Skip to content
ژوئن 2, 2025
   ارتباط با ما       در باره ما       فیسبوک       تلگرام   

احترام به تفاوت اندیشه، همیاری و تلاش مشترک در راه تحقق آزادی

  • خانه
  • ایران
  • جهان
  • ویژه اندیشهٔ نو
  • اجتماعی
    • زحمتکشان
    • جوانان و دانشجویان
    • زنان
  • اقتصادی
  • فرهنگی – ادبی
  • محیط زیست
  • تاریخی
  • فلسفی
  • دیدگاه‌ها
  • Home
  • تنها طوفان کودکانِ ناهمگون می‌زاید… ‏نقدی بر نکات محوری سخنرانی آقای حسین قاضیان، جامعه‌شناس
  • اجتماعی
  • دیدگاه‌ها
  • نوار متحرک
  • ویژه اندیشهٔ نو

تنها طوفان کودکانِ ناهمگون می‌زاید… ‏نقدی بر نکات محوری سخنرانی آقای حسین قاضیان، جامعه‌شناس

کانال یوتیوب @HoseinGhazian

احمد جواهریان – ویژهٔ اندیشهٔ نو

دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴

آقای حسین قاضیان سخنانی در نقد اپوزیسیون بیان کرده‌اند که با عنوان «چرا اتحاد جمهوری‌خواهان نه ضروری است، نه ‏محتمل، و نه سودمند» روی ویدئویی در کانال یوتیوب ایشان گذاشته شده است. ایشان در زیر آن ویدئو توضیح داده‌اند: ‏
‏«در ۳۰ ژانویه امسال یا ۱۱ بهمن سال گذشته [۱۴۰۳] به دعوت جمعی از جمهوری‌خواهان ایرانی خارج از کشور در ‏جلسه‌ای با عنوان “ضرورت اتحاد جمهوری‌خواهان” شرکت کردم و توضیح دادم که چرا چنین اتحادی ضرورت ندارد، یا ‏اگر داشته باشد، احتمال تحققش اندک است و اگر ضرورت داشته باشد و احتمال تحققش هم زیاد باشد، سودمند نیست. حالا که ‏می‌خواستم ویدئوی این سخنان کوتاه را آپلود کنم، دیدم تصادفاً امروز قرار است جمهوری‌خواهان در این باره جلسه داشته ‏باشند. این تقارن تصادفی را به فال نیک می‌گیرم برای بحث‌هایی ضروری‌تر.»‏

در این نوشتهٔ انتقادی نکات کلیدی گفتار ایشان مورد بررسی قرار می‌گیرد. باید توضیح بدهم که یازده گزاره از صحبت‌های ‏ایشان توجه مرا جلب کرده است که تلاش کرده‌ام هر کدام را در سه سطح بیان کنم:‏
‏-‏ سطح اول (گزارهٔ برگرفته از صحبت‌های ایشان، نقل به مضمون) با حروف توپُر یا سیاه‏
‏-‏ سطح دوم (برداشت نویسنده از آن گزاره‌ها): باز کردن مدعا و گاه آسیب‌شناسی مفهومی آنچه گفته شده، با حروف ‏کج یا ایتالیک
‏-‏ سطح سوم (نظر این نویسنده): ارائهٔ اطلاعات تکمیلی و نظر این نویسنده در مورد گزارهٔ مورد نظر و نقد آن.‏

گزارهٔ اول‎:‎‏ نیروهای سیاسی اگر نتوانند با هم رفتار دموکراتیک داشته باشند و نتوانند با هم تعامل کنند، فردای تغییر حکومت ‏هم این مشکل را با یکدیگر خواهند داشت. بنابراین ثبات سیاسی به خطر خواهد افتاد.‏
دو فرض در این گزاره وجود دارد:‏
‏۱- نیروهای سیاسی فردای انقلاب (تغییر حکومت) همین احزاب و سازمان‌های سیاسی‌اند که رهبری آنها در خارج از کشور ‏است (اپوزیسیون).‏
نظر نویسنده: تغییر حکومت دیکتاتوری جز از طریق تحول انقلابی صورت نمی‌گیرد. انقلاب نه‌تنها ممکن است وزن و ‏جایگاه نیروهای سیاسی را به‌کلی تغییر دهد، بلکه چهره‌ها و نیروهای سیاسی تازه‌ای را می‌تواند وارد فضای سیاسی کشور ‏کند که از دل انقلاب یا جنبش انقلابی برآمده‌اند. تغییر رژیم دیکتاتوری، آن هم در ابعاد رژیم ولایی، «پروژه»ای نیست که ‏یک نیرو یا جمعی از نیروهای اپوزیسیون با برنامه‌ای مشخص اجرا می‌کند/می‌کنند، بلکه «انقلاب»ی است که مردم به راه ‏می‌اندازند و به نتیجه می‌رسانند.‏
‎۲‎‏- ثبات سیاسی کشور بر اساس تعامل نیروهای سیاسی کشور تعیین می‌شود.‏
نظر نویسنده: ثبات سیاسی هر کشور به عوامل متعدد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… وابسته است. تعامل بین رهبری ‏نیروهای سیاسی در خارج از کشور حداکثر یکی از این عوامل است. آقای حسین قاضیان «ثبات سیاسی» را در معنایی غیر ‏از آنچه معنا می‌دهد به‌کار گرفته است. تقابل و مبارزه بین نیروهای سیاسی تقریباً در همهٔ انقلاب‌ها، چه قبل و چه بعد از ‏انقلاب، ادامه یافته است.‏

گزارهٔ دوم: ‎نبود دید روشن یا نبود اتفاق‌نظر در مورد نحوهٔ گذار.‏
برداشت نویسنده: دید روشنی پیرامون گذار- که همهٔ اپوزیسیون (یا حداقل بخش تعیین‌کنندهٔ آن) در مورد آن اتفاق‌نظر داشته ‏باشند- وجود ندارد.‏
نظر نویسنده: در مورد ضرورت جایگزینی جمهوری اسلامی با حکومت دموکراتیک تقریباً اتفاق‌نظر وجود دارد.‏
در مورد نقشهٔ راه (یا آنچه تئوری انقلاب نامیده شده است)، بسته به اینکه عمق تحول مورد انتظار نیروهای سیاسی چقدر ‏باشد، مسلماً تفاوت‌نظرهایی وجود دارد. بخشی از اپوزیسیون (جناح راست و اصلاح‌طلبان) تحولی سیاسی را انتظار می‌کشند ‏که در آن ساختارهای سیاسی تغییر کند، اما ساختارهای اقتصادی موجود اصلاح و حفظ شود و بیش از گذشته با سرمایه‌داری ‏جهانی پیوند پیدا کند.‏
و بخش دیگری از اپوزیسیون (جناح چپ) خواهان فراروییدن انقلاب سیاسی پیش رو به انقلاب اجتماعی است که در ‏ساختارهای سیاسی اقتصادی موجود نیز تغییرات رادیکال و بنیادی ایجاد کند. چنین تفاوتی بر «نحوهٔ گذار» اثر دارد.‏
گروه اول (راست) خواهان عقب‌نشینی رژیم و تحویل سکان قدرت به اپوزیسیون مورد نظر برای آنچه «نجات کشور» ‏می‌نامند با کمک مداخلهٔ خارجی است. و گروه دوم (چپ) به انقلابی گسترده برای در هم شکستن ساختارهای حکومت ولایتی ‏و افتادن قدرت به دست مردم است.‏
وجود این دو دیدگاه با تمام تنوعی که دارند در میان اپوزیسیون تقریباً روشن است و در رقابت با یکدیگر عمل کرده است و ‏این دو جناح یا دیدگاه نمی‌توانند و نباید به وحدت نظر برسند.‏
رقابت بر سر «نقشهٔ راه» رقابتی تاریخی بین نیروهای سیاسی در سطح جهان بوده است. فقط در «شرایط انقلابی» و ‏اوج‌گیری مبارزات مردم است که روشن می‌شود کدام نقشهٔ راه محور قرار می‌گیرد و عملاً اکثریت پیرامون آن به توافق می ‏رسند.‏

گزارهٔ سوم: رفتار غیراستراتژیک رفتار معطوف به هدف نیست. یعنی این گروه‌ها خصومت‌های گذشته و رقابت بر سر آینده ‏را مهم‌تر از دشمنی با دشمن مشترک می‌دانند.‏
برداشت نویسنده: آقای حسین قاضیان از سطح بسیار بالای رقابت سیاسی بین نیروهای سیاسی اپوزیسیون شکایت دارد. به ‏نظر ایشان، رفتار استراتژیک حکم می‌کند که خصومت‌ها کنار گذاشته شود.‏
نظر نویسنده: شک نیست که باید اختلاف‌ها را محدود و مدیریت کرد و حول مبارزه با دشمن مشترک گرد هم آمد. دعوت به ‏گرد هم آمدن بخش‌های مختلف نیروهای خواهان تحول امر مثبتی است.‏
اما گرد هم آمدن از نظر آقای حسین قاضیان به روایت دیگری نزدیک است. برخی از راست‌ها جمع شدن پشت سر رضا ‏پهلوی را تنها راه جمع شدن «همه با هم» دانسته‌اند و توجیهشان این است که او بیشترین اقبال و آرا را دارد. این نظریه اتفاقاً ‏با استقبال بخشی از نیروهای راست غیرسلطنت‌طلب روبه‌رو شد و در ماجرای شورای همبستگی و بیانیهٔ منشور مهسا ‏امتحانش را داد و نمرهٔ مردودی کامل گرفت. رضا پهلوی در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۴۰۲ از توافق جمعی شورای همبستگی به ‏شکلی کاملاً یک‌جانبه بیرون رفت و از آن تاریخ خط اقتدارگرایی سلطنت‌طلبی‌اش را به صورت مشخص‌تری پی گرفت. به ‏نظر می‌رسد آقای حسین قاضیان اتهامی را که به‌طور عمده متوجه این جریان بوده است شکل عمومی داده است تا ذهن‌گرایانه ‏امکان بازآفرینی آن را ترویج کند.‏
رفتار اپوزیسیون ویژگی استراتژیکش را از دست نداده است و تک‌تک نیروها مبارزه با رژیم را از اولویت سیاسی خارج ‏نکرده‌اند. البته سطح رقابت‌ها، تحریم و تکفیرها، و خصومت‌ها در خارج از کشور هنوز بالاست، که ریشه‌های سیاسی و ‏جامعه‌شناختی قابل‌مطالعه‌ای دارد.‏

گزارهٔ چهارم: اپوزیسیون خارج از کشور تلاش نسبتاً قابل‌قبول و موفقی برای ایجاد رابطهٔ ارگانیک با نیروهای داخل کشور ‏انجام نداده و حتی در خارج از کشور هم موفق به سازمان‌دهی نیروهای موجود نشده و نتوانسته است با مخاطب عام تماس ‏برقرار کند. در ضمن، مهارت لازم برای تصاحب و رهبری رویدادها و پدیده‌های سیاسی را نداشته است.‏
برداشت نویسنده: این گزاره شامل سه بخش مختلف است:‏
‏۱- اپوزیسیون خارج از کشور تلاش نسبتاً قابل‌قبول و موفقی برای ایجاد رابطهٔ ارگانیک با نیروهای داخل کشور انجام نداده ‏است.‏
‏۲- اپوزیسیون خارج از کشور تلاش کرده، اما موفق به سازمان‌دهی نیروهای موجود (در خارج کشور) و تماس با مخاطب ‏عام نشده است. ‏
‏۳- مهارت لازم برای تصاحب و رهبری رویدادها و پدیده‌های سیاسی را نداشته است.‏
نظر نویسنده: در پاسخ به موارد ۱ و ۲ می‌توان گفت: ‏
شک نیست که رهبری نیروهای سیاسی «غیرقانونی» و مورد سرکوب در رژیم جمهوری اسلامی تلاش بسیاری برای ‏ارتباط با نیروها، جذب هواداران، و سازمان‌دهی آنها- چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور- کرده‌اند. اینکه چرا این ‏تلاش‌ها به احزابی بزرگ در داخل و خارج از کشور نینجامیده و این نیروها به مخاطبان عام پیوند نیافته‌اند البته قابل‌بحث و ‏تأمل است. نمی‌توان و نباید تنها عامل در این ناموفق بودن را عملکرد خود این نیروها منظور کرد و به قدرتمندی رژیم در ‏سرکوب داخلی و خارجی و جلوگیری از چنین موفقیتی اشاره نکرد. نمی‌توان به مداخلهٔ قدرت‌های خارجی و رسانه‌های ‏پُرمخاطبشان در این بازداری در برخی دوره‌ها و هدایت مخاطبان به پشتیبانی از برنامهٔ مورد نظرشان در میان اپوزیسیون ‏اشاره نکرد. ‏
این عمومیّت بخشیدن، آن هم در فراز و فرود رویدادها در چهار دههٔ گذشته، بیشتر به درد نادیده گرفتن این تلاش‌ها می‌خورد. ‏برای مثال، احزاب و سازمان‌های کُرد در دوره‌های متفاوت در این عرصه موفقیت‌های نسبی داشته‌اند که نمی‌توان آنها را ‏نادیده گرفت. اعتصاب‌های شهری به دعوت این احزاب در مناطق کردنشین مثال خوبی در این مورد است. همچنین، ‏سازمان‌دهی اعتراض‌ها در سراسر جهان در پشتیبانی از جنبش ژینا نیز نمونهٔ ارزندهٔ دیگری است که شایان ذکر است.‏
در مورد ۳: اگر بتوان علت ناکامی مورد تأکید آقای حسین قاضیان را در واژه‌ای مانند «مهارت» خلاصه کرد، یک دنیا ‏بحث در اینجا وجود خواهد داشت. این مهارت چیست؟ چگونه در دوران این چند دهه تغییر کرده است؟ چه بخش‌هایی از ‏اپوزیسیون در کسب مهارت‌های نوین مبارزه جا مانده‌اند و چرا؟ و این بحثی قطعاً سودمند است.‏
‎ ‎
گزارهٔ پنجم: استراتژی نادرست رسانه‌یی.‏
برداشت نویسنده: استراتژی رسانه‌یی نیروهای سیاسی اپوزیسیون درست نبوده است.‏
نظر نویسنده: ما با چند گروه از رسانه‌ها در میان نیروهای سیاسی اپوزیسیون روبه‌رو بوده‌ایم. رسانه‌های غیرحرفه‌یی ‏کوچک، مستقل، و کم‌مخاطب که مدیریت رسانه‌یی آنها در دست اپوزیسیون بوده است. بله، انتقادهای جدی به این رسانه‌ها و ‏درک رسانه‌یی نیروهای راهبری‌کنندهٔ آنها وارد است و ارزش بحث دارد. دانش و درک رسانه‌یی در میان بخش‌هایی از ‏اپوزیسیون میانه و چپ اندک و ناکافی است و آنها از تحولات دیجیتال دو دههٔ اخیر تا حد زیادی جا مانده‌اند.‏
استراتژی و مدیریت رسانه‌های بزرگ و حرفه‌یی پُرمخاطب در دست نیروهای سیاسی اپوزیسیون نبوده است. از آنجا که ‏بزرگ‌ترین تأثیر بر فضای سیاسی کشور و رفتار مخاطبان عام را این رسانه‌ها داشته‌اند، بهتر است این گزاره را به شکل ‏دیگری عنوان کرد:‏
استراتژی رسانه‌های حرفه‌یی پُرمخاطب، نظیر ایران اینترنشنال، من و تو، صدای آمریکا، رادیو فردا، و بی‌بی‌سی استراتژی ‏مطلوبی برای تأمین موفقیت نیروهای سیاسی اپوزیسیون نبوده است، که چرایی آن، البته بنا بر مداخله‌های خارجی، به‌خوبی ‏قابل‌بحث است.‏
‎ ‎
گزارهٔ ششم: نبود برنامهٔ عمل و رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب.‏
برداشت نویسنده:‏
‏۱- نیروهای سیاسی اپوزیسیون برنامهٔ عمل نداشته‌اند، و ‏
‏۲- نتوانسته‌اند بر نارسایی عملکردشان فائق شوند و به سمت وضع مطلوب حرکت کنند.‏

نظر نویسنده: ‏
‏۱- اغلب نیروهای سیاسی در طیف گستردهٔ اپوزیسیون برنامهٔ عمل مستند و مصوب داشته‌اند و دارند. می‌توان با این برنامه‌ها ‏موافق بود یا آنها را نقد کرد و ضعف‌های مشخصی در آنها یافت و عنوان کرد. ناموفق بودن را نمی‌توان به نداشتن برنامهٔ ‏عمل برگرداند.‏
‏۲- به‌علت وضع بسیار متغیر و دائم در حال تحول دو دههٔ اخیر، بازبینی و تصحیح پی‌درپی در تنظیم تاکتیک‌ها و ‏استراتژی‌های مرحله‌یی و شیوه‌های مبارزه و روش‌های تبلیغی لازم بوده است که گاه نارسایی‌هایی جدی داشته است.‏

گزارهٔ هفتم: جنگ‌ بر سر آیندهٔ موهوم سبب اختلاف شده و دشمن اصلی فراموش می‌شود.‏
برداشت نویسنده: اینکه چه رژیمی با چه شیوهٔ حکومت‌داری جایگزین رژیم فعلی بشود محل نزاع بوده و این نزاع باعث شده ‏دشمن مشترک فراموش شود.‏
نظر نویسنده: اصطلاح «آیندهٔ موهوم» که آقای قاضیان به کار برده است بحث‌برانگیز است. چگونه می‌توان به آیندهٔ ‏مبارزات مردم و آلترناتیوی که برای آن مبارزه می‌کنیم بی‌اعتنا باشیم؟ بخش بزرگی از اپوزیسیون در چپ و میانه ‏نمی‌خواهند دیکتاتوری دیگری جایگزین دیکتاتوری موجود شود. آنها با نظام دیکتاتوری مبارزه می‌کنند و نه این دیکتاتور ‏ولایی خاص. طبیعی است که آنها با هواداران دیکتاتوری مدعی سکولاریسم، که معلوم نیست به سکولاریسم مورد ادعایشان ‏هم چندان پایبند بمانند، بر سر این یا آن آینده نزاع داشته باشند. اینکه این نزاع باعث فراموش شدن دشمن شده است واقع‌بینانه ‏نیست و اغراقی است که با هدف سیاسی انجام شده است.‏

گزارهٔ هشتم: اتفاقات در ایران کنشی نبوده، بلکه واکنشی و خودجوش بوده، ولی اپوزیسیون نتوانستند آنها را رهبری و ‏سازمان‌دهی کنند. یارگیری اجتماعی نشده است؛ به اپوزیسیون اضافه نشده است. ناراضیان به نود درصد رسیده‌اند، اما ‏معترضان حدود ده درصد هستند. چه حجمی از این مهاجران جذب یا سازمان‌دهی شدند؟ با این شرایط، توازن قوا تغییر ‏نمی‌کند. ‏
برداشت نویسنده: جدا از بخش تکرارشده و تأکیدشده در این گزاره (که قبلاً به آن پرداخته شد)، این گزاره حاوی یک نکتهٔ ‏قابل‌بحث تازه است: «اتفاقات در ایران کنشی نبوده، بلکه واکنشی و خودجوش بوده» است.‏
نظر نویسنده: واقعیت آن است که اعتراض‌های صنفی-سیاسی و سیاسی این دوره و حتی همین ماه‌های اخیر از هر دو نوع ‏بوده است. هم از نوع برنامه‌ریزی‌شده (کنشی) و هم خودجوش بوده است. برای نمونه، اعتراض سازمان‌دهی شده برای رفع ‏حصر رهبران جنبش سبز در چند ماه قبل، که سرکوب شد، از نوع اول بود، و اعتراض‌های دانشجویان دانشگاه به قتل یک ‏دانشجو توسط زورگیران در همان ماه بهمن از نوع دوم بود. اعتراضی که شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ‏ایران در ۱۲ اردیبهشت همین امسال در روز معلم سازمان‌دهی کرد از نوع اول، و اعتراض کامیون‌داران در گرامیداشت ‏خاطرهٔ رانندگان کشته‌شده در بندر رجایی از نوع دوم بوده است.‏
شیوه‌های مناسب فعالیت شبکه‌یی برای مشارکت در اعتراض‌های خودجوش بین نیروهای سیاسی میانه و چپ ضعیف و در ‏میان راست‌ها انحرافی بوده است.‏
اعتراض‌ها و جنبش‌های خودجوش شبکه‌یی هنوز تا حد زیادی برای اپوزیسیون ناشناخته مانده است.‏

گزارهٔ نهم: فقدان مهارت و آمادگی برای تصاحب رویدادها. یعنی معنایی روی آن رویدادها ایجاد کنیم تا کنشگران آن را بفهمند ‏و بپذیرند. باید گفتمان‌هایی در جامعه پرورانده باشیم تا بتوانیم در شرایط خاص صاحب جنبش شویم. اگر جنبش صاحب ‏نداشته باشد و بی‌سر باشد، به هدر رفته و موفق نخواهد شد.‏
برداشت نویسنده:‏
‏۱- معناسازی‌های درست و لازم برای جذب کنشگران جنبش‌ها درست انجام نشده است.‏
‏۲- برای موفقیت جنبش‌های اعتراضی و به هم پیوستن آنها نیازمند رهبری متمرکزی هستیم که برای جنبش معناسازی کند و ‏در نقش صاحب جنبش عمل کند. بدون چنین رهبری‌ای، موفقیتی حاصل نخواهد شد.‏

نظر نویسنده: در مورد اول، دو گونه معناسازی وجود دارد: معناسازی‌هایی که جنبش‌های اجتماعی مبتکر و مروّج آن هستند، ‏مانند معناسازی قدرتمند جنبش «زن، زندگی، آزادی» (ژینا) که هنوز هم در میان مبارزات مردم ما برجسته است. و دوم، ‏معناسازی رسانه‌یی که رسانه‌های پُرمخاطب توان آن را داشته‌اند. معناسازی جنبش ژینا کاملاً به‌درستی انجام شد. در کنار ‏فعالان میدانی این مبارزات شبکه‌یی، همهٔ اپوزیسیون نیز، هر یک به سهم خود، در آن نقش داشتند.‏
معناسازی مدیایی (رسانه‌یی) به‌رهبری اینترنشنال و همکاری دیگر رسانه‌های پُرمخاطب سعی در دگرگون کردن این معنا و ‏تبدیل کردن آن به جنبش هواخواهی از رضا پهلوی داشتند که نه‌تنها ناموفق بود، بلکه با معنای این جنبش متکثر و ‏دموکراتیک ناهمخوان بود و به سهم خود ضربات جدی به جنبش زد.‏
برای «موفقیت جنبش‌های اعتراضی» و «به هم پیوستن آنها» وجود رهبری متمرکز مفید است، اما ضروری نیست. در ‏شرایط فعلی هم اساساً عملی نیست و به اعتراض‌ها ضربهٔ امنیتی می‌زند. جنبش‌های خودجوش شبکه‌یی نیز در اساس نوع ‏دیگری از رهبری دارند که متمرکز نیست. اصطلاح «صاحب جنبش» یا «تصاحب جنبش» حکایت از شیوه‌ای ‏غیردموکراتیک و اقتدارگرایانه دارد که سلطنت‌طلبان به کار گرفتند و به جنبش ضربه زد.‏

گزارهٔ دهم: شکل و سرشت زندگی خارج‌نشینان با مردم داخل کشور تفاوت ماهوی دارد. از امنیت تا کار و شغل و تغذیه و ‏آسیب پذیری… چگونه می‌توان گفتمان هم‌سرشتی و هم‌سرنوشتی پدید آورد؟ درد و زبان مشترک؟
برداشت نویسنده: این گزاره اشاره به نکتهٔ مهمی دارد: زندگی در خارج، به‌ویژه در کشورهای دموکراتیک، با زندگی در ‏داخل متفاوت است. (بخش‌هایی از اپوزیسیون در کشورهایی مثل عراق، پاکستان، یا ترکیه کار و زندگی می‌کنند که شرایط ‏متفاوتی دارند.) درد مشترک و زبان مشترک چه خواهد بود؟‏
نظر نویسنده: البته تفاوت فقط مربوط به داخل و خارج به شکلی نیست که ایشان در بیاناتشان توضیح می‌دهد. در خود داخل نیز زندگی ‏مبارزان بلوچ و کردها، آذربایجانی‌ها و تهرانی‌ها، و بالاشهری‌ها و پایین‌شهری‌ها تفاوت‌هایی جدی با هم دارد. مبارزهٔ ‏سیاسی به‌طور کلی «فضامند» و تا حد زیادی طبقاتی است.‏
بر عهدهٔ مبارزان در خارج‌ است که زبان و سَبک مبارزه در داخل را درست درک کنند و نقش پشتیبانی‌شان را بفهمند و ‏برخلاف آنچه اپوزیسیون راست مبتکرش شده است جلو نیفتند. مسلماً روش زندگی کسانی همچون خانم یاسمین پهلوی الگویی ‏است که بدنهٔ اصلی جامعه حتی اگر از آن متنفر نباشد، با آن همذات‌پنداری نخواهند داشت. البته بخشی از طبقات بالای شهری ‏در ایران ممکن است خوششان هم بیاید.‏

گزارهٔ یازدهم: سیاست یک امر جمعی با پایه‌های اجتماعی است. مبارزهٔ سیاسی بر مبنای عمل جمعی امکان‌پذیر صورت ‏می‌گیرد، نه بر اساس عواطف و نیازها و تجارب محدود شخصی یا سازمانی.‏ جدایی از گروه‌های دیگر بیشتر جنبهٔ شخصی و عاطفی دارد و این رفتار جدا از عمل منطقی سیاسی است.‏
برداشت نویسنده: این گزاره حاوی یک نکتهٔ درست و ارزنده است: سیاست امری جمعی با پایه‌های اجتماعی است؛ اما حاوی ‏یک اشتباه ادراکی (در شناخت نقش مهم عواطف در سیاست‌ورزی و به‌ویژه جنبش‌های خودجوش اجتماعی) و یک قضاوت ‏نارسا (وجود جدایی بین گروه‌ها به‌دلیل مسائل شخصی و عواطف) است.‏
نظر نویسنده: برای بررسی علت پراکندگی نیروهای سیاسی، باید به تغییرات دوران، ورود به عصر گسترش حیرت‌انگیز فردگرایی ‏‏(ایندیویدوالیسم)، تأثیر پلتفرم‌های شبکه‌یی در دامن زدن به قبیله‌گرایی، و تکثر باورها و رفتارها و سبک‌های زندگی به‌ویژه ‏در میان نسل‌های جدید پرداخت. ریشه‌یابی این معضل در چارچوب‌های سنتی جامعه‌شناسی سیاسی دههٔ هفتادی پاسخگو نیست. ‏ترویج اندیشه‌های نولیبرال، به‌ویژه در مورد سبک زندگی، به پراکندگی نیروها در ابعادی بی‌سابقه دامن زده و باعث ‏پراکندگی شده است. خاص میهن ما ایران هم نیست. راهکار اتحاد عمل در این دوران همان نسخه‌های دههٔ هفتادی نمی‌تواند ‏باشد.‏

و در نهایت اینکه:‏
ایشان درست برخلاف نقدشان به گرد هم نیامدن نیروهای سیاسی اپوزیسیون، نگاهی منفی به اتحاد جمهوری خواهان دارند و ‏در عنوان روی ویدئوی این پُست یوتیوبی‌شان آن را به‌صراحت بیان می کنند: «چرا اتحاد جمهوری‌خواهان نه ضروری ‏است، نه محتمل، و نه سودمند». این عنوان از تناقضی حکایت دارد که باید مورد توجه قرار داد.‏

Continue Reading

Previous: پنجمین روز اعتصاب سراسری رانندگان و کامیون‌داران
Next: امپریالیسم آمریکا نقاب را برمی‌دارد: هدف اصلی چین است
  • تلگرام
  • فیسبوک
  • ارتباط با ما
  • در باره ما
  • فیسبوک
  • تلگرام
Copyright © All rights reserved