکته اشاره کردند که «در آخر» بورژوازی این خشونت را حتی تا جنگ داخلی هم که شده، تحمیل میکند. دوم آن که مبارزهی مسالمتآمیز، بههیچوجه محدود به فعالیتهای انتخاباتی و پارلمانتاریستی «مطلق» نیست، و مبارزهی بیرون از پارلمان اهمیت حیاتی دارد.
آقای سعید رهنما یکی از پژوهشگران برجسته جنبش چپ ایران به مناسبت دویست سالگی سالروز تولد فریدریش انگلس مقالۀ جالب و قابل توجهی را تهیه کرده اند که سایت اندیشه نو در چهار شماره آنرا منتشر می کند (منبع: «نقد اقتصاد سیاسی»).
فریدریش انگلس و میراث ماندگار او – سعید رهنما (1)
فریدریش انگلس و میراث ماندگار او – سعید رهنما (2)
فریدریش انگلس و میراث ماندگار او – سعید رهنما (3)
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
ارتباط اندیشهی انگلس با امروز
تحول و توسعهی جوامع انسانی، آنطور که خودِ مارکس و انگلس به جامعترین شکل نظریهپردازی کردند، فرایندی بیپایان و مدام در حالِ تغییر است، و روشن است که شرایط امروزیِ قرن بیستویکم، با شرایط قرن نوزدهم بسیار متفاوت است. بنیان و اساسِ جهانبینیای که مارکس و انگلس بنا نهادند، در کلیات خود و در روشی که برای شناخت آن طرح کردند، بیتردید از هر جهت معتبر است، و مهمترین راهنمای ما در تلاش برای شناخت و تحلیلِ جهان سرمایهداریِ امروز و یافتنِ راههای مقابله و گذر از آن است. اما برخلافِ برداشت مذهبی و قدسی از نوشتههای مارکس و انگلس، جزئیات دنیای امروز را نمیتوان صرفاً با مراجعه به این آثار درک کرد. تحلیل مادی تاریخ، مدام نظریههای جدیدی را مبتنی بر همان جهانبینی و روش مارکسی با تحلیل مشخص از شرایط جدید و متحول طلب میکند. انگلس خود در یکی از نامههایش در پایان دههی هشتاد قرن نوزدهم میگوید «کلیتِ درکِ مارکسیستی نه یک آیین (doctrine) که یک روش (method) است. جزمی (dogma) در کار نیست، تنها مبنایی است برای بررسی و وارسیِ بیشتر، و روشی که آن بررسی باید در پیش گیرد.»[۶۳] نیازی به توضیح نیست که این «روش» خود بر اساس شناختشناسیِ معینی از تحول جامعهی بشری و آرمان رهایی انسان بنا شده است.
بررسی ارتباط نظرات انگلس با جهان امروز، خود به نوشتههای مفصلِ جداگانهای نیاز دارد، و مطالب بسیاری نیز در این زمینه نوشته شده است. همانطور که اشاره شد، انگلس در عرصههای بسیار مختلفی قلم زده؛ از علوم طبیعی تا باستانشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی، ریاضی، اقتصاد، علوم سیاسی، نظامی، زنان و خانواده، تاریخ، و غیره. در اینجا تنها بهاختصار به یکی از مهمترین و بحثانگیزترین جنبهها، یعنی نظرات انگلس در مورد استراتژی و تاکتیک مربوط به چگونگیِ گذار از سرمایهداری در جهت نیل به هدف نهایی رهایی بشر، که بسیار به مسائل دنیای امروز نیز ربط مییابد، اشاره میشود.
آنچه که بهوضوح از مرور و بررسی نوشتهها و مواضع انگلس در زمینهی استراتژی و تاکتیک در طول دوران مبارزاتیاش برمیآید، این است که اولاً او نظیر مارکس هرگز در ناگزیر بودن انقلاب اجتماعی و گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم تردیدی نکرد. بنابراین هر گونه اتهام رویزیونیستی در مورد او بیاساس است. دوم، باز نظیر مارکس در مورد استراتژی و بهویژه تاکتیکهای نیل به هدف نهایی، ضمنِ تأکید و باور به ضرورتِ انقلاب سیاسیِ قهرآمیز، در مقاطع و شرایط مختلف، امکانِ نیل به هدف از طریقِ مسالمتآمیز و پارلمانتاریستی را نیز میدید، و این تمایل در اواخر زندگیاش با مشاهدهی موفقیتهای پارلمانی سوسیالیستها بهمراتب تقویت و تشدید شد. اما این تحولِ دموکراتیک را بدون درگیریِ نهاییِ تحمیل شده از سوی سرمایهداران و دستگاه سرکوب و ارتششان، ممکن نمیدید. سوم، اگر در دوران جوانی به قول خودش، نظیر مارکس، نسبت به انقلابهای سریع و قریبالوقوع و سقوط بلافاصلهی سرمایهداری «توهم» داشت، انقلابِ ناگزیرِ اجتماعی را فرایندی «بسیار طولانی» و با پیششرطهای زیادی ازجمله مبتنی بر حضورِ «اکثریت» طبقهی کارگر و دیگر اقشارِ مردم، ارزیانی میکرد.
بر این اساس است که تداوم و تغییر را در مواضعِ انقلابی و رفرمیستی انگلس میتوان مشاهده کرد. اما در مجموع نه انقلابیگری او شباهتی به انقلابهای سیاسی به رهبری اقلیتی پیشگام داشت، و نه رفرمیسمِ رادیکال او شباهتی به رفرمیسمی که در قالب سوسیالدموکراسیِ اروپایی به پیش رفت. مرورِ دوبارهی تحول مواضع انگلس در مورد رفرمیسم و انقلاب مبتنی بر تحولات عینی و ذهنیِ جوامع موردنظر که در بخش اول با جزئیات بیشتری به آنها اشاره شد، این واقعیتها را نشان میدهد:
- انگلس در سال ۱۸۴۷ در «اصول کمونیسم» (پیشمایهی مانیفست کمونیستی) امکان گذار مسالمتآمیز را طرح و البته اشاره کرد که بورژوازی مقابلهی خشونتآمیز را تحمیل میکند.
- در انقلابِ ۹-۱۸۴۸ آلمان، او و مارکس امیدوار بودند ابتدا با یک انقلاب بورژوا-دموکراتیک قدرت از دست یونکرها (اشراف زمیندار) خارج شود. پس از شکست انقلاب که از نظر آنها حاصلِ ریاکاریِ بورژوازی و ضعف و ناتوانیِ طبقهی کارگر آلمان بود، در کُلن به مقابله با تندرویهای پارهای سوسیالیستها پرداختند، و تأکیدشان بر آموزش کارگران و آمادهسازی آنها برای انقلاب بعدی بود که هنوز شرایط آن آماده نبود. انگلس اوضاع آن مقطع را چنین توضیح میدهد که «کارگران آلمان بیش از هر چیز نیازمند کسب حقوقی بودند که برای تشکلِ مستقلشان بهعنوان یک حزب طبقاتی ضروری بود: آزادی مطبوعات، اجتماع و تشکل…».
- n شعار اصلی نشریهی نویه راینیشه تسایتونگ را «دموکراسی» تعیین کردند، و انگلس اضافه کرد که منظور «… آن دموکراسی [است] که در همه جا و در هر نکتهای بر ماهیتِ پرولتری تأکید دارد [اما] هنوز نمیتواند قاطعانه آن را بر درفشِ خود حک کند.»
- در لندن ضمن مقابله با تندرویهای آنارشیستها، در خطابه به مرکزیت اتحادیهی کمونیستی در سال ۱۸۵۰، همراه مارکس، با اشاره به تجربهی آلمان ضمن تأکید بر ضرورتِ مبارزهی مستقل کارگری، اشاره میکند که «… طبقهی کارگر آلمان بی آنکه از یک مسیر طولانی انقلابی عبور کند، نمیتواند به قدرت برسد.» همچنین ضمن تأکید بر «انقلاب مداوم»، با هر گونه تندروی ماجراجویانه مخالفت کرد.
- در ۱۸۵۰ نوشت «بدترین اتفاقی که ممکن است برای رهبر یک حزبِ تندرو رخ دهد، این است که ناچار شود قدرت دولتی را زمانی در دست گیرد که جنبش هنوز آمادهِ سلطهی طبقهای که آن را نمایندگی میکند، نیست.»
- در مورد «هنرِ قیام» در ۱۸۵۱ مینویسد، «اول آن که هرگز دست به قیامی نزنید، مگر آن که کاملاً آمادهی رودررویی با عواقب آن باشید..» و «دوم آن که حرفه و پیشهی قیامگری چنان میطلبد که زمانی که به آن اقدام شد، با حد اکثرِ عزم و تعرض همراه باشد. حرکت تدافعی مرگِ خیزش مسلحانه است…»
- در ۱۸۶۳ زمانی که سوسیالیستهای مارکسیست آلمانی با لاسالیها وحدت کردند، انگلس ضمن انتقاد از لاسالیها، تأکید کرد که «حتی اگر بورژوازی مبارزه برای آزادیهای بورژوایی – آزادی مطبوعات، اجتماعات، تشکل و دیگر آزادیها – را کنار گذاشت، حزب کارگری باید به مبارزه برای کسب این آزادیها ادامه دهد.»[۶۴] در ۱۸۶۹ نیز، زمانی که سوسیالیستهای مارکسیست جدا شدند، از برنامهی آیزناخیها که از جمله ضمن خواستِ «الغای سلطهی طبقاتی»، از «حق رأی همگانی برای همهی مردان» حمایت کرده بودند، پشتیبانی کرد.
- در ۱۸۷۱ بعد از شکست کمون پاریس بههمراه مارکس با سیاستهای تندروانهی رادیکالهای تبعیدی اعم از بلانکیست و آنارشیست، که بدون درک دلایل شکست کمون تصور میکردند میتوانند انقلابی دیگر را از تبعید راه اندازند، مخالفت کرد، و در مورد برخورد تند و تیز با مذهب نوشت که «تعقیب و آزارِ مذهبی بهترین راه تقویت اعتقاداتِ نامطلوب است»، و «بهترین خدمت به خدا، اجباری کردنِ خدا ناباوری است».
- در ۱۸۷۵ نظیر مارکس با وحدت مجدد مارکسیستها و لاسالیها در گوتا مخالفت کرد. این مخالفت بهرغم آن بود که پس از برقراری حق رأی همگانی مردان، هر دو حزب لاسالی و ایزناخی جداگانه در انتخابات شرکت کردند و هیچ یک موفقیت چندانی در جلب آرای کارگران نداشتند، اما پس از وحدت، در انتخابات ۱۸۷۷ آنچنان موفقیتی داشتند که بیسمارک سرانجام قانون ضد سوسیالیستی را در ۱۸۷۸ برقرار و حزب سوسیالدموکرات را ممنوع اعلام کرد.
- در ۱۸۷۹ به همراه مارکس در نامه، «بخشنامه»، به رهبران حزب سوسیالدموکرات آلمان از این که بخشی از جناح راست حزب، رهایی طبقهی کارگر را موکول به همکاری با دیگر طبقات و جلب حمایت بورژوازی و خردهبورژوازی کرده بود، ضمنِ حمله به «بیماری پارلمانتاریستی»، انتقاد از نفیِ مبارزهی طبقاتی و این تصور که طبقهی کارگر ناتوان از رهایی خود بهدست خودش است، تأکید کرد که «رهایی طبقهی کارگر باید بهدست خود طبقهی کارگر انجام شود.»
- در ۱۸۸۶ در مقدمهی انگلیسی کتاب سرمایه، اشاره کرد که «از نظر مارکس دستکم در اروپا، انگلستان تنها کشوری است که انقلاب اجتماعیِ ناگزیر میتواند تماماً از طریق قانونی و مسالمتآمیز صورت پذیرد.» اما اضافه میکند که مارکس هرگز فراموش نکرد که اضافه کند که «بهسختی میتوان انتظار داشت که طبقهی حاکم انگلستان تسلیم این انقلاب قانونی و مسالمتآمیز شود، بی آن که به ‘قیام بردهداران’ متوسل گردد.» (اشاره به عکسالعمل بردهداران در جنگ داخلی امریکا.)[۶۵]
- در ۱۸۹۰ پس از برکناری بیسمارک، سوسیالیستها در انتخابات پیروزی مهمی بهدست آوردند، و انگلس گزارشی برای یک روزنامه انگلیسی تهیه کرد و در مورد این موفقیت نوشت که، «این انتخابات، انقلابی کامل در وضعیت احزاب آلمان است. در واقع سرآغازِ عصرِ جدیدی در تاریخ آن کشور است.» در نامه به لورا مارکس هم نوشت که این انتخابات «نقطهی آغازِ انقلاب آلمان است».
- حمله به فراکسیون «نوجوانان، مارکسیستهای انقلابی» حزب سوسیالدموکرات آلمان بهخاطر تحریف مارکسیسم، و همزمان حمله به جناح راستِ «عملگرا».
- در ۱۸۹۲ در مقالهی «سوسیالیسم در آلمان» برای سالنامهی حزب کارگر فرانسه، آنقدر از روندِ روبهرشدِ پیروزیهای انتخاباتی حزب سوسیالدموکرات آلمان به هیجان آمده بود که نوشت «…این حزب امروز به نقطهای رسیده که میتوان تاریخ به قدرت رسیدناش را با محاسبهی ریاضی تعیین کرد.» او اضافه میکند که «… این بورژوازی است که قانون را زیر پا خواهد گذاشت و به خشونت متوسل خواهد شد.»
- در ۱۸۹۳، در مصاحبه با فیگارو، بهجای انقلابی بودن، میگوید ما «تحولگرا» هستیم و «قصدِ دیکته کردنِ قوانینِ قطعی و نهایی به بشریت را نداریم».
- سرانجام در مقدمهی ۱۸۹۵ مبارزهی طبقاتی در فرانسه، بیشترین تأکید بر پارلمانتاریسم را شاهدیم؛ اشاره به این که «سوسیالیستهای آلمان به بقیه نشان دادند که حق رأی همگانی سلاح بُرندهی جدید است»؛ اینکه پرولتاریای روبهرشد در مبارزهی سخت و طولانی خود و تا زمان «ضربهی نهایی» باید «آرام از موضعی به موضع دیگر پیشروی کند»؛ تأکید بر اهمیت استفاده از شیوههای قانونی و پارلمانی،… رد انقلابهای سریع توسط یک اقلیت، که تأکیدی دیگر بر انقلاب اجتماعی توسط اکثریت مستقل و خودآگاه است و تکیه بر پیششرطهای عینی و ذهنی انقلاب؛ ضرورت درک روشن سوسیالیستها از «سمتوسویی که انقلاب به خود میگیرد»؛ اشاره به اینکه وضعیت توسعهی اقتصادی در قارهی اروپا در زمان انقلاب «نارس» بوده؛ اینکه تاریخ نشان داد که در زمان کمون پاریس «حکومت طبقهی کارگر عملی نبود»، و آن نیز نظیر انقلاب ۱۸۴۸ «بیثمر» بود؛ و این که «ما با اتخاذِ روشهای قانونی وضعیت بهمراتب بهتری از پیگیریِ شیوههای غیر قانونی و قیام داریم.»؛ و تأکید مجدد بر این جمله مارکس در مورد تبدیلِ نظامِ حق رأی از «وسیلهای برای فریبکاری، به وسیلهای برای رهایی».
- پاسخ ۱۸۹۵ انگلس به رهبران حزب سوسیالدموکرات آلمان و اعتراض به این که آنها جسم و روحِ خود را در گروِ «قانونیت مطلق، قانونیت تحت هر شرایطی» قرار دادهاند.
- تأکید بر تحولاتی که در دستگاههای سرکوب دولتی، بهویژه در ارتش مدرن به وجود آمده، و شیوههای مبارزاتی گذشته را «منسوخ» کرده و تنها راه جلب حمایت بخش هرچه بیشتری از سربازان است.
- اشارهی انگلس به تجربهی تاریخی سلطهی مسیحیت در امپراتوری روم که ابتدا بهطور زیرزمینی در جامعه نفوذ خود را گسترش داد، و زمانی که قدرت کافی به دست آورد، آشکارا وارد صحنه شد.
- در پایان در وصیتنامهی خود، در حمایت از تلاشهای انتخاباتی سوسیالیستها، هزار پوند انگلیسی را برای کمک به انتخابات کاندیداهای سوسیالیست در آلمان اختصاص داد.
مجموعهی این مواضع در طول نیمقرن از زندگی مبارزاتی انگلس بهوضوح تحولِ برخوردهای او را به استراتژی و تاکتیکهای گذار از سرمایهداری و نیل به سوسیالیسم نشان میدهد. احتمالِ گذار مسالمتآمیز، عمدتاً در دوران آخر زندگی اش تقویت شده بود. در دوازده سالی که انگلس پس از مرگ مارکس زنده بود، تحولات اقتصادی و سیاسی بسیاری در اروپا، بهویژه آلمان، صورت گرفته بود. ازجمله صنایع و طبقهی کارگر رشد کرده بود، قانون ضد سوسیالیستی برچیده شده بود، و حزب سوسیالدموکرات آلمان با موفقیتهای پیدرپیِ انتخاباتی روبرو بود. همانطور که بسیاری از انگلسشناسان بهدرستی ابراز میدارند، اگر مارکس هم در این بیش از یک دهه زنده مانده بود، قطعاً آلمان را هم به فهرست کشورهایی که برای آنها امکان گذار مسالمتآمیز طبقهی کارگر به قدرت را طرح کرده بود (انگلستان، امریکا، هلند…) اضافه میکرد، و به اندازهی انگلس از موفقیت آنها در رایشتاگ خشنود میشد. استیفن ریگبی بهدرستی اشاره میکند، تلاش برای جدا کردن انگلس از مارکس به این واقعیت بیتوجه است که همکاری و همفکری این دو در طولِ نزدیک به چهار دهه به حدی نزدیک بود، که اگر تغییری در مواضع فکری و سیاسی مطرح بود، [که بود] شامل هر دو میشد.[۶۶]
اما باید توجه داشت که اشاره به امکانِ پارلمانتاریسم توسط انگلس (و مارکس) به دو مسئلهی فوقالعاده مهم بیتوجه نبود. اول اینکه این توهم را نداشتند که بورژوازی بدون توسل به خشونت و زور قدرت را رها خواهد کرد، و هر دوی آنها بارها به این نکته اشاره کردند که «در آخر» بورژوازی این خشونت را حتی تا جنگ داخلی هم که شده، تحمیل میکند. دوم آن که مبارزهی مسالمتآمیز، بههیچوجه محدود به فعالیتهای انتخاباتی و پارلمانتاریستی «مطلق» نیست، و مبارزهی بیرون از پارلمان اهمیت حیاتی دارد. مبارزهی خارج از پارلمان مبتنی بود بر آموزش، آگاهیرسانی، و سازماندهیِ نهتنها طبقهی کارگر بلکه اکثریت مردم، و حضورِ رادیکال در صحنهی سیاسی و اجتماعی — آنچه که بعدها توسط مارکسیستِ بزرگِ دیگری، آنتونیو گرامشی، تحت عنوان کسب هژمونی در جامعهی مدنی طرح شد.
این دو مسئلهی مورد بحث، کاملاً به یکدیگر مربوطند. اشارههای متعدد انگلس به امکانات سرکوب دولتی بهویژه وسعت و پیچیدگیهای ارتش، بر این تکیه داشت که بدون حمایت اکثریت عظیم مردم و بدون جلب حمایت بخشی از ارتش، هر قیامی بهسرعت سرکوب میشود. انگلس با توجه به پیشرفتهای زمان خودش این مثال را میزند که با توسعهی راهآهن، دولتها میتوانند ظرف ۲۴ ساعت هر پادگانی را دو یا چند برابر کنند. حال اگر انگلس ارتشهای مدرنِ امروز و امکانات جنگهای الکترونیکی، موشکها و پهپادها و غیره را میدید، با قاطعیت بیشتری بر این مسئله تأکید میکرد. اینکه در دوران معاصر شاهد بودیم که چگونه ارتشهای بزرگ و پر طمطراق در خاورمیانه با قیامهای مردمی سقوط کردند، مغایرتی با این توجهِ مهم انگلس ندارد، چرا که بهخاطر ناآگاهی و ضعف جامعهی مدنی دیدیم که چهگونه و با چه سرعتی «بهار»های خاورمیانهای به خزانهای بهمراتب بدتری مبدل شدند. اشارهی انگلس به انقلابهای «نارس» و پرهیز از آنها یکی از مهمترین هشدارهای او به سوسیالیستهای قرن بیستویکم است.
انگلس بر این باور بود که سوسیالیستها با توجه به تغییر شرایط عینی، ضمن حفظ باورهای انقلابی خود، باید سیاستهای مناسب و عملی را درپیش گیرند. آندرو کُولییِر بهدرستی انگلس را یک «انقلابی رئالیست» و نیز یک «انقلابی دموکرات» میداند. «رئالیست» از آن نظر که از یکسو از آوانتوریسم و ماجراجویی پرهیز داشت و از سوی دیگر از رفرمیسمِ صِرف و مطلق فاصله میگرفت. موانع به قدرت رسیدن طبقهی کارگر ازجمله وجود دستگاههای پیچیده سرکوب دولتی و ارتش را میدید. «دموکرات» از آنرو که تااندازهای به «این درک در میان پارهای مارکسیستها که انقلاب را مبتنی بر وجود توافق وسیع مردمی و نه یک اقلیت پیشتاز میبینند، نزدیک بود…»[۶۷]
اما شاید مهمترین ویژگی انگلس انعطافپذیریِ او در انتخاب تاکتیکهای منطبق با شرایط عینی و ذهنیِ متحول و در حالِ تغییر بود. بررسی واقعیات و پراتیک سیاسی نشان داد که درست است که بدون یک انقلاب سوسیالیستی سرمایهداری به پایان نمیرسد، اما روند انقلاب اجتماعی بسیار پیچیدهتر و بس طولانیتر از چیزی است که انتظار میرفت. این واقعیتها که، در جنبههای مختلف اما مرتبط با یکدیگر، به تحولات نظام سرمایهداری و شکلگیریهای طبقاتی مربوط میشود، حتی در اواخر قرن نوزدهم تجدیدنظرهایی را در جنبههایی از دیدگاههای قبلی، بهویژه در شیوههای مبارزاتی برای گذار از سرمایهداری میطلبید. واضح است که تحولات قرنهای بیستم و بیستویکم تجدیدنظرهای بیشتری را میطلبیده و میطلبد.
پی نوشت:
[۱] بهجز منابعی که جداگانه به آنها اشاره شده، نوشتهی حاضر بر اساس بیوگرافیهای زیر و نیز منابع دست اولِ آثار و مکاتبات انگلس تهیه شده است. در مورد منابع دست اول، برای سهولتِ مراجعه، هم به مجموعه آثار چاپی و هم به آرشیوِ اینترنتی مارکسیسم اشاره شده است. همچنین در مواردی که ترجمهی فارسی آثارِ مورد اشارهی انگلس موجود بوده – و خوشبختانه بسیاری از آثار مهم انگلس، با کیفیتهای مختلف، به فارسی ترجمه شده — به آنها نیز ارجاع شده است:
-Christopher j. Arthur, ed. (1996), Engels Today; A Centenary Appreciation, St. Marin’s Press.
-Terrell Carver, (1981), Engels, Oxford University Press.
-Terrell Carver, (1990), Friedrich Engels; His Life and Thought, Palgrave.
-Samuel Hollander, 2011, Fredrich Engels and Marxian Political Economy, Cambridge university Press.
-James. D. Hunley, (1991), The Life and Thought of Friedrich Engels, Yale University Press.
-Tristram Hunt, (2009), Marx’s General: The Revolutionary Life of Friedrich Engels, Metropolitan Books.
-Gustav Mayer, (1936), Friedrich Engels: A Biography, Alfred A. Knopf,
-William Otto Henderson, (1976), The Life of Friedrich Engels, Taylor Francis.
-Stephen. H. Rigby, (1992), Engels and the Formation of Marxism, Manchester University Press.
-David Riazanov, (1974), Karl Marx and Friedrich Engels: An Introduction to Their Lives, Monthly Review Press.
-Janet Seyers, et.al., (1987), Engels Revisited: New Feminist Essays, Redcliff.
-Manfred B. Steger, Terrell Carver, eds. (1999), Engels After Marx, Pennsylvania State University Press.
[۲] https://pecritique.com/2018/05/05/ سعید رهنما، “کارل مارکس و میراثِ ماندگار او”،
[۳] Terrel Carver, (1990),… p. 2.
[۴] Gustav Mayer, (1936), ….p. 3-5.
[۵] Terrel Carver, (1990), ….p. 61.
[۶] Tristram Hunt, (2009), ….pp. 48-54.
[۷] William Otto Henderson, …(۱۹۷۶).
[۸] Mary Gabriel, (2011bxaTr ), Love and Capital, Little Brown, p. 73.
[۹] سعید رهنما، سوسیالیسم بریتانیایی، https://pecritique.com/2020/04/18/سوسیالیسم-بریتانیایی-از-سوسیالیسم-ا/
[۱۰] William Otto Henderson, (1976),… p. 567.
[۱۱] Marx, Engels, (1956), The Holy Family, or Critique of Critical Criticism, Foreign languages Publishing House, https://www.marxists.org/archive/marx/works/1845/holy-family/index.htm
ترجمهی فارسی، خانوادهی مقدس، نقدی بر نقد انتقادی، ترجمه تیرداد نیکی، انتشارات صمد، ۱۳۵۸.
https://drive.google.com/file/d/1d5OKMcCDZRtMCBPCJfRU8uDwCI8GLnK9/view
[۱۲] Friedrich Engels, (2010), Condition of the Working Class in England, https://www.marxists.org/archive/marx/works/download/pdf/condition-working-class-england.pdf
ترجمهی فارسی، وضع طبقهی کارگر در انگلستان، انتشارات کمونیسم
[۱۳] Marx Engels, (1932), The German Ideology, MECW, Vol. 5, https://www.marxists.org/archive/marx/works/1845/german-ideology/ فارسی ترجمه پرویز بابایی
[۱۴] F. Engels, “Draft of a Communist Confession of Faith”, “Principles of Communism”, in MECW, Vol. 6. ترجمه فارسی، نشر کارگری سوسیالیستی، https://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1847/osoole-komonizm.pdf
[۱۵] Samuel Hollander, (2011), …. p.61.
[۱۶] J. D. Hunley, (1991),… pp.70-71.
[۱۷] Tristram Hunt, (2009), … pp. 155-157.
[۱۸] F. Engels, (1884), “Marx and the Neue Rheinische Zeitung (۱۸۴۸-۴۹), in MECW, vol. 26. P.122,
[۱۹] F. Engels, (1850), “The Campaign for the German Imperial Constitution, MECW, Vol.10, http://marxists.catbull.com/archive/marx/works/1850/german-imperial/ch03.htm
[۲۰] Tristram Hunt, (2009), …. Marx’s General: …., p.176.
[۲۱]K. Marx F. Engels (1850), “Address of the Central Committee to the Communist League”, https://www.marxists.org/archive/marx/works/1847/communist-league/1850-ad1.htm
[۲۲] F. Engels, (1850), The Peasant War in Germany, https://www.marxists.org/archive/marx/works/1850/peasant-war-germany/
ترجمهی فارسی،
گذارhttps://drive.google.com/file/d/1UpobK4kadYAISTe0iRlU6LuwuZU_oSpl/view
[۲۳] Paul Blackledge, (2019), “Engels’s Politics: Strategy and Tactic after 1848’, in Socialism and Democracy, Vol 33, No.2. July 2019, pp. 24-25.
[۲۴] Gerd Callesen, (2012), “Engels on Revolutionary Tactics, 1889-1895”, Socialism and Democracy, Vol. 26, No.1, in ibid.
[۲۵] Major Michael A Boden, (2014) ‘First Red Clausewitz’: Friedrich Engels and Early Socialist Military Theory, Pickle Partners Publishing. Kindle version, https://www.amazon.com/First-Red-Clausewitz-Friedrich-Socialist-ebook/dp/B06XGHWYZZ
[۲۶] K. Marx, (1866), letter to Engels, 7 July, cited in Andrew Collier, “Engels: Revolutionary Realist”, in Christopher .. J. Arthur, (1996), p. 33.
[۲۷] Tristram Hunt, (2009),…. P. 279.
[۲۸] https://www.marxists.org/archive/marx/letters/subject/capital.htm
[۲۹] F. Engels, (1852), “Insurrection” see fn 32.
[۳۰] F. Engels, (1851), Revolution and Counter Revolution in Germany, in Marx-Engels Selected Works, vol.1, Progress Publishers, pp.300-387., ترجمهی فارسی، کمونیستهای انقلابی
[۳۱] K. marx, (1851), MECW, Vol.10, p.211, cited in Tristram Hunt (2009)…, p.197.
[۳۲] Tristram Hunt, (2009),…p.1.
[۳۳] K. Marx (1867), MECW, Vol. 42, p. 371, in ibid. p. 234.
[۳۴] F. Engels, (1868), “ Marx’s Capital”, in Marx Engels Selected Works, Vol. 2, Progress Publishers, pp. 146-152.
[۳۵] Christopher j. Arthur, ed. (1996),…. p.x.
[۳۶] F. Engels, (1878), Anti-Duhring; Herr Eugen Duhring’s Revolution in Science, https://www.marxists.org/archive/marx/works/1877/anti-duhring/, ترجمه فارسی
[۳۷] سعید رهنما، حزب سوسیال دموکرات آلمانhttps://pecritique.com/2019/08/09/حزب-سوسیال%E2%80%8Cدموکرات-آلمان-از-گوتا-ت/
[۳۸] F. Engels, (1874), “Refugee Literature”, in MECW, Vol. 24, p. 12, cited in Paul Blackledge, (2019), Engels’s Politics: Strategy and Tactics after 1848”, Socialism and Democracy, Vol. 33, No.2,
[۳۹] Ibid, MECW, vol 24, p. 16.
[۴۰] F. Engels, (1879), “Marx Engels ‘Circular Letter’” to A. Bebel, W. Liebknecht, W. Bracke, and others”, Part III, Marx Engels Selected Works, Vol. 3, Progress Publishers, pp. 88-94, https://marxists.catbull.com/archive/marx/works/1879/09/18.htm
[۴۱] F. Engels (19270, Dialectics of Nature, https://www.marxists.org/archive/marx/works/download/EngelsDialectics_of_Nature_part.pdf، ترجمهی فارسی، ف. نسیم، ۱۳۵۹ https://ketabnak.com/book/58408/دیالکتیک-طبیعت
[۴۲] Tristram Hunt, (2009), …. P.. 283
[۴۳] F. Engels, (1884), The Origin of Family, Private Property and State, in Marx-Engels Selected Works, Vol.3, pp.191-334. https://www.marxists.org/archive/marx/works/1884/origin-family/index.htm, ترجمه فارسی، http://marxengels.public-archive.net/fa/ME1725fa.html
[۴۴] F. Engels (1885), Ludwig Feuerbach and the End of Classical German Philosophy, MECW, vol. 6, pp.359-60. https://www.marxists.org/archive/marx/works/1886/ludwig-feuerbach/ch01.htm، ترجمهی فارسی محمد پوهرمزان انتشارات حزب توده ایران، ترجمهی دیگر حجت برزگر
[۴۵] F. Engels (1887), “The Role of Force in History”, in Marx-Engels Selected Works, Vol.3, pp.377-428.
[۴۶] Yvonne Kapp, (1976), Eleanor Marx; Volume Two, Pantheon Books, p. 278.
[۴۷] سعید رهنما، سوسیالدموکراسی فرانسوی..، نقد اقتصاد سیاسی
[۴۸] https://marxists.catbull.com/archive/marx/works/1890/03/03.htm;
[۴۹] F. Engels (1890), Letter to Laura Marx, in Manfred B. Steger, “Engels and the Origins of German Revisionism”, in Manfred B. Steger and Terrel Carver, 1999, Engels After Marx…. P.183.
[۵۰] Manfred B. Steger, (1999)… pp.185-6.
[۵۱] F. Engels, (1891), Introduction to the Civil War in France, https://www.marxists.org/archive/marx/works/1871/civil-war-france/postscript.htm
[۵۲] F. Engels, (1892), “Socialism in Germany”, https://marxists.catbull.com/archive/marx/works/1892/01/socialism-germany.htm,
[۵۳] Engels Interview with Le Figaro, (1893), Engels Lafargue Correspondence, Foreign Language Publishing 1963. https://www.marxists.org/archive/marx/bio/media/engels/93_05_13.htm
[۵۴] همانجا.
[۵۵] Tristram Hunt, (2009),…. pp. 302, 334-5.
[۵۶] F. Engels (1892), Socialism; Utopian and Scientific, in Marx-Engels Selected Works, Vol.3, pp. 95-115. https://www.marxists.org/archive/marx/works/1880/soc-utop/index.htm. ترجمه فارسی، گروه کادرها، انتشارات کمونیسم، https://marxists.architexturez.net/farsi/archive/marx/works/1880/sosyalizm-takhayoli-elmi.htm
[۵۷] F. Engels, (1894), “The Peasant Question in France and Germany”, in Marx-Engels Selected Works, Vol.3, pp. 457-476. https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894/peasant-question/index.htm
[۵۸] https://www.marxists.org/archive/marx/works/1850/class-struggles-france/intro.htm،
دو ترجمهی فارسی از این مقدمه توسط پویان دریابان، و ایرج فرزاد وجود دارد، نگاه کنید:
مقدمه ۱۸۹۵ انگلس بر مبارزه طبقاتی در فرانسه
[۵۹] سعید رهنما، معمای انگلس ۱۸۹۵، نقد اقتصاد سیاسی
[۶۰] -Lucio Colletti, (1972), “Bernstein and the Marxism of the Second International”, in Colletti, L. From Rousseau to Lenin: Studies in Ideology and Society, Monthly Review Press.
-Terrell Carver, (1981), ….
-Hall Draper, (1977), Karl Marx Theory of Revolution, Vol 1. Monthly Review Press.
-Paul Kellogg, (1991), “Engels and the Roots of ‘Revisionism’: A Re-Evaluation”, in Science and Society, Vol. 55, No.2, 158-174.
[۶۱] F. Engels letter to Richard Fischer, (1985), 8 March, in J. D. Hunley, (1991), … p.105.
[۶۲] Terrell Carver, (1990), ….. P.253.
[۶۳] Friedrich Engels, “letters – ۱۸۸۸-۱۸۹۰, Marx Engels Collected Works, Vol. 37. P.447.
[۶۴] Michael Harrington, (1989), Socialism: Past and Future, Arcade Publishing, p. 45.
[۶۵] F. Engels, (1886), “ Preface to the First English edition” of Capital Vol 1, Progress Publishers, P. 17. ترجمهی فارسی، حسن مرتضوی، ص ۵
[۶۶] Stephen. H. Rigby, (1992),…..
[۶۷] Andrew Collier, (1996), “Engels: Revolutionary Realist”, in Christopher J. Arthur, Engels Today… pp.36-37.