آخرین صفحه ی کتاب را نیز می خوانم و اینک تمام . به کناری نهاده به فکر فرومی روم .چه برداشتی داشته ام ؟ آیا توانسته اثر مثبتی بگذارد ؟ یک هفته وقت صرف خواندن ، حاصل چه بوده است ؟ هر رمان ، هر اثر فکری و هنری باید در ذات خود حامل پیامی باشد . اصولاً فلسفه ی وجودی این آثار همین است که با شیوه و زبان هنری خاص خود ـــ هر هنرمندی لهجه ی مخصوص خود را دارد ـــ بیان گر هدف و طرحی باشد تا نظر و برداشت خویش از جامعه را توسط آن مشخص سازد . از درد ، رنج ، عشق ، ناکامی ، حسرت ، امید و ایمان آدمیانی گوید که در جامعه می زیند تا برای آیندگان گنجینه ای از تجربه بر جای گذارد . تجربه زندگی آفرینش گران زمان خود . مفهوم این گویش وسیع و عمیق است لذا بایستی با احساس مسئولیت با مسئله برخورد کرد.
با سلیقه و سبک های متفاوتی هر هنرمندی اثر خود را می آفریند . معنای نو آوری و خلاقیت از اینجا سرچشمه می گیرد . برای همین هدف ما نه قضاوت در سبک نویسندگی خانم پارسی پور است و نه کوشش در مشخص کردن مایه ی ادبی متن . بلکه می خواهیم پیام اثر را بشکافیم تا به روح و کنه آن مقصودی که نویسنده با آفریدن این اثر دارد ، راهی بیابیم . منظور از (( مقصود )) در این جا نه انگیزه هایی شخصی برای نوشتن که شاید عده ای را برای دست به قلم بردن بس باشد ، بلکه مراد ریشه یابی اجتماعی مطلب بوده این که نویسنده ی کتاب با خلق این اثر کدامین هدف اجتماعی را داشته چه چیزی را می خواهد به خواننده القاء کند .
کتاب خانم پارسی پور آمیخته ای از احساسات مالیخولیایی طوبا خانم و توهمات وی از جهان پیرامونش با پنداشت های غیر طبیعی خود است که نهایتاً هیچ هدفی را دنبال نمی کند جز اینکه به خواننده به باوراند دنیا هیچ و پوچ است و در راه زیباسازی آن هر سعی و کوششی نهایت حماقت است و بس . در این راه با تمسخر و بی رنگ جلوه دادن تاریخ مبارزات حماسی مردم ایران در سده ی اخیر به عبث می کوشد تا همه ی دستاوردهای جانفشانی مردم را زیر سؤال ببرد .در واقع امر نویسنده با این اثر نهایت کم لطفی را در حق تاریخ معاصر میهن اش به معرض تماشا و داوری می گذارد .
آیا صحبت از تاریخ جنبش مشروطه در یک کتاب ، هر چند که کتاب تاریخ نباشد ولی به هر حال با طرح گوشه ای از زندگی مردم می خواهد بیان گر تاثیراتی باشد که این خیزش مردمی در بند یند زندگی اجتماعی میهنمان داشته ، با آن سان کم مایه دادن به آن اثرات رواست ؟ با چهره ی خیابانی این مبارز پر شور در این کتاب فقط از راه تخیلات دیوانه گونه ی زنی ( طوبا ) آشنا می شویم که حتی جاه طلبی های وی را با هیج قالب و قواره ی مشخصی نمی شود تعریف کرد . معقولانه است این نگرش ؟ اسماعیل یکی از قهرمانان داستان درگیر مسائلی می شود که سرنوشت وی در مقطعی از زندگیش به سرنوشت 53 نفر می پیوندد . 53نفری که در روند تکامل جریان های بعدی اجتماعی میهنمان نقش بزرگ و بی بدیلی ایفا می کنند . تصویری که کتاب از این جریان به دست می دهد واقعاً چندش آور است . آیا صحبت از یکی از مهم ترین جریانات روشن فکری میهنمان می باید محدود به ارایه ی برداشت چند شاهزاده گردد که نسلشان منقرض شده و فقط به تأثیر این جریان در زندگی زنی ( مریم ) پرداخته شود که از نسلی با توهم های ارتجاعی و عقب مانده که خاص قشر به اصطلاح غرب زده می باشد. پس مردمان واقعی جایشان کجاست ؟ آن هایی که با کار ، تلاش ، رنج و محرومیت شان اجزای اصلی پیکره ی میهنمان را تشکیل می دهند . انعکاس جریان روشن فکری اواخر دهه ی چهل و اوایل پنچاه با آن شکل وارونه و عـــقیم چه چیزی را می رساند ؟
در بند بند کتاب تأثیر صد سال تنهایی مارکز کاملاً عیان است . مخصوصاً حضور ستاره با آن شکم بزرگش در زیر درخت انار که یاد آور یکی از قهرمانان معروف مارکز می باشد . ستاره شکل ایرانی شده ی آن قهرمان است . هر چند آن قهرمان در صد سال تنهایی چهره ی دلپذیر و دل نشینی از خود ارایه می دهد ، چرا که برای حضورش در متن اثر در کل ساخت کتاب زمینه سازی شده و در این کار نویسنده ی کلمبیایی کاملاً موفق است . ولی در طوبا و معنای شب چهره ی ستاره به تمامی معنی مضحک به نظر می رسد . چرا که صد سال تنهایی با ساختاری پی ریزی شده که همه ی اجزای اثر در پیوندی منطقی با هم سازگاری دارند ولی ستاره با آن شکم بزرگ خود با هزار من سریش هم به خیابانی یا به دسته ی روشن فکری پنجاه و سه نفر یا پرخاش جویان و عصیان گرانی چون مریم و کمال نمی چسبد . مگر در توهم های جدای از زمان و مکان یک پیر زن درمانده . در زندگی روزمره ی اجتماعی آیا جایی برای این توهم و هذیان ها وجود دارد . واقعیت های سرسخت زندگی بی رحم تر از آن است که بخواهیم چنین مواردی را به پذیریم .
با پوزش از خانم پارسی پور به لحاظ این قضاوت صریح و تند . به طور حتم در آینده از ایشان شاهد ارایه ی آثاری جدی !! و موفق تری خواهیم بود .
صادق شکیب