ساعت ده و ده دقیقه جلوی مجلس رسیدم، همه چیز آرام به نظر می رسید و از خیل پلیس ها خبری نبود، حداقل از دور این گونه به نظر می رسید، از پلیس ها و بازنشسته ها کسی دیده نمی شد. تنها دو پلیس به نرده ها تکیه داده بودند ویک لباس شخصی که بیسم ش را را به گونه ای نگه داشته بود که دیده نشود و پیراهن گشادش را روی شلوار معمولی ش انداخته بود تا سلاح کمری ش را بتواند در صورت حمل پنهان کند، در حال خوش و بش بودند.دو لباس شخصی جوان دوبین ها را در دست گرفته بودند و از هر فرد مسنی که آرام از جلوی تامین اجتماعی عبور می کرد فیلم می گرفتند. یک بازنشسته که یکی از دوبین ها روی او زوم شده بود با دیدن من به استقبالم آمد و با اعتراض و بی قراری گفت: پس چرا نمی آیند تا چند تا فریاد بزنیم و چندتا دشنام به این بی پدر و مادر ها بدهیم و با دست سازمان تامین اجتماعی را نشان داد. با خنده گفتم بیست دقیقه باقی مانده تا رسیدن بازنشسته ها هنوز زمان لازم است. آرام گفت پشت سرت را نگاه کن، یک لباس شخصی با بیسیمی در دست مانند برآمدن علف هرز از زمین( ساختمان سازمان) خارج شد و با شتاب به سوی ما می آمد. با رسیدن به ما با خشمی نهفته و دستوری گفت: اینجا اجتماع نکنید و پراکنده شوید. – اینجا با پول ما ساخته شده است خانه ی ماست، جلوی خانه خود ایستاده ایم، دو نفری شروع کردیم به یک گفتگوی منطقی با او، ولی ایشان بی اعتنا شروع کرد با بیسم گزارش تجمع دو نفری را اعلام کردن و نیروی کمکی برای پراکنده کردن را تقاضا کرد. پلیس های پنهان شده در سازمان تامین اجتماعی شروع کردند به بیرون آمدن. چون جمعیتی نیامده بود ما به صورت موقت از آن محل دور شدیم. در فاصله دور تری دو اجتماع 5 نفری ایستاده بودند که با آن ها در ساعت ده و سی دقیقه به جلوی مجلس برگشتیم و با گفتگو در برابر تلاش پلیس برای پراکنده کردن مقاومت کردیم. با امدن ما پلیس ها به تعداد بیشتر از سازمان خارج شدند و لباس شخصی ها با پرخاش گری بیشتری برای پراکنده کردن تلاش نمودند ولی کسی عقب نشینی نمی کرد و جمعیت هم دم به دم بیشتر می شد، این بار خانم ها با سرو صدا با پلیس وارد گفتگو شدند و خیل جدید پلیس ها بازنشسته ها را محاصره کردند ولی جمعیت آن قدر در حال افزایش بود که پلیس ها را در پراکنده کردن، ناتوان شدند. لباس شخصی ها و پلیس برای ایجاد رعب و وحشت با یک حمله غافل گیرکننده یک بازنشسته را با خود به درون سازمان کشاندند و درب را بستند و در نگهبانی که همه چیزدر درون آن دیده می شد شروع کردند به ضرب و شتم آن بازنشسته اسیر. ضرب و شتم را به صورت عمدی به گونه ای انجام می دادند تا همه ببینند و دچار وحشت شوند و پراکنده شوند. ولی تاثیر این حرکت بازتابی وارونه داد وبازنشسته ها با پرخاش و توهین به درب سازمان حمله کردند و با شعار و برخی با توهین و فریاد پلیس را مخاطب قرار دادند. تعداد جمعیت به حدی رسیده بود که دیگر امکان پراکنده شدن غیر ممکن شده بود این بار بر خلاف دفاعات قبل تنها یک نفر شعار دادن را شروع نکرد، بلکه هر بار یکی از بازنشسته ها شعاری را آغاز می کرد وهمگی آن را دنبال می کردند از این رو لباس شخصی ها نمی توانستند کسی را برای دستگیری نشان بدهند. از سوی دیگر شعار: همکار بازنشسته آزاد باید گردد باقدرت فضا را پر کرده بود. رفت و آمد مردم در این خیابان شلوغ ( آزادی) به دلیل اجتماع بازنشسته به میان خیابان آزادی کشیده شد. پس از یک ساعتی که شعارهای همیشگی را فریاد زدند، سخن رانی بازنشسته ها به وسیله پیرمردی که در همه اجتماعات حظورفعال دارد شروع شد وهمه ی بازنشسته ها از او استقبال کردند.تثبیت موقعیت بازنشسته ها ظاهرا باعث عقب نشینی پلیس گردید . یک جوان تنومند با بدنی تراشیده ی ورزشکارانه با تی شرتی آستین کوتاه که بازوان حجیم او را بیرون انداخته بود با گردن بندی نقره ای بلند و لباس هایی کاملا غرب زده در میان بازنشسته ها پرسه می زد هیچ کس تصور نمی کرد او یک پلیس لباس شخصی است . برخی از بازنشسته ها که با سن بالا خسته از سر پا ایستادن بودند، گاهی توهینی نثارحاکمیت می کردند. این جوان در ظاهر غرب زده به یک باره به یکی از پیرمردان که به سختی می توانست روی پای خود بایستد حمله کرد ودوپلیس هم به او کمک کردند تا پیرمرد را کشان کشان به درون سازمان بکشانند. بازنشسته با چنگ و مشت به سر و صورت آن ها می زد. فریاد او باعث شد بازنشسته ها جمع را رها کردند ودر یک چشم به هم زدن با هو و فریاد پلیس ها را چنان محاصره کردند که امکان حرکت را از آن ها گرفتند و بازنشته را از چنگ آن ها بیرون اوردند و به میان جمع کشاندند. پلیس ها باز عقب نشستند، زیرا برنامه ی دیگری را تدارک دیده بودند. چند پلیس لباس شخصی خانم با عبای عربی در کنار خانم ها ایستاده بودند ولی خشم و توهین بازنشسته ها به پلیس مانع از حرکت آن ها شده بود.از این رو بدون سرو صدا و آرام خود را از میان جمعیت خشم گین خارج کردند، شاید گیرنده های مخفی آن ها به آن ها هشدار داده بود. یک خانم به سخنرانی پرداخت و به صورت طولانی موارد قانونی و تخلف دولتی ها از قانون را یاد آوری می کرد، هر چند دقیقه از میان جمعیت بازنشسته ای شعاری را متناسب با سخنرانی مطرح می کرد و همگی پاسخ می دادند و سخنرانی ادامه می یافت. شعار همکار بازنشسته و اسماعیل گرامی آزاد باید گردد مرتب تکرار می شد و شعار های کارگر زندانی آزاد باید گردد، فرهنگی زندانی آزاد باید گردد فضا را پر کرده بود. پس از این خانم یک بازنشسته تامین اجتماعی قرارداد موقت پروژه ای شروع کرد به توضیح این واقعیت که تکیه بر موارد قانونی کار درستی نیست زیرا قانون وجود دارد ولی حاکمیت قصد اجرای آن را ندارد. زیرا دستور صندوق بین الملی پول به حاکمیت قانون زدایی است نه اجرای قانون ( نقل به مضمون) تنها مواردی که اجرا می شود سرکوب مردم است و برای اولین بار ویژگی تعدیل ساختاری را به چالش گرفت و اعلام کرد اگر فرزندان ما در آموزش و پرورش با 400 یا 500 هزار تومان به عنوان حقوق دریافت می کنند آن هم با تدریس دردور افتاده ترین روستاها تا بقیه حقوق آن ها را دولت به جیب دلال های “بازار کار” واریز کند، اگر دختران کارشناش و کارشناس ارشد ما را، به عنوان پرستار به کار می گیرند و بخش مهمی از حقوق شان را به جیب دلال ها بازار کار به نام شرکت های خدماتی می ریزند، به دلیل وجود مناسبات تعدیل ساختار و خصوصی سازی است که از دوران رفسنجانی وارد برنامه این حاکمیت پس از جنگ شده است. از این رو باید نفی این مناسبات را در شعار های خود مطرح کنیم وبا صدای بلند گفت: تدیل ساختاری، نابود باید گردد. همه جمعیت ازاین شعار برای اولین بار استقبال کردند. تظاهرات بدین گونه ادامه داشت. در حمله بعدی لباس شخصی ها و پلیس به حاشیه جمعیت دو فرد دیگر را که از قبل نشان کرده بودند ربودند، برخی می گفتند این دو نفر خانم بودند. بازنشسته ها دیر متوجه این حمله در کنار جمعیت شدند وپلیس توانست آن ها را از دسترس بازنشسته ها خارج کنند. پس از ساعت ها اعتراض، به وسیله یکی از بازنشسته ها روز و ساعت تظاهرات بعدی در جلوی مجلس اعلام شد. پس از اعلام 5 اردیبهشت برای تجمع بعدی در جلوی مجلس، جمعیت پراکنده شد ولی نه به صورت همیشگی و معمولی، بلکه به صورت یک صف طولانی پیاده رو خیابان آزادی و قسمتی از خیابان را در اختیار گرفتند و با شعارهای همیشگی که حاکمیت را به شدت به چالش می گرفت راه پیمایی را ادامه دادند و با طرح شعار: درد ما درد شماست، به ما بپیوندید مردم را مخاطب قرار دادند و با طرح شعار کارگر فرهنگی باز نشسته، اتحاد اتحاد، اتحاد زحمت کشان را فریاد زدند.، بدین گونه تظاهرات این روز در شکلی کامل تر و با شیوه ای متفاوت تر، عملی شد.
ناصرآقاجری
30 فروردین ماه 1400