تقریبا همه کارگران مشکل تنفسی دارند اما خودشان خبر ندارند. وقتی آزمایش میدهند تازه میفهمند چه خبر است. کسی هم توجهی به کارگران ندارد چون ما کارگران زیردست پیمانکار هستیم. پیمانکاران پول خوبی از شرکتهای پتروشیمی میگیرند و با کمترین حقوق ما را استخدام میکنند.
در خیابانهای تهران هوا سرد است و شهروندان با شال و دستکش بیرون میآیند. وقتی حرف میزنند از دهانشان بخار بیرون میآید و برای رسیدن به خانه عجله دارند. در همین فصل سال، کیلومترها آنطرفتر، جایی که خلیج نیلگون فارس از همه جای شهر دیده میشود نه خبری از کلاه و دستکش است و نه به هنگام حرف زدن بخار از دهان کسی بیرون میآید. در عسلویه زمستان شبیه بهشت است و تابستان دستکمی از جهنم ندارد. جهنمی با بوی ترش گاز.
شنیدهها از واقعیت فرسنگها دور است
وقتی اسم از عسلویه و شرکتهای نفتی و گازی به میان میآید، همه از حقوقهای بالا و مزایای خارقالعاده یاد میکنند اما واقعیت با تصور عموم فرسنگها فاصله دارد. کافی است گذرتان به شهر کارگری عسلویه بیفتد. آنها کارگر یکی از بزرگترین مناطق گازی جهان هستند اما زندگیشان نه تنها تفاوت چندانی با روزمرگیهای سایر کارگران ندارد که گاهی شرایط سختتری را هم تجربه میکنند؛ شرایط کار در دمای ۶۲ درجه سانتیگراد، هوایی که در تسخیر آلایندگی مجتمعهای بزرگ پتروشیمی است و نفس را تنگ میکند، شرایط کار بدون خانواده و سر کردن در کمپهای پر ازدحام و شلوغ کارگری.
خالد رانندهای است که قرار شده من را به یکی از شرکتهای پتروشیمی ببرد. او از بومیهای عسلویه است و دلش از نبود کار در منطقه خون است. میگوید یا باید درس خوانده باشی که بتوانی در پتروشیمی کار کنی یا باید کارگر باشی یا به دوبی و قطر بروی و کار کنی. بسیاری از دوستان خالد که خودشان و خانوادهشان صیاد بودند به دوبی یا قطر میروند و آنجا کار میکنند. ماهیگیری، شغل بومی منطقه دیگر کفاف زندگی در عسلویه را نمیدهد و از زمانی که شرکتهای پتروشیمی پایشان به اینجا باز شده گرانی هم در شهر بیداد میکند. او میگوید بیکاری زندگی جوانان را نابود کرده است.
کارگران با سختی مشغول کار هستند
اینجا زندگی از ۷ صبح شروع میشود. مردها و معدود زنانی که در کارخانهها و شرکتهای پتروشیمی کار میکنند، لباس فرم شرکت را پوشیدهاند و به محل کارشان میروند. صبح زود هم بوی گاز به مشام میرسد. از سردر بزرگ یکی از شرکتهای پتروشیمی وارد میشوم. در ابتدا اتاقکی وجود دارد که باید به به صورت کامل بازرسی شوم و بعد از آن برای حضور در محوطه آموزش کوتاه چند دقیقهای را پشتسر بگذارم. بعد از بازرسی و نظارت کامل با کارت مهمان وارد مجموعه میشوم. حیاط بزرگ گلکاری شده تمیز با ساختمانهای بلند و نوساز و در انتها لولههای پیچ در پیچ و بزرگی که کارگران در آنجا مشغول به کار کردن هستند.
در نیمههای زمستان هم هوای اینجا گرم است. حتی با لباسهای تابستانی و خنکی که تنمان کردهایم. کمی که پیادهروی میکنم گرمم میشود و دانههای عرق از صورتم راه باز میکند و سر میخورد. به تابستان فکر میکنم. به روزهایی که از آسمان آتش میبارد. به کارگرانی که در سایت زیر آفتاب داغ کار میکنند. به حرفهای راننده تاکسی که میگفت اینجا اگر مواد مخدر نباشد کسی نمیتواند کار کند و بی راه هم نبود؛ کار کردن در اینجا دردناک است.
از لباسها، جایگاه کارمندان مشخص است. آنهایی که کت و شلوار پوشیدهاند، در قسمت اداری کار میکنند و آنهایی که لباسهای سرهم سورمهای پوشیدهاند کارگران هستند. برای مصاحبه با کارگران به سایت میروم جایی که عمدتا کارگران صفر و پایینترین ردههای کارگری در آنجا مشغول به کار هستند. برای رسیدن به سایت باید سوار یکی از ماشینهای داخل محوطه شویم. از مسیر پیچ در پیچ میگذریم تا به سایت برسیم، درست کنار همان لولههای پیچ خورده و در هم تنیده شدهای که ابتدای ورودم و وقتی مسیر را برای رسیدن به پتروشیمی طی میکردم دیدم.
حق کارگران را میخورند
مرتضی از بومیهای عسلویه است و در یکی از شهرهای کوچک نزدیک زندگی میکند و هر روز با سرویس به پتروشیمی میآید. او که از سال ۹۳ کمکی «سایت من»هاست، پایینترین مرتبه شغلی را در این شرکت دارد. او میگوید هر کسی هر کاری دارد به ما میگوید و به اصطلاح ما را «هلپر» صدا میزنند. از باز کردن شیر فلکه آب تا شلنگ بخارکشی و تمیز کردن محفظههای پمپها و خلاصه هر کاری که لازم باشد انجام میدهیم و در جایی هم ثابت نیستیم، مرتب جابهجا میشویم. کلا هر کاری که بگویند ما باید انجام دهیم. در ازای کاری که میکنیم، پول کمی به حسابمان واریز میشود. از ساعت ۷ تا ۵:۳۰ عصر حدود ۲ میلیون تومان حقوق میگیریم.
مرتضی باید در فضای باز کار کند، چه تابستان، چه زمستان و این قسمت سخت داستان است. دمای هوای عسلویه به گفته خود مردم بومی و کارکنان در فصل تابستان تا ۶۵ درجه هم میرسد و فعالیت در فضای باز کار هر کسی نیست. هوای گرم و کار زیاد با بوی گاز کارگران را بیمار میکند. مرتضی هم از این قاعده مستثنی نیست. او هم از بیماری تنفسی رنج میبرد و پزشک به او گفته حتما در زمان کار باید ماسک بزند اما در هوای گرم ماسک زدن کار را سختتر میکند. به گفته مرتضی تقریبا همه کارگران مشکل تنفسی دارند اما خودشان خبر ندارند. وقتی آزمایش میدهند تازه میفهمند چه خبر است. کسی هم توجهی به کارگران ندارد چون ما کارگران زیردست پیمانکار هستیم. پیمانکاران پول خوبی از شرکتهای پتروشیمی میگیرند و با کمترین حقوق ما را استخدام میکنند. کارگر هیچ جا ارج ندارد و همیشه زیر دست است و برای کسی مهم نیست. شرکتها خوب پول میدهند اما پیمانکاران پولها را میدزدند.
مرتضی به این نکته اشاره میکند که چند ماه پیش رییس کارگاه آمد و با ما صحبت کرد. جالب اینجا بود که رییس کارگاه نمیدانست ما چقدر حقوق میگیریم. وقتی فهمید حقوق ما چقدر پایین است تعجب کرد و گفت ما پول زیادی به پیمانکار میدهیم ولی پیمانکار به شما پولی نمیدهد.
او از شرایط سخت تابستان میگوید: اینجا گاهی کار داریم و گاهی کار نداریم. اگر نباشد که در اتاقکها هستیم اما اگر کار باشد دیگر خبری از استراحت و باد کولر نیست. فقط یک زمان کوتاه برای ناهار و نماز داریم. گاهی هم وقت ناهار خوردن هم نداریم و باید کار کنیم. هزینهها کفاف زندگی را نمیدهد و مجبوریم زیر آفتاب و گرمای ۶۰ درجه کار کنیم. فقط خدا و خود ما کارگران میدانیم این زجر چقدر زیاد است و چه میکشیم.
مرتضی از بار مشکلاتی که کار کردن در این منطقه بر دوش او گذاشته، گله میکند و ادامه میدهد: شاید عدهای از مردم تصور میکنند هر کسی که در عسلویه کار میکند «نانش در روغن است» و هر ماه پول و مزایای زیادی دریافت میکند، اما اشتباه است. لااقل برای کارگران صفر مثل ما صدق نمیکند. حقوقهای بالا و مزایای عالی مربوط به مهندسین است، همه چیز خوب برای آنها در نظر گرفته میشود. زندگی با خانواده، خانههای بزرگ و خوب، احترام و کلا هرچیزی که از زندگی مرفه افرادی که در پتروشیمی کار میکنند شنیدهاید برای کارکنان رده بالاست. اگر در هر نقطه ایران کارگران هشت ساعت از روز را به فعالیت مشغولند، در عسلویه کارگران ١٢ ساعت کار میکنند و اگر این چهار ساعت اضافه را از حقوق آنها کسر کنید، متوجه خواهید شد که چه مقدار از سادهترین کارگران ساختمانی در شهرها حقوق کمتری دریافت میکنند.
سخت کار میکند تا سرافکنده نباشد
احمد هم راننده است. او هم مثل بقیه کارگران از ساعت ۷ صبح شروع میکند تا ساعت ۷ شب و بیشتر روزها بیشتر از ساعت کاریاش میماند. او برای اینکه بتواند در شرکت کار کند باید یک سری قوانین را رعایت کند در غیر این صورت به مشکل میخورد. مثل اینکه تحت هیچ شرایطی نباید در سایت و محوطه بیشتر از ۲۵ کیلومتر سرعت داشته باشد در غیر این صورت جریمه میشود. این قواعد در خارج از شرکت هم صدق میکند. در بیرون شرکت هم سرعت رانندگان کنترل میشود.
احمد از شیراز آمده و همسر و فرزندانش آنجا زندگی میکنند و نمیتواند خانوادهاش را به عسلویه بیاورد چون هزینههای زندگی در این شهر بالا و شبیه تهران است، برای همین نمیتواند به خانوادهاش نزدیک باشد چون نمیتواند از پس شرایط مالی برآید. او هم حقوق بالایی دریافت نمیکند اما کار بهتر از بیکاری است. تمام رنج و سختی دوری از خانواده را به جان خریده است تا هر چند هفته یک بار که به شیراز برمیگردد سرش پیش خانواده و فرزندانش پایین نباشد. وقتی از خانوادهاش حرف میزند، صدا در گلویش میشکند. به گفته خودش زمان زیادی است که همسر و فرزندانش را ندیده تنها به این دلیل که هزینه رفت وآمد بسیار بالاست و امکان اینکه هر دو هفته بتواند به دیدار خانوادهاش برود را از او سلب میکند. البته برخی از شرکتها بخشی از هزینههای رفت و آمد کارکنان خود را پرداخت میکنند اما آن هم بستگی به پیمانکار دارد. احمد در این مورد خوششانس نبود.
زندگی در شرایط سخت با قیمت بالا
بعد از صحبتهایی که با کارگران جوان داشتم متوجه شدم بسیاری از کارگران این منطقه قصد ازدواج دارند؛ اما نبود شرایط لازم برای تشکیل زندگی مشترک آنها را از این امر منصرف میکند. قیمت بالای ملک در عسلویه یکی از معضلات بزرگ است که گریبان جوانان و حتی افراد مسنتر را گرفته است. قیمت خانه در برخی از نقاط که شرایط مناسبتری دارد، گاهی معادل بهای خانه در شمال تهران میشود. کدام کارگر یا کارمندی چنین توان مالی دارد؟ این گرانیها باعث شده کارگرانی که خانوادههایشان در عسلویه هستند برای زندگی به شهرستان «جم» بروند که حداقل ۶٠ کیلومتر با اینجا فاصله دارد. قیمت خانه در آنجا بهتر است.
اعتیاد، گریبانگیر برخی کارگران
موضوع دیگری که کارگران با آن مواجه هستند و بسیاری چه داخل شهر عسلویه و چه بیرون از شهر از آن حرف میزنند معضل اعتیاد است. کمی پیشتر از این ذکر شد برخی کارگران میگویند بدون استعمال مواد در برخی پستها نمیتوان کار کرد و همین مساله اعتیاد را عادی کرده است. اعتیاد اصلیترین دامی است که برای کارگران به ویژه جوانان پهن شده است؛ مستعد بودن محیط، دوری از خانواده، نبود امکانات تفریحی و سرگرمی از عوامل گرایش کارگران این منطقه به مواد مخدر به حساب میآیند. موضوعی که به این زودی ریشهاش خشک نمیشود و هر روز افراد بیشتری را در دام خود میکشد و در پایان لازم به ذکر است بگویم جای دوری نمیرود اگر دولت نگاه ویژهای به این شهر صنعتی داشته باشد و به کارگرانی که با سختیهای زیاد تن به کار و روزی حلال دادهاند اهمیت بیشتری دهد.