نزديک شدن به آزادي موصل و رقه از دست داعش، تعيين تاريخ همهپرسي کردها توسط اربيل، عمليات تروريستي در تهران، بحران در روابط عربستان و قطر، تغيير چيدمان قدرت در رياض، شليک موشک به مقر داعش از سوي ايران، حکايت از تحولات پرشتاب خاورميانهاي دارد که بيش از اميد در اين جغرافياي پر از بيم و ابهام، سياهي را ترسيم مينمايد. تحولات در خاورميانه اگر حلقههاي بههمپيوسته يک زنجير باشند، بايد درک کرد که حلقهگردان نهايي اين بازيهاي پيچيده نه پايتختهاي خاورميانه، بلکه واشنگتن بوده و هست. بايد تدبير کرد. در اين آشفته بازار سياست در خاورميانه، بيش از لايههاي ظاهري تحولات، بايد به لايههاي زيرين تحولات توجه کرد. به هوش باشيم اقدامها و تحولات تاکتيکي، ما را از درک راهبردي تحولات دور و عمل ما را بسترساز بحرانهايي ننمايد که نام ما، در صف بازندگان تحولات قرار بگيرد. چيزي مهمتر از جنگ وجود دارد، صلح. در فضاي جنگ از صلح گفتن، سخت و از منظري جسارت ميخواهد. جنگها بهيکباره آغاز نميشوند. بايد کينهها را کاشت، آبياري کرد و پس از آن، با بهانهاي آتش جنگ را شعلهور کرد. آناني که جنگ را درک کرده و بر تلخیهاي آن واقفند، هيچگاه بهدنبال جنگ نخواهند بود، مگر آنکه جنگي به آنان تحميل شود. در خاورميانه اين ناامنترين کانون بحراني جهان، بايد هوشيار بود. همراهي با توطئههاي پيچيده که جنگها را اجتنابناپذير نشان ميدهند، خود ميتواند بخشي از تاکتيکهاي فريب باشد. در خاورميانه دستهاي بسياري در کار است که جنگ ديگري را سامان دهد. رسانهها در واشنگتن، آنکارا، بيروت، بغداد و… از امکان وقوع جنگ ميان ايران و عربستان سخن ميگويند. دقت نمايیم آناني که مديريت جنگ را بر عهده دارند، با محاسبات دقيق، چيدماني را پيريزي کردهاند که رياض و تهران گامبهگام به جنگ نزديک ميشوند. آگاهي از توطئه جنگ و گريز از آن، تبلور عقلانيت برخاسته از دورانديشي است که ميداند پايان هر جنگي، صلح است. در خاورميانه بايد گامهاي صلح را، جايگزين گامهاي جنگ کرد. کيست که نداند هويتهاي متفاوت، بيش از هر چيزي، تحتتأثير جغرافياي زيستي است که از آن گريزي نيست. انتخاب اينکه عرب يا ايراني، شيعي يا سني باشي، بيش از هر چيزي، تحتتأثير جغرافياست. پس بايد با پذيرش هويتهاي متفاوت به تعاملي رسيد که متضمن همزيستي مسالمتآميز براي همه هويتها و انديشهها باشد. رهايي از حصر جغرافيا، مهمترين عنصر تغيير ذهنها براي نزديکي قلبهاست.
نه هنر نزد ايرانيان است و بس و نه عرب سوسمارخور است. انديشه خودبرتربيني بسترساز تبعيض و جنگ است. هر انديشه و اعتقاد، نژاد و قومي که خويش را در کفه برابر با ديگران نبيند، نماينده تفکري مطرود و دور از شأن انساني بوده و خواهد بود.
ما نميتوانيم دنيا را با عينک خود يا منطبق با آرزوهاي خويش تحليل و قضاوت نماييم. نگاهي به همسايگان و مناطق پيراموني نشان ميدهد عليرغم انقلاب اسلامي و هزينه پرداختي آن براي وحدت جهان اسلام، شيعه کماکان از يک تنهايي و غربت تاريخي رنج برده و ميبرد. انديشه وهابي اگرچه انديشه غالب جهان اهل تسنن نيست اما هنگامي که در تقابل با ايران شيعي ميايستد، حتي ترکيه بهنسبت سکولار نيز در کنار آن قرار ميگيرد.
ايران و عربستان دو واقعيت تاريخي و ژئوپلیتيکي هستند که هيچيک قابل نفي نبوده و نيستند. تهران و رياض نبايد دلخوش به عدم استحکام نظامهاي حاکم بر دو کشور باشند. نه ايران و نه عربستان نميتوانند جغرافيا و ماهيت غالب شيعي و وهابي خود را تغيير دهند و اصلاً نبايد براي تغيير و نفي هويتهاي دو کشور تلاشي صورت بگيرد. بايد در ايران و عربستان، همه نگران جنگ بوده و براي ترميم روابط تهران و رياض، تلاش کنند. جنگطلبان بيشک خائن به منطقه و مردم خود بوده و در فرداي تاريخ بخشوده نخواهند شد. جنگسالاراني که بر طبل جنگ مينوازند، فريادهاي صلح را به سايه بردهاند. روابط ميان تهران و رياض به اندازهاي بحراني است که سخنگفتن از ضرورت کاهش بحران، بسيار دشوار شده است. بسياري از جنگها، حاصل روايتهاي متضاد برخاستهاز روياهاست. روياهاي تهران و رياض را بايد با ساختن پل اعتماد و يافتن روايتهاي مشترک، روياي صلح کرد.
بحرانها فرصتي است که هنر سياست و سياستمداران به هنگام آن، بايد تبلور يابد. از منظر تهران، نظام سعودي، نماينده نظامي ارتجاعي و از نگاه رياض، ايران، نماينده نظامي است که تلاش دارد با نفوذ سياسي عرصه را بر اسلام تسنن تنگ نمايد. تصويرهاي ذهني منفي تهران و رياض نسبت به هم، حاصل سياستها و برداشتهاي بلندمدت تاريخي است، که با اراده متقابل قابليت تغيير دارند. نسل امروز و فرداي خاورميانه و در اين ميان ايران و عربستان، بايد از به دوش کشيدن تاريخ ديروز رهايي يابند. بايد از جايي شروع کرد و اگر زمينهاي نيست، بستري براي تغيير ذهنيتها فراهم ساخت.
با مدنظر قراردادن منافع و الزامات فراوان ناشي از همسايگي، پرهيز از جنگ و تلاش براي صلح، بايد دغدغه اصلي رهبران و مقامات ايران و عربستان باشد. ترميم روابط تهران و رياض يک اصل و ضرورت دوطرفه است. اگر کفه اين اهميت در دو طرف حتي به يک ميزان نيز نباشد، باز در عرصه سياست و کشورداري، بايد نقطه آغازي ساخت. توجه داشته باشيم ضرورتهاي مترتب بر منافع ملي با وجود آنکه امام(ره) گفته بود اگر از صدام بگذرم، از آل سعود نخواهم گذشت، با اعمال مديريت مبتنيبر حل بحران، توانست روابط ايران و عربستان را نهتنها ترميم کرده بلکه آن را نماد دو بال اسلام نمايد. دو بال شدن ايران و عربستان هدفي دور است اما ميشود مانع دو خصم درون اسلامي شدن دو کشور شد.
توجه داشته باشيم که ايران و عربستان دو واقعيت ژئوپليتيک و تأثيرگذار منطقه و به تعبير کلان، جهان اسلام بوده و خواهند بود. تغيير ساختاري اين معادله در دست هيچيک از اين دو نيست اما ميتوان از نيروي هر يک براي تضعيف ديگري و در نگاه وسيعتر جهان اسلام سود جست. اگر اين درک را بتوان درد مشترک کرد و به اين نتيجه رسيد که با گفتوگو ميتوان به راهحلهاي بهتر رسيد، آنگاه ميتوان به استقرار آرامش در منطقه کمک کرده و صلح را جايگزين جنگ ويرانگر در منطقه کرد. نبايد براي ادبيات سلحشورانه در صحنه سياست فرصت ظهور داد. در عرصه سياست، دولتمردان بايد تمام تلاش و مساعي خويش را براي تبديل دشمن به رقيب و تغيير رقيب به همکار، نمايند. تخريب، کاري ساده و کمهزينه است. سازندگي و بهکارگيري سياست ايجابي، صبر و تدبير ميخواهد.
دولت روحاني همانگونه که در حوزه سياست داخلي بر تعامل، آشتي و اعتدال تاکيد داشته و کارنامه موفقش سبب رأي دوباره به او بوده است، بايد در ساير عرصههاي سياست خارجي بهويژه در روابط با رياض چون موضوع هستهاي، براي ايجاد فضاي گفتوگو و صلح تلاش کند. ايران درحالحاضر در ارتباط با همسايگان، جديترين مشکل را با عربستان دارد. اين مشکلي است که قابليت گسترش درون و برونمرزي دارد. اگر توانستيم با آمريکا مذاکره کنيم، پس ميتوان با عربستان نيز در گفتوگو را گشود. ايران و عربستان نبايد اجازه دهند در سرزمين مسلمانان، بيگانگان مديريت جنگ کنند. هدف درگيريهاي عراق، سوريه و يمن مقدمهسازي براي درگيريهاي بزرگ و تغييرات وسيع است. جنگ امروز در خاورميانه يک جنگ داخلي است و متأسفانه هرکس، جنگ را با روايت خاص خود تفسير کرده و ميخواند. خوانش دوباره علل جنگها و درگيريها و رسيدن به نقاط مشترک راه عبور از جنگ و نزديکشدن به صلح است. کيست که نداند جنگها، مخصوصا جنگهاي داخلي پيروز ندارد. شايد درک عميق همين يک نکته، براي جايگزيني فريادهاي صلح به جاي جنگ کافي باشد.
تهران و رياض براي دورشدن از بحران و رسيدن به صلح، بايد روايتهاي خود از حوادث و رويدادها را به هم نزديک نموده و در نگاهي ايجابي به منافع متقابل و منطه بينديشند. احترام به حقوق متقابل و حوزههاي نفوذ، هموارکننده دورشدن از سياست تقابلي و نزديکشدن به نگاه تعاملي است. با نگاههاي متخاصمي که يکي ظهور داعش را حاصل وهابيت و ديگري حاصل بيتوجهي به سنيها ميداند، نميتوان پلي براي صلح ساخت. درحالحاضر که رويه و صفبندي فعلي در روابط ايران و عربستان، چشمانداز تيره و تاري را نشان ميدهد، بايد با دورانديشي راهي يافت و اگر راهي نيست، راهي ساخت. نبايد به گزينه جنگ فرصت ظهور داده و به نقطه بدون بازگشت رسيد. جنگ و صلح مسير دوطرفه است. همانگونه که هيچ جنگي به يکباره آغاز نميشود، صلح نيز به يکباره آغاز نميشود. بايد با بهکارگيري عقلانيت استراتژيک، از سايه شوم جنگ دور شده و براي صلح تلاش کرد.
محمدبنسلمان دشمن سرسخت ايران هم باشد، واقعيت حاکم بر عربستان است. بسياري اعتقاد دارند که ساختارشکني ناشي از انتخاب سلمان به جانشيني شاه سعودي، نه مقدمه سقوط، بلکه بسترساز ظهور عربستاني قدرتمندتر و مدرنتر در آينده خواهد بود. نکته آنکه قطر در آستانه جنگ با سعودي، براي محمدبنسلمان پيام تبريک ارسال کرد و ما جانشيني سلمان را کودتاي نرم ارزيابي ميکنيم. نگاهي که تغييرات در ساختار و چيدمان قدرت در رياض را، کودتاي نرم و عربستان را رژيمي پوشالي تلقي نمايد، بيش از صلح، ميتواند بسترساز جنگ باشد.
سخن آخر آنکه، آناني که در بحران ميان تهران و رياض، نگران عزت کشورند، بدانند، اگر مصلحت صلح و حکمت بردباري دولتمداري ايراني، پاسخ لازم را از رياض دريافت نکرد، آنگاه ايرانيان با آگاهي ملي ناظر بر تلاشهاي صلح، در انسجامي همگاني با حماسهاي عاشورايي پاسخ خطرات مترتب بر ايران را ميدهند.
صادق ملکي
کارشناس و تحليلگر ارشد سياسي