
با گذشت دو ماه از دور دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ، روابط واشنگتن و همسایگان آمریکای لاتین همچنان موضوع سوال و حدس و گمان درباره موضع این کشور در مورد سلسله مراتب اولویت های دولت جدید ایالات متحده است. با وجود نشانههای متعدد در سخنرانی افتتاحیه او در اواخر ژانویه و اقدامات بعدی برای اخراج مهاجران غیرقانونی، اعلان جنگ علیه سازمانهای جنایتکار فعال در تجارت مواد مخدر، و اعمال یک سری تعرفههای اضافی بر کالاها و کالاهای وارداتی از مکزیک، یکی از شرکای اصلی تجاری ایالات متحده، همچنان ادامه دارد. این بدون اشاره به تهدید برای بازپس گیری کنترل کانال پاناما و تهدیدات علیه کلمبیا، کوبا و ونزوئلا است.
اگرچه دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، سناتور مارکو روبیو، برجسته ترین «شاهین» آمریکای لاتین در واشنگتن را به عنوان وزیر امور خارجه خود انتخاب کرده است، رئیس جمهور بازگشته هنوز نیات واقعی یا جزئیات برنامه خود را برای آنچه که به طور سنتی به عنوان «حیاط خلوت» واشنگتن و دایره نفوذ عمیق آن برای دهه ها توصیف می شود، فاش نکرده است.
دلیل این امر این است که به نظر می رسد تمرکز اصلی ترامپ تاکنون بر روی تحقق بزرگترین وعده سیاست خارجی خود است: پایان دادن به جنگ در اوکراین و سپس وقف خود را به سایر موضوعات کلیدی که کمتر از جنگ اوکراین تمرکز دارند.
فقط مکزیک و پاناما
ترامپ در دومین سخنرانی تحلیف ریاست جمهوری خود به هیچ منطقه یا کشوری در جهان به جز مرز جنوبی ایالات متحده و پاناما اشاره نکرد. با این حال، در اولین دوره ریاست جمهوری خود، ترامپ اولین رئیس جمهور ایالات متحده در هفت دهه گذشته بود که به جز چند ساعت در اجلاس سران G20 به میزبانی آرژانتین در سال 2018، از هیچ کشور آمریکای لاتین بازدید نکرد. او در آخرین مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری خود، مانند مبارزات انتخاباتی سال 2016، تنها از آمریکای لاتین به عنوان منبع اصلی مهاجرت غیرقانونی به ایالات متحده و کانون سیل سازمان های جنایتکار مواد مخدر و بازارهای خشونت آمیز آمریکا نام برد. او همچنین قول داد که تحریم کوبا را تشدید کند و رژیم مادورو در ونزوئلا را سرنگون کند.
ترامپ ناامید از وعده هایی که در اولین دوره ریاست جمهوری خود در قبال آمریکای لاتین عمل نکرد، به کاخ سفید بازگشت. او آمیزهای از خشم و بیتفاوتی را نسبت به منطقه ابراز میکند، منطقهای که علیرغم اهمیت استراتژیک تاریخی آن برای ایالات متحده، تمایل دارد با نگرش حمایتگرایانه، سرسپردگی، و توانایی مطمئن برای تحمیل شرایط بر آن رفتار کند، نه به خاطر منافع مشترک یا نگرانی برای ثبات سیاسی و اجتماعی آن.
هیچ چیز به اندازه فرمان اجرایی که او چند روز پس از تصدی قدرت صادر کرد و در آن انگلیسی را تنها زبان رسمی ایالات متحده اعلام کرد، نشان دهنده دیدگاه تحقیرآمیز او نسبت به منطقه، و نگرانی های “حلقه داخلی” با نفوذی که از صعود او به کاخ سفید حمایت کردند، نیست. بنابراین او این واقعیت را نادیده گرفت که اسپانیایی زبان مادری بیش از 45 میلیون نفر از ساکنان آن است و این که نه تنها در شهرهای بزرگی مانند لس آنجلس، میامی و نیویورک، بلکه در مناطق داخلی آمریکا و مناطق وسیع کشاورزی به طور گسترده صحبت می شود.
برای یادآوری، در سال 1823، جیمز مونرو، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، شعار معروف خود “آمریکا برای آمریکایی ها” را در سخنرانی خود در کنگره مطرح کرد. این شعار مبنای یکی از اولین سیاست های خارجی آمریکا موسوم به «منشور مونرو» بود که عملاً هشداری به قدرت های بزرگ اروپایی آن زمان بود که پس از «تسبیح» استقلال کشورهای آمریکای لاتین از پادشاهی های اسپانیا، فرانسه و پرتغال، در امور قاره آمریکا مداخله نکنند.
با این حال، این دکترین که در ظاهر «مقایسه همبستگی» با کشورهای منطقه که پس از جنگهای طولانی و ویرانگر علیه قدرتهای استعماری در استقلال خود پیروز شده بودند، بهسرعت تبدیل به یک سیاست توسعهطلبانه برای حفظ منافع اقتصادی واشنگتن و ابزاری برای مداخله سیاسی، نظامی و اقتصادی در امور کشورهای همسایه شد.
در واقع، واشنگتن در آن روز تردید نکرد که هرگونه تلاش اروپایی برای مداخله در امور کشورهای منطقه را حمله به منافع آمریکا تلقی کند و تأیید کند که واشنگتن از «حاکمیت قاره آمریکا» دفاع خواهد کرد.
بین دیروز و امروز
اجرای این سیاست در آن زمان آسان نبود، زیرا ایالات متحده ابرقدرتی که امروز می شناسیم نبود. بلکه یک کشور ضعیف محدود به ساحل شرقی خود بود، کمتر از 50 سال پس از استقلالش. با این حال، این «نمودار» بهعنوان یکی از پایههای سیاست خارجی آمریکا ثابت ماند و جلوههای عملی آن در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ظاهر شد. پس از آن تا خطرناک ترین فصل آن، «بحران موشکی روسیه در کوبا» که جهان را به آستانه رویارویی هسته ای رساند، ادامه یافت.
اگرچه منشور مونرو امروز دیگر مانند گذشته قابل اجرا نیست، اما طی دهه ها در ذهنیت سیاسی آمریکا نسبت به کشورهای همسایه جا افتاده است و به دغدغه اصلی این کشورها در روابط با واشنگتن تبدیل شده است که همچنان نقش بسیار فعالی در سیاست های آنها ایفا می کند.
از سوی دیگر، در حالی که این «منشور» مبنای سیاست واشنگتن و آمادگی این کشور برای استفاده از نیروی نظامی برای جلوگیری از گسترش نفوذ اروپا در مستعمرات سابقش بود، آمریکا امروز خود را با چالشی متفاوت می بیند که منافع اقتصادی و استراتژیک این کشور را در منطقه تهدید می کند.
این چالش نفوذ چین به حیاط خلوت آن است که هژمونی اقتصادی تاریخی آن را بر همسایگی منطقهایاش تهدید میکند. آنچه این چالش را جدیتر میکند این است که همزمان با آغاز کاهش هژمونی آمریکا، کاهش نفوذ اروپا و افزایش اعتماد به نفس قدرتهای اقتصادی نوظهور است.
غول چینی
برای سالهای متمادی، آمریکاییها توجه چندانی به خطر نفوذ کند چین به آمریکای لاتین و تبدیل پکن به شریک تجاری و سرمایهگذاری در تأسیسات حیاتی نداشتند.
با این حال، تنها در پنج سال گذشته، چین قراردادهای مشارکت استراتژیک گسترده ای را با آرژانتین، برزیل، شیلی، اکوادور، مکزیک، پرو و ونزوئلا امضا کرده است. از سال 2017، با رشد 30 درصدی تجارت دوجانبه در آن سال، این کشور به شریک تجاری پیشرو در صادرات منطقه تبدیل شده است.
در همین حال، مجموع سرمایهگذاری چین در آمریکای لاتین در پایان سال گذشته به 241 میلیارد دلار رسید. شی جین پینگ، رئیس جمهور چین اخیرا اعلام کرد که سرمایه گذاری های کشورش در منطقه طی پنج سال آینده دو برابر خواهد شد و نرخ رشد سرمایه گذاری مستقیم چین در آمریکای لاتین بسیار بیشتر از سرمایه گذاری های آمریکایی و اروپایی است.
از زمان بازگشت ترامپ به کاخ سفید، مقامات چینی بارها تاکید کرده اند که آمریکای لاتین برای رشد اقتصادی چین اهمیت استراتژیک دارد و تعهدات دولت چین در قبال کشورهای منطقه بلندمدت است. این بیش از یک بار در مجمعی که چین، آمریکای لاتین و کارائیب را گرد هم می آورد، مشهود بود، که آخرین جلسه آن در شیلی برگزار شد، شامل یک برنامه اقدام پنج ساله و ایجاد یک خط حمل و نقل دریایی به عنوان توسعه منطقه ای پروژه جاده ابریشم بود.
در حالی که تمام سرمایهگذاریهای چینی قبلاً بر زیرساختها و استخراج مواد معدنی در آمریکای لاتین متمرکز بود، اکنون تمرکز به بخشهای تولیدی معطوف شده است. آنچه نگرانی های استراتژیک واشنگتن را بیشتر می کند این است که تمایل چین برای تثبیت خود به عنوان یک قدرت جایگزین در نظم جهانی با هیچ مخالفتی در آمریکای لاتین مواجه نشده است.
ترامپ ناامید از وعده هایی که در دوره اول ریاست جمهوری خود در قبال آمریکای لاتین عمل نکرد، بازگشته است.
عدم صدور مدل های سیاسی و اقتصادی
یکی دیگر از مسائل اساسی که کشورهای آمریکای لاتین را برای همکاری با چین در روابط دوجانبه و چندجانبه باز می کند، این است که پکن هیچ علاقه ای به صدور مدل سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی خود به این کشورها نشان نمی دهد، همانطور که در مورد ایالات متحده یا اتحادیه اروپا چنین است.
واقعیت این است که این کشورها به طرق مختلف انتقاد غرب از مدلهای اقتصادی و اجتماعی خود را رد میکنند و آن را نقض حاکمیت خود میدانند. این امر بارها باعث شده است که کشورهای آمریکای لاتین که به طور سنتی با ایالات متحده متحد هستند، همکاری با چین را بر روابط خود با واشنگتن در اولویت قرار دهند.
شکی نیست که این واقعیت دولت جدید ایالات متحده را وادار کرده است تا رویکرد خود را در برخورد با همسایگان آمریکای لاتین خود به شدت تغییر دهد، مانند تهدید به بازپس گیری کنترل کانال پاناما، استفاده از نیروی نظامی در صورت لزوم، اخراج اجباری مهاجران غیرقانونی به کلمبیا و ونزوئلا، یا اخراج دیگران به اکوادور و السالوادور – دور زدن این تهدید، دور زدن این تهدید از سوی دادگاه. افزایش قابل توجه عوارض گمرکی – استقرار نیروهای مسلح خود در امتداد مرز مشترک برای جلوگیری از نفوذ باندهای مواد مخدر به ایالات متحده … و حتی اشاره به اعزام نیروهای ویژه ایالات متحده برای تعقیب این باندها در صورت امتناع دولت مکزیک از همکاری.