قرار نیست در این مسابقه در نهایت دست دوطرف را بالا ببرند و بگویند هردو طرف برنده شدهاند. برد ما فقط در آن است که گل کمتری بخوریم و بس….
گمانهزنیها درباره تأثیرات پس از تفاهم ژنو یا «پساتوافق» احتمالی تیرماه در سیاست داخلی ایران زیاد است. گرچه نمیتوان پیشگویی کرد اما میتوان پیشبینیهایی داشت. «شرق» برای تحلیل این وضعیت به سراغ تحلیلگران سیاسی از جناحهای مختلف رفته و پرسشهای خود را در زمینههای مختلف با آنها در میان گذاشته است. یکی از تحلیلها، مقایسه با وضعیت قطعنامه ٥٩٨ و اتفاقات بعد از آن است. آیا ما شاهد چرخشی در گفتمان سیاست داخلی و خارجی خواهیم بود؟ اولویتهای سیاسی ما دچار چه تحولی خواهند شد؟ دکترامیر محبیان، استاد دانشگاه در رشته فلسفه غرب، رئیس مرکز پژوهشی راهبردی آریا و مؤسس حزب نواندیشان ایران اسلامی و تحلیلگر سیاسی اصولگرا به پرسشهای ما پاسخ داده است.
بهنظر شما نتیجه مذاکرات اخیر در لوزان را فقط میتوان حل یک مشکل بینالمللی برای جمهوریاسلامیایران ارزیابی کرد یا میتوان از آن بهعنوان یک تغییر ریل و گفتمان در سیاست خارجی ایران نام برد؟
قضاوت در مورد نتایج مذاکرات لوزان زود است زیرا هنوز شکافهایی نهفقط در متن بلکه در ذهنیت طرفین مذاکره وجود دارد که هنوز پر نشده است. متأسفانه از ابتدا این ذهنیت توسط دولت آقای روحانی مطرح شد که این مذاکره برد – برد است. همین نکته انتظاراتی را در ذهن گروهی از جامعه ایجاد کرد که پس از مذاکره از دولت بپرسند که پس برد ما چه بوده است؟ ولی فارغ از بازیهای کلامی، روشن است که در جهان غیرعادلانه ما، در یک طرف میز، غربیها هستند که با اعمال فشار با بهانههای واهی میخواهند که ایران را به کلوپ دارندگان تکنولوژی هستهای راه ندهند و در طرف دیگر ایران است که میکوشد در این معادله قدرت و مقاومت، امتیاز کمتری بدهد. به عبارت روشنتر قرار نیست در این مسابقه در نهایت دست دوطرف را بالا ببرند و بگویند هردو طرف برنده شدهاند. برد ما فقط در آن است که گل کمتری بخوریم و بس. البته ایران هم در بازی خود محاسباتی دارد، آنچه که کف مطالبات ایران بود و تحت عنوان خط قرمز از سوی رهبری نظام مطرح شده بود، درحال تحقق است. البته نظام، مسئله هستهای را ذیل «ابرراهبرد» یا «گراند استراتژی» خود میبیند؛ از اینرو، پارهای از بهظاهر عقبنشینیها را در این شرایط در کلاناستراتژی قابلتوجیه مییابد.
اگر قایل به این باشیم که در سیاست خارجی جمهوریاسلامی ما به یک گفتمان جدید رسیدهایم، آیا میتوان گفت که گفتمان ما در سیاست خارجی جمهوریاسلامیایران دچار تحول پارادایمی شده و ما شاهد تغییر نگاه به غرب از زاویهای جدید خواهیم بود؟
گفتمان نه شرقی- نه غربی در اساس خود غربستیزی نبود بلکه تاکید بر استقلال و خوداکتفایی کشور بود؛ اما در طول زمان با اقدامات براندازانه و اعمال فشارهایی که غربیان انجام دادند عملا وزن و جهت این واکنش افزایش و تغییریافته و معطوف به اعتراض به عملکرد غرب در حوزه سیاسی شد. البته منکر آن نیستم که نوعی تحول در پارادایم جمهوری اسلامی در مواجهه با غرب درحال شکلگیری است. بخشی از این تحول بهدلیل نوعی اعتماد به نفس نظام است که محصول موفقیت در کنترل بحرانهای داخلی و خارجی و بسط نفوذ منطقهای است و بخشی هم به ضرورت رفع تنگناهایی برمیگردد که در حوزه اقتصاد به نحوی شاهد آن هستیم.
اگر سیاست خارجی فعلی را نتیجه اعمال سیاستهای عملگرایانه بدانیم، بعد از توافق ما در حوزههای سیاست داخلی و اقتصادی، میتوانیم انتظار چه تغییرات کلانی را داشته باشیم؟ آیا هدفگذاریها و جهت حرکت کلی نظام در آستانه یک شیفت پارادایمی قرار خواهد گرفت؟
نظام تلاش میکند که نوعی آشتی را میان گرایشهای پراگماتیک و دگماتیک به وجود بیاورد. همواره هر حکومت ایدئولوژیکی که تشکیل میشود با این رویکرد یا لزوم، مواجه خواهد بود. تعارض میان آرمان و واقعیت، بعضا پارادوکسیکال بهنظر میرسد ولی پیش از این در برابر این معادله پاسخ «پراکسیس» را قراردادهاند. یعنی بهجای آرمان محض که اقتضائات عملی را درنظر نمیگیرد و عملگرایی محض که فاقد آرمان مینماید تلاش برای ساماندهی نوعی عمل جهتدار «پراکسیس» پیشنهاد میشود. البته منظور من مکتب پراکسیس به مثابه جنبش فلسفی امانیستی مارکسیستی نیست که در دهه ۱۹۶۰ میلادی در زاگرب و بلگراد و در یوگسلاوی شوروی پدید آمد بلکه شاید بیشتر مشابه همان فرمولی است که مارکس در برابر فوئر باخ مطرح کرد؛ یعنی رسیدن به عمل متعهد. البته در متون اسلامی میتوان کدهایی قوی برای تاکید بر عمل جهتدار پیدا کرد؛ من مهمترین را اصطلاح قرآنی «عمل صالح» میدانم که بر تمامی کدهای دیگر ترجیح دارد.
آرایش سیاسی نیروها و جناحهای داخلی بعد از این تغییر چه سمتوسویی خواهد یافت؟ آیا ما شاهد همین طیفبندی در فضای قدرت سیاسی خواهیم بود یا امکان دارد شاهد ظهور و بروز ادبیات و گفتمان سیاسی جدید و شکلگیریی جناحها حول آن محور و در نتیجه تغییر الگوهای رفتاری و اولویتهای سیاسی جناحها باشیم؟ دراینصورت چه مواردی ممکن است در صدر اولویتهای سیاسی جناحها در ساخت سیاسی جدید قرار داشته باشد؟
تأثیر فاکتورتوافق بر روابط جناحی فعلا قابل ارزیابی نیست؛ زیرا سرنوشت این توافق هنوز روشن نیست ولی به گمان من آنچه روابط سیاسی و حتی جهتگیریها را از خود متاثر خواهد کرد بیش از بحث توافق یا عدم توافق، گشایش اقتصادی و سرمایهگذاری خواهد بود. به دلایلی هنوز میزان تأثیر اقتصاد بر رفتارها و رویکردهای سیاسی جناحی در ایران مورد مطالعه دقیق علمی قرار نگرفته است ولی گمان دارم میان گشایش اقتصادی و تغییر رویکردهای فرهنگی و سیاسی به سوی نوعی از انفتاح رابطه معناداری وجود دارد. جریانهای سیاسی ما عمدتا بجای آنکه در رویکردها متأثر از پایگاه اجتماعی خود باشند؛ دارای خصلت پوپولیستی بوده و تحتتأثیر فضای عمومی موضع اتخاذ میکنند. گشایش اقتصادی رویکردهای خاصی را در جامعه موجب میشود که عملا به صورت غیرمستقیم رویکردها و حتی ارزشهای جریانات سیاسی را عمدتا به صورت بطئی تغییر میدهد.
در فضای فعلی بهنظر شما، دستیابی به توافقی جامع با غرب و البته درنظرگرفتن این سخن رئیسجمهوری که گفته هستهای گام اول است و به دنبال دوستی با کشورهایی هستیم که با آنها تخاصم داشتهایم، چه تغییری در موازنه نیروهای سیاسی ایجاد خواهد کرد و اگر نیاز به مهار انرژی برخی گروهها باشد، به عقیده شما کدام طیف یا جناحها در این راستا ممکن است محدودتر شوند؟
رویکرد تقابل اساسا در هر رابطهای بهدلایل مختلفی شکل میگیرد. دلایل روانشناختی، دلایل اقتصادی و منفعتطلبانه و دلایل عقیدتی بعضی از عوامل پیدایش چنین رویکردی است. تغییر این رویکرد، تابعی از علل پدیدآورنده این رویکردهاست؛ تا علت دگرگون نشود انتظار تغییر در معلول سادهانگارانه خواهد بود. پارهای از دلایل تقابل میان ایران و نظام حاکم جهانی ریشههای عقیدتی و ایدئولوژیک دارد و میزان تخاصم در این حوزه بستگی تام به میزان نقشآفرینی کسانی در حوزه تصمیمگیری دارد که رابطه خود یعنی تقابل را بر پایه ایدئولوژیک تعریف کردهاند. از طرف دیگر مرور زمان معمولا نظامهای انقلابی را دچار سایش ایدئولوژیک کرده و اقتضائات پراگماتیک جایگزین توجیهات ایدئولوژیک در رفتارها میشود. در این حالت با تغییر فاکتورهای منافع که پراگماتیکترین عنصر در این حوزه است، رفتارها و نوع تعامل تغییر خواهد کرد. رویکردهای روانشناختی هم شدت ادبیات تعاملی یا تقابلی را تعریف خواهد کرد. طبعا در تغییر فاکتورها، هرچه گروههای سیاسی خود را در حوزه آن عامل تعریف کنند بیشتر با تغییرات مربوطه دگرگون خواهند شد.