شهاب تقي پور
جايگاه معلمان در جدول طبقاتي
جايگاه معلمان در جدول طبقاتي جوامع امروزي معمولا در طبقه متوسط يا خردهبورژوازي قرار داده ميشود. اما مطالعات ميداني همواره به ما نشان ميدهند بايد از اين مفاهيم اجتماعي با نهايت دقت و احتياط استفاده كنيم. بيشك وقتي از طبقه متوسط حرف ميزنيم( مقولهاي كه در اكثر گفتارهاي درباب معلمان از آن بطور گسترده استفاده ميشود) و خردهبورژوا را به كار ميبريم اين در نوع نگاه ما نيز به اين افراد تاثير دارد. خردهبورژوا نامگذارياي است كه در دل خود با استفاده از ربط مفهومي با بورژوا معني پيدا ميكند. به تعبيري خردهبورژوا بودن يعني بورژواي خرد بودن. در جامعهشناسي خردهبورژواها در تلاششان براي اتصال ذهني و عيني از طريق استفاده از نمادهاي سبك زندكي به طبقه فرادست قابل شناسايي هستند اما وقتي به زندگي روزمره و ميزان حقوق دريافتي معلمان در ايران نگاه ميكنيم بيش از آنكه آنها را طبقه متوسط ها یا بورژواهايي خرد ببينيم و در سبك زندكيشان تلاش متظاهرانه يا وسواسگونه براي وصل شدن به طبقه بالاتر از خود ديده شود، جان كندنهای بيوقفه شبانهروزي براي فاصلهگيري از فلاكت اقتصادي و اجتماعي تنيده شده در تار و پود سبك زندگي طبقه كارگر جامعه ديده ميشود. قصد من اينجا اين نيست كه در لحظه مفهومي جديد را براي نشان دادن جايگاه طبقاتي معلمان در ايران بطور شسته رفته بيان كنم اما بي شك مفاهيمي كه بيشتر معناي خود را از پرولتاريا (طبقه كارگر) ميگيرند مفيدتر به نظر ميآيند تا مفاهيمي كه سعي ميكنند در لفافه زندگي آنان را در ارتباط با طبقه فرادست تعريف كنند. به تعبيري ميتوان اين ادعا را مطرح كرد كه معلمان در جامعه ايران بيش از اينكه خردهبورژوا باشند، درشتپولتر هستند.
به وضعيت امروز بايد نگاه قرينهگرايانه داشت.
هر چند ما با يكدستي كاملي در وضعيت شغلي معلمان مواجه نيستيم اما بطور كلي مي توان گفت قاطبه معلمان در ايران در بخش دولتي استخدام هستند اما وقتي از دولتي بودن و خصوصي بودن حرف ميزنيم؛ معمولا در تحليلهاي اينچنيني كه به تاثيرگذاري اقتصاد و بازار بر افراد جامعه ذيل يك رابطه خطي و جاافتاده بين ايمن بودن وضعيت شغلي نيروها و حضور در بخش دولتي و متزلزل بودن موقعيت آنها و حضور در بخش خصوصي مي پردازد، دو نكته مهم مورد غفلت قرار گرفته ميشود؛ اولين نكته اين است كه موقعيت متزلزل اقتصادي فرد تنها بازتابي تكعلتي از وضعيت شغلي او نيست، سرنوشت اقتصادي فرد در زنجيرهاي از علت و معلولهاي پراكنده كه در كليت خود تحت تاثير نظام اقتصادي يا سيستم معيشتي حاكم بر جامعه است رقم مي خورد كه خود نيز وابستهاي از نكاهها و ارزشهاي كلانتري چون نوع نكاه ما به عدالت، برابري، انسان و … ميباشد. اما نكته دوم و پراهميتتر (كه در دل نكته اول نيز قرار دارد) كه اينگونه سادهسازيها به پوشاندن غيرتعمدي آن منجر ميشود، نسبت واقعي بين دولتي بودن مشاغل افراد و رهايي آنها از يك تزلزل و ناامني اقتصادي موقعيتمند است. گفتارهاي سطحي و تقليدي (كه معمولا عنصر مهم سرمايه در آن ناديده گرفته ميشود) هالههاي ايمنيبخش و تقدسمآبانهاي به هرگونه شغل دولتي ميدهند كه در پي آن بينشهاي عملگرايانه منتج از آن نيز با رواج نوع نگاه تقليلگرايانه خود موجب حذف قشرهاي تحتفشار و آسيبديده از تيررس برنامهها و مانيفستهاي عملگرايانه ميشوند. موقعيت كارگران بخش خدمات دولتي نمونه پرغلظت و خوبي براي اشاره به اين وضعيت ميباشد كه همواره به دليل تاكيد بيش از حد بر رابطه خصوصي بودن و ناايمني مورد بيتوجهي قرار مي گيرد و نيز وضعيت معلمان. البته در عمل ما اين روزها ميبينيم كه اين بخش حذف شده از نگاه تئوريك به مسئله خود براي پيشبرد اهدافشان به شکلی دست به كار شدهاند. آنچه بايد به آن توجه كرد اين است كه وضعيت امروز معلمان در ايران نه تنها بازنمود خوبي از وضعيت جامعهشناختي خودشان است بلكه در سطرهاي پنهان آن يك بازنمود كليتر از وضعيت اقشار ديگر نيز است. امري كه پيمايشها و تحقيقات علمي و همچنين دولتي آن را تاييد مي كنند لزوم داشتن صلاحيت فني و همچنين صلاحيت منزلت براي سخن گفتن در مورد موضوعات سياسي است. افرادي كه سرمايه فرهنگي (مدرك تحصيلي) پايينتري دارند همواره نسبت به افراد با سرمايه فرهنگي بيشتر به پرسشهاي سياسي پرسشنامه ها كمتر پاسخ مي دهند. آنها نه تنها از لحاظ اطلاعات سياسي خود را فقير مي دانند و صلاحيت فني و منزلتي ( كه با مدرك تحصيلي به انسانها اهدا مي شود) را در خود براي اظهار نظر نمي بينند بلكه براي كنشهاي مدني يا سياسي نيز به هيچ وجه استعداد و آمادگي لازم را در خود نميبينند.
به ميزاني كه به سرمايه فرهنگي اين افراد اضافه مي شود( مثلا وقتي از كارگران بخش خدماتي به سمت معلمان مي رويم) احساس اعتماد به نفس،صلاحيت و توانايي آنها در پيگيري مطالبات شغليشان نيز افزايش پيدا ميكند. تلاش صنفي معلمان اگر نمود بيروني پيدا ميكند، نبايد ما را از توجه به اقشار ديگر فاقد سرمايه فرهنگي باز دارد، به وضعيت امروز بايد نگاه قرينهگرايانه داشت.
ناتواني اقشار فرودست در چيرگي نمادين بر تجارب زندگي و تبديل آنها به گفتارهايي كه به طور اجتماعي آن را سياسي تشخيص ميدهند.
بیشک برداشته شدن تحریمهای ظالمانه به طور کلی نوید زندگی بهتری برای بسیاری از اقشار جامعه میدهد، به طور جزیی اما اگر بخواهیم نقش برداشته شدن تحریمها در بهبود زندگی معلمان در ایران را بررسی کنیم هیچ قرینه جدی ای نمیتوان برای بهبود مشکلات زندگی این روزهای معلمان در ایران پیدا کرد. در واقع هرگونه تلاش برای ارتباط دادن زندگی روزمره انسان ها با اتفاقات و حوادث غیرمعمول نگاه ما را از فرآیندهای معمولی و ثابت حاکم بر زیست انسانی افراد باز میدارد. مفیدتر آن است که به جای قرار دادن تحلیلها ذیل حوادث بیرونی، موقت و غیرثابت که بهطور اجتنابناپذیری ما را با سطح پیوند میدهند، نگاهی کلانتر به قضیه داشته باشیم. وضعیت امروزی زندگی معلمان تحت تاثیر سبک زندگی به طور اجتماعی ساختهشده آنها است. نتیجه انبوهی از جزییات به ظاهر متکثر که همگی تحت قاعدههای کلیتر شکلدهنده به سبک زندگی این افراد سامان یافتهاند. اقتصاددانان همواره ما را به جهان دو دو تا چهار تاهایی پرتاب میکنند که در آن علل و نتایج پرتاثیر به سبب دور بودن از صحنه زمان حال به علل و نتایج کمتاثیر اما مرئیتر و نزدیکتر تقلیل داده میشوند. يكي از اساسيترين مسائل در سبك زندگي اقشار فرودست تحت فشار در جهان امروز عدم توانايي آنها در مواجهه تمام و كمال و هوشمندانه با عرصههاي انتخابگري و تصميمگيري است، ناتواني آنها در چيرگي نمادين بر تجارب زندگي و تبديل آنها به گفتارهايي كه به طور اجتماعي آن را سياسي تشخيص ميدهند. و بدين ترتيب حاصل كار معمولا اين ميشود كه شكلهاي ممكن تغييرِ ارائه شده از سوي ديگران (اكثرا صاحب جايگاههاي متفاوت طبقاتي) و عقيده هاي سياسياي از پيش تعيينشده مرزهاي انديشيدن افراد درباره جهان چيزهايي را كه به لحاظ سياسي مي توان به آنها انديشيد را معين ميسازند. معلمان ايراني اين روزها نه تنها صاحب فرصتهاي قانونی و مدني برای احقاق حقوق اولیهاشان نيستند بلكه گفتارهاي سیاست (گفتارهای انتقادیِ سیاسی مشروع) نيز پيشاپيش اعلام كردهاست براي آنها عملا چيزي ندارد. به طور عموميتر مقصود از ورود به چنين بحث هايي (كه در اين ياداشت بر آنها تاكيد شده است) اين است كه هرگونه تلاش تحليلي كه سوداي درك عمیق زندكي اين روزهاي معلمان را دارد بايد با عطف توجه به زيست اجتماعي افراد و امكانات پيرامون آن كه نقطه اصلي و تاثيرگذار در زندگي آنان است صورت گيرد و نه توجهي تقليلگرايانه به شرايط اقتصادي منفك شده از الگوهاي اجتماعي كلان تر كه اين روزها با تاكيد بسيار بر آن در فضاي عمومي مواجه هستيم.