
کانال یوتیوب @HoseinGhazian
احمد جواهریان – ویژهٔ اندیشهٔ نو
دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴
آقای حسین قاضیان سخنانی در نقد اپوزیسیون بیان کردهاند که با عنوان «چرا اتحاد جمهوریخواهان نه ضروری است، نه محتمل، و نه سودمند» روی ویدئویی در کانال یوتیوب ایشان گذاشته شده است. ایشان در زیر آن ویدئو توضیح دادهاند:
«در ۳۰ ژانویه امسال یا ۱۱ بهمن سال گذشته [۱۴۰۳] به دعوت جمعی از جمهوریخواهان ایرانی خارج از کشور در جلسهای با عنوان “ضرورت اتحاد جمهوریخواهان” شرکت کردم و توضیح دادم که چرا چنین اتحادی ضرورت ندارد، یا اگر داشته باشد، احتمال تحققش اندک است و اگر ضرورت داشته باشد و احتمال تحققش هم زیاد باشد، سودمند نیست. حالا که میخواستم ویدئوی این سخنان کوتاه را آپلود کنم، دیدم تصادفاً امروز قرار است جمهوریخواهان در این باره جلسه داشته باشند. این تقارن تصادفی را به فال نیک میگیرم برای بحثهایی ضروریتر.»
در این نوشتهٔ انتقادی نکات کلیدی گفتار ایشان مورد بررسی قرار میگیرد. باید توضیح بدهم که یازده گزاره از صحبتهای ایشان توجه مرا جلب کرده است که تلاش کردهام هر کدام را در سه سطح بیان کنم:
- سطح اول (گزارهٔ برگرفته از صحبتهای ایشان، نقل به مضمون) با حروف توپُر یا سیاه
- سطح دوم (برداشت نویسنده از آن گزارهها): باز کردن مدعا و گاه آسیبشناسی مفهومی آنچه گفته شده، با حروف کج یا ایتالیک
- سطح سوم (نظر این نویسنده): ارائهٔ اطلاعات تکمیلی و نظر این نویسنده در مورد گزارهٔ مورد نظر و نقد آن.
گزارهٔ اول: نیروهای سیاسی اگر نتوانند با هم رفتار دموکراتیک داشته باشند و نتوانند با هم تعامل کنند، فردای تغییر حکومت هم این مشکل را با یکدیگر خواهند داشت. بنابراین ثبات سیاسی به خطر خواهد افتاد.
دو فرض در این گزاره وجود دارد:
۱- نیروهای سیاسی فردای انقلاب (تغییر حکومت) همین احزاب و سازمانهای سیاسیاند که رهبری آنها در خارج از کشور است (اپوزیسیون).
نظر نویسنده: تغییر حکومت دیکتاتوری جز از طریق تحول انقلابی صورت نمیگیرد. انقلاب نهتنها ممکن است وزن و جایگاه نیروهای سیاسی را بهکلی تغییر دهد، بلکه چهرهها و نیروهای سیاسی تازهای را میتواند وارد فضای سیاسی کشور کند که از دل انقلاب یا جنبش انقلابی برآمدهاند. تغییر رژیم دیکتاتوری، آن هم در ابعاد رژیم ولایی، «پروژه»ای نیست که یک نیرو یا جمعی از نیروهای اپوزیسیون با برنامهای مشخص اجرا میکند/میکنند، بلکه «انقلاب»ی است که مردم به راه میاندازند و به نتیجه میرسانند.
۲- ثبات سیاسی کشور بر اساس تعامل نیروهای سیاسی کشور تعیین میشود.
نظر نویسنده: ثبات سیاسی هر کشور به عوامل متعدد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… وابسته است. تعامل بین رهبری نیروهای سیاسی در خارج از کشور حداکثر یکی از این عوامل است. آقای حسین قاضیان «ثبات سیاسی» را در معنایی غیر از آنچه معنا میدهد بهکار گرفته است. تقابل و مبارزه بین نیروهای سیاسی تقریباً در همهٔ انقلابها، چه قبل و چه بعد از انقلاب، ادامه یافته است.
گزارهٔ دوم: نبود دید روشن یا نبود اتفاقنظر در مورد نحوهٔ گذار.
برداشت نویسنده: دید روشنی پیرامون گذار- که همهٔ اپوزیسیون (یا حداقل بخش تعیینکنندهٔ آن) در مورد آن اتفاقنظر داشته باشند- وجود ندارد.
نظر نویسنده: در مورد ضرورت جایگزینی جمهوری اسلامی با حکومت دموکراتیک تقریباً اتفاقنظر وجود دارد.
در مورد نقشهٔ راه (یا آنچه تئوری انقلاب نامیده شده است)، بسته به اینکه عمق تحول مورد انتظار نیروهای سیاسی چقدر باشد، مسلماً تفاوتنظرهایی وجود دارد. بخشی از اپوزیسیون (جناح راست و اصلاحطلبان) تحولی سیاسی را انتظار میکشند که در آن ساختارهای سیاسی تغییر کند، اما ساختارهای اقتصادی موجود اصلاح و حفظ شود و بیش از گذشته با سرمایهداری جهانی پیوند پیدا کند.
و بخش دیگری از اپوزیسیون (جناح چپ) خواهان فراروییدن انقلاب سیاسی پیش رو به انقلاب اجتماعی است که در ساختارهای سیاسی اقتصادی موجود نیز تغییرات رادیکال و بنیادی ایجاد کند. چنین تفاوتی بر «نحوهٔ گذار» اثر دارد.
گروه اول (راست) خواهان عقبنشینی رژیم و تحویل سکان قدرت به اپوزیسیون مورد نظر برای آنچه «نجات کشور» مینامند با کمک مداخلهٔ خارجی است. و گروه دوم (چپ) به انقلابی گسترده برای در هم شکستن ساختارهای حکومت ولایتی و افتادن قدرت به دست مردم است.
وجود این دو دیدگاه با تمام تنوعی که دارند در میان اپوزیسیون تقریباً روشن است و در رقابت با یکدیگر عمل کرده است و این دو جناح یا دیدگاه نمیتوانند و نباید به وحدت نظر برسند.
رقابت بر سر «نقشهٔ راه» رقابتی تاریخی بین نیروهای سیاسی در سطح جهان بوده است. فقط در «شرایط انقلابی» و اوجگیری مبارزات مردم است که روشن میشود کدام نقشهٔ راه محور قرار میگیرد و عملاً اکثریت پیرامون آن به توافق می رسند.
گزارهٔ سوم: رفتار غیراستراتژیک رفتار معطوف به هدف نیست. یعنی این گروهها خصومتهای گذشته و رقابت بر سر آینده را مهمتر از دشمنی با دشمن مشترک میدانند.
برداشت نویسنده: آقای حسین قاضیان از سطح بسیار بالای رقابت سیاسی بین نیروهای سیاسی اپوزیسیون شکایت دارد. به نظر ایشان، رفتار استراتژیک حکم میکند که خصومتها کنار گذاشته شود.
نظر نویسنده: شک نیست که باید اختلافها را محدود و مدیریت کرد و حول مبارزه با دشمن مشترک گرد هم آمد. دعوت به گرد هم آمدن بخشهای مختلف نیروهای خواهان تحول امر مثبتی است.
اما گرد هم آمدن از نظر آقای حسین قاضیان به روایت دیگری نزدیک است. برخی از راستها جمع شدن پشت سر رضا پهلوی را تنها راه جمع شدن «همه با هم» دانستهاند و توجیهشان این است که او بیشترین اقبال و آرا را دارد. این نظریه اتفاقاً با استقبال بخشی از نیروهای راست غیرسلطنتطلب روبهرو شد و در ماجرای شورای همبستگی و بیانیهٔ منشور مهسا امتحانش را داد و نمرهٔ مردودی کامل گرفت. رضا پهلوی در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۴۰۲ از توافق جمعی شورای همبستگی به شکلی کاملاً یکجانبه بیرون رفت و از آن تاریخ خط اقتدارگرایی سلطنتطلبیاش را به صورت مشخصتری پی گرفت. به نظر میرسد آقای حسین قاضیان اتهامی را که بهطور عمده متوجه این جریان بوده است شکل عمومی داده است تا ذهنگرایانه امکان بازآفرینی آن را ترویج کند.
رفتار اپوزیسیون ویژگی استراتژیکش را از دست نداده است و تکتک نیروها مبارزه با رژیم را از اولویت سیاسی خارج نکردهاند. البته سطح رقابتها، تحریم و تکفیرها، و خصومتها در خارج از کشور هنوز بالاست، که ریشههای سیاسی و جامعهشناختی قابلمطالعهای دارد.
گزارهٔ چهارم: اپوزیسیون خارج از کشور تلاش نسبتاً قابلقبول و موفقی برای ایجاد رابطهٔ ارگانیک با نیروهای داخل کشور انجام نداده و حتی در خارج از کشور هم موفق به سازماندهی نیروهای موجود نشده و نتوانسته است با مخاطب عام تماس برقرار کند. در ضمن، مهارت لازم برای تصاحب و رهبری رویدادها و پدیدههای سیاسی را نداشته است.
برداشت نویسنده: این گزاره شامل سه بخش مختلف است:
۱- اپوزیسیون خارج از کشور تلاش نسبتاً قابلقبول و موفقی برای ایجاد رابطهٔ ارگانیک با نیروهای داخل کشور انجام نداده است.
۲- اپوزیسیون خارج از کشور تلاش کرده، اما موفق به سازماندهی نیروهای موجود (در خارج کشور) و تماس با مخاطب عام نشده است.
۳- مهارت لازم برای تصاحب و رهبری رویدادها و پدیدههای سیاسی را نداشته است.
نظر نویسنده: در پاسخ به موارد ۱ و ۲ میتوان گفت:
شک نیست که رهبری نیروهای سیاسی «غیرقانونی» و مورد سرکوب در رژیم جمهوری اسلامی تلاش بسیاری برای ارتباط با نیروها، جذب هواداران، و سازماندهی آنها- چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور- کردهاند. اینکه چرا این تلاشها به احزابی بزرگ در داخل و خارج از کشور نینجامیده و این نیروها به مخاطبان عام پیوند نیافتهاند البته قابلبحث و تأمل است. نمیتوان و نباید تنها عامل در این ناموفق بودن را عملکرد خود این نیروها منظور کرد و به قدرتمندی رژیم در سرکوب داخلی و خارجی و جلوگیری از چنین موفقیتی اشاره نکرد. نمیتوان به مداخلهٔ قدرتهای خارجی و رسانههای پُرمخاطبشان در این بازداری در برخی دورهها و هدایت مخاطبان به پشتیبانی از برنامهٔ مورد نظرشان در میان اپوزیسیون اشاره نکرد.
این عمومیّت بخشیدن، آن هم در فراز و فرود رویدادها در چهار دههٔ گذشته، بیشتر به درد نادیده گرفتن این تلاشها میخورد. برای مثال، احزاب و سازمانهای کُرد در دورههای متفاوت در این عرصه موفقیتهای نسبی داشتهاند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. اعتصابهای شهری به دعوت این احزاب در مناطق کردنشین مثال خوبی در این مورد است. همچنین، سازماندهی اعتراضها در سراسر جهان در پشتیبانی از جنبش ژینا نیز نمونهٔ ارزندهٔ دیگری است که شایان ذکر است.
در مورد ۳: اگر بتوان علت ناکامی مورد تأکید آقای حسین قاضیان را در واژهای مانند «مهارت» خلاصه کرد، یک دنیا بحث در اینجا وجود خواهد داشت. این مهارت چیست؟ چگونه در دوران این چند دهه تغییر کرده است؟ چه بخشهایی از اپوزیسیون در کسب مهارتهای نوین مبارزه جا ماندهاند و چرا؟ و این بحثی قطعاً سودمند است.
گزارهٔ پنجم: استراتژی نادرست رسانهیی.
برداشت نویسنده: استراتژی رسانهیی نیروهای سیاسی اپوزیسیون درست نبوده است.
نظر نویسنده: ما با چند گروه از رسانهها در میان نیروهای سیاسی اپوزیسیون روبهرو بودهایم. رسانههای غیرحرفهیی کوچک، مستقل، و کممخاطب که مدیریت رسانهیی آنها در دست اپوزیسیون بوده است. بله، انتقادهای جدی به این رسانهها و درک رسانهیی نیروهای راهبریکنندهٔ آنها وارد است و ارزش بحث دارد. دانش و درک رسانهیی در میان بخشهایی از اپوزیسیون میانه و چپ اندک و ناکافی است و آنها از تحولات دیجیتال دو دههٔ اخیر تا حد زیادی جا ماندهاند.
استراتژی و مدیریت رسانههای بزرگ و حرفهیی پُرمخاطب در دست نیروهای سیاسی اپوزیسیون نبوده است. از آنجا که بزرگترین تأثیر بر فضای سیاسی کشور و رفتار مخاطبان عام را این رسانهها داشتهاند، بهتر است این گزاره را به شکل دیگری عنوان کرد:
استراتژی رسانههای حرفهیی پُرمخاطب، نظیر ایران اینترنشنال، من و تو، صدای آمریکا، رادیو فردا، و بیبیسی استراتژی مطلوبی برای تأمین موفقیت نیروهای سیاسی اپوزیسیون نبوده است، که چرایی آن، البته بنا بر مداخلههای خارجی، بهخوبی قابلبحث است.
گزارهٔ ششم: نبود برنامهٔ عمل و رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب.
برداشت نویسنده:
۱- نیروهای سیاسی اپوزیسیون برنامهٔ عمل نداشتهاند، و
۲- نتوانستهاند بر نارسایی عملکردشان فائق شوند و به سمت وضع مطلوب حرکت کنند.
نظر نویسنده:
۱- اغلب نیروهای سیاسی در طیف گستردهٔ اپوزیسیون برنامهٔ عمل مستند و مصوب داشتهاند و دارند. میتوان با این برنامهها موافق بود یا آنها را نقد کرد و ضعفهای مشخصی در آنها یافت و عنوان کرد. ناموفق بودن را نمیتوان به نداشتن برنامهٔ عمل برگرداند.
۲- بهعلت وضع بسیار متغیر و دائم در حال تحول دو دههٔ اخیر، بازبینی و تصحیح پیدرپی در تنظیم تاکتیکها و استراتژیهای مرحلهیی و شیوههای مبارزه و روشهای تبلیغی لازم بوده است که گاه نارساییهایی جدی داشته است.
گزارهٔ هفتم: جنگ بر سر آیندهٔ موهوم سبب اختلاف شده و دشمن اصلی فراموش میشود.
برداشت نویسنده: اینکه چه رژیمی با چه شیوهٔ حکومتداری جایگزین رژیم فعلی بشود محل نزاع بوده و این نزاع باعث شده دشمن مشترک فراموش شود.
نظر نویسنده: اصطلاح «آیندهٔ موهوم» که آقای قاضیان به کار برده است بحثبرانگیز است. چگونه میتوان به آیندهٔ مبارزات مردم و آلترناتیوی که برای آن مبارزه میکنیم بیاعتنا باشیم؟ بخش بزرگی از اپوزیسیون در چپ و میانه نمیخواهند دیکتاتوری دیگری جایگزین دیکتاتوری موجود شود. آنها با نظام دیکتاتوری مبارزه میکنند و نه این دیکتاتور ولایی خاص. طبیعی است که آنها با هواداران دیکتاتوری مدعی سکولاریسم، که معلوم نیست به سکولاریسم مورد ادعایشان هم چندان پایبند بمانند، بر سر این یا آن آینده نزاع داشته باشند. اینکه این نزاع باعث فراموش شدن دشمن شده است واقعبینانه نیست و اغراقی است که با هدف سیاسی انجام شده است.
گزارهٔ هشتم: اتفاقات در ایران کنشی نبوده، بلکه واکنشی و خودجوش بوده، ولی اپوزیسیون نتوانستند آنها را رهبری و سازماندهی کنند. یارگیری اجتماعی نشده است؛ به اپوزیسیون اضافه نشده است. ناراضیان به نود درصد رسیدهاند، اما معترضان حدود ده درصد هستند. چه حجمی از این مهاجران جذب یا سازماندهی شدند؟ با این شرایط، توازن قوا تغییر نمیکند.
برداشت نویسنده: جدا از بخش تکرارشده و تأکیدشده در این گزاره (که قبلاً به آن پرداخته شد)، این گزاره حاوی یک نکتهٔ قابلبحث تازه است: «اتفاقات در ایران کنشی نبوده، بلکه واکنشی و خودجوش بوده» است.
نظر نویسنده: واقعیت آن است که اعتراضهای صنفی-سیاسی و سیاسی این دوره و حتی همین ماههای اخیر از هر دو نوع بوده است. هم از نوع برنامهریزیشده (کنشی) و هم خودجوش بوده است. برای نمونه، اعتراض سازماندهی شده برای رفع حصر رهبران جنبش سبز در چند ماه قبل، که سرکوب شد، از نوع اول بود، و اعتراضهای دانشجویان دانشگاه به قتل یک دانشجو توسط زورگیران در همان ماه بهمن از نوع دوم بود. اعتراضی که شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران در ۱۲ اردیبهشت همین امسال در روز معلم سازماندهی کرد از نوع اول، و اعتراض کامیونداران در گرامیداشت خاطرهٔ رانندگان کشتهشده در بندر رجایی از نوع دوم بوده است.
شیوههای مناسب فعالیت شبکهیی برای مشارکت در اعتراضهای خودجوش بین نیروهای سیاسی میانه و چپ ضعیف و در میان راستها انحرافی بوده است.
اعتراضها و جنبشهای خودجوش شبکهیی هنوز تا حد زیادی برای اپوزیسیون ناشناخته مانده است.
گزارهٔ نهم: فقدان مهارت و آمادگی برای تصاحب رویدادها. یعنی معنایی روی آن رویدادها ایجاد کنیم تا کنشگران آن را بفهمند و بپذیرند. باید گفتمانهایی در جامعه پرورانده باشیم تا بتوانیم در شرایط خاص صاحب جنبش شویم. اگر جنبش صاحب نداشته باشد و بیسر باشد، به هدر رفته و موفق نخواهد شد.
برداشت نویسنده:
۱- معناسازیهای درست و لازم برای جذب کنشگران جنبشها درست انجام نشده است.
۲- برای موفقیت جنبشهای اعتراضی و به هم پیوستن آنها نیازمند رهبری متمرکزی هستیم که برای جنبش معناسازی کند و در نقش صاحب جنبش عمل کند. بدون چنین رهبریای، موفقیتی حاصل نخواهد شد.
نظر نویسنده: در مورد اول، دو گونه معناسازی وجود دارد: معناسازیهایی که جنبشهای اجتماعی مبتکر و مروّج آن هستند، مانند معناسازی قدرتمند جنبش «زن، زندگی، آزادی» (ژینا) که هنوز هم در میان مبارزات مردم ما برجسته است. و دوم، معناسازی رسانهیی که رسانههای پُرمخاطب توان آن را داشتهاند. معناسازی جنبش ژینا کاملاً بهدرستی انجام شد. در کنار فعالان میدانی این مبارزات شبکهیی، همهٔ اپوزیسیون نیز، هر یک به سهم خود، در آن نقش داشتند.
معناسازی مدیایی (رسانهیی) بهرهبری اینترنشنال و همکاری دیگر رسانههای پُرمخاطب سعی در دگرگون کردن این معنا و تبدیل کردن آن به جنبش هواخواهی از رضا پهلوی داشتند که نهتنها ناموفق بود، بلکه با معنای این جنبش متکثر و دموکراتیک ناهمخوان بود و به سهم خود ضربات جدی به جنبش زد.
برای «موفقیت جنبشهای اعتراضی» و «به هم پیوستن آنها» وجود رهبری متمرکز مفید است، اما ضروری نیست. در شرایط فعلی هم اساساً عملی نیست و به اعتراضها ضربهٔ امنیتی میزند. جنبشهای خودجوش شبکهیی نیز در اساس نوع دیگری از رهبری دارند که متمرکز نیست. اصطلاح «صاحب جنبش» یا «تصاحب جنبش» حکایت از شیوهای غیردموکراتیک و اقتدارگرایانه دارد که سلطنتطلبان به کار گرفتند و به جنبش ضربه زد.
گزارهٔ دهم: شکل و سرشت زندگی خارجنشینان با مردم داخل کشور تفاوت ماهوی دارد. از امنیت تا کار و شغل و تغذیه و آسیب پذیری… چگونه میتوان گفتمان همسرشتی و همسرنوشتی پدید آورد؟ درد و زبان مشترک؟
برداشت نویسنده: این گزاره اشاره به نکتهٔ مهمی دارد: زندگی در خارج، بهویژه در کشورهای دموکراتیک، با زندگی در داخل متفاوت است. (بخشهایی از اپوزیسیون در کشورهایی مثل عراق، پاکستان، یا ترکیه کار و زندگی میکنند که شرایط متفاوتی دارند.) درد مشترک و زبان مشترک چه خواهد بود؟
نظر نویسنده: البته تفاوت فقط مربوط به داخل و خارج به شکلی نیست که ایشان در بیاناتشان توضیح میدهد. در خود داخل نیز زندگی مبارزان بلوچ و کردها، آذربایجانیها و تهرانیها، و بالاشهریها و پایینشهریها تفاوتهایی جدی با هم دارد. مبارزهٔ سیاسی بهطور کلی «فضامند» و تا حد زیادی طبقاتی است.
بر عهدهٔ مبارزان در خارج است که زبان و سَبک مبارزه در داخل را درست درک کنند و نقش پشتیبانیشان را بفهمند و برخلاف آنچه اپوزیسیون راست مبتکرش شده است جلو نیفتند. مسلماً روش زندگی کسانی همچون خانم یاسمین پهلوی الگویی است که بدنهٔ اصلی جامعه حتی اگر از آن متنفر نباشد، با آن همذاتپنداری نخواهند داشت. البته بخشی از طبقات بالای شهری در ایران ممکن است خوششان هم بیاید.
گزارهٔ یازدهم: سیاست یک امر جمعی با پایههای اجتماعی است. مبارزهٔ سیاسی بر مبنای عمل جمعی امکانپذیر صورت میگیرد، نه بر اساس عواطف و نیازها و تجارب محدود شخصی یا سازمانی. جدایی از گروههای دیگر بیشتر جنبهٔ شخصی و عاطفی دارد و این رفتار جدا از عمل منطقی سیاسی است.
برداشت نویسنده: این گزاره حاوی یک نکتهٔ درست و ارزنده است: سیاست امری جمعی با پایههای اجتماعی است؛ اما حاوی یک اشتباه ادراکی (در شناخت نقش مهم عواطف در سیاستورزی و بهویژه جنبشهای خودجوش اجتماعی) و یک قضاوت نارسا (وجود جدایی بین گروهها بهدلیل مسائل شخصی و عواطف) است.
نظر نویسنده: برای بررسی علت پراکندگی نیروهای سیاسی، باید به تغییرات دوران، ورود به عصر گسترش حیرتانگیز فردگرایی (ایندیویدوالیسم)، تأثیر پلتفرمهای شبکهیی در دامن زدن به قبیلهگرایی، و تکثر باورها و رفتارها و سبکهای زندگی بهویژه در میان نسلهای جدید پرداخت. ریشهیابی این معضل در چارچوبهای سنتی جامعهشناسی سیاسی دههٔ هفتادی پاسخگو نیست. ترویج اندیشههای نولیبرال، بهویژه در مورد سبک زندگی، به پراکندگی نیروها در ابعادی بیسابقه دامن زده و باعث پراکندگی شده است. خاص میهن ما ایران هم نیست. راهکار اتحاد عمل در این دوران همان نسخههای دههٔ هفتادی نمیتواند باشد.
و در نهایت اینکه:
ایشان درست برخلاف نقدشان به گرد هم نیامدن نیروهای سیاسی اپوزیسیون، نگاهی منفی به اتحاد جمهوری خواهان دارند و در عنوان روی ویدئوی این پُست یوتیوبیشان آن را بهصراحت بیان می کنند: «چرا اتحاد جمهوریخواهان نه ضروری است، نه محتمل، و نه سودمند». این عنوان از تناقضی حکایت دارد که باید مورد توجه قرار داد.