
این روزها با قدم زدن در معابر پایتخت روسیه، به راحتی میتوان احساس کرد که به «بازگشت به آینده» رفتهاید. مانند مارتی مکفلای در فیلم کلاسیک ۱۹۸۵، بازدیدکنندگان مسکو ممکن است تصور کنند که به گذشته شوروی سفر کردهاند، زمانی که سوسیالیسم هیتلر را شکست داد و آینده کمونیسم در افق نمایان شد.همه جا، پرچمهای سرخرنگی که کلمه «پیروزی!» را بر خود دارند، در کنار بیلبوردهای غولپیکر سربازان قهرمان شوروی در جبهههای جنگ جهانی دوم، در باد تکان میخورند. نمادهای طلایی داس و چکش، ساختمانهای میدان سرخ را زینت میدهند و در نمایشگاه قدیمی دستاوردهای اقتصادی – یک پارک موضوعی بزرگ به اندازه دیزنیلند که دستاوردهای اتحاد جماهیر شوروی را ستایش میکند – مجسمههای کارگران و کشاورزان اشتراکی همگی مانند نو برق میزنند.در ولگوگراد، جایی که نیروهای هیتلر در سال ۱۹۴۲ در واترلو با هم روبرو شدند، مرکز هوایی محلی به تازگی به «فرودگاه بینالمللی استالینگراد» تغییر نام داده است و شایعات حاکی از آن است که کل شهر ممکن است به زودی به نام قدیمی خود بازگردد.
چه اتفاقی دارد میافتد؟ آیا روسیه دوباره به رنگ قرمز درآمده است؟ آیا وقت آن رسیده که با آهنگهای بیتلز آهنگ «بازگشت به اتحاد جماهیر شوروی» را بخوانیم؟ خب، نه کاملاً.
تاتیانا دسیاتووا، کمونیست رکگو و مشهور به رکگویی، میگوید توضیحی بسیار سادهتر و بدبینانهتر برای همه اینها وجود دارد: «الیگارشها چیزی جز ثروت خود نساختهاند، بنابراین اکنون میبینیم که آنها بناهای تاریخی قدیمی را تمیز میکنند، نمادهای قدیمی شوروی را از بین میبرند، آهنگهای قدیمی را میخوانند و برخی از دستاوردهای اتحاد جماهیر شوروی را جشن میگیرند تا مشروعیت رو به زوال خود را تقویت کنند.»

دسیاتووا مشاور معاون رئیس کمیسیون بینالمللی کمیته شهر مسکو حزب کمونیست فدراسیون روسیه است. عنوان طولانیای است، اما چیزی که بلافاصله پس از ملاقات با تاتیانا دسیاتووا آشکار میشود این است که با فردی روبرو هستید که روسیه و جهان را میشناسد.
او که یک کمونیست نسل سومی و فعال سیاسی مادامالعمر است، هفته گذشته در حاشیه دومین مجمع بینالمللی ضدفاشیستی با مجله «دنیای مردم» در مسکو صحبت کرد. این مجمع ۱۶۴ نماینده از ۹۱ کشور را گرد هم آورد تا ظهور مجدد فاشیسم در سراسر جهان را تجزیه و تحلیل کنند و استراتژیهایی را در مورد چگونگی مقاومت در برابر آن به اشتراک بگذارند.
او گفت که با توجه به اینکه کل کشور برای هشتادمین سالگرد شکست هیتلر در ۹ مه آماده شده است، قطعاً روحیه جشن و سرور در هوا موج میزند، حس غروری در میان روسها به خاطر این واقعیت که کشورشان به نجات جهان از نازیها کمک کرد. این میراثی است که دولت سعی دارد آن را به جنگ پرهزینه خود در اوکراین اضافه کند.
دسیاتووا گفت، اما این میراث متعلق به مردم شوروی است، نه به رئیس جمهور و طبقه سرمایهدار اطراف او که بر روسیه امروزی حکومت میکنند. او تأکید کرد: «پوتین کاملاً بخشی از گروه الیگارشی است»، اگرچه او سعی کرده خود را مدافع قانون و نظم و رفاه عمومی نشان دهد.
او گفت: «اقتصاد پس از سالهای فاجعهبار بوریس یلتسین و غارت ثروت عمومی که تحت خصوصیسازی اتفاق افتاد، بهتر شد» و مردم به طور قابل درکی اعتبار زیادی برای این تغییر به پوتین دادند. اما این سؤال پیش میآید: آیا روزی فرا میرسد که دیگر این کافی نباشد؟
سرمایهداری فاجعهبار
ابعاد فاجعهای که پس از سرنگونی سوسیالیسم بر سر روسها و دیگر مردم اتحاد جماهیر شوروی سابق آمد، به سختی قابل اغراق است. «شوک درمانی» که توسط اقتصاددانان آمریکایی در دهه 1990 تجویز شد، تقریباً کشور را نابود کرد.

سرکوب تظاهرات روز جهانی کارگر ۱۹۹۳
اگر فکر میکنید تورم در ایالات متحده در چند سال اخیر بد بوده است، تصور کنید که قیمتها تنها در سه سال بیش از ۲۰۰۰ درصد افزایش یافته باشند – یک فنجان قهوه ۱ دلاری به ۲۰۰۰ دلار افزایش یابد. این دقیقاً همان اتفاقی است که در روسیه پس از حذف کنترل قیمتها در سال ۱۹۹۱ رخ داد.
سیستمهای مراقبتهای بهداشتی عمومی همزمان فروپاشید و استرس اقتصادی باعث انفجار بیماریهای روانی و اعتیاد به الکل شد. امید به زندگی به شدت کاهش یافت. برای زنان، این رقم از ۷۴ سال به ۷۱ سال کاهش یافت، در حالی که مردانی که به طور متوسط ۶۴ سال عمر میکردند، انتظار میرفت تا سال ۱۹۹۴ در سن ۵۷ سالگی فوت کنند.
اخراجهای گسترده منجر به بیکاری میلیونها نفر شد. با این حال، برای کسانی که به اندازه کافی خوش شانس بودند که شغل خود را حفظ کنند، اوضاع خیلی بهتر نبود. دستمزدها در هر دو بخش دولتی و خصوصی ماهها یا حتی سالها پرداخت نمیشد. سقوط روبل در سال ۱۹۹۸ اوضاع را بدتر کرد.
اما شاید شومترین تحول آن سالها، خصوصیسازی فاسد اموال عمومی بود که متعلق به مردم اتحاد جماهیر شوروی بود. اولین فروش اموال سوسیالیستی توسط یلتسین در سال ۱۹۹۲ به بهانه یک فرآیند «منصفانه و آزاد» آغاز شد. به ۱۴۸ میلیون شهروند روسیه «چکهای خصوصیسازی» یا کوپنهایی صادر شد که ظاهراً نشان دهنده سهم فردی آنها از ثروت ملی متعلق به دولت بود.
این کوپنها میتوانستند برای خرید سهام شرکتهای دولتی استفاده شوند. یک طبقه کوچک انگلی که موفق به جمعآوری ثروت شده بودند – چه با اختلاس از کارفرمایان بخش دولتی، چه با تجارت در بازار سیاه، یا از طریق کسبوکارهایی که آخرین رهبر شوروی، میخائیل گورباچف، در دهه ۱۹۸۰ قانونی کرده بود – از منابع خود برای جستجوی کشور استفاده کردند و تا حد امکان این کوپنها را از شهروندانی که به شدت به پول نقد نیاز داشتند، خریداری کردند.
در کمتر از دو سال، این طبقه سرمایهدار که اکنون کاملاً رشد کرده بود، تقریباً ۷۰ درصد از اقتصاد شوروی را بلعید. کل صنایع به حراج گذاشته شد و به بالاترین پیشنهاد دهنده فروخته شد. با این حال، ارزشمندترین شرکتها تا اواسط دهه ۹۰ هنوز در دست دولت بودند و با نزدیک شدن دولت او به فروپاشی، یلتسین و حاکمان جدید روسیه سرمایهداری طرح دیگری را ارائه دادند.
با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۶، واضح بود که گنادی زیوگانوف، نامزد حزب کمونیست، احتمالاً پیروز خواهد شد. مردم روسیه طعم سرمایهداری را چشیده بودند و آن را دوست نداشتند، بنابراین یلتسین مجبور بود سریع عمل کند.
با توجه به اینکه مافیا خیابانهای مسکو را در دست داشت و دولت از روبل محروم بود، کابینه یلتسین به یک توطئه مخفی معروف به “وام در ازای سهام” روی آورد. اساساً، به ثروتمندترین و فاسدترین افراد در میان طبقه جدید الیگارشی، سهام عظیمی از شرکتهای دولتی در ازای میلیاردها دلار وام به دولت پیشنهاد شد.
از همان ابتدا، قرار بود دولت عمداً در پرداخت این “وامها” کوتاهی کند و به سرمایهداران اجازه دهد شرکتهای سودآور بخش دولتی را که به عنوان وثیقه در اختیار داشتند – شرکتهای فولاد، معادن، شرکتهای نفتی، شرکتهای کشتیرانی – حفظ کنند. یلتسین و الیگارشها از قبل دقیقاً محاسبه کرده بودند که چه کسی، چه چیزی را و به چه قیمتی دریافت خواهد کرد. چهرههایی مانند بوریس برزوفسکی و رومن آبراموویچ کل صنایع را برای یک سرقت تصاحب کردند.
در عوض، الیگارشها تمام تلاش خود را برای انتخاب مجدد یلتسین انجام دادند و میلیونها دلار برای مبارزات انتخاباتی او هزینه کردند. آنها همراه با دخالت انتخاباتی که توسط دولت بیل کلینتون، رئیس جمهور ایالات متحده، ترتیب داده شده بود، این کار را انجام دادند. اما فریب «دموکراسی روسیه» نتوانست فساد رژیم و دزدیهایی را که تسهیل کرده بود، بپوشاند. یلتسین، الکلی بدنام، چند سال دیگر در قدرت ماند تا اینکه سرانجام در شب سال نو ۱۹۹۹ استعفا داد و زمام امور را به پوتین واگذار کرد.
حکومت رئیس جمهور جدید با تأکید بر نظم مشخص میشد؛ مافیا به زانو درآمد و الیگارشها در مسیر خود نگه داشته شدند (اما همچنین اجازه داده شد تا سودهای نامشروع خود را حفظ کنند). قیمت بالای نفت، لغو بدهیهای شوروی توسط برخی از وامدهندگان بزرگ و در نهایت جذب سرمایهگذاری خارجی مشروع از کشورهایی مانند چین به ثبات مالی کشور کمک کرد.
در مناطق شهری، سرانجام نوعی وضعیت اقتصادی عادی پدیدار شد، اگرچه فقر و چشمانداز شغلی محدود همچنان جمعیت روستاها را آزار میداد. در همین حال، اقلیتهای قومی به طور فزایندهای خود را در مشاغل کمدرآمد بخش خدمات یافتند. نابرابری در دو دهه اول قدرت پوتین همچنان رو به افزایش بود، اما وضعیت اشتغال بهبود یافت، دستمزدها به موقع پرداخت شد و درآمد خانوادهها سرانجام شروع به رشد کرد.
پس از فاجعه آن دهه اول تحت سرمایهداری، ثبات برای بسیاری از مردم، حداقل برای مدتی، کافی بود.
روسیه و اوکراین امروز
دسیاتووا استدلال کرد که پوتین «مدت زیادی است که با این سابقه زندگی میکند، اما نمیتواند برای همیشه دوام بیاورد.» او گفت به همین دلیل است که در چند سال گذشته «استعمال گزینشی میراث شوروی» توسط دولت افزایش یافته است، به خصوص در مواردی که مربوط به جنگ و سایر مضامینی است که به راحتی به اهداف ملیگرایانه منجر میشوند.
«او میداند که خاطره اتحاد جماهیر شوروی و دستاوردهای آن» باعث غرور بسیاری از روسها میشود و «کمکی که اتحاد جماهیر شوروی به کشورهای دیگر ارائه داد، هنوز هم حسن نیت زیادی برای روسیه در کشورهای در حال توسعه» و در میان ملتهایی که علیه امپریالیسم مبارزه میکنند، به ارمغان میآورد.
دولت روسیه آن احساسات مثبت مرتبط با گذشته را دستکاری میکند تا وجهه خود را در داخل و خارج از کشور ارتقا دهد، و در عین حال از هر فرصتی برای بیاعتبار کردن لنین، ایدئولوژی مارکسیستی و اقتصاد سوسیالیستی، به طور فرصتطلبانهای از سابقه شوروی گلچین میکند.
برای حزب کمونیست فدراسیون روسیه (CPRF)، تکامل نحوه برخورد با گذشته شوروی، چالشهای جدیدی را ایجاد کرده است. در سالهای گذشته، این حزب تنها مدافع اتحاد جماهیر شوروی و دستاوردهای آن بود و خانه سیاسی روسهایی بود که از واقعیت سرمایهداری جدید خود ناامید شده بودند.
با این حال، همزمان با کاهش تدریجی سهم حمایتها از سوی حزب پوتین، CPRF به یک نیروی سیاسی در حال کوچک شدن تبدیل شده است. این روزها باید سختتر تلاش کند تا از سوسیالیسم دفاع کند، به خصوص در میان نسلهایی که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی متولد شدهاند و هیچ خاطرهای از دوران قبل از الیگارشی ندارند.
واقعیت اقتصادی زندگی تحت سرمایهداری، بسیاری از مردم را درگیر تلاش برای امرار معاش میکند و زمان کمی برای فکر کردن به جایگزینها باقی میگذارد – که هنجار کارگران در تمام اقتصادهای سرمایهداری است. و برای کسانی که از هرج و مرج دهه 1990 آسیب دیدهاند، تمایلی به تغییر شرایط وجود ندارد.
آغاز جنگ اوکراین در سال 2022 اوضاع را حتی پیچیدهتر کرد.
حزب کمونیست روسیه توسط همه، چه در داخل و چه در خارج از کشور، به عنوان حامی تلاشهای جنگی در زمینه آزادسازی مردم مظلوم شرق اوکراین (در دونتسک و لوهانسک، به ویژه مناطق دونباس) از حاکمیت عناصر راست افراطی، فاشیست و نئونازی که بر دولت اوکراین که توسط کودتای تحت حمایت ایالات متحده در سال 2014 منصوب شده است، نفوذ دارند، شناخته میشود.
با این حال، حزب کمونیست فدراسیون روسیه (CPRF) در مورد ماهیت جنگ با پوتین همنظر نیست.
دسیاتووا که شخصاً شاهد اتفاقات دونباس قبل از ورود نیروهای روسی در سال ۲۰۲۲ بود، گفت: «وضعیت روسهای ساکن آنجا در واقع بسیار بدتر از آن چیزی بود که حتی رسانههای بینالمللی در تلویزیون نشان میدادند.» خشونت و نقض حقوق بشر توسط نیروهای فاشیست گسترده بود.
حزب کمونیست فدراسیون روسیه سالها، از ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۲، از اقدام برای کمک به مردم دونباس حمایت کرده بود، اما در بیشتر این مدت، به نظر نمیرسید که دولت پوتین اهمیت زیادی به ترور فاشیستی در حال وقوع در اوکراین بدهد. در عوض، او ترجیح داد به ارتباط و چانهزنی با الیگارشهای اوکراینی ادامه دهد و تنها کمک محدودی به نیروهای شورشی آنجا ارائه دهد.
بنابراین، حزب کمونیست فدراسیون روسیه تا حدودی متعجب شد وقتی ناگهان در اواخر سال ۲۰۲۱، رئیس جمهور به نظر رسید که علاقه بیشتری به کمک به مردم دونباس نشان میدهد و شروع به صحبت در مورد لزوم مبارزه با فاشیسم کرد. قصد ایالات متحده برای گسترش ناتو همیشه بخش مهمی از تصویر بود، اما به نظر میرسید تحریکات قابل توجهی با هدف تسریع این روند و انزوای بیشتر اوکراین از روسیه، پوتین را به این سمت سوق داد.
در فوریه ۲۰۲۲، دولت روسیه «عملیات ویژه نظامی» را آغاز کرد و سربازان را با قدرت از مرز عبور داد. دسیاتووا گفت که اکثر مردم معتقدند که کمک به مردم دونباس ضروری بوده است، اما در مورد اینکه آیا «ممکن است ابزارهای دیگری برای انجام این کار» علاوه بر تهاجم آشکار وجود داشته باشد، اختلاف نظر وجود دارد.
اکنون، سه سال و هزاران کشته، اوضاع همچنان تاریک است و امیدها برای صلح اندک به نظر میرسد. دسیاتووا با ابراز تاسف گفت: «بسیاری از مردم در حال مرگ هستند، اما فقط الیگارشهای روسیه، اوکراین و ایالات متحده پیروز میشوند.»
بنابراین، در حالی که برخی از مفسران در رسانههای چپ غربی، حزب کمونیست فدراسیون روسیه را صرفاً تقلیدکننده نکات دولت پوتین به تصویر میکشند، دیدگاههای این حزب در مورد جنگ بسیار ظریفتر و پیچیدهتر از آن چیزی است که بسیاری تصور میکنند.
دسیاتووا در پاسخ به این سوال به تحلیلی اشاره کرد که توسط دنیس پارفنوف، عضو دومای دولتی حزب کمونیست فدراسیون روسیه، با عنوان «مردم به صلح نیاز دارند» (ترجمه انگلیسی) ارائه شده است.
پارفنوف با اشاره به لنین، استدلال کرد که جنگ در اوکراین عناصری از دو نوع جنگ را نشان میدهد: یک جنگ امپریالیستی و یک جنگ برای آزادی ملی. به گفته پارفنوف و دسیاتووا، حزب کمونیست فدراسیون روسیه به وضوح اذعان دارد که یک جنگ نیابتی بین امپریالیسم ایالات متحده-ناتو و طبقه حاکم سرمایهدار روسیه وجود دارد، اما نبرد در اوکراین بسیار فراتر از این است.
این حزب معتقد است که مردم منطقه دونباس در شرق اوکراین که از نظر قومیتی روسی هستند، قبل از سال 2022 به معنای واقعی کلمه برای بقای خود علیه ارتش اوکراین و شبهنظامیان فاشیستی مانند گردان آزوف مبارزه میکردند. مبارزه آنها، که اغلب توسط کمونیستها و میهنپرستان چپ رهبری میشد، همانطور که پارفنوف بیان کرد، به شکل یک «انقلاب مردمی با رنگ و بوی سوسیالیستی» درآمد. با این حال، پس از ورود نیروهای روسی به این منطقه، پوتین این تحول را سرکوب کرد و به حزب کمونیست اجازه شرکت در انتخابات آنجا را نداده است.
صرف نظر از این، جنگ اکنون یک واقعیت است و حزب کمونیست فدراسیون روسیه برای تضمین آزادی و امنیت مردمی که در دونباس زندگی میکنند، از نیروهایی که در آنجا مبارزه میکنند حمایت میکند و پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی موجود را به رسمیت میشناسد. به گفته پارفنوف، وظایف نازیزدایی از اوکراین، جلوگیری از گسترش ناتو و محافظت از مردم مظلوم «مسائل اساسی» هستند.
اما او هشدار میدهد که «نباید هیچ توهمی» در مورد پوتین و طبقه سرمایهدار حاکم بر روسیه وجود داشته باشد. پارفنوف استدلال کرد: «افرادی که برای «نازیزدایی» از اوکراین گرد هم آمدهاند، مردمی هستند که خود به فیلسوفان فاشیستی مانند ایوان ایلین احترام میگذارند و به آرمانهای ضد شوروی و ضد کمونیستی پول اختصاص میدهند.»
او گفت، مترقیانی که با فاشیسم مخالفند، نباید در مورد ماهیت دولت روسیه سردرگم شوند، که «به هیچ وجه یک دولت سوسیالیستی نیست که رهایی از استثمارگران یا ایدههای عدالت اجتماعی را برای سایر ملتها به ارمغان بیاورد.»
دسیاتووا ابراز امیدواری کرد که افراد بیشتری که در مورد حزب کمونیست فدراسیون روسیه و جنگ اوکراین سؤال دارند، قبل از هرگونه فرضیهسازی، مقاله پارفنوف را بخوانند.
کمونیستها به پیش
عبارت «کمونیستها به پیش!» توسط سخنرانان متعدد روی سکو در دومین مجمع بینالمللی ضدفاشیستی در مسکو در هفته گذشته تکرار شد.

هنگامی که ارتشهای هیتلر در سال ۱۹۴۱ به اتحاد جماهیر شوروی حمله کردند، مردم برای دفاع از میهن خود قیام کردند. در راس گردانهای آنها – چه در صفوف رسمی ارتش سرخ و چه در میان پارتیزانهایی که در پشت خطوط دشمن میجنگیدند – اعضای حزب کمونیست بودند. آنها اولین کسانی بودند که داوطلب شدند، اولین کسانی بودند که علیه نازیها حمله کردند.
امروز، در حالی که آنها هشتادمین سالگرد پیروزی بر فاشیسم را گرامی میدارند و با مشکلات سیاست در دولت پوتین دست و پنجه نرم میکنند، اعضای حزب کمونیست فدراسیون روسیه دوباره ندای «کمونیستها به پیش!» را سر میدهند. آنها برای طبقه کارگر روسیه که به طور فزایندهای فشار زندگی را تحت سرمایهداری احاطه شده توسط بحران، تحریمها و جنگ احساس میکند، میجنگند.
در پیش روی آنها، مبارزهای علیه آنچه دسیاتووا «دور بعدی خصوصیسازی» مینامد، در جریان است. پس از اختلاف بین پوتین و برخی از الیگارشها، مقدار قابل توجهی از داراییها توقیف و دوباره ملی شدند – چیزی حدود ۱۰.۸ میلیارد دلاردر سه سال گذشته، حداقل ۶۷ شرکت تنها در سال ۲۰۲۴.
کمونیستها اصرار داشتهاند که این اموال، که بخش عمدهای از آن مدتها پیش از مردم شوروی دزدیده شده بود، باید در دست عموم باقی بماند. با این حال، آنتون سیلوانوف، وزیر دارایی، اعلام کرده است که دولت قصد ندارد اجازه دهد این اتفاق بیفتد.
او در اواسط ماه مارس به گروهی از رهبران ایالتی گفت: «ما قصد داریم خصوصیسازی اموالی را که به خزانهداری وارد میشوند، تشدید کنیم.» اگر دولت با برنامه اعلام شده خود پیش برود، داراییها به سادگی دست به دست میشوند و از یک گروه الیگارش به گروه دیگری که در حال حاضر در کرملین طرفدار آن هستند، منتقل میشوند.
به نظر میرسد همه اینها حق با تاتیانا دسیاتووا است. پوتین در رأس گروهی قرار دارد که در همه چیز – از اقتصاد گرفته تا سیاست و جنگ – تصمیمگیرنده است. نه گچ کاری مسکو با نمادهای شوروی و پرچمهای قرمز و نه بازسازی بناهای سوسیالیستی نمیتواند این واقعیت را پنهان کند که روسیه یک کشور سرمایهداری است که توسط طبقهای از الیگارشی انگلی اداره میشود.
جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴