نزدیک به سه دهه قبل آدام شاف پروفسور لهستانی الاصل آمریکایی در کتاب خود به نام “جهان به کجا می رود؟” به انقلاب صنعتی نوینی اشاره نمود که تاثیرات شگرفی بر جامعه انسانی بر جای می گذارد. او این انقلاب را در ارتباط با نوآوریهای فناورانه در سه مولفه مورد بررسی قرار داد که عبارت بودند از انقلاب در صنعت انرژی و استفاده از انرژی هسته ای ، انقلاب درمیکرو بیولوژی و مهندسی ژنتیک و انقلاب در فناوری اطلاعات. آثار پیشرفت های فناوری در هریک از حوزه های سه گانه و چشم اندازهای تاثیر آن بر زندگی اجتماعی در جوامع توسعه یافته و جوامع توسعه نیافته به تفکیک در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. امروز پس از گذشت سه دهه می توان چشم اندازهای ترسیم شده از سوی پروفسور آدام شاف را مورد ارزیابی قرار داد. این چشم انداز ها اساسا در بردارنده بیم ها و امیدهایی بودند که در ارتباطی تنگاتنگ با تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی جوامع تعریف شده بودند.
چشم انداز ترسیم شده در ارتباط با فنآوری اطلاعات در این کتاب به گونه ای بوده که از یک سو امکان استفاده از آن برای برقراری دموکراسی مستقیم ، برنامه ریزی برای شناسایی و تامین نیازمندیهای جامعه انسانی در سطح جهانی جهت از بین بردن فقر و گرسنگی ، انقلاب در حوزه آموزش و توسعه رویایی آن در دوردست ترین مناطق جهان، برنامه ریزی های گسترده و در سطح جهانی برای مدیریت مسائل زیست محیطی و…. و رهایی طبقه کارگر و زحمتکشان از رنج و ستم طبقاتی را نوید می داد و از سوی دیگر در بردارنده پتانسیل تحدید آزادی های اجتماعی، تهدید حوزه خصوصی ، تشدید استثمار، افزایش بیکاری و توسعه فقر، جنگ های اطلاعاتی با دامنه تخریبی بسیار بالا و… بود. نکته محوری در این ارتباط برای اینکه پیشرفتهای فناوری نوید بخش و امید آفرین و یا نگران کننده و بیم آفرین باشند، این بوده است که چه کسانی و به نمایندگی از کدام طبقات اجتماعی از قدرت حاکمیتی در جوامع برخوردار باشند و پیشرفتهای فناورانه را در چه جهتی مورد استفاده قرار دهند. روندهای سه دهه گذشته در حوزه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جهان در جهت توسعه ایدئولوژی و گفتمان نئولیبرالی ، بخشی از بیم های مطرح شده در کتاب را عینیت داده است.
تا آنجا که به فناوری اطلاعات مربوط می شود، در سایه افشاگری های ارزشمند ویکی لیکس و ادوارد اسنودن، حقایق پشت پرده بسیاری در ارتباط با عملکردهای غیر قانونی، غیر اخلاقی، ضد حقوق بشری و… صاحبان قدرت را نشان می دهد که با سوء استفاده از فناوری اطلاعات انجام آن را دنبال کرده اند. رسانه های جریان اصلی با استفاده از فناوری اطلاعات بیشترین خدمت را در جهت فریب افکار عمومی و مهندسی اذهان مردم در اختیار نهادهای قدرت و طبقه حاکم قرار داده اند.
اما نکته مهم در تاثیر پیشرفتهای فناوری و بویژه فناوری اطلاعات بر ساختار اجتماعی جوامع و طبقه کارگر است. پژوهشهای فراوانی نشان از تاثیر چشمگیر استفاده از فناوری اطلاعات در افزایش بهره وری دارند. اما اگر تعریف بهره وری را از دایره منافع صاحبان سرمایه فراتر برده و به منافع عمومی جامعه بویژه کارگران و زحمتکشان تعمیم دهیم، آنگاه تاثیر فناوری اطلاعات بر افزایش بهره وری اجتماعی ، موضوع قابل بحثی خواهد بود. چرا که مطالعات متعددی نشان از نابودی بسیاری از مشاغل در نتیجه استفاده از فناوری اطلاعات در سطحی گسترده ودرحوزه تمام فرآیندهای کسب و کار و افزایش بیکاری تکنولوژیک دارند. در همین ارتباط نزدیک به دو دهه قبل در گزارشی آمده بود که مکانیزه نمودن سیستم بانکی آلمان منجر به بیکارشدن 40 هزار نفر گردید. این موضوع امر جدیدی نیست و همواره استفاده از پیشرفت های فناوری در سازمان های کسب و کار در جامعه سرمایه داری با موجی از بیکارسازی همراه بوده است. تا آنجا که در تاریخ جنبش کارگری انگلستان جنبشی به نام چارتیستها مشاهده می شود که اساسا مبتنی بر ماشین شکنی و دشمنی با ماشین آلات و تکنولوژی های جدیدی بود که استفاده از آنها سبب کاهش نیاز به نیروی انسانی و بیکاری می گردید.
استفاده از پیشرفت های فناوری به طور کلی و از جمله فناوری اطلاعات به سرمایه داران امکان می دهد تا در راستای هدف اصلی خود یعنی کسب سود بیشتر، هزینه نیروی کار را به حداقل ممکن برسانند. و این در حالی است که اساساً استفاده از پیشرفتهای فناوری سبب افزایش بیکاری ساختاری و ناشی از نوآوری های تکنولوژیک در این سیستم همراه بوده و وضعیت زندگی کارگران و مزدبگیران را با وخامت هر چه بیشتری مواجه می کند.
با اینکه بسیاری از جمله در جنبش کارگری بر از دست رفتن مشاغل با توجه به برون سپاری (outsourcing) متمرکز شده اند، اما در واقع مشاغل از دست رفته از طریق پیشرفت های فناوری، به مراتب بیشتر از آن است. بر اساس یکی از مطالعات انجام شده در آمریکا به ازای هر شغل از دست رفته از طریق برون سپاری ، دو شغل از طریق نوآوریهای فن آوری و برنامه های کاربردی کامپیوتری (applications) از دست رفته است. و بر اساس یک برآورد از 7/2 میلیون شغل از دست رفته در آمریکا ، تنها 300000 یا 11درصد آن به دلیل برون سپاری بوده اند و بقیه آنها در نتیجه پیشرفت های فناوری بوده است.
از بین رفتن مشاغل تولیدی یک پدیده جهانی است. بر اساس یک پژوهش بین سال های 1995 تا 2002 در 20 کشور از بزرگترین اقتصادهای جهان31 میلیون شغل تولیدی حذف شده اند. مشاغل تولیدی در همه مناطق جهان کاهش یافته، در حالی که تولید صنعتی جهان بیش از 30 درصد افزایش یافته است.
علی رغم تمرکزی که بر مشاغل جدید ایجاد شده در ارتباط با فناوری اطلاعات به عنوان جایگزین مشاغل از دست رفته میشود، شواهد نشان از آن دارند که اولاً تعداد این مشاغل به هیچ وجه قابل قیاس با مشاغل از دست رفته نمی باشد. و ثانیاً مشاغل جدید عموماً نیاز به سطح بالایی از دانش و مهارت دارند که نیروی کار بیکار شده از آن برخوردار نیست و این خدمات نیز با رویکرد نولیبرالی دولتها و کالایی سازی آموزش در اختیار جامعه قرار نمی گیرد.
استفاده از فناوری اطلاعات امکان تجدید ساختار و بویژه برون سپاری با امکان نظارت و کنترل بسیار زیاد را برای طبقه سرمایه دار فراهم نموده که تاثیر آن بر تراکم جمعیت کارگران در واحدهای تولیدی منفی بوده و در نتیجه زمینه های مادی همصدایی و اتحاد عمل و کار صنفی و سندیکایی و اتحادیه ای را در میان طبقه کارگر بشدت تضعیف نموده است. صاحبنظران مدیریت برآنند که مشاغل آینده ممکن است بسیار ماهرانه و یا غیرماهرانه باشند و اکثر مشاغلی که نیاز به مجموعه مهارت های کم و در نتیجه آموزش دارند، حذف خواهند شد .
استفاده از فناوری اطلاعات برای شرکتها امکان آن را فراهم نموده است تا با استفاده از سیستم مدیریت زنجیره تامین(Supply Chain Management-SCM) سیستم تولید و توزیع خود را در یک زنجیره جهانی با هدف دستیابی به کمترین بهای تمام شده منابع شامل مواد و نیروی کار و بیشترین بهای فروش و سود دنبال کنند. در این راستا استفاده از نوآوری های فناوری اطلاعات از سوی شرکتهای بزرگ، امکان برنامه ریزی و نظارت و کنترل فوق العاده ای را جهت تسلط بر تامین کنندگان بالادستی و زنجیره توزیع و مصرف پایین دستی و همینطور برون سپاری در اختیار آنها قرار داده است که یکی از پیامدهای مهم اجتماعی آن آسیب وارد نمودن به تمرکز و انسجام کارگران در یک سازمان از طریق پراکنده نمودن اجزاء و بخش های مختلف فعالیتها در سطح جهان است.
پیشرفتهای فناوری بویژه فناوری اطلاعات امکان آن را فراهم نموده است تا تولید بدون استفاده از دستهای انسان یا آنچه به آن “تولید چراغ خاموش”(lights out production) اطلاق شده است، به یک واقعیت در حال رشد تبدیل گردد. خطوط مونتاژ تولیدی شکل گرفته اند که می تواند از راه دور از طریق اینترنت توسط مهندسان ، تکنیسین ها و برنامه نویسان راه اندازی شود و در یک کارگاهی که “چراغ های خاموش” دارد، یعنی کسی در آن کار نمی کند، اداره شود. این کارخانه ها برای 24 ساعت در هفت روز هفته عملیات انجام می دهند و تنها برای سرویس های نگهداری و تعمیرات برنامه ریزی شده خاموش می شوند. با استفاده از پیشرفتهای فناوری اطلاعات می توان رشته ای از این کارخانه هایی را که فعالیتهای آنها در سطح جهان پراکنده اند، به صورت مداوم در هماهنگی با یکدیگر اداره نمود.
ضمنا بررسی های دیگری نیز نشان از آن دارند که در نتیجۀ استفاده از فناوری اطلاعات ، بخشی از جامعه که موسوم به طبقه متوسط است، بشدت کاهش یافته است. افزایش بیکاران و کاهش طبقه متوسط با کاهش سطح عمومی زندگی مردم در جامعه همراه بوده و فاصله طبقاتی را در جامعه افزایش داده است.
مطرح می شود که پیشرفت های فناوری بویژه فناوری اطلاعات قشری از کارکنان متخصص به نام “کارگران دانشی” (knowledge worker) را در سازمانهای کسب و کار ایجاد نموده است که محور بهره وری و ایجاد ارزش افزوده در سازمانها محسوب می شوند. این دیدگاه کارکنان دانشی را به عنوان نیرویی پویا و با رشد فزاینده از تحلیل گران ماهر ، مهندسان و تکنیسینها معرفی می کند که در مشاغل ایجاد شده بوسیله فناوری های جدید در سازمانها کار می کنند. مطرح می شود که با توجه به جایگاهشان در کار ، آنها از سلسله مراتب کمتر، بوروکراسی کمتر ، اطلاعات بیشتر پیرامون فرآیندها و امکان اعمال کنترل بیشتر بر آنها و نیز مشارکت بیشتر و توانمندکردن بیشتر خود به عنوان نیروی کار برخوردارند که از آنها طبقه متمایزی به عنوان “کارکنان دانشی ” بوجود می آورد که در مناسباتی متفاوت از طبقه کارگر به مفهوم سنتی آن با کارفرما قرار می گیرند.
مشکل اساسی با این ایده آن است که به جای اینکه کارکنان را بر اساس مناسبات اجتماعی آنها با ابزار تولید طبقه بندی نماید، با فناوری ای که آنها با آن کار می کنند، طبقه بندی می کند. با اینکه برخی از افرادی که با این تکنولوژی ها کار می کنند از قبیل برنامه نویس ها، تکنیسین های الکترونیک مانند کارگران ماهر یقه سفید درگیر کار هستند، اما آنها هم مانند سایر کارگرانی که در تولید محصولات مشارکت دارند ، از سوی کارفرما با پرداخت دستمزدهای پایین استثمار می شوند . اما به طور کلی از نظر سطح پرداخت، عدم استقلال در کار، بودن تحت سلطه مدیران و موارد مختلف دیگر آنها هم مانند کارگران یقه آبی و بخشی از این طبقه هستند. بسیاری از باصطلاح کارگران دانشی خود را در پایین ترین سطح سلسله مراتب سازمان ها می بینند که باید کارهای خیلی جرئی را انجام دهند که چندان تفاوتی با یک کارگر ماهر تولید ندارد. به عنوان مثال شرکت آی بی ام که یکی از بزرگترین شرکتهای کامپیوتری است، بخاطرساختار مدیریتی متمرکزخود که مانع هر گونه مشارکت یا توانمند سازی در محل کار است، به عنوان نمونه ای از عدم وجود فرصتهای مشارکت برای همین باصطلاح “کارگران دانشی” معروف است.
عبارت “کارگران دانشی” یا “کارکنان دانشی” اساسا بیشتر معرف توانمندی های تخصصی افراد است و نمی تواند به عنوان مبنایی برای شکل گیری یک طبقه جدید مطرح باشد. چرا که مبنای تعریف طبقه به نوع رابطه آن با ابزار تولید برمی گردد. بوجود آمدن مشاغلی در سازمان که دارای تخصص در زمینه فناوری های جدید هستند، نوع و کیفیت رابطه آنها با ابزار تولید را تغییر نمی دهد .
سرمایه داری جهانی نیروهای مولده را بیشتر از آنکه برای حل نیازهای انسانی باشد، برای حداکثر نمودن سود توسعه می دهد. در واقع توسعه علم و فن آوری توسط شرکت ها به انحراف کشیده شده است.
نوآوری های فناورانه چنانچه در یک سیستم اقتصادی و اجتماعی و از سوی یک حاکمیت مدافع منافع کارگران و زحمتکشان برای ساختنِ یک جامعه مبتنی بر منافع انسانی و به نفع نوع بشر به عنوان یک کل جهت حل مسائلی چون تغذیه گرسنگان ، ساخت مسکن برای بی خانمان ها ، ارائه مراقبت های بهداشتی رایگان و توقف تخریب محیط زیست و بهبود آن و… مورد استفاده قرار گیرد، در واقع به روند توسعه بهره وری اجتماعی می انجامد. و تنها در چنین شرایطی خواهد بود که این فناوری ها به عنوان ابزار تولید بیگانه با طبقه کارگر نخواهد بود بلکه تبدیل به یک نیروی رهایی بخش می گردد.
بدیهی است که نمی توان با استفاده از نوآوریها و پیشرفتهای فناوری در سازمانهای کسب و کار مخالف بود. آنچه که باید مورد مخالفت قرارگیرد، ساختار و مناسبات اجتماعی و اقتصادی مبتنی بر طبقات اجتماعی است که به مدد قدرت حاکمیتی نهادینه شده خود و با استفاده از ابزار رسانه و روبنای سیاسی،فرهنگی، حقوقی و…این پیشرفتها را در خدمت طبقه حاکم قرار می دهد. پیشرفتهای فناوری به جای اینکه سبب بیکاری گردد، می تواند در یک سیستم مبتنی بر توسعه انسانی به کاهش ساعات کار منجر گردد. اما این امر در ساختار سیستم سرمایه داری غیر ممکن است.