سوسیالیستِ دمکراتیک به چه مفهوم است و آیا برنی سندرز و الکساندریا اُکازیو-کورتِز پشتیبان چنین سوسیالیسمی هستند که در برابر آنها ترامپ باید از ما [آمریکایی ها] محافظت کند، آن طور که او رسماً در سخنرانی اش در باره وضعیت کشور [در کنگره آمریکا] اعلان کرد؟
پاسخ ساده این است که به لحاظ تاریخی سوسیالیسمِ دمکراتیک به مفهومِ مالکیت دمکراتیک و کنترل وسایل تولید یا اقتصاد، از جمله انحصارات بزرگ بود. سوسیالیسم دمکراتیک تنها ارایه مزایای دولتی مانند هزینه هایِ بهداشت و درمان یا امنیت اجتماعی نیست. این سرمایه داری روشنفکرانه یا سرمایه داری دولت رفاه می باشد، اما مطمئنا سوسیالیسم نیست. تلفیق این با سوسیالیسم دمکراتیک تنها تلاشی دیگر است تا هرکسی را، که به کمک کردن دولت به مردم باور دارد، به کمونیست بودن متهم کنند.
سندرز در 2015 تأکید کرد:
اینکه سوسیالیسم دمکراتیک در باره چیست باید بگوییم غیراخلاقی و ناروا است که دَهَکِ بالای یک درصدِ این کشور مالکِ تقریباً 90% سرمایه کشور باشند – تقریباً – تقریباً به اندازه نه دَهَک پایین صاحب ثروت باشند. این، امروز، در یک اقتصاد تقلبی ناروا است که 57% تمامی در آمدهای جدید به جیبِ 1% بالایی برود.
وقتی به دنیا نگاه کنید، میبینید کشورهای بزرگ دیگر، غیر از ایالات متحده، بیمه درمانی را به عنوان یک حق در اختیارِ همه مردم می گذارند. میبینید که کشورهای بزرگ دیگر به مامان ها میگویند ”ما قصد نداریم شما را از نوزادِتان دور جدا کنیم، چون ما قصد داریم – مانند هر کشور بزرگ دیگرِ کره زمین – قصد داریم به شما مرخصیِ باحقوقِ پزشکی و خانوادگی بدهیم.
از نگاه سندرز، عدالت اقتصادی و متوازن سازیِ فرصت و شکافِ درآمدی بین ثروتمندان و فقرا بخشی از چیزی است که به مفهومِ سوسیالیسم دمکراتیک است. اما از لحاظ تاریخی معنی این اصطلاح علاوه بر عدالت اجتماعی ، شاملِ کنترل دمکراتیک اقتصاد نیز است.
سوسیالیسم دمکراتیک به عنوان یک جنبش سیاسی در واکنش به نقد سرمایه داریِ کارل مارکس در میانه سده نوزدهم پدیدار می شود. استدلال مارکس به طور مختصر این بود که مشکل مرکزی سرمایه داری استثمار طبقاتی و نبرد بین بورژوازی و پرولتاریا است که در آن دومی نیروی کاری را میفروشد که اولی آن را به عنوان ارزش اضافی استخراج می کند. در پیکارش برای حفظ منافع، بورژوازی وسایل تولید و اضافه کار را صاحب شده، به طور فزاینده ای ماشینها را جایگزین نیروی کار انسانی کرده و با کاهش دستمزدها افراد بیشتر و بیشتری را به فقر می کشاند. این فرایند یک بحران اقتصادی ایجاد میکند که نزاع طبقاتی را تشدید و سرانجام شرایط را برای مبارزه با سرمایه داری خلق میکند. این تئوری [ارزش اضافی] که سرانجام از سوی انگلس تجدیدنظر شد از اجتناب ناپذیریِ اقتصادی انقلاب خبر داد. به همراه لنین، حزب کمونیست در نقشِ یک جنبش پیشتاز انجام وظیفه می کرد تا بتواند انقلاب را رهبری کند. با تجدیدنظری که بعدها به دستِ استالین انجام گرفت، این حزب در عمل بسیار غیردمکراتیک شد.
اواخر سده نوزدهم که شروع می شود، استدلال افرادی مانند ادوارد برنشتاین در [تشکلِ] ”سوسیالیسم انقلابی” این بود که تاکتیکهای انقلابی و اجتناب ناپذیری اقتصادیِ انقلاب امکانپذیر یا حتمی نیست. او و دیگران با بیشترِ نقد مقدماتی مارکس موافق بودند، اما در عوض آینده جامعه بی طبقه را به دمکراسی پارلمانی گره می زدند. تأکید [انها]، به ویژه، این بود که حق رأی همگانی در انتخابات را به باورهای سوسیالیستی پیوند دهند، با این امید که از طریق انتخابات بشود به سوسیالیسم دست یافت. از نگاه برنشتاین، سوسیالیسم یک امر ضروری اخلاقی و در باره رفتارِ احترام آمیز با همگان بود، که در باورهای انقلاب فرانسه برای ارتقای ”آزادی، برابری و برادری” پایریزی شد. سوسیالیسم گرفتن باورهای لیبرالیسم سیاسی و انتقال آن به دمکراسی اقتصادی بود. در اثر آن، کارگران کنترل دمکراتیکِ نه فقط دولت بلکه اقتصاد را خواهند داشت.
بحثهایی جدی در باره امکانپذیر بودن سوسیالیسم پارلمانی وجود داشت و در این باره نویسندگانی مانند رُزا لوکزامبورگ، کارل کائوتسکی و لئون تروتسکی به نتیجه گیری های متفاوتی رسیدند. اما بحث اصلی در باره چیستی ساختارِ سوسیالیسم دمکراتیک بر کنترل دمکراتیکِ بازار تمرکز داشت– یعنی بحث روی کنترل دمکراتیکِ نظام سرمایه داری بود. جدل این بود که چگونه میتوان اطمینان داد که نه سرمایه داران، بلکه کارگران تصمیم بگیرند در باره چه چیزی سرمایهگذاری کنند و نگذارند فقط اتاقهای هیئت مدیره کارگزارانِ انحصارات حق انتخاب و تصمیم گیری داشته باشند.
بسیار مهم است که مرزی قایل باشیم بین سوسیالیسم دمکراتیک و چیزی که ما سرمایه داری روشنفکرانه یا لیبرالیسم مینامیم. استدلالِ اصول اقتصاد سیاسیِ جان استوارد میل این بود که میتوان از طریق بازتوزیع منابع اقتصادی – از طریق دولت رفاه کلاسیک – بیعدالتیهای اجتماعی را مورد خطاب و ملاحظه قرار داد. در اینجا، دولت از ثروتمندان مالیات میگیرد و منابع اقتصادی را بازتوزیع می کند، یا از قدرتش برای رشد اقتصاد سود می برد. این در نهایت اقتصادهای کینزی مانند توافقِ نوین (New Deal) [1] و جامعه سبز (Green Society) [2] خواهد بود. این یک نظام سرمایه داری دولتی به نفع طبقه متوسط و فقرا می باشد، ولی هنوز نظام سرمایه داری است. بله، دولت میتواند به نفع مردم بازیگر و اداره کننده اقتصاد باشد و نیز میتواند آن را به نفع سرمایه داران به اجرا در آورد. این چیزی است که دولت ایالات متحده در گذشته برای یکی دو نسل انجام داد و این نقدی است که سندرز دارد برابرسازی می کند.
به طرق مختلف، سندرز لیبرال چپی است که از میل و کینز پیروی میکند – با بهره گیری از سرمایه داری دولتی، میتوانیم بازتوزیع های اقتصادی را استدلال کنیم – اما او در معنیِ کلاسیک یک سوسیالیست دمکرات نیست که در آن تأکید بر روی دمکراتیزه کردن نظام های هم سیاسی و هم اقتصادی است. سوسیالیسم دمکراتیک این است که انتخاب های بازار و بازار آزاد را به خدمتِ امور ضروری دمکراتیک در آوریم.
مایکل هَرینگتن شاید بهترین نظریه پرداز سوسیالیسم دمکراتیک آمریکا باشد. او یکی از بنیانگذاران [تشکلِ] سوسیالیست های دمکرات آمریکا است. کتابِ “آمریکای دیگر” او در اوایل دهه 1960 یکی از شفاف ترین نقدها بر نظام سرمایه داری آمریکا است و الهام بخش خیلی ها بود. اما در کتابِ ”گذشته و آینده سوسیالیسم” خودش، او با لحنی خشک سوسیالیسم دمکراتیک را این چنین تعریف می کند:
[سوسیالیسم دمکراتیک] دمکراتیزه کردن تصمیم گیری در اقتصاد روز، از خرد تا کلان، است؛. نگاهِ نه جامع بلکه مقدماتیِ آن به مشارکت رودرور و غیرمتمرکزِ تولیداتِ مستقیم و انتخاب آنها در تعیین موضوعاتی است که زندگانی اجتماعی را شکل می دهند؛ فرمولی از یک شیوه خاصِ قانونیِ مالکیت نیست، بلکه اصل تفویض اختیار به فرودستان جامعه است… این پروژه میتواند انقلابی را در اصلاحات ساختاری ایجاد کند که معرف شیوههای جدید مالکیت اجتماعی در یک اقتصاد ترکیبی است.
سوسیالیسم دمکرایتک به یک برنامهریزی اصلی دولتی در اقتصاد اصلاق نمیشود که در آن دولت مالک همه کسب و کارها باشد. این، همانطور که اَلِک نُو (Alec Nove) در ”اقتصادهای سوسیالیسم امکانپذیر” توصیف می کند، تنوعی از انواع کسب و کار است، اما همه آنها با این فکر و ایده به هم پیوند میخورند که کنترل دمکراتیکی بر تصمیم هایِ بنیادین اقتصادی وجود دارد. آنچه کشور چین از بنگاه هایِ دولتی اش دارد سوسیالیسم نیست؛ یک سرمایه داری دولتی است و بیشتر به نفع یک اقلیت. تعداد اندکی از چینیها در باره انتخاب های اقتصادی اظهارنظر میکنند در این کشور، که در آن شکافِ طبقاتی حادتر و حادتری وجود دارد.
از نگاهِ هرینگتن و دروثی دِی و همچنین نورمن توماس، یوجینی دِبز و اِما گُلدمَن، سوسیالیسم دمکرایتک همچنین – همانطور که برنشتاین استدلال کرد – ضرورتهای اخلاقی ای را در احترام به بیرق حقوق فردی و مزلت انسانی بر می انگیزاند که از سوی نویسندگان کلاسیکی مانند جان لاک و جان استوارد میل تشریح شد. سوسیالیسم دمکراتیک به قدرت ثروتمندان و انحصاراتِ آمریکا حمله و ادعا می کند که تنها مالیات گیری از آنها و بازتوزیع ثروت کافی نیست. به جای آن، باید جلوی آنها را در تصمیم گیری های سیاسی و اقتصادیِ حاکم بر سایر جامعه گرفت. سوسیالیسم دمکراتیک می گوید مردم باید مالک اقتصاد شوند و برای خودشان تصمیم بگیرند. نظام سرمایه داری دیکته نکند که دمکراسی چگونه عمل کند؛ عکس آن درست است.
این مفهموم تاریخی سوسیالیسم دمکراتیک است. سندرز ممکن است یکی از کسانی باشد یا نباشد که دارد مفهوم این اصطلاح را بازتعریف می کند. اما سوسیالیسم دمکراتیک ارتدکسی چیزی متفاوت با سوسیالیسمی است که سندرز در 2015 توصیف کرد، سوسیالیسمی که ترامپ از آن بدگویی میکند و یا سوسیالیسمی که خیلیها هنگام اهمیت یافتنِ بحثهایی مانندِ مراقبت های بهداشتی رایگان، تحصیل در دانشگاه یا برنامههای دیگر به آن فکر می کنند.
مترجم: احسان صالحی
منبع: Counterpunch
تاریخ: 13 فوریه 2019
زیرنویس ها
[1] توافقِ نوین (New Deal): مجموع برنامه و پروژه های که فرانکلین روزولت آغاز کرد تا رونق اقتصادی را به آمریکا برگداند. (مترجم)
[2] جامعه سبز (Green Society): برنامههای اجتماعی و اقتصادی جدیدی که لیندن جانسون، رئیس حمهور آمریکا در 1964 ارایه کرد که میخواست با آن جامعهای را بسازد که در آن تمام آمریکایی ها برابر باشند و فقری وجود نداشته باشد. (مترجم)
ارسالی برای اندیشه نو