پنج تحلیل بر پنج نکته سخنان دیروز رهبری: نگرانیهای باقی، تناقضهای برقرار
در آستانهی انتخابات سال ۱۳۹۲ رهبری طی یک موضعگیری غریب اظهار داشت کسانی که به نظام جمهوری اسلامی هم اعتقاد ندارند، برای حفظ ایران هم که شده، در انتخابات شرکت کنند و رای دهند. اول پرسش این است: آیا کسانی که به نظام جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند، اما برای ایران و کشورشان حاضرند رای دهند، در سایر عرصهها نیز وجود و اعتقادشان به رسمیت شناخته میشود؟ یا به گاه برخورداری از حق حیات، اشتغال، آزادی و … میشوند کسانی که به نظام و ولایت فقیه اعتقاد و التزام عملی ندارند و در نتیجه فاقد صلاحیتند و از حقی هم برخوردار نیستند؟ استفادهی ابزاری آشکار از حضور انتخاباتی مردم در این سخن هویداست.
سخنان رهبری به مناسبت سالگرد ۱۹ دی بیش از هر چیز نشاندهندهی نگرانی ایشان از چگونگی رقم خوردن انتخابات پیش روی مجلس شورا و مجلس خبرگان است. سخنانی که بر خلاف برداشتهای خوشبینانه، هراس از پیروزی منتقدان سیاستهای رهبری در آن خودنمائی میکند. چند محور و نکته کلی در تحلیل این سخنان میتوان برشمرد:
یکم. استفاده دوباره از یک مغالطه قدیمی
بخش مهمی از سخنان رهبری در این برنامه، اختصاص داشت به تحلیل تداوم یافتن انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب در مقایسه با عدم تداوم انقلاب مشروطه و نهضت ملی؛ و استناد به این تداوم به عنوان سمبلی از حقانیت نظام و رهبری شخص ایشان. این استناد بیسابقه نیست. در گذشته نیز ایشان در سخنانشان، تداوم نظام جمهوری اسلامی را سمبلی از حقانیت آن گرفتهاند. استدلال ایشان این است نهضت ملی و انقلاب مشروطه علیرغم شعارها و مطالبات محدودتر نسبت به انقلاب، نتوانستند دوام بیاورند، اما انقلاب اسلامی توانست دوام بیاورد و این تداوم دلیلی بر حقانیت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی (و رهبری ایشان) است.
نگاهی از این دست در میان صاحبان قدرت بسیار شایع است. آنها گرایش دارند که حوادث تاریخی را منتزع کنند و با نگاه نقطهای خود، نتیجه دلخواه را از این رویه بگیرند. ایجاد تمایز ماهوی میان انقلاب اسلامی با نهضت ملی و انقلاب مشروطه و تخفیف و گاه تحقیر مشروطهخواهی و نهضت ملی، و در مقابل، بالا بردن جایگاه انقلاب اسلامی و در تقابل قرار دادن اینها، جدید نیست. هر از چند گاهی که روحیه هواداران در اثر تحولات سیاسی دچار اختلال و نابسامانی میشود، رهبری میکوشد با بازگشت به مغالطه تداوم، روحیه را به اردوگاه هواداران بازگرداند. اما نگاه واقعبینانه به ما میگوید:
اولاً انقلاب مشروطه و نهضت ملی مطالبات بسیار عظیمی را در پس شعارهای بهظاهر محدودتر، پی میگرفتند. محدود کردن قدرت مطلقه مطالبه بزرگ انقلاب مشروطه بود. مطالبهای که چند دهه کوشش فکری روشنفکران و همراهی علما و اقشار مختلف مردم را در پشت سر داشت. مطالبهای که اساس نظام خودکامه و مطلقیت حاکمان را که قرنها در ایران تداوم یافته بود به چالش میکشید. انقلاب مشروطه در به چالش کشیدن خودکامگی هزاران ساله در ایران موفق بود و نقطهعطف تاریخ معاصر ایران است. چه لزومی دارد که برای نشان دادن عظمت انقلاب اسلامی، انقلاب مشروطه را تخفیف دهیم؟ نهضت ملی هم به همین ترتیب هم میراثدار انقلاب مشروطه و هم متکی بر یک دهه تلاش مردم ایران و نیروهای سیاسی تحولطلب در دهه ۱۳۲۰ بود. شعار و مطالبه این نهضت نیز در عصر خود بسیار عظیم و قابل اعتنا بود و به لحاظ اهمیت و عمق تاثیرگذاری، دست کمی از انقلاب اسلامی نداشت. ملی کردن نفت در دورانی که سیاست استعماری کشورهایی نظیر بریتانیا در سراسر جهان قراردادهای نفتی یکجانبه را به کشورهای ضعیفتر تحمیل میکرد و همچنین «آزادی انتخابات» به عنوان دومین محور برنامه سیاسی دولت مصدق، مطالبههایی بسیار بزرگ در عصر خود بودند.
عظمت انقلاب اسلامی، در تحقیر و فرونشاندن نهضت ملی هم نیست. با گذشت بیش از یک سده از انقلاب مشروطه و شش دهه از نهضت ملی، هنوز مطالبات و شعارهای این دو حرکت تاریخی مردم ایران تحقق نیافته است. نه قدرت مطلقه پاسخگو شده است و نه آزادی انتخابات تضمین شده است و نه ایران به واسطه ضعف در اقتصاد ملی، از قید تحمیل اقتصادی قدرتهای سلطهگر رهایی یافته است. بنابراین اگر خوب نگاه کنیم، مطالبات انقلاب مشروطه و نهضت ملی که از اتفاق، محتوای آنها در شعارهای انقلاب اسلامی نیز انعکاس یافته بود و بعدها در جنبش دوم خرداد و جنبش سبز نیز امتداد یافت، مطالباتی عمیق، ریشهدار و تاریخی و در امتداد یکدیگرند. کوشش تلویحی رهبری برای ایجاد تقابل و تمایز میان این سه نقطهعطف تاریخ معاصر ایران، چیزی جز کژنمایی تاریخ و تحلیل آن بر اساس منافع کوتاهمدت و شخصی نیست.
ثانیاً هیچیک از این نقاطعطف (انقلاب مشروطه، نهضت ملی، انقلاب اسلامی) نه به طور مطلق به شکست انجامیدند و نه به طور مطلق پیروز و کامیاب شدند. انقلاب مشروطه یک خیز بزرگ تاریخی بود؛ خواستهها و مطالبات عمیقی مطرح کرد و تحولات بنیادینی در عرصه فکری و مدنی جامعه رقم زد که علیرغم سرکوب خونین رضاشاه، بار دیگر در دهه ۱۳۲۰ احیا شد. شعار مصدق بازگشت شاه به قانون اساسی مشروطه بود که طی آن تاکید میشد شاه باید سلطنت کند نه حکومت (عدم دخالت در امور اجرایی دولت). بنابراین انقلاب مشروطه با توقف و سرکوب مواجه شد، اما بار دیگر در قامت مبارزات دهه ۱۳۲۰ که در نهایت به نهضت ملی منجر شد، روح انقلاب مشروطه احیا شد. نهضت ملی نیز گرچه با کودتای ۲۸ مرداد که نتیجه اتحاد استعمار خارجی و نیروهای سیاه داخلی بود ظاهراً به شکست انجامید، اما اسباب پیدایش نهضت مقاوت ملی و مبارزات آزادیخواهانه اواخر دهه ۱۳۳۰ شد که در نهایت با سرکوب خونین حکومت محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، نیروهای سیاسی را وادار به کنار گذاشتن راهکار پارلمانی و روی آوردن به رویه انقلابی کرد.
اگر نیک بنگریم شعارهای انقلاب اسلامی هم متاثر از بغض تاریخی کودتای ۲۸ مرداد بود و هم حامل مطالبات دو نقطه عطف انقلاب مشروطه و نهضت ملی. بنابراین انقلاب اسلامی حلقهای دیگر از زنجیره تحولخواهی مردم ایران بود که پیوندی عمیق با دو حلقه پیشین داشت. اگر انقلاب اسلامی توفیق یافت، محصول مقاومت و تلاش بیوقفه نیروهای تحولطلبی بود که اگر مشروطه را ندیده بودند، اما حافظه تاریخی آنها، آن انقلاب را به خاطر داشت و البته خود شاهد یا فعال پیدایش و رشد نهضت ملی بود. کیست که ردپای تلاش مردم در انقلاب مشروطه و نهضت ملی را در توفیق انقلاب اسلامی نبیند جز کسانی که میکوشند با منتزع کردن انقلاب از ریشههای خود، گوهر متفاوتی برای جایگاه خود به عنوان «رهبر انقلاب» بسازند و مغالطه تداوم را به کار گیرند؟
ثالثاً، اگر ملاک را تحقق مطالبات و شعارهای هر حرکت و جنبش سیاسی بگیریم، هیچیک از سه تحول مذکور به طور کامل کامیاب نبودهاند. نه شعارها و مطالبات مشروطیت تحقق کامل یافت و نه نهضت ملی به تمام خواستههای خود رسید و نه تاکنون انقلاب اسلامی چنین بوده است. استقلال، آزادی، عدالت، کرامت، مدنیت، مشروط شدن قدرت، حق تعیین سرنوشت توسط مردم و پایان دادن به فساد سیاسی ـ اقتصادی ـ اداری دربار و تحقق شایستهسالاری، مطالبات جدی مردم در انقلاب اسلامی بود که با گذشت حدود سی و هفت سال از پیروزی انقلاب، هنوز تحققی برای آنها نمیتوان متصور بود.
۱- وابستگیهای نظامی و ژئوپلتیکی آشکار به کشورهایی نظیر روسیه و چین و پیروی کورکورانه از برخی سیاستهای این دو کشور که آشکارا در تضاد با منافع ملی ایران است؛
۲- معطل ماندن حقوق و آزادیهای اساسی مردم مصرح در قانون اساسی از قبیل حق برگزاری تجمعات و راهپیمایی، حق آزادی احزاب، و حق تعیین سرنوشت بدون قیممابی و مداخله استصوابی؛
۳- گسترش فساد عظیم اداری-اقتصادی-سیاسی (طوریکه فغان فردی مانند احمد توکلی را نیز درآورده که تاکید میکند بزرگترین برانداز نظام جمهوری اسلامی، فساد سیستماتیک است) و گسترش مداخله نیروهای نظامی در اقتصاد و سیاست؛
۴- غیبت شایستهسالاری از ارکان اداری نظام که سبب فسادهای عظیمی نظیر بورسیههای غیرقانونی و سوءاستفادههای مکرر از مقام سیاسی میشود و دهها شاخصه دیگر به ما میگوید، اگر با متر و ملاک تحقق کامل شعارها و مطالبات قصد سنجش سه تحول انقلاب مشروطه، نهضت ملی و انقلاب اسلامی را داشته باشیم، انقلاب اسلامی در ناکامی و شکست هیچ تفاوت با تحولات اسلاف سیاسی خود ندارد.
اما آنچه رهبری نمیبیند و مردم و نیروهای تحولطلب دیدهاند، این است که علیرغم تمام ناکامیها و اختلالها و کاستیها باید به تلاش برای تحقق مطالبات تاریخی ادامه داد. حتی اگر مطالبات و شعارهای انقلاب اسلامی (که مطالبات و شعارهای انقلاب مشروطه و نهضت ملی نیز بودهاند) توسط فرصتطلبان به یغما برده شده و معطل مانده باشند و ارباب قدرت حاضر به تن دادن حق تعیین سرنوشت مردم توسط خود آنها بدون مداخله و قیممابی استصوابی نباشند و آزادیهای مصرح قانون اساسی را زیر پا بگذارند و فساد و نظامیگری را گسترش دهند. همین بینش است که علیرغم تمام کاستیها مردم را امیدوار نگه داشته و علیرغم سرکوب بیرحمانه جنبش سبز، سبب مقاومت مردم بر حقوق خود شد و انتخابات سال ۱۳۹۲ را رقم زد.
اما سوال اینجاست که چرا رهبری چشم بر این واقعیات میبندد و به جای استفاده از معیار تحقق مطالبات و خواستهها برای سنجش موفقیت و کامیابی جنبشهای سیاسی (مشروطه، نهضت ملی، انقلاب اسلامی) از ملاک مغالطهآمیز تداوم بهره میگیرد؟ برای اینکه تداوم برای ناخودآگاه جمع هواداران بیانگر این است که آنچه دارید از برکت تداوم این نظام است و اگر میخواهید همچنان از منافعی که از آن برخوردارید، در آینده نیز بهرهمند بمانید، باید به هر ترتیب و روش، وضعیت فعلی را تداوم دهید. اما سوالی که اینجا باید رهبری و پیروان وی پاسخ گویند این است: اگر تداوم و استمرار و حفظ قدرت و غلبه و تسلط درازمدت ملاک حقانیت است، چرا بنیامیه را بر حق ندانیم؟ مگر نه این است که بنیامیه هزار ماه خلافت اسلامی را پس از پیامبر به دست داشت؟ آیا تداوم و کامیابی در حفظ قدرت از جانب امویان و اخلاف آنها، ملاک حقانیت آنهاست؟
اگر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تداوم یافته نه به سبب حقانیت مسئولان یا رهبری داهیانه مقام رهبری، بلکه به سبب اصالت مطالبات تاریخی مردم ایران و بلوغ فکری آنهاست که سبب شده از راهکارهای براندازانه و خشونتبار عبور کنند و صبر و استقامت مدنی و رقم زدن تحولات به شکل مسالمتآمیز را پی بگیرند. آرامش فکری کشور محصول بلوغ مردم ایران و نیروهای تحولطلب بوده است؛ در غیر این صورت، اصحاب قدرت برای حفظ جایگاه خود باکی داشتند که «ایران، این خانه پارسایان را به آتش بکشند». و این مسئلهای که تفرعن و خودمحوربینی مانع دیدن آن در برخی مسئولان میشود.
سخن را در این بند کوتاه کنیم؛ تداوم و حفظ قدرت، ملاک حقانیت نیست؛ ملاک حقانیت، اصالت حرکت و میزان تحقق شعارها و خواستههای تاریخی است. با ملاک اصالت خواستهها، انقلاب مشروطه و نهضت ملی و انقلاب اسلامی، هر سه، جنبشهای کامیاب و پیروز بودند؛ و با ملاک تحقق شعارها و مطالبات، هر سه تا حدودی موفق و تا حدود زیادی نیز ناکام ماندند.
دوم. تجدید روحیه و دلداری به هواداران
نکته آشکار دوم در سخنان رهبری، کوشش آشکار ایشان برای احیا و ترمیم روحیه تضعیفشده نزد خود و هواداران است. وقتی اصحاب قدرت، از پشتیبانی واقعی اکثریت ملت بیبهره شوند، ناگزیر برای دلداری به خود و هواداران، به تاکتیکهای حفظ و بازسازی روحیه روی میآورند. بر این جملات مقام رهبری در این برنامه اخیر درنگ کنیم:
«کدام عنصر تأثیر گذاشت که آن نهضتها نتواند باقى بماند و نتواند به نتایج نهایى خودش برسد امّا این انقلاب توانست قدرتمندانه بایستد؟ علّت چه بود؟ اینها را بنشینند جوانهاى ما تحلیل کنند. اگر ما بتوانیم تحلیل درستى از این حوادث پیدا کنیم، آنوقت دیگر این بذر ترس و رعب و ناامیدى که بعضى در دل مردم میپاشند بکلّى خواهد پوسید و از بین خواهد رفت؛ [اگر] بتوانیم درست بفهمیم، راه آیندهى این کشور کاملاً روشن خواهد شد. باقى ماندن، ماندگارى، طاقت آوردن براى یک حادثهى اجتماعى، خیلى عنصر مهمّى است».
«اینکه یک انقلاب بتواند بماند، بتواند خودش را نگه دارد، بتواند با دشمنان خودش پنجه دربیفکند، بتواند بر آنها غالب بشود، خیلى مسئلهى مهمّى است؛ انقلاب ما تنها انقلابى است که این کار را توانسته است بکند، بعد از این هم باید بتواند بکند…از طرف آنهایى که تحلیلهاى آنها را به ما منعکس میکنند، دائم در فکر این هستند که چهکار کنند این انقلاب را از بین ببرند؛ حالا این انقلاب هم به توفیق الهى، به همّت شما مردم همینطور سرش را انداخته پایین و دارد به پیش میرود؛ روزبهروز قوىتر، روزبهروز پیشرفتهتر».
«بدیهى است که ما، هم ریزش داریم، هم رویش داریم؛ بارها بنده گفتهام این را. کسانى هستند که یک روز انقلابى بودند، بعد فردا بهخاطر یک عارضهاى، یا بحق یا بناحق، از انقلاب روبرمیگردانند…. همهى انقلابها ریزش دارند، همهى نهضتهاى اجتماعى ریزش دارند امّا در کنار این ریزشها رویش [هم] هست. من اطّلاعاتم کم نیست، من از خیلى جاها مطّلعم؛ بنده وقتى نگاه میکنم، رویشها را بیش از ریزشها میبینم؛ اینهمه جوان مؤمن، اینهمه تحصیلکردهى مؤمن، اینهمه افراد تحلیلگر مؤمن، اینهمه افراد کارآمد در مسائل فنّى و در مسائل علمى، همه مؤمن؛ اینها رویشهاى انقلاب است».
«دوّم، آرامشى است که به دل انسان مىنشیند. خداى متعال آرامش را به دلها خواهد داد. وقتى آرامش داشتید، اطمینان قلب داشتید، آنوقت در عرصهى مقابلهى با دشمن دچار حیرت نمیشوید، دچار ناامیدى نمیشوید، دچار تزلزل نمیشوید؛ امروز براساس این سکینه و این آرامش، انسان میتواند یقین کند که ملّت ایران بر آمریکا و توطئههایش قطعاً پیروز خواهد شد».
«شما امروز وقتى با انقلاب بیعت میکنید و بیعتتان را تازه میکنید و تجدید میکنید، با پیغمبر بیعت کردید. آنکسى که امروز با امام خمینى بیعت میکند، با پیغمبر بیعت کرده. وقتى شما خطّ انقلابى امام را زنده نگه میدارید و نمیگذارید مندرس بشود، نمیگذارید رنگ کهنگى بگیرد، در واقع با پیغمبر بیعت کردید؛ با پیغمبر که بیعت کردید، آنوقت: اَنزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسولِه وَ عَلَى المُؤمِنینَ»
از تفرعنی که در آخرین بند بالا هست بگذریم؛ ایشان تلویحاً «بیعت» با خود را مساوی با بیعت با پیامبر (ص) میگیرند. «انقلاب» و «امام خمینی» در اینجا نام مستعار «رهبری انقلاب» است که کسی جز خود رهبری نیست. از این که بگذریم، در تمام این پارهها از سخنان رهبری، یک تلاش آشکار دیده میشود: تلاش برای آرامش بخشیدن به اردوگاه خودیها، متقاعد کردن آنها به اینکه جایگاه ما محکم است و القای حس کامیابی. استناد به تداوم به عنوان ملاک حقانیت، فروکاستن ریزشهای روحی و عملی گسترده پس از جنبش سبز در بدنه هواداران و استناد به رویشهای موهوم، و مایه گذاشتن از خدا و قرآن و پیامبر برای آرامش بخشیدن به تشویش و اضطراب جمع هواداران از انتخابات سرنوشتساز پیشرو، تماماً تاکتیکهای آشکار و حسابشده رهبری برای جلوگیری از تضعیف روحیه هوادارانی است که پس از انتخابات ۱۳۹۲ و به سرانجام رسیدن توافق هستهای توسط دولت منتخب مردم، و حضور کثیر، پرنشاط و امیدبخش کاندیداها و نیروهای سیاسی تحولطلب برای دو انتخابات پیش رو، حیرتزده و سردرگم هستند. تاکید بر آرامش، ناشی از فقدان آرامش است. هراسی که از حضور جدی امثال هاشمی رفسنجانی، سیدحسن خمینی و جمع کثیری از اصلاحطلبان و اصحاب عقلانیت و اعتدال در انتخابات پیش رو پدید آمده، باید نزد هواداران ترمیم شده و فرو بریزد. استناد دوباره رهبری به رویشهای زیاد علیرغم ریزشها، استناد به تداوم به عنوان ملاک حقانیت اصحاب قدرت و پررنگ کردن دشمنیها با انقلاب و کشور، در همین راستا قابل تحلیل است.
سوم. تعریض دوباره به جنبش سبز
اصحاب قدرت در دیماه ۱۳۸۸ مدعی بودند فتنه ۸۸ را دفن کرده و تابوت آن را به خاک سپردهاند. اما یک سال بعد با جنبش خودجوش مردمی در حمایت از بهار عربی آشکارا دیدند که جنبش سبز زنده و توانمند است. همین هراس از تداوم جنبش بود که آنها را به این نتیجه رساند که تعارف را کنار بگذارند و به سبک خودکامگان و دیکتاتورها، حصر و حبس رهبران مخالف را در پیش بگیرند. رهبری هر از چندگاهی بار دیگر به جنبش سبز طعنه و کنایهای میزند و از انقلاب رنگی و دخالت خارجی سخن میگوید. بازگشت به جنش سبز در سخنان رهبری در فرصتهای مختلف چگونه قابل تحلیل است؟
نخست یک عامل روانی است؛ هیبت و عظمت جنبش سبز و هول و هراسی که در خودکامگان ایجاد کرده چنان است که هر از چند گاهی، سبب برآمدن تشویش در وجود آنها میشود و آنها را بر آن میدارد که بد و بیراهی به این جنبش حقطلبانه بگویند و نسبت های ناروای خود را که سالهاست تکرار میکنند و پذیرشی در بین مردم نیافته، تکرار کنند؛ تا هم آرامشی به تشویش درونی خود بدهند و هم بیدارباشی به هواداران که زینهار! مبادا از توان خفته جنبش سبز غافل باشید. «فتنه» زنده است و اگر آن را فراموش کنید و غفلت ورزید، هر آن است که دوباره احیا شود و بازگردد. و چه نشانهای از حیات جنبش سبز بالاتر از اینکه هنوز اصحاب قدرت را آرام ننهاده است؟
دوم یک محاسبه سیاسی هم هست. با احیای گفتمان فتنه، رهبری قصد دارد به اطرافیان هشدار دهد که خصومت ما با فتنهگران پایان نیافته است و مبادا در فضای انتخاباتی پیش رو، مرعوب فضا شوید و بخواهید با فتنهگران مماشات کنید و فعالان فتنه را تایید صلاحیت کنید و در قدرت سهیم گردانید.
اما پیام تلویحی احیای گفتمان فتنه توسط رهبری به اصلاحطلبان چیست؟ اینکه اصلاحطلبان در نظر داشته باشند که نظام (یعنی رهبری) هنوز فتنه را فراموش نکرده است و سیاست کلی نظام، آلت دست بیگانه تلقی کردن فتنهگران است؛ و اگر اصلاحطلبان خواهان بازگشت به قدرت هستند راهی جز «تبری از فتنه» ندارند. خط قرمز فتنه هنوز برای نظام جدی است.
اصلاحطلبان باید نیک بر این رویه و تاکتیک رهبری درنگ کنند. آنها اگر بخواهند برای بازگشت قدرت مجیز اصحاب قدرت بگویند و به سبک مسئولان، بد و بیراهی نثار جنبش حقطلبانه مردمی سال ۸۸ کنند، ناگزیر نزد مردم و رایدهندگان منفور میشوند و پایگاه مردمی خود را از دست میدهند. و اگر بخواهند «مرز خود را با اهل فتنه مشخص نکنند»، باید هزینه این امر را بپردازند. راهکار برونرفت از این دوراهی چیست؟ مقاومت مسالمتآمیز و مدنی مانند اتفاقی که در فاصله ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ رخ داد و پافشاری بر حقوق بر زمینمانده مردم در قانون اساسی و تاکید بر شعارها و مطالبات تاریخی مردم برای آزادی و حق تعیین سرنوشت و تحقق عدالت و شایستهسالاری، یگانه راه برونرفت است. انفعال و مرعوب شدن در برابر مطالبه ناحق اصحاب قدرت برای مرزبندی با جنبش سبز، به معنای جدایی از مردم است.
چهارم. رای برای ایران یا رای برای نظام؟
در آستانهی انتخابات سال ۱۳۹۲ رهبری طی یک موضعگیری غریب اظهار داشت کسانی که به نظام جمهوری اسلامی هم اعتقاد ندارند، برای حفظ ایران هم که شده، در انتخابات شرکت کنند و رای دهند. اول پرسش این است: آیا کسانی که به نظام جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند، اما برای ایران و کشورشان حاضرند رای دهند، در سایر عرصهها نیز وجود و اعتقادشان به رسمیت شناخته میشود؟ یا به گاه برخورداری از حق حیات، اشتغال، آزادی و … میشوند کسانی که به نظام و ولایت فقیه اعتقاد و التزام عملی ندارند و در نتیجه فاقد صلاحیتند و از حقی هم برخوردار نیستند؟ استفادهی ابزاری آشکار از حضور انتخاباتی مردم در این سخن هویداست.
اما برخی تحلیلگران در سال ۹۲ این سخن رهبری را نشانهای از تدبیر و دوراندیشی و عقبنشینی در مواضع پیشین ایشان گرفتند و تاکید کردند که وقتی رهبری از تمام مردم حتی کسانی که به جمهوری اسلامی و رهبری آن نیز اعتقاد ندارند، دعوت میکند در انتخابات حاضر شوند، این یعنی ایشان نیز احساس خطر جدی کردهاند و برای حفظ ایران و تمامیت سرزمینی، واقعیت وجودی مخالفان را نیز به رسمیت شناختهاند. در نتیجه، این امر یک گام مثبت و نشانه حسننیت است و باید آن را پذیرفت و تقویت کرد.
در تحلیل فوق هرچند رگهای از حقیقت باشد، اما یک نکته اساسی را در سخن رهبری نادیده میگیرد. بر این جملات ایشان درنگ کنیم: «اینکه ما تکیه میکنیم، تأکید میکنیم، اصرار مىورزیم بر اینکه مردم همه شرکت کنند در انتخابات و من بارها این را قبلاً گفتهام – حالا چندبار یادم نیست – که حتّى آن کسانى که نظام را قبول ندارند، براى حفظ کشور، براى اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند. ممکن است کسى بنده را قبول نداشته باشد، عیبى ندارد امّا انتخابات مال رهبرى نیست، مال ایران اسلامى است، مال نظام جمهورى اسلامى است. همه باید بیایند در انتخابات شرکت کنند؛ این موجب میشود که نظام جمهورى اسلامى تقویت بشود، پایدارى آن و ماندگارى آن تأمین بشود … همه باید شرکت کنند؛ شرکت در انتخابات آبروى نظام جمهورى اسلامى است، آبروى اسلام است…».
روی دیگر سکه تاکید رهبری در این جملات این است: ۱-حضور تمام افراد در انتخابات به معنای مستحکم کردن پایههای نظام جمهوری اسلامی است. ۲-حضور مخالفان نظام جمهوری اسلامی در انتخابات بیانگر این است که مخالفان نیز امانتداری و آزادی انتخابات را در جمهوری اسلامی پذیرفتهاند و به اعتبار انتخابات مهر تائید زدهاند.
میدانیم که بخشی از مردم ایران به درست یا غلط، از وضعیت جاری ناراضی هستند و ایدهآل و مطلوب خود را در جمهوری اسلامی (با عملکرد سالهای اخیر آن) نمیبینند. اما تمام همّ و غمّ نیروهای تحولطلب و اصلاحطلب این است که با متقاعد کردن بخش زیادی از همین مردم که ناامید از تغییر وضعیت کشور و دلسرد از نظام جاری هستند، آنها را به پای صندوق رای دعوت کرده و رقم زدن مسالمتآمیز تغییر از طریق صندوق را تشویق کنند. وجه اخیر سخنان رهبری میتواند اخلال آشکاری در تلاشهای مذکور باشد. چراکه به رایدهندگان ناراضی از جمهوری اسلامی، به صراحت یادآور میشود رای شما به منزله کمک به تثبیت نظام فعلی است و اگر سودای تغییر وضعیت هیئت حاکم را دارید، قید شرکت در انتخابات را بزنید!؛نفس رای دادن شما تحکیم پایههای قدرت حاکمان فعلی است. دوم اینکه رای دادن شما به منزله زدن مهر تایید بر سلامت انتخابات و کنار گذاشتن داعیه تقلب بزرگ سال ۱۳۸۸ است. اثر منفی این سخنان بر رایدهندگان مردد آشکار است. شماری از مرددان در تردید خود یقین میکنند که مشارکت در انتخاباتهای پیش رو، کمک کردن به تحکیم پایههای قدرت حاکمان فعلی و دست کشیدن از شعار «رای من کو» خواهد بود و در نتیجه ممکن است قید شرکت در انتخابات را بزنند.
در واقع هر جا رهبری سخن میگوید که از نظر برخی ناظران سخنی مثبت و قابل اتکاست، همان سخن سویه دیگری هم دارد. تاکید رهبری بر حقالناس بودن رای مردم و انتخابات، بلافاصله با تاکید پررنگ و غلیظتر ایشان بر این امر همراه میشود که تایید افراد غیرخودی هم مصداقی از حقالناس است. در نمونه اخیر نیز تاکید بر رای دادن کسانی که نظام جمهوری اسلامی و رهبری را قبول ندارند، ضمن اینکه میتواند یک رویه مثبت داشته باشد، واجد رویه دیگری هم هست که نباید از نظر و برنامه دور داشت.
پنجم. گوشزد کردن اهمیت خبرگان به هواداران
آخرین نکته قابل توجه در سخنان رهبری، تاکید کمسابقه ایشان بر نقش مجس خبرگان آینده در انتخاب رهبری بعدی نظام است. رویه رهبری نبوده که در گذشته به این صراحت در مورد اهمیت و جایگاه مجلس خبرگان رهبری سخن بگوید و برای آن تعیین تکلیف کند. اما ایشان در سخنرانی اخیر علاوه بر تاکید پررنگ بر اهمیت این مجلس و نقش مستقیم آن در انتخاب رهبری آینده نظام، بر نکته دیگری تاکید کردند: «آن روزى که رهبر فعلى در دنیا نباشد یا رهبر نباشد، باید اینها رهبر انتخاب بکنند. چه کسى را انتخاب خواهند کرد؟ آیا کسى را انتخاب خواهند کرد که در مقابل هجمهى دشمن بِایستد، به خدا توکّل کند، شجاعت نشان بدهد، راه امام را ادامه بدهد؟ آیا چنین کسى را انتخاب میکنند یا کسى را انتخاب میکنند که جور دیگرى است؟ این خیلى مهم است. کسى را شما میخواهید براى مجلس خبرگان انتخاب بکنید که در واقع، او رهبر را انتخاب خواهد کرد که کلید حرکت انقلاب در دست او است؛ این خیلى اهمّیّت دارد، این کار کوچکى نیست. لذا باید تحقیق کرد، باید اعتماد پیدا کرد. پس بنابراین، اصل انتخابات و شرکت در انتخابات بهعنوان یک اصل، یک مسئله است، مسئلهى انتخاب اصلح یا صالح هم یک مسئله است که این هم باید مورد توجّه قرار بگیرد…. اگر دیدم نه، کسانى که این فهرست را دادهاند کسانى هستند که به مسائل انقلاب، به مسائل دین، به مسائل استقلال کشور خیلى اهمّیّتى نمیدهند، دلشان دنبال حرف آمریکا و غیر آمریکا است، به حرفشان اعتماد نمیکنم؛ به نظر من این راه خوبى است – نگاه کنیم ببینیم این فهرستى که به ما داده میشود براى مجلس شوراى اسلامى یا مثلاً براى مجلس خبرگان، این فهرست را چه کسى دارد به ما میدهد».
سخنان فوق یادآور همان رویهای است که ارکان نظام در سال ۱۳۷۶ در پیش گرفتند و با دادن نشانهها و اشارهها و تلویحها کوشیدند یک کاندیدا را حافظ نظام انقلاب و کشور نشان دهند. گویا حاکمان از آن واقعه تاریخی درس نگرفتند که چطور مردم به نقطه مقابل تبلیغ دستگاه حاکمیت اقبال نشان میدهند. اکنون نیز با تاکید بر اینکه نباید به کسانی رای داد که دنبال حرف آمریکا هستند (نسبتی که در ماههای اخیر مکرراً اقتدارگرایان به کسانی نظیر روحانی و هاشمی دادهاند و در گذشته نیز به اصلاحطلبان داده میشد) رهبری آشکارا در حال جانبداری از یک جناح و سلیقه سیاسی مشخص و پررنگ کردن خطر جناح مقابل در انتخابات خبرگان آینده است. پیام تلویحی این سخنان این است که غفلت در انتخابات خبرگان به منزله سپردن عنان کشور به افرادی غیرصالح و غیرقابل اعتماد است که آینده انقلاب را بر باد میدهند و کشور را به دامن آمریکا خواهند انداخت. این سخنان چه خطری را در ذهن هواداران دامن میزند و چه واکنشها و عوارضی از جانب آنها را در پی خواهد داشت؟ و آیا این هشدارها به منزله چراغ سبز نشان دادن به هواداران برای جلوگیری از ورود چهرههایی مشخص به خبرگان، به هر قیمت ممکن نیست؟ آیا رهبری به این پیامدها و عوارض سخنان اندیشیده و ابعاد آن را سنجیدهاند؟
فرهاد احمدی – سایت کلمه