رهبر جمهوری اسلامی اما با اشاره به این فهرست مطول، میکوشد اعدام چند هزار مخالف سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۷ را موجه جلوهگر سازد.
این نحوه مواجهه شخص اول نظام با کشتار گروهی مخالفان در دهه ۶۰ درحالی رخ میدهد که از پس حدود سه دهه، هنوز هیچ اطلاعرسانی دقیقی درباره نحوه محاکمه قربانیان و اسامی آنان توسط دستگاه قضایی جمهوری اسلامی انجام نشده است.
رأس هرم نظام سیاسی توضیح نمیدهد که ستاندن جان چند هزار مخالف سیاسی که در حال سپری کردن دوران حبس و محکومیت خود بودهاند، چه نسبتی با قربانی شدن شهروندان در دهههای ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ یا پیش از انقلاب برقرار میکند.
نیمه خردادماه گذشته، رهبر جمهوری اسلامی در اظهارنظری مهم درباره اعدام هزاران مخالف سیاسی در دهه ۱۳۶۰ گفت: «من توصیه میکنم به کسانی که اهل فکرند، اهل تأملند و راجع به دهه ۶۰ قضاوت میکنند، جای شهید و جلاد عوض نشود».
سخنان آیتالله خامنهای در مرقد آیتالله خمینی و به مناسبت سالروز درگذشت رهبر انقلاب اسلامی ابراز شد. اظهارنظری مهم که بیگمان واکنش صریحی بود به موج انتقادها و اعتراضها علیه نامزدی ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر؛ کسیکه عضویتاش در کمیته امنیتی ـ قضایی مسئول پروژه اعدام چند هزار مخالف سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، ثبت و ضبط است.
در سخنرانی یادشده، چنانکه مفروض بود، شخص اول نظام به توجیه پروژه حذف مخالفان و کشتار گروهی آنان در سال ۱۳۶۷ پرداخت. او با ارجاع به این ادعا که «۱۷ هزار انسان باشرف باشخصیت ارزشمند در تروریسم دههی ۶۰ فدا شدند» از اعدام چند هزار زندانی سیاسی ـ که در حال طی کردن دوران محکومیت خود در زندان بودند ـ دفاع کرد.
تحریف تاریخ؛ توجیه اعدامها
رأس هرم نظام سیاسی آشکارا به تحریف تاریخ میپردازد. او به آماری استناد میکند که صرفنظر از واقعیت داشتن آن، شامل فهرست مفصل و مطولی از جانباختگان پیش و پس از انقلاب اسلامی میشود.
به بیان دقیقتر، این آمار را بنیادی به نام “هابیلیان” منتشر کرده؛ آماری که از قربانیان سینما رکس آبادان (پیش از پیروزی انقلاب) تا جانباختگانی در دهههای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ و حتی پس از آن (تا سالجاری) را دربر میگیرد.
رهبر جمهوری اسلامی اما با اشاره به این فهرست مطول، میکوشد اعدام چند هزار مخالف سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۷ را موجه جلوهگر سازد.
این نحوه مواجهه شخص اول نظام با کشتار گروهی مخالفان در دهه ۶۰ درحالی رخ میدهد که از پس حدود سه دهه، هنوز هیچ اطلاعرسانی دقیقی درباره نحوه محاکمه قربانیان و اسامی آنان توسط دستگاه قضایی جمهوری اسلامی انجام نشده است.
رأس هرم نظام سیاسی توضیح نمیدهد که ستاندن جان چند هزار مخالف سیاسی که در حال سپری کردن دوران حبس و محکومیت خود بودهاند، چه نسبتی با قربانی شدن شهروندان در دهههای ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ یا پیش از انقلاب برقرار میکند.
فراتر از این، رهبر جمهوری اسلامی نمیگوید که اعدام آن گروه از زندانیانی که نقشی در ترورهای دهه ۶۰ نداشتهاند، چگونه قابل قبول و توجیه است؟ اعدامهایی که بدون طی مراحل حقوقی و قانونی و در دادگاههای چند دقیقهای غیرعلنی، مصوب و عملیاتی شد.
پرسشها و ابهامها درباره اعدام چند هزار مخالف در دهه ۶۰ و بهطور مشخص سال ۱۳۶۷ کم نیست؛ انتشار فایل صوتی آیتالله منتظری در دیدار با هیأت مسئول این اقدام ـ که اعدامها را «جنایتی تاریخی» توصیف کرده بود ـ سال گذشته، موج جدیدی از سوال آفرید.
آیتالله منتظری خطاب به حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت)، مصطفی پورمحمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات)، مرتضی اشراقی (دادستان وقت) و ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) گفته بود که این اعدامها، «بزرگترین جنایتی است که در جمهوری اسلامی شده و تاریخ ما را محکوم میکند و نام شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ مینویسند.»
پس از بازتاب گسترده این فایل صوتی در تابستان سال گذشته، نامزدی رئیسی در انتخابات ۱۳۹۶ نیز بار دیگر پرونده قتل عام مخالفان سیاسی در سال ۱۳۶۷ را بهگونهای محسوس مطرح ساخت.
واکنش اخیر آیتالله خامنهای نیز واجد برآشفتگی و خشم آشکار از همین طرح گسترده و مجدد موضوع در سطح افکار عمومی، به بهانه نامزدی رئیسی (یکی از اعضای هیأت مسئول اعدامها) است. در سطحی دیگر، رهبر جمهوری اسلامی به اشاره غیرمستقیم و طعن و انتقاد روحانی به رئیسی ـ در جریان تبلیغات انتخاباتیاش و درباره اعدام مخالفان ـ واکنش نشان داده است.
اهمیت موضوع چنان است که شخص اول نظام را ناگزیر از واکنش به آن، و البته تحریفگری کرده است. نوعی تلاش آگاهانه برای بازخوانی تاریخ مطابق میل کانون مرکزی قدرت؛ بازنویسی رویدادی تاریخی به شکلی که نه فقط موجبی برای بحران مشروعیت اخلاقی حکومت نشود که در سطحی فراتر، تکیه کردن آن به خشونت و سرکوبگری را تا سقف اعدام چند هزار مخالف، توجیه کند.
ایوان کلیما، نویسندهای که از اردوگاههای آلمان هیتلری جان سالم بدر برده، در کتابش (روح پراگ) و در تبیین اهمیت روایتگری حوادث تلخ آن دوران، مینویسد: «اگر خاطرات و حافظهمان را از دست بدهیم خودمان را از دست میدهیم؛ فراموشی یکی از نشانههای مرگ است؛ ما بدون خاطره و حافظه دیگر انسان نیستیم.»
کلیما تاکید میکند که تلاش برای فراگذاشتن از مرگ، رفتاری اساسا انسانی است؛ به باور وی: «با مقاومت در برابر فراموشی در برابر مرگ ایستادگی میکنیم.»
میلان کوندرا، نویسنده نامدار و منتقد خودکامگی نیز که استبداد کمونیستی دوران گوستاو هوساگ را در چکسلواکی لمس کرده، از تعبیر «رهبر فراموشی» برای توصیف آن استفاده میکند. کوندرا معتقد است: «ملتی که راهبرش رئیس جمهور فراموشی است بهسوی مرگ میرود.»
از همین منظر است که او تاکید میکند: «زندگی سراسر نبردی است علیه فراموشی».
او همچنین در “خنده و فراموشی”اش ـ به نقل از میلان هوبل، از جمله استادان تاریخ قربانی شده در استبداد کمونیستی چکسلواکی ـ مینویسد: «ملتها را اول با دزدیدن خاطراتشان نابود میکنند؛ بعد کتابها، فرهنگ و تاریخشان را نابود میکنند؛ و آنگاه کسانی را بهکار میگمارند تا کتابهای متفاوتی بنویسند و فرهنگ و دانش جدید و متفاوتی را بهوجود آورند، و تاریخ متفاوتی را ابداع کنند.»
این همان ملاحظه مهمی است که واتسلاو هاول، در نامهای تاریخی به هوساگ مستبد بر آن انگشت تاکید میگذارد. هاول در نامه سرگشادهاش از «حذف جنبههای نگرانکننده تاریخ» توسط دستگاه سرکوب مستقر انتقاد میکند.
به باور او، برنامهریزان حکومت میکوشند «بینظمی تاریخ واقعی» را با نظم یک «شبهتاریخ» جایگزین کنند. وی تصریح میکند که از «نتایج درازمدت و دردناک و نامعقول اختناق و حذف و تحریف تاریخ» نگران است.
این، شاید همان وضعی است که در شکلی دیگر و بهگونهای تلخ و ناگوار، بیش از سه دهه است که در جمهوری اسلامی جریان یافته؛ دستگاههای تبلیغاتی و آموزشی حکومتی و رسمی، با تحریف حقیقت و وارونهگری تاریخ، به نشر «معرفت دروغین» و «آگاهی کاذب» مشغولند.
کتابهای درسی و صدا و سیما و تریبونها و بازوهای اطلاعرسانی حکومت نه فقط روایتی تحریفشده از مشروطه یا نهضت ملی ـ و بهطور مشخص جایگاه و کارنامه دکتر مصدق و آیتالله کاشانی ـ تکثیر و تبلیغ میکنند؛ بلکه درباره نیروهای موثر در انقلاب ۱۳۵۷ و روند تکوین آن یا رویدادهای جنگ هشت ساله و حوادث دهه ۱۳۶۰ نیز به تحریفگری مشغولند. در سطحی فراتر، و بهشکلی قابل تأمل، حتی تحولات سیاسی دهه اخیر (بهطور مشخص، جنبش سبز) نیز توسط رسانههای رسمی حکومت و شخص اول نظام، تحریف میشود.
اگر هوساگ را در چکسلواکی پس از ۱۹۶۸ میتوان خالق جهانی بدون حافظه توصیف کرد و «رئیس جمهور فراموشی»، تلاش صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی ـ و ازجمله شخص اول نظام ـ برای تحریف حقیقت رویدادهای تاریخی نیز چیزی با همان مضمون است.
یک تفاوت فاحش اما محسوس است: عصر ارتباطات و تکنولوژی اطلاعات، و مقاومت طبقه متوسط فرهنگی و پویشهای اجتماعی در ایران، کار تحریف تاریخ را بسیار دشوارتر ساخته است. چنین است که از پس سه دهه، ناگهان فایل صوتی آیتالله منتظری درباره کشتار تاریخی مخالفان سیاسی، شبهزلزلهای بهپا میکند. در مقطع انتخابات نیز، ناگهان اطلاعرسانی درباره کارنامه قضایی ـ امنیتی رئیسی، پرده از پرونده تابستان ۱۳۶۷ برمیگیرد.
رأی منفی اکثریت مشارکتکنندگان در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ به رئیسی، صرفنظر از ابعاد سیاسی آن، شاید واجد همین پیام مهم باشد که اکثریت ایرانیان ـ آنچنانکه کلیما و کوندرا توصیف میکنند ـ به «فراموشی تاریخ»، «نه» میگویند و در برابر تحریف حقیقت و «مرگ» ایستادهاند.