اسدالله کشتمند که درسالهای آخر حاکمیت انقلابی در افغانستان به عضویت مشاور(علی البدل) کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، درآمد، درست در اولین روزهای بعدازششم جدی (دی) 1358 خورشیدی (سرنگونی رژیم حفیظ الله امین) به عنوان اولین مدیر مسئول روزنامه “حقیقت انقلاب ثور”(ارگان مرکزی دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان) تعین گردد. مدتی را معاون شعبه روابط بین المللی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود ودرپنج سال آخرحاکمیت انقلابی وظیفه سفیرجمهوری افغانستان در کشورهای مجارستان، ایران وایتیوپی رابه عهده داشت.
***
اوضاع کنونی جهان دربالاترین حد تشنج قرار گرفته وهرروز بیشتر از روز پیش تحریکاتی صورت میگیرد که بشریت رابه لبه پرتگاه یک جنگ تباه کن جهانی نزدیکتر میسازد. در این هنگامه نامیمون وسیاه روزگار، نیرومند ترین کشور جهان یعنی ایالات متحده امریکا به کمک ناتو، درجه این تشنج را، پیهم بالامی برد. به گفته خود رسانه های امریکائی(نشریه امریکائی سالن) ناتو پیهم روسیه را تحریک میکند.
دلیل عمده ادامه این وضع فقط وفقط ناشی از تمایل صریح سردمداران امریکا برای حفظ به اصطلاح نظم نوین جهانی (تسلط نئولیبرالیزم افسارگسیخته)است که مشخصه اساسی آن حکمروائی سرمایه، سیاست مداران ونظامیان امریکائی برمقدرات همه مردمان جهان است.
برای ادامه این وضع وازسرراه برداشتن موانع موجود، امریکا ازحربه زوروتوطئه وسرکوب هرآنکه بااین نظم دلخواهش سازگارنباشد، کار می گیرد. ازقضا امروزروسیه دربرابر امریکا قد راست ایستاده وبه این نظم نابرابر وظالمانه، با صدای رسا”نه” میگویدواز اینجا است که دوحریف قدیمی یکبار دیگر در برابر هم قرار گرفته اندمنتهی این بار، یکی، باهیئتی ماهیتاًمتفاوت از گذشته هاوارد میدان شده است. در این تقابل هراس انگیز، سردمداران سیاست وجنگ در امریکا باتکیه بر برتری نظامی خویش درعرصه تسلیحات متعارف، بی مهابابه پیش میتازندودرمجموع غافل اند از اینکه این برتری نمیتواند ضرورتاًضامن پیروزی نهائی هم باشد. واقعیت این است که امریکا در مجموع از لحاظ در اختیار داشتن تعدادهواپیماهای جنگی وکشتی های طیاره بردارودر بعضی رشته هابه علت امتیاز برتری تکنولوژک به نیرومند ترین کشور دنیا ازمنظریک جنگ متعارف، مبدل شده است ولی این نیرومندی را رشته های تعین کننده ای چون موشکهای دوربرد بالیستیکی مجهز به سرگلوله های هسته ای، زیردریائی های اتمی وتسلط برفضااز جانب روسیه که فکتورهای تعیین کننده جنگ واقعی بزرگ خواهند بود به چالش کشیده وحتی درمواردی هم جلو تر قراردارد.
امریکاروسیه را عمده ترین مانع دربرابرسلطه جوئی خود میداند وبا توجه به این برتری در عرصه متعارف تسلیحاتی برای حفظ سکانهای تسلط برمقدرات مردمان جهان وازسرراه برداشتن این مزاحم پرقدرت، در این اواخربه احتمال قوی برپایه دودیدغلط استراتیژیک به تشنجات دامن می زند: یکی تحمیل جنگ فرسایشی ودیگری تلاش جهت حفظ ناتووتشکیل جبهه نیرومند ضدروسیه.
1- تحمیل جنگ فرسایشی:
امریکا در تلاش است روسیه را با درگیر ساختن در جنگهای کوچک با استفاده ازامکانات متنوع خودش ومتحدین اروپائی ، مغلوب سازد؛ تمام تحرکات وتحریکات اخیر ناشی از این امر است. امریکادر تلاش است به نحوی روسیه را درطلسم جنگ متعارف که لاجرم فرسایشی خواهد بود، کشانیده وبا استفاده از نیروهای گسترده در پهنای جهان، این نوع برخورد رابه یک امر روتین مبدل سازد زیرامحتملاً ازچنین زاویه ای زوال نیروی روسی را متصور میداند. با درنظرداشت تناسب موجود نیروهای متعارف وتعدادمتحدین نیرومنددرکنارامریکا، هرنیروی دیگری که درموقعیت روسیه قرار داشته باشد، چنین سرنوشتی رامیتواندانتظارداشته باشد.
درقیاس با چنین وضعی پس منظرجنگهای امریکا در ویتنام وشوروی در افغانستان(با حفظ تفاوتهای ماهوی آنها) به اندازه کافی برای پرهیز از جنگ متعارف، آنهم فرسایشی آموزنده است. دربخشهای بعدی دراین مورد که آیاروسیه در چنین دامی خواهد افتادیانه پرداخته خواهدشد.
بعد ازاینکه باپایان دادن به دوره ذلت بار حکمراوائی یلتسین وتیم امریکا زده وی،روسیه روی پاهای خود ایستاد، دیگر برای امریکا به عنوان یک کشور مستقل ومقتدرکه برای خود حق دفاع از خود ومتحدان خودرامحفوظ میدانست، قابل تحمل نبود وعملاً به مانعی نیرومند وبازدارنده دربرابر یکه تازی های امریکامبدل شد. در این راستا، اولین آزمون جدی حوادث اوسیتیای جنوبی وتعرض سازمان داده شده امریکاوگرجستان بود که روسیه با درایت وقاطعیت توانست ایستادگی کند. در پی آن امریکائی ها جهت انتقام گیری ازاین روحیه عمل مستقل روسها، کودتای فاشیستی اوکرائین را براه انداختند تا روسیه را باردیگر به زانو درآورند. این با ر، روسها صاعقه وار عمل کردند وسرزمین کریمه راکه در سال 1954ازپیکرروسیه جداشده بود، واپس گرفتند. این ضربه هولناک دیگری بود که سیاستهای تشنج افروزانه امریکا در مرزهای روسیه متحمل میشد. (قصه دراز اوکرائین هنوز تمام نشده وهمه جنجالهاتاکنون رو نشده است). بهرحال در وضع کنونی حوادث اوکرائین، از جانب امریکا درکادر مصروف نگهداشتن وضعیف ساختن روسهادرعرصه یک جنگ فرسایشی اعمال میشود.
از هنگامیکه روسهادر سوریه وارد عمل شده اند، هر نوع راه حلی راکه برای پایان دادن به درگیری ها در پیش میگیرند، با مخالفت وتوطئه های امریکا برمیخورد؛ کوشش می شود بهر وسیله ممکن هم مناقشه سوریه به درازا بکشدوهم پای روسیه هرچه بیشتر دراین ماجرا کشیده شود. امریکائیهابرای از سرراه براداشتن این مزاحم نیرومند، متوسل به نوعی “جنگ فرسایشی دراز مدت” وسردرگم کننده ای شده اند. اتفاقاً وضع درسوریه به استراتیژی مسلط امریکا درقبال روسیه به پیمانه وسیعی کمک کننده است.
طوریکه دیده میشود، در مقابل، آنچه سیاست کنونی روسها دربرابرامریکارا در مقایسه با دوران شوروی متمایز میسازد، خصوصیت انعطاف پذیر وپراز تحرک ومانوردهی آن میباشد. چنانچه برخورد واکنشی روسها درزمینه جنگ فرسایشی که ازجانب امریکا تحمیل میشود، هوشیارانه وسریع است. دردوران شوروی امریکائی ها میدانستنتد که چگونه برخوردی داشته
باشندزیراسیاست شوروی ازقاطعیت ویک دندگی کامل برخوردار بودوامریکائی ها هم سیاست احتیاط آمیزدوران”تعادل ترس و ترور”را دنبال میکردند، در حالیکه هم اکنون امریکائی ها دربرابرتحرک و مانور های سیاسی نیرومند مسکو در مانده وبیچاره شده اند. در واقع در هر گوشه ای از این بازی شطرنج سیاسی، دیپلوماتیک ونظامی، روسها امریکائی هارا طوری غافلگیر می کنند که نتیجه آن سردرگمی ودر نتیجه اشتباه در سیاستهای جاری امریکا است. درمجموع مثالهای اوستیای جنوبی، اوکرائین وبه ویژه سوریه به اندازه کافی دراین زمینه گویااست وبرخورد استراتیژیستهای مسکودر برابرتلاشی که جهت تحمیل جنگ فرسایشی ازجانب امریکاصورت میگیرد، از چنین قابلیتی حکایت دارد.
آیا روسیه بالاخره دردام جنگ های فرسایشی که خواست سوزان امریکااست، خواهدافتاد؟ به گمان اغلب که نه. نخست به دلیل اینکه روسهادر جنگ افغانستان علیه طرفداران امریکا تجربه کافی کمائی کرده اند ومیدانند چه تعاملاتی رادرپیش داشته باشند تادراین نوع دامها نیافتند. دوم اینکه درحال حاظر روسها درسیاست جهانی فارغ از جنجالهائی اند که باموجودیت عوامل وعناصر دوران جنگ سردوشلوغی صحنه های رودرروئی باعث بغرنجی محاسبات ونتیجه گیری های عملی میشدودر سیاستهای روزمره دست وپاگیر بود، آنهاامروزمستقیماً دربرابر امریکا قراردارندومحاسبات تناسب نیروها مغشوش ودر بند عوامل ضمنی نیست ودر نتیجه شفافیت این وضع روسهارا از سردرگمی نجات میدهد.امروز عرصه سیاستهای جهانی طوری است که دست بندی های دوران شوروی وجود ندارد وروسیه میتواند فقط وفقط برای منافع خود بجنگد در حالیکه دردوران شوروی، انترناسیونالیزم باربزرگی رابردوش شوروی گذاشته بود که میبائیستی بهر حالی بردارد، درحالیکه امریکا برخلاف گذشته درگیر مناسبات وعوامل وعناصرضمنی فراوانی است که در سیاست برایش بالاجباردست وپاگیر می باشد. امروز روسها در صحنه سیاست ودیپلوماسی جهان یک گام به جلو نسبت به امریکائی ها قراردارندوبعید به نظر می رسد که در برابرنقشه های امریکائی ها، پادزهر لازم را نداشته باشند.
درتعمیل سیاست تحمیل جنگ فرسایشی، امریکا تلاش داردبا اندک، اندک تجاوزات( مانندگشتها وجاسوسی های هواپیماهای ناتو برفرازبحیره های بالتیک وسیاه درمرزهای روسیه، برفراز پایگاه حمیمیم در سوریه، تقویت وایجاد واحدهای نظامی وتفتین در مرز های غربی روسیه وغیره)پای روسیه رابه واکنشهای مقطعی بکشاند بدون اینکه درگیری واقعی صورت بگیرد. این چنین درگیری هابرای روسیه میتواندخطرناک باشدو به امری روزمره تبدیل شده وبه نوعی جنگ کوچک فرسایشی برعلیه روسیه وارد میدان شود. این انگاره بسیار خطرناکی است که امریکائی ها بر اساس توهمات خویش فکر می کنند می توانند بدون اینکه جنگ بزرگی دربگیرد، دردرگیری های کوچک روسیه را از لحاظ روانی وتبلیغاتی وعملی درهم شکنند. آیاروسیه دردام چنین نقشه ای خواهد افتاد؟ به باور من روسیه قادر است این نوع توطئه را با نشان دادن قاطعیت درهم بشکند. زیرا روسیه تنها یک راه داردوآن این که بانشان دادن اراده اینکه اگرقراراست رویا روئی تحمیل شودودر بگیرد، انتخاب وسیله دست امریکائی نخواهدبودتابابرتری های متعارف خود امتیازبگیرند بلکه جواب اتمی خواهد بود. دراین کارزار روسیه برگهای برنده هیبتناکی داردکه هیچگاهی امریکائی ها جرئت نخواهند کرد آنرا آزمایش کنند. در این صورت روسیه نه با آله زرگری بلکه با چکش آهنگری وارد میدان خواهد شد. روسها بارها گفته اند که از سلاح اتمی استفاده خواهند کرد. این دیگر شوخی بردار نیست ولی فهمیده نمی شود که امریکائی ها چرا این واقعیت وحشتناک را در نظر نمی گیرند. دردوکتورین نظامی نوین روسیه که بعد از حضورخطر آفرین امریکائی ها در مرز های روسیه (بخصوص دراوکرائین) اعلام شده است، آمده که “این کشور استفاده از سلاح های هستهای را در مقابل دشمنانش منتفی نمی داند”. دراین دوکتورین همچنان آمده است:”روسیه می تواند به تلافی استفاده از سلاح هسته ای یا سلاح های متعارف که تهدیدی علیه این کشور باشد، علیه موجودیت روسیه یا متحدین آن باشد، از سلاح هسته ای خود استفاده کند”. موضع جدیدی که در این دکترین آمده اینست که “روسیه می تواند به عنوان عاملی بازدارنده از سلاح های استراتژیک استفاده کند….” . در حقیقت ایده “جنگ فرسایشی” به کمک ناتو، دربرابرچنین اراده وموضع گیری ای بی ارزش میشود. گورباچف هم گفت که اگر جنگی درمیان باشد، آخرین جنگ خواهد بود. اوخیلی خوب میداندازچه صحبت می کند.. دیده میشودکه امریکائی ها هم اکنون با بی مبالاتی تمام با دم شیر به بازی می پردازند، مثل اینست که مقیاس خطر را درک نمی کنند یا آن را دست کم میگیرند. ادامه این وضع وتلاش برای تضعیف روسیه وحتی تحریک نمودن آشکارآن به جنگ چیزی جزبی خردی نیست. نمی شود گفت که امریکائی ها روسها وقاطعیت شانرا در دفاع از منافع حود نمی شناسند، ولی هیچ روشن نیست که چرا هرچه فزونتر به خط قرمز نزدیک میشوند. آیا برای امریکائی ها روشن نیست که حمله به روسیه معنی درخطر قراردادن سرزمین خودشان رادارد؟ اگر قرارباشد جنگی در بگیرد، روسها امروز دیگرآنرا هرچه دورتر از سرزمین خود خواهند برد. مناسب ترین میدان جنگ برای آنها سرزمین ایالات متحده امریکا خواهد بود.
آری! دیده شود که این جنک اعصابی راکه امریکائی هابا”جنگ فرسایشی” خود براه انداخته اند تا چه زمانی میتواند ادامه پیداکند؟ این جنگ ماهرانه”اعصاب” برای امریکائی ها خرجی نداردزیرا در موقعیت برتری قراردارند. دراین بازی خطرناک امریکا به کمک ناتوچون مور وملخ به جان روسیه افتاده است. اگرسناریوی ترسیم شده امریکائی در این زمینه چنین باشد که فرآیند این ماجرا فرسودگی وخستگی روسیه رارقم می زند (که امریکا بیشتر روی همین جنبه حساب می کند)، جانب دیگر این ماجرااحتمال بروزقاطعیت طوفانی روسیه رادرپی خواهد داشت که نه تنها امریکا بلکه جهان را نابود خواهد کرد. به یقین میتوان گفت که روسیه به جنگ فرسایشی تن در نخواهد داد. دیده میشود که ایدئولوگها واستراتیژیستهای امریکائی روی تیغ برانی راه می روند. آنها نباید کوچکترین اشتباه را مرتکب شوند زیرا”حاشیه خطا” بسیار نازک ونهایتاً وحشتناک است. با صراحت می بینیم که به اصطلاح”عقابان” پنتاگون ولانگلی با چه بی مبالاتی ای با سرنوشت بشریت به بازی ادامه میدهند. با اطمینان میتوان گفت که هرکه دیگری جای روسیه بود، احتمالاًبا درنظرداشت امکانات کنونی راهی جز همین راانتخاب نمیکرد. عده ای ازطرفداران تشنج ودرگیری های کنونی معتقد باید باشند که دربرابرامریکا دوراه وجود دارد: یا پایان بخشیدن به این بازی خطرناک ویا تن در دادن به مسئولیت وحشتناک تباهی تمام تمدن بشری.
خوشا که بشریت ازوجدان عاری نشده است تا ببیند که امریکا باچه بی انصافی ای با زندگی صدها ملیون انسان در روی زمین با چه تبختر وبی مبالاتی ای برخورد می کند، ونسبت به آن بی تفاوت باقی بماند. امریکا در این تصور واهی غرق است که گوئی رسالت باداری نوع بشر رابه گردن دارد. در این قرن بیست ویک انسان آگاه ومتمدن نمیتواند این باداری ناروای امریکارا بپذیرد؛ نیروی نظامی برتربه هیچکس مشروعیت باداری بربشریت را نمی بخشد.
2- تلاش جهت حفظ ناتووتشکیل جبهه نیرومند ضدروسیه
وضع خطرناک کنونی برای آینده تمام بشریت، نتیجه مستقیم سیاستهای امریکا در دوران بعد از ختم جنگ سرداست.به منظوربخشیدن نوعی مشروعیت ظاهری به این تمایلات خلاف جریان تاریخ است که ایالات متحده امریکابیست وپنج کشور دیگرعمدتاً اروپائی رازیر نام ناتو دراین غائله هراس انگیز جهانی در عقب خود یدک می کشد. ناتو”…جهت خنثى كردن هر گونه حملهاى از سوى شوروى سابق به كشورهاى غيركمونيستى اروپايى غربي، سازماندهى شد. ناتو نه تنها براى خنثى كردن حملات كشورهاى كمونيستي، بلكه همچنين جهت حفظ صلح ميان دشمنان پيشين در اروپاى غربى بنا شده بود…”
“…اهداف ناتو در دوران جنگ سرد: ناتو در فضاي پر تنش پس از جنگ جهاني دوم كه سرشار از رقابت هاي تسليحاتي و عرض اندام دو ابرقدرت بود توانست به اهداف خود دست يابد.اين اهداف خلاصه مي شد در دفاع سرزميني از اروپاي غربي و بازدارندگي بلوك شرقي، شوروي.”{دیده بان- پژوهش وتحقیق}
“سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در 4 آوریل 1949 میلادی با هدف دفاع جمعی در واشینگتن دی.سی. پایهگذاری شد … قلب پیمان ناتو ماده ۵ آن است که در آن کشورهای امضا کننده توافق کردهاند حمله نظامی علیه یک یا چند کشور عضو در اروپا یا آمریکای شمالی را به عنوان حمله به تمامی کشورهای عضو تلقی کنند و به مقابله آن برخیزند.”{ویکی پیدیا} (به عنوان جمله معترضه باید گفت که بردن ناتودر سرحدات روسیه یعنی بردن عمدی جنگ در این مرزها)
امر مسلمی است که ناتوبرای هدف مشخصی ایجاد شده است وفرزند بلافصل جنگ سرد است، به جای اینکه بعد از ختم جنگ سرد به فعالیتهایش پایان بخشد، امروز در اقصی نقاط جهان ودور، بسیار دور از ساحه فعالیتهای اولیه اش تا افغانستان وعراق حضور دارد.
در اوضاع کنونی دنیاناتوتنها وتنهاحافظ منافع وبازوی رزمی امریکا است.دیگر کشورهای عضوثروتهای ملی خودرادرگروخوشنودی امریکادرطبق اخلاص برای حفظ ناتوگذاشته انددرحالیکه خود هیچ نفعی از آن نمی برندولی برعکس دریک جنگ فیصله کن امریکاباحریفانش، بناحق به عنوان قربانی حضور میداشته باشند.
از دید منافع کشورهائیکه از بدو تاسیس ناتوعضو آن بوده اند، ناتوی امروز با ناتوی دوران جنگ سرد اصلاً قابل مقایسه نیست؛ دیروز دواردوگاه( سوسیالیستی وسرمایه داری) قدراست دربرابر هم قرارگرفته وواقعاً با هم رقابت واحتمالاً جنگ داشتند ولی امروزچنین نیست. روسیه یک کشور سرمایه داری است ودشمنی ناتو با آن در کادر اهداف اولیه ناتو نمی گنجد. ناتو عمده ترین علامت شاخص دوران جنگ سرد قرن بیست است که بااضمحلال اردوگاه سوسیالیستی، علت وجودی آن فروپاشید. موجودیت ناتو با منطق زمان ما در تعارضی آشکار قرار دارد.
توسعه ناتوبه سوی شرق وسرحدات روسیه بادغل کاری آشکار امریکاصورت گرفت. تلاش امریکادرجهت پیوند دادن کشورهای سابق عضو پیمان وارسابه سازمان ناتو،برای دشمن تراشی(دروجود روسیه) وتحمیل بناحق وبیجای ناتوبراوضاع کنونی جهان، نمیتوانداز لحاظ منطقی واساسنامه ناتوموجودیت آن را توجیه کند.باید توجه داشت که امریکاناتورا به همسایگی روسیه کشانید تا جنگ را به آن تحمیل کندوالی ناتورابه پولند وبلغاریا ورومانیا وچک و لیتویا ولیتوانیا واستونیا چه کار. حرف بر سر این است که اگر امریکا از شکل وشمایل روسیه خوشش نمی آید ومیخواهد حتماً برایش مشکل ایحاد نماید، مساله دیگری است . در این صورت اگرامریکاخواهان جنگ بی دلیل است، میتواند با این زمره ازکشورهای همسایه روسیه قراردادهای دوجانبه ببندد( مانند اینکه با افغانستان اشغال شده این کار راکرد) وبه زعم خودش لا اقل تحرکاتش در مرز های روسیه ظاهر قانونی پیداکندتاپای ناتورا دراین ماجراها نکشاند ومردمان کشورهای عضوآنرا در معرض خطر جنگ بیجا واضافی ومصرف بیجای ثروتهای ملی شان قرارندهدولی امریکا حاظر نیست تن به این کار بدهد. چرا چنین است وچرا پای ناتو را دراین ماجراهائیکه برای غرب اروپا هیچ مقبولیتی ندارد می کشاند؟ به نظر من جواب ساده است: ناتوئی که زاده جهان متشنج دوقطبی بود، از استحکام قابل ملاحظه ای برخوردار بود زیرا کشورهای سرمایه داری غرب اروپا که همه ثروتمند بودندو در برابر شان کابوس انقلابهای اجتماعی و پشتوانه عملی جهانی یعنی اردوگاه سوسیالیستی ، موبراندام شان راست می کرد، با د ل وجان به ناتو پیوستند وبخشی از ثروتهای ملی خودرا با سخاوت وعلاقمندی در پای ان ریختند. این وضع هم نتیجه بخش بود وهم انگیزه فوق العاده نیرومند همبستگی”اتلانتیک” را به میان آوردواز ناتو یک سازمان مستحکم نظامی ساخت. سال 1991 ، نه تنها پایان شوروی بود بلکه به طور غیر مستقیم زنگ پایان ضرورت ناتورا به صدادرآورد. درچنین وضعی ناتودرمیدان نبردی به بزرگی تمام جهان بدون حریف در میدان تنها ماند؛ اصولاً باید مسابقات هم پایان می یافت ولی چنین نشد. انصافاًسائراعضای ناتودیگر حریفی درمیدان نمی بینند. حقیقت اینست که روسیه هیچیک از آنان راتهدید نمی کند؛ نه فرانسه، نه انگلستان، نه آلمان، نه ایتالیاو….را.اصلاً چنین زمینه ای وجود ندارد مگر اینکه دشمن تراشی بدون دلیل صورت بگیردکه هیچ کشوری در آن نفع ندارد وهیچ عقل سلیمی آنرا نمی پذیرد. امریکاعلیرغم قرارهای اولیه بعداز فروپاشی شوروی، تا مرزهای روسیه جلورفت وبه ایجاد تنش وتشنج دامن زدکه متبارزترین نمونه آن کودتای فاشیستی در اوکرائین بود.این تلاشهای امریکا، در تعارض با منطق زندگی امروزی قرار دارد. بیهوده نیست که روسیه در دوکتورین نظامی جدیدخوداز ناتو به عنوان دشمن شماره یک این کشور یادکرده است.
بهرصورت همه این تحریکات وتفتین های امریکائی ها چون مانورهای نظامی، افزودن به واحدهای نظامی ناتووتعدادتانکها و وسایل جنگی نظامی، استقرارسپرموشکی در نزدیکی مرزهای روسیه، پرواز طیاره های جاسوسی در جوارمرز های روسیه، تحریک فاشیستهای اوکرائینی برای ایجاد تشنج در مرزهای بین اوکرائین وروسیه واظهارات بی بند وبارانه اعضا ومسئولین ناتو در نزدیکی روسیه ودرموردروسیه، هیچ یک نمیتواند به درگیری واقعی میان امریکا وروسیه منجر شود. هدف از همه این غوغاهاازیکسوتلاش درجهت کشاندن روسیه به جنگهای کوچک فرسایشی وازجانب دیگرکوشش برای حفظ وتقویت ناتو است وصرفاً مصرف منطقوی داردتابه ویژه کشورهای پولند، اوکرائین، گرجستان، لیتوانیا، لیتویا واستونیارااز روسها بترسانند و ضرورت موجودیت بخش عمده آنهادر ناتو را توجیه کنند.
بهرحال ناتو دیگر عمر خودرا سپری کرده وعلت وجودی آن زایل شده است وبا این اقدامات تصنعی نجات نخواهد یافت. حق داریم بیندیشیم که بادرنظرداشت منطق زندگی متمدن امروزی، انحلال ناتویکی از پدیده های قویاً محتمل به نظر می رسد. بشریت از اینهمه جنگ وزورگوئی خسته شده است. اما بهرحال تا انحلال این پدیده هراسناک قرن بیست، راه درازی در پیش است وجهانِ باوجودناتودربرابر یک واقعیت هولناک قرارداردکه: اصولاًبا اولین تجاوز ناتو بر سرزمین روسیه زنگ خطر به صدا درخواهد آمد وراکتهائی که آدرسهای مشخصی درهزاران کیلومتر دورتررادرسر دارند، فرمان شلیک دریافت خواهند کردودیگر کسی حرفی از نیرومندی این وآن نخواهدشنید.آرزو کنیم که جنگی درمیان نباشد ورنه هیچکسی باقی نخواهد ماند تا نتیجه را ارزیابی کندزیرا راه همین است.
“جِرِمی کوربین” رهبر حزب کارگر بریتانیااخیراًبا صراحت اظهار داشت : “این ائتلاف نظامی موتوری برای تحویل نفت به شرکتهای نفتی است، ناتو کار خود را متوقف کند، به خانه برود و از جلوی چشمها دور شود”. کوربین میگوید: “سال 1990 باید زمانی میبود که ناتو در فروشگاهش را می بست دست از کار میکشید و از جلوی چشمها دور میشد. چرا ما ناتو را متوقف نکرده و آن را تعطیل نمیکنیم”
آرزو کنیم که محافل سودجو، سلطه گرا وجنگ طلب سرعقل بیایندوبگذارندبشریت با امید به آینده زندگی کند نه درهراس همیشگی ازنابودی کامل.
اسدالله کشتمند