صبحگاه، پنجره را می گشایم
پردیس -۱
آهسته پشت پلکهایم
بیدار می شود
از روبرو باد می وزد
شب در پوستین سیاه-اش
به خواب رفته
روشنیِ افق حلاوتی ست بر جانم
سبک می شوم
صدایِ رهگذری بر بالِ نسیم
می وزد
و در پشتِ دیوار
خاموش میشود
تنها گلی رُسته،
در میانهِ خشگ-
بر مردمک چشمانم می نشیند
همیشه منتظر است،
و گر پاهایم توانِ رفتن باشد
از پله ها پایبن بیایم
با دَبه آبی، می داند کنارش هستم
سرشار از خُنکای نسیم
زخم-هایم از یادم می روند
وقتی ریشه هایم،
سیراب می شود
۱- شهرستان پردیس
رحمان – ا
جمعه ۲۰ خرداد