به نظر من ١٠٠درصد زنان سرپرست خانوار كه در بازار كار وجود دارند، زير خط فقر زندگي ميكنند و معتقدم به صورت كلي درصد بسيار ناچيزي از كارگران وجود دارند كه زير خط فقر نباشند.
در ميان قشر كارگران، به نظر ميرسد زنان بيشتر مورد اجحاف قرار ميگيرند. ميخواهم بدانم بيشترين مشكلاتي كه زنان كارگر دارند، چيست؟
نخستين نكتهاي كه بايد در نظر بگيريم، دولت است؛ وقتي در آماري كه براي بيكاري ارايه ميشود در اكثر موارد، زنان و دختران بيكار را در نظر نميگيرند، نگاه بدي به جامعه منتقل ميكند زيرا زنان را جزو آمارها به حساب نميآورند. همين نوع نگاه است كه به كارفرمايان اجازه ميدهد به جاي اينكه به افراد به عنوان نيروي كار نگاه كنند، نگاه جنسيتي به آنها داشته باشند. وقتي زني وارد بازار كار ميشود، كارفرماها اول از همه زن بودنش را نگاه ميكنند. به نوعي با زنها برخورد ميشود كه انگار براي اينكه حوصلهشان سر نرود و نقشي هم در جامعه داشته باشند، براي كار خارج از خانه آمدهاند! طوري با زنها برخورد ميشود كه انگار كار خارج از منزل براي آنها به منزله كار دوم است. اين نگاه باعث ميشود اصلا زنان به عنوان نيروي كار اصلي به حساب نميآيند. وقتي دولت چنين نگاهي دارد، كارفرمايان نيز چنين نگاهي را خواهند داشت؛ اما در اين بين اتفاق بد اين است كه خود كارگران زن هم به يك نوعي انگار اين نگاه را پذيرفتهاند.
چند مثال ميزنيد؟
مثلا در اكثر جاهايي كه زنها به عنوان كارگر مشغول كار هستند، قانون به صورت واضحي پايمال ميشود. حقوق كمتري به زنان داده ميشود، قانون كار رعايت نميشود و خيلي چيزهاي ديگر. كارخانهاي را ميشناختم كه مرد و زن با هم كار ميكردند ولي همه، حتي مردها ميدانستند كه در آن كارخانه براي زنان قوانين ديگري وجود دارد و حقوق كمتري دريافت ميكنند. جالب اينكه همه اين قانون را پذيرفته بودند.
خب چرا اين اتفاق ميافتد؟ با اينكه بارها شاهد بوديم كه زنها اعتراض هم كردهاند…
به نظر من درجه اعتراض زنها كمتر است. البته علتهاي مختلفي دارد. دو سه سال پيش هم حتي از زبان يكي از نمايندگان قانوني كارگران در شوراي عالي كار شنيدم كه در سيستان و بلوچستان واحدي وجود دارد كه همه كارگرانش زن بودند و به ۱۲۰۰ نفر ميرسيدند و همگي زير حداقل حقوق را دريافت ميكردند. من فكر ميكردم كارخانههاي بزرگ به دليل اينكه نظارت بيشتري رويشان وجود دارد كمتر دچار اين بيقانونيها ميشوند ولي متاسفانه طبق گفتههاي نمايندگان كارگري، چنين چيزي وجود ندارد. بيشترين چيزي كه وجود دارد فرار كارفرمايان از دادن حداقلهاي قانوني است كه براي كارگران در نظر گرفته شده ولي درباره زنان رعايت نميشود. علاوه بر آن متاسفانه قوانين ديگري كه به نام قوانين حمايتي از زنها عنوان شده حتي بر ضد آنها عمل ميكند. مثلا همين قانون افزايش مرخصي زايمان،
عليه زنها است چون فضا را براي اخراج بيشتر يا حتي استخدام نكردن زنها باز ميكند.
گفته ميشود كه درصد بالايي از كارگران زير خط فقر زندگي ميكنند و آمارهايي تعداد آنها را تا ٧٠ درصد هم اعلام ميكند كه بخش مهمي از اين كارگران زن هستند، نظر شما چيست؟
من اين ۷۰ درصد را قبول ندارم، چون با اين رشدي كه تورم در جامعه و هزينه تمام شده زندگي دارد و اينكه در مقابل آن افزايش قيمتها كه به سرعت انجام ميشود، افزايش حقوق سرعت بسيار كمتري دارد، نميشود گفت فقط همين تعداد، زير خط فقر هستند. به نظر من آمار كارگران زير خط فقر بيش از اينهاست. سال گذشته نمايندگان كارگري محاسبه كردند كه براي زندگي يك خانواده چهار نفري، هزينه ماهانه سه و نيم ميليون تومان لازم است. چند درصد از كارگران چنين حقوقي دارند؟ حالا برويم سراغ اينكه چند درصد از اين تعداد زنان هستند. با توجه به اينكه هر ۱۹ ساعت يك طلاق در جامعه رخ ميدهد و علاوه بر آن با وجود معضلات و مشكلات اجتماعي، هر روز به تعداد زنان سرپرست خانوار اضافه ميشود، اين دسته از اجتماع با وجود ركود اقتصادي، روز به روز بيحقوقتر ميشوند. ما زن سرپرست خانواري نداريم كه بتواند يك زندگي متعارف داشته باشد. من خودم هم سرپرست خانوار هستم و زماني اين مسووليت به دوشم افتاد كه وضعيت اقتصادي جامعه خيلي بهتر بود. وقتي فكرش را ميكنم كه اگر من در اين دوران به چنين وضعيتي ميرسيدم چه اتفاقي ميافتاد، متوجه ميشوم كه خيلي اوضاعم بد ميشد.
چرا؟
چون امنيت شغلي نيست و حقوق ما كفاف سير كردن شكم را نميدهد. زماني كه در كارخانه كار ميكردم مردها ميگفتند براي درآمد بيشتر مجبورند سراغ مسافركشي يا دست فروشي و كارهاي ديگر بروند ولي سوالشان اين بود زنان كه نميتوانند چنين كارهايي بكنند، بقيه خرج زندگيشان را از كجا بايد بياورند؟ به نظر من ١٠٠درصد زنان سرپرست خانوار كه در بازار كار وجود دارند، زير خط فقر زندگي ميكنند و معتقدم به صورت كلي درصد بسيار ناچيزي از كارگران وجود دارند كه زير خط فقر نباشند.
به نظر ميرسد بيشتر زناني كه كارگر هستند، به نوعي سرپرست خانوار هم هستند چون اگر مجبور نبودند تن به چنين كارهايي با آن حقوقهاي اندك و سخت نميدانند، قبول داريد؟
البته من نميتوانم بگويم زنان كارگر، فقط زنان سرپرست خانوار هستند. به اين خاطر كه وقتي آمار ازدواج پايين ميآيد و گره ميخورد به مساله اقتصادي، جواني كه حقوق پاييني دارد و قرارداد كارش آنقدر سست است كه نميداند اين كار را براي فرداهايش خواهد داشت كه بخواهد تشكيل خانواده دهد يا نه، اين باعث ميشود آمار زنهاي ازدواج نكرده زياد شود.
اين زنان نميتوانند براي هميشه منتظر باشند كه پدرشان خرج زندگي شان را بدهد. دختر جواني كه به سن ازدواج رسيده ولي موقعيتي براي ازدواج پيدا نكرده، هم براي خرج خودش و هم كمك خرجي براي خانواده مجبور ميشود تن به كار دهد. بالارفتن تحصيلات نيز عامل ديگري است كه باعث ميشود زنان انتظار بحق داشته باشند با چنان تحصيلاتي وارد بازار كار شوند و از آن همه سال تحصيل استفادهاي ببرند و مفيد واقع شوند. بايد در نظر بگيريد كه افراد صرفا از روي انسان بودن نياز دارند كه كار كنند مخصوصا وقتي تحصيلات بالايي داشته باشند. از طرفي مسلم است كه وقتي فرد به نيازي ميرسد، روي به انجام كاري ميآورد. افراد براي سرگرمي وارد بازار كار نميشوند آن هم بازار كاري به اين خشني كه براي زنان حتي آسيبهايي را هم ميتواند به همراه داشته باشد.