ویجی پراشاد (سمت راست) در مصاحبه با BNN
مصاحبهٔ BNN با ویجی پراشاد، ۲۱ اکتبر ۲۰۲۵ (۲۹ مهر ۱۴۰۴)
مترجم: مینا آگاه – اندیشهٔ نو
جمعه ۹ آبان ۱۴۰۴
گزارشگر: تنها حدود یک هفته و نیم تا برگزاری نشست بسیار حساس میان دو کشور در اجلاس امسال اَپِک (APAC) در کره جنوبی باقی مانده است. در هفتههای منتهی به این دیدار مورد انتظار، شاهد آن بودهایم که وزارت بازرگانی آمریکا فهرست تعرفههای خود را گسترش داده تا فشارها بر پکن را افزایش دهد. همچنین چین کنترلهای خود بر صادرات عناصر خاکی کمیاب را توسعه داده است، و دولت هلند نیز تحت فشار ایالات متحده، کنترل شرکت تولید تراشهٔ «نِکسپریا» (Nexperia) متعلق به چین را در دست گرفته است. چگونه میتوانیم این جنگ تجاری را درک کنیم و پیامدهای آن برای اروپا چیست؟ پیامدهای آن برای جنوب جهانی چه خواهد بود؟ برای بررسی این موضوع، افتخار بزرگی است که بار دیگر از ویجی پراشاد استقبال میکنیم. ویجی نویسنده، تاریخنگار، روزنامهنگار و مدیر اجرایی «مؤسسهٔ ترایکانتیننتال برای پژوهشهای اجتماعی» است. ویجی، به برنامهٔ «اخبار مهم» (BreakThrough News) خوش آمدی.
پراشاد: آماندا، از حضور در برنامهات خوشحالم. بسیار عالی است که اینجا هستم.
گزارشگر: خب، ما واقعاً مفتخریم که بار دیگر شما را در برنامه داریم. برای آغاز گفتوگو، شاید بد نباشد بخشی از مقالهای از بلومبرگ را که دیروز خواندم، نقل کنم. در آن آمده است: «شی و حزب کمونیست در مقیاس دههها میاندیشند، نه در چرخههای انتخاباتی. در چین، جنگ تجاری بیش از پیش بهعنوان آزمونی برای سنجش استقامت سیاسی و ایدئولوژیک مطرح میشود. پکن با بررسی واکنش واشنگتن به محدودیتهای صادراتی، در واقع میسنجد که در صورت بروز رویارویی جدیتر بر سر خط قرمز نهایی رهبری، تایوان، جزیرهای که شی آن را بخشی از قلمرو چین میداند، چه رخ خواهد داد.» خیلی کنجکاوم نظر شما را دربارهٔ این جنگ تجاری بهطور کلی بدانم. آیا تایوان همانطور که بلومبرگ گفته، عامل اصلی و انگیزهٔ کلیدی در این جنگ تجاری است؟
و همچنین، آیا نظری دارید دربارهٔ اینکه کدام طرف ممکن است اهرم فشار بیشتری داشته باشد یا به طور کلی چه فکری در این باره میکنید؟
پراشاد: در واقع، من فکر نمیکنم چیزی به نام «جنگ تجاری» وجود داشته باشد، زیرا به نظر من دو موجودیت در کار نیستند که بخواهند از یکدیگر پیشی بگیرند. آنچه ما میبینیم، دو واقعیت موازی است.
در یک سو، چین قرار دارد؛ کشوری در حال توسعه که از جنگی طولانی در دههٔ ۱۹۴۰ بیرون آمد، جنگی که انقلاب چین پس از آن، دولت جدید چین را وارد دنیایی کرد که در آن باید از مردمی بسیار فقیر و آسیبدیده از جنگ مراقبت میکرد. در طول چند دههٔ بعد، دولت چین از طریق برنامهریزی مرکزی و بهرهگیری از منابع مردم چین، تلاش کرد مشکلاتی را که پیش روی کشور بود حل کند. یکی از این مشکلات فقر مطلق بود، و مشکل دیگر حفظ روند توسعهٔ فناوری و پیشرفتهای مشابه.
چین در تمام این مدت همین مسیر را دنبال کرده است: در تلاش برای توسعه و بهبود شرایط زندگی مردم خود. در واقع، چین با هیچکس وارد رقابت نشده است. هدفش رقابت با فقر است، نه با کشور یا نیرویی دیگر. این همان چیزی است که چینیها برایش تلاش میکنند.
از سوی دیگر، ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم، بدون آنکه با ویرانی اقتصاد خود روبهرو شود، در موقعیتی بسیار راحت قرار داشت و خود را بهعنوان کشور پیشتاز اقتصادی جهان میدید. آمریکا بر پایهٔ این دستاوردها توانست هم ظرفیت نظامی گستردهای ایجاد کند و هم قدرت اقتصادی عظیمی به دست آورد.
ایالات متحده توانست نیروهای تولیدی خود را به سطحی غیرقابل تصور گسترش دهد، اما در دههٔ ۲۰۰۰ دریافت که اقتصاد چین بهسرعت رشد کرده و این کشور در زمینهٔ توسعهٔ فناوریهای پیشرفته دستاوردهای چشمگیری داشته است. در همان زمان، آمریکا شروع کرد به اعمال فشار بر چین و گفت: «توسعه را متوقف کنید. شما اجازه ندارید با چنین سرعتی پیش بروید. نمیتوانید با چنان آهنگی توسعه یابید که بر هژمونی آمریکا در اقتصاد جهانی چالش وارد کند.»
چینیها در پاسخ گفتند: «متأسفیم، ما این را قبلاً تجربه کردهایم. آن را جنگ تریاک مینامیدند. ما دو جنگ تریاک با بریتانیا را پشت سر گذاشتیم و سپس یک قرن تحقیر را تحمل کردیم. ما دیگر توسعهٔ خود را متوقف نخواهیم کرد. میخواهیم بر فقر غلبه کنیم، بر میراث گرسنگی و تحقیر چیره شویم و مسیر توسعهٔ خود را ادامه دهیم.»
آنگاه ایالات متحده گفت: «اگر قرار است چنین رفتاری داشته باشید، ما شما را تحریم خواهیم کرد، تهدیدتان میکنیم و از تایوان بهعنوان اهرمی برای کشاندن شما به رویارویی با ایالات متحده استفاده خواهیم کرد – رویاروییای که شما در آن شکست خواهید خورد.»
آمریکا همهٔ این تلاشها را انجام داد، اما چینیها ایستادگی کردند، به توسعه ادامه دادند و از درگیر شدن در هرگونه رویارویی سر باز زدند. و اکنون در همین نقطهایم. بلومبرگ تصور میکند که موضوع دربارهٔ چین است، اما در واقع، مسئله دربارهٔ «توسعه» است.
گزارشگر: خوب، شما به نکتهای اشاره کردید که به نظر من برای توانایی چین در واکنش به آخرین مرحله از جنگ تجاری یا جنگ سرد جدید علیه چین، هرچه بخواهیم آن را بنامیم، بسیار کلیدی است، و آن ایدهٔ «برنامهریزی متمرکز» است.
من به برنامهریزی متمرکز فکر میکنم، چون این هفته کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست چین برای بررسی برنامهٔ جدید پانزدهساله- یا همان برنامهٔ پنجسالهٔ پانزدهم- تشکیل جلسه داده است.
این مرحله از جنگ سرد جدید علیه چین یا جنگ تجاری، تفاوتهای آشکاری را در نحوهٔ عملکرد ایالات متحده و چین نشان میدهد. از یک سو چین را داریم که طی چند دهه گذشته، عناصر کمیاب خاکی را بهعنوان یک دارایی راهبردی شناسایی کرده و سرمایهگذاری عظیمی برای توسعهٔ دانش مهندسان و دانشمندان، فناوری، زیرساختها و زنجیرهٔ تأمین انجام داده است.
در حالی که تلاشهای ایالات متحده هیچگونه پاسخ واقعی به این کنترلهای صادراتی ندارد. آنها از ایجاد یک زنجیرهٔ تأمین جایگزین صحبت میکنند؛ همین هفته توافقی در زمینهٔ عناصر کمیاب با استرالیا امضا کردهاند، اما هرگونه تلاشی برای ایجاد یک زنجیرهٔ تأمین جایگزین، سالها یا حتی دههها طول خواهد کشید.
در نتیجه، شیوهای که چین توانسته در این صنعت به سلطه برسد، در واقع نشاندهندهٔ همان ضربالمثل معروف است که چینیها در مقیاس دههها یا حتی قرنها میاندیشند، نه در کوتاهمدت.
پراشاد: کاملاً درست است. میدانید، اقتصاد چین بهخوبی برنامهریزی شده است. بخش بزرگی از اقتصاد چین در چیزی شبیه به بخش خصوصی فعالیت میکند، بخشی که مستقیماً توسط دولت هدایت نمیشود، اما با این حال دولت همچنان باید در حوزههایی مانند امور مالی یا در زمینهٔ پیشبینی و برنامهریزی برای «گام بزرگ بعدی» مداخله و برنامهریزی کند.
بله، چندین دهه پیش برای دولت چین و بهویژه برنامهریزان روشن بود که منابعی مانند عناصر کمیاب خاکی در آینده اهمیت پیدا خواهند کرد. لازم است مردم درک کنند که اصطلاح «عناصر کمیاب خاکی» در واقع نامی گمراهکننده است. نه کمیاباند و نه الزاماً خاکی. واژهٔ «خاک» (earth) در اینجا واژهای کهن است که به اکسیدهایی اشاره دارد که در اسید حل میشوند؛ در واقع نوع خاصی از مادهٔ معدنی هستند. برخی از این عناصر اصلاً چندان کمیاب نیستند و در واقع فراواناند، اما از نظر جغرافیایی کمیاباند؛ یعنی در بخشهای زیادی از جهان یافت نمیشوند. چین که از نظر وسعت سرزمینی، سومین یا چهارمین کشور بزرگ جهان بهشمار میرود ـ و وسعتش تقریباً با ایالات متحده قابل مقایسه است ـ در قلمرو خود مقدار قابلتوجهی از این عناصر کمیاب خاکی را در اختیار دارد. همین وضعیت در استرالیا نیز وجود دارد. آنها منابع قابلتوجهی از عناصر کمیاب خاکی دارند.
این عناصر برای تولید کالاهای پیشرفتهٔ فناورانه، آهنرباها و بسیاری از تجهیزات دیگر بسیار مفید هستند. من مهندس نیستم و جزئیات دقیق آنکه هر عنصر برای چه کاربردی مفید است را نمیدانم، اما برای من کاملاً روشن است که این عناصر برای نیروهای مولد جدیدی که چینیها از طریق برنامهریزی مرکزی خود در پی توسعهٔ آن هستند، اهمیت فراوانی دارند و همچنین برای اقتصاد ایالات متحده نیز حیاتیاند.
اما از آنجا که ایالات متحده در چرخهٔ انتخاباتی چهارساله- و در واقع دوساله- اداره میشود، برنامهریزی بلندمدت در آن بسیار دشوار است. دولتها تغییر میکنند، کنگره تغییر میکند و به همین دلیل برنامهریزی دشوار است. ایالات متحده در واقع فاقد یک برنامهریزی صنعتی مؤثر است.
وقتی مشخص شد که «صنعتزدایی» در آمریکا به مشکلی جدی بدل شده است، دولت کمیتهای را با همکاری مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT) برای اندیشیدن به برنامهریزی صنعتی بلندمدت تشکیل داد. اما انجام چنین کاری در آمریکا بسیار دشوار است. یک دوره ترامپ در قدرت است، بعد بایدن، سپس دوباره ترامپ؛ و هیچکس نمیداند نفر بعدی چه کسی خواهد بود و دستور کارش چه خواهد بود. پیشبینی چنین مسیری واقعاً بسیار دشوار است.
در چین، از سوی دیگر، حزب کمونیست چین دارای چشماندازی بلندمدت است. آنها دیدگاهی درازمدت نسبت به توسعه دارند و توانستهاند منابع را بسیج کنند و بهدرستی سازمان دهند. این نظام، مزیتهایی خاص خود را دارد و در اینجا میتوان بهروشنی این مزیت را مشاهده کرد.
این امر بدان معناست که چینیها توانستهاند به آینده بنگرند و بگویند: «خُب، این نوع فناوری همان چیزی است که در آینده به آنها نیاز خواهیم داشت؛ این فناوریها به مواد خام معینی نیاز دارند. چگونه میتوانیم دسترسی خود را به این مواد خام توسعه دهیم؟» چنین دوراندیشیای کمک بسیاری به اقتصاد چین کرده است.
اکنون، رئیسجمهور شی جینپینگ حتی بیش از پیش دربارهٔ «نیروهای مولد باکیفیت جدید» سخن میگوید. اما نسل بعدی این نیروهای مولد جدید چه خواهد بود؟ آیا همچنان به عناصر کمیاب خاکی نیاز خواهد داشت؟ یا به چیز دیگری؟ بیتردید آنها با انرژی و تمرکز فراوان در حال اندیشیدن به این مسائل هستند. اما بهوضوح، اروپاییها به این مسائل فکر نکردهاند و در واقع در پیروی از ایالات متحده در تحریمها علیه روسیه و سپس کمپین فشار بر چین تامل نکردهاند، زیرا این موضوع تأثیرات گستردهای دارد.
شما به «نِکسپریا» اشاره کردید، یک تولیدکنندهٔ تراشه در هلند، اما موضوع فقط دربارهٔ نِکسپریا نیست؛ بحران اطراف نِکسپریا باعث شد شرکتهایی مانند بیامو بهطور فعال تولید خودروهای خود را متوقف کنند، زیرا به تراشههایی که از نِکسپریا تأمین میشود، وابستهاند.
این امر تأثیرات گستردهای بر اقتصاد اروپا دارد. چرا اروپا در قبال روسیه و چین از ایالات متحده پیروی میکند، در حالی که این کار عملاً برای اقتصادهای اروپایی و مردم اروپا به نوعی خودکشی است؟ قیمت انرژی شما افزایش یافته و اکنون، خداحافظی با تولید تراشهٔ داخلی؛ زمانی بود که تولیدکنندگان تراشهٔ اروپایی جلوتر از ژاپنیها بودند، اما اکنون به نظر میرسد که اروپا در رقابت با چین یا حتی شاید ژاپن با مشکلات جدی مواجه خواهد شد.
گزارشگر: بله، منظورم همین است. آنچه شما گفتید واقعاً مهم است. دولت هلند شرکت «نِکسپریا» را که شرکت مادر آن «وینگ تک» در چین قرار دارد، تصاحب کرد و این اقدام تحت فشار ایالات متحده صورت گرفت، زیرا آمریکا فهرست تحریم خود را گسترش داد تا شامل شرکتهای تابع با مالکیت اکثریت، همان قانون ۵۰ درصد، شود. سپس چین با اعمال کنترلهای صادراتی به تصاحب نِکسپریا پاسخ داد.
و اکنون، همانطور که گفتید، بیامو برای تولید خودروها با مشکل مواجه است. همچنین، دیروز وزیران دارایی و انرژی اتحادیه اروپا به کنار گذاشتن تدریجی نفت روسیه تا سال ۲۰۲۸ رأی دادند. این تصمیم تنها چند هفته پس از امضای قرارداد خط لوله «قدرت سیبری۲» (Power of Siberia 2 pipeline) بین روسیه و چین اتخاذ شد، خط لولهای که نفت روسیه را از طریق مغولستان به چین منتقل میکند.
بنابراین، این ممنوعیت انرژی روسیه احتمالاً با هدف وادار کردن اتحادیه اروپا به خرید انرژی گرانتر از آمریکا است. من واقعاً مایلم تحلیل شما را دربارهٔ این تغییر ژئوپلیتیکی کلی بشنوم، یعنی افزایش وابستگی بیشتر اتحادیه اروپا به ایالات متحده، که اغلب به قیمت اقتصاد خود اتحادیه اروپا تمام میشود، درست است؟ شما می دانید زمانی که بقیهٔ دنیا از جمله روسیه رو به چین یا آسیا آوردهاند، زیرا آنها این کار را دارند می کنند؟
پراشاد: خب، این مسئله فقط به قیمت اقتصاد خود اروپا نیست، بلکه در درجهٔ اول در اصل و عمدتاً به اقتصاد خود اروپا آسیب میزند. بیایید نگاهی به تأمینکنندگان تاریخی انرژی اروپا بیندازیم.
مشخص شد که ابتدا عراق بود، سپس ایالات متحده جنگ غیرقانونی علیه عراق به راه انداخت و نفت عراق را از دسترس خارج کرد. بعد ایران بود؛ آمریکا کمپین فشار علیه ایران را آغاز کرد و صادرات نفت ایران به اروپا بسیار دشوار شد. سپس لیبی بود؛ صادرکنندهٔ عظیم نفت با کیفیت بالا و فراوریشده برای اروپا. فرانسه و بهویژه آمریکا به لیبی حمله کردند و عملاً آن را نابود کردند. آنها منشور شورای امنیت سازمان ملل را نقض کردند، منشوری که تنها خواستار تحریم تسلیحاتی و منطقهٔ پرواز ممنوع بود، اما آنها کشور را بمباران و نابود کردند. از آن زمان، لیبی تقریباً از صادرات نفت خارج شد. سپس بزرگترین صادرکنندهٔ انرژی به اروپا روسیه بود؛ با خطوط لولهٔ نفت و گاز طبیعی. در سال ۲۰۱۴، ایالات متحده و ناتو به روسیه فشار آوردند و روسیه عملاً مجبور شد صادرات خود به اروپا را بهطور قابلتوجهی و اکنون تقریباً کاملاً متوقف کند. بنابراین اروپاییها از سال ۲۰۰۳ شاهد این روند تدریجی نابودی و کمبود انرژی بودهاند: ۲۰۰۳ عراق، ۲۰۰۶ ایران، ۲۰۱۱ لیبی، ۲۰۱۴ به بعد روسیه.
اینطور نیست که دولت به دولت در اروپا این روند را ندیده باشد. نمیتوان همهٔ تقصیرها را به گردن ماکرون یا کسانی دیگر انداخت؛ همهٔ آنها مسئولاند، حتی آنجلا مرکل بسیار باهوش نیز در این ماجرا نقش داشته است. نتیجهٔ این اقدامات این شده که، همانطور که گفتید، اروپا به وابستگی انرژی به آمریکا کشانده شده و این با هزینهٔ بسیار بالایی برای اروپا همراه است، زیرا هزینهٔ انتقال انرژی از آمریکا به اروپا از طریق اقیانوس اطلس بسیار بالاست. بنابراین موقعیت اروپا چنین است که یکی از بالاترین هزینههای انرژی در جهان را خواهد داشت.
در همین حال، با کامل شدن زیرساخت انرژی چین و روسیه و آغاز جریان انرژی از روسیه به چین، انگیزهٔ بسیار کمی در داخل روسیه برای صادر کردن انرژی به اروپا وجود خواهد داشت. اگر چین بتواند بیشتر بازار را جذب کند، انگیزهٔ روسیه بسیار پایین خواهد بود. حتی اگر اروپا دوباره وارد بازار شود و بخواهد انرژی را با قیمت پایین به اروپا بخرد، انگیزهٔ روسیه همچنان بسیار کم خواهد بود.
به عبارت دیگر، اروپاییها روسها را در موضع قدرت قرار دادهاند، زیرا اگر اروپا بخواهد دوباره به روسیه بازگردد، روسیه قادر خواهد بود قیمتها را تعیین کند. و این چیزی است که اروپاییها باید با آن کنار بیایند. حماقتی که رهبران اروپایی در قبال روسیه از خود نشان دادهاند، در واقع اکنون باعث شده است که اروپا مجبور باشد دائماً با قیمتهای بالای انرژی کنار بیاید.
گزارشگر: میخواهم دوباره به عناصر کمیاب خاکی و آهنرباها بازگردم. چند دقیقه پیش اشاره کردید که عناصر کمیاب خاکی برای توسعهٔ نیروهای مولد باکیفیت جدید چین حیاتی هستند. عناصر کمیاب خاکی و آهنرباها همچنین برای آنچه صنعت دفاعی ایالات متحده نامیده میشود، حیاتیاند، درست است؟ آنها به این عناصر برای تجهیزاتی مانند جنگندهها، سیستمهای راداری و پهپادهای پرِدیتور نیاز دارند. فکر میکنم چند روز پیش خواندم که یک جنگندهٔ تنها بیش از ۴۵۰ کیلوگرم عناصر کمیاب خاکی دارد.
تمام اینها فقط برای این است که بگویم، با ادامهٔ جنگ در اوکراین، دو سال از نسلکشی در غزه گذشته است و ترامپ نیز فشار بر ونزوئلا را افزایش داده، با امید به تغییر رژیم. بنابراین من و افرادی مانند من همهٔ این رویدادها را دنبال میکنیم و تا حدی امیدواریم که این محدودیتهای صادراتی بتوانند مانعی در مسیر ماشین جنگی آمریکا ایجاد کنند. به نظر شما، آیا این امید بیش از حد خوشبینانه است و نظرتان دربارهٔ پیامدهای این کنترلهای صادراتی بر مجتمع نظامی-صنعتی ایالات متحده چیست؟
پراشاد: خب، ببینید، هر چیزی که بتواند مجتمع نظامی-صنعتی آمریکا را متوقف کند، چیز نسبتاً خوبی است. اگر مشخص شود که تناقضهای فناوری نوعی توقف در گسترش ارتش آمریکا ایجاد میکند، بسیار خوب است، اما میترسم این کافی نباشد، زیرا آمریکا هنوز تعداد بسیار زیادی دانشمند و مهندس برجسته دارد و آنها راهی برای دور زدن برخی از این محدودیتها پیدا خواهند کرد؛ آنها راههای جدیدی برای ساخت آهنربا و غیره خواهند یافت.
این را دستکم نگیرید؛ افراد بسیار باهوشی متأسفانه در حال کار هستند، بهویژه در ساخت ابزارهای ویرانی. به همین دلیل هنوز مهم است که جنبشهای گستردهای در جاهایی مانند ایالات متحده و اروپا ایجاد شود تا ارتشهای نسلکشی را مهار کند. باید جنبشهای بزرگ ساخته شوند و در اسرائیل ساخته نمیشوند. اسرائیل بهنوعی قادر نیست جنبشهای بزرگ بسازد و همچنان نظرسنجیها حمایت بالایی از نسلکشی در اسرائیل را نشان میدهند. این جنبشها باید در اروپا ساخته شوند، جایی که اروپا در آن نسلکشی و جنگهای دیگر همدست بوده است. و همچنین باید در ایالات متحده، مرکز ماشین جنگی، ساخته شوند. میدانید، نمیتوانیم به کمبود عناصر کمیاب خاکی تکیه کنیم تا اوضاع را کُند کند. باید جنبشهای گستردهای شکل بگیرند که توازن قوا را در کشورهایی مانند ایالات متحده تغییر دهند – جاهایی که نظام سیاسی متفاوتی حاکم است، کمتر متعهد به جنگ و بیشتر متعهد به توسعه. یعنی، پل بسازید، آنها را منفجر نکنید.
گزارشگر: خب، حتی با این حال، آیا شما این مرحلهٔ اخیر جنگ سرد جدید علیه چین یا جنگ تجاری را چیزی میبینید که تسریعکنندهٔ افول امپراتوری آمریکا باشد؟ و آیا این بحران را فرصتی برای چند قطبی شدن، برای همکاری کشورهای جنوب جهانی با یکدیگر یا با چین و شاید منزویتر کردن آمریکا میبینید؟
پراشاد: خب، میدانید، تاریخ به صورت زیگزاگ حرکت میکند. آنچه که این موضوع در واقع بهطور مستقیم نشان میدهد، افول بیشتر اروپا است. این مسئله بسیار روشن است. ایالات متحده یک تغییر جهت بسیار هوشمندانه در آمریکای لاتین انجام داده است. آمریکا میبیند که چشمانداز سیاسی در آمریکای جنوبی شروع به بهبود کرده است. ممکن است در برزیل دولتی راستگرا روی کار آید، ممکن است در شیلی دولتی راستگرا تشکیل شود. از جایی که من با شما صحبت میکنم، در منطقهٔ آند عمدتاً دولتهای راستگرا وجود دارند. ممکن است دولتی راستگرا در کلمبیا روی کار آید و آنها میخواهند دولت راستگرا در آرژانتین را حفظ کنند. در واقع آنها قبلاً گفتهاند که اگر مردم آرژانتین به جناح چپ رأی دهند، ایالات متحده اجازه نخواهد داد که صندوق بینالمللی پول وامهای خود را ارائه کند. آمریکا فشار زیادی بر ونزوئلا و مکزیک وارد میکند و از زبان «تروریسم مواد مخدر» استفاده میکند تا آن دولتها را سرنگون کند. بنابراین آمریکا میبیند که حیاط خلوت خود، یعنی آمریکای لاتین، همچنین پر از انواع مواد معدنی و فلزاتی است که میتوانند برای تقویت قدرت آمریکا مفید باشند. پس آمریکا لزوماً در موقعیت سقوط خودکار نیست.
اروپا است که با وابستگی به ایالات متحده، وارد یک چرخه نزولی خواهد شد. ایالات متحده هنوز زمان دارد. آمریکا معاملهای که با استرالیا انجام داد، به نظر من بسیار مهم است. اینها مستعمرات قدیمی هستند؛ به یاد داشته باشید که استرالیا، نیوزیلند، کانادا، ایالات متحده و بریتانیا بخشی از گروه پنج چشم اصلی* هستند. مستعمرات مهاجرنشین، نوادگان بریتانیا و غیره، روابط بسیار نزدیکی دارند. حتی با اینکه بزرگترین شریک تجاری استرالیا در هر دو سوی معامله چین است، استرالیا هنوز روابط بسیار نزدیکی با ایالات متحده دارد. ایستگاه شنود پاین گپ× و پایگاه هوایی داروین+ در حال گسترش هستند تا ایالات متحده بتواند هواپیماهای هستهای را در آنجا مستقر کند. یعنی، نوع اتحادهایی را که ایالات متحده ایجاد کرده است، نباید دستکم گرفت. جهان هنوز در موقعیت پیچیدهای قرار دارد و باید ببینیم این امور به کجا میانجامند. آیا توازن قوا در استرالیا تغییر خواهد کرد؟ هنوز نمیدانم.
گزارشگر: فکر میکنم آخرین سؤال من این است: آیا پیشبینیای دارید که از دیدار شی و ترامپ در کره جنوبی در اواخر این ماه چه چیزی به دست خواهد آمد؟ و میدانید در نهایت چه کسی عقبنشینی خواهد کرد؟
پراشاد: خب، میخواهم به شما بگویم که من در زمان آن دیدار در کره جنوبی حضور خواهم داشت و واقعاً نمیخواهم پیشبینی کنم که چه اتفاقی خواهد افتاد، زیرا آقای ترامپ غیرقابل پیشبینیترین شخصیت است. میدانید، او گهگاه گفته است که دیدار خواهد کرد یا نخواهد کرد. حتی نمیدانیم آیا این دیدار واقعاً برگزار خواهد شد یا نه. من فکر میکنم برگزار خواهد شد، بسیار احتمال دارد که برگزار شود و به نفع ایالات متحده است که این دیدار انجام شود.
و فکر میکنم آنها به نوعی توافق خواهند رسید. فکر میکنم در حال حاضر به نفع هیچکس نیست که بدون هیچ توافقی از یک دیدار عقبنشینی کند. تهاجم به نفع هیچکس نیست، مطمئناً به نفع ایالات متحده نیست. فکر نمیکنم فایدهای در آن باشد. آنها همانطور که قبلاً هم انجام دادند، با نوعی توافق عقبنشینی خواهند کرد. ممکن است این توافق دو هفتهای باشد، یا یک ماه، یا شش ماه، ما نمیدانیم، اما فکر میکنم نوعی توافق حاصل خواهد شد.
*عبارت Five Eyes grouping یا گروه پنج چشم به ائتلاف اطلاعاتی (جاسوسی) بسیار قدرتمند پنج کشور انگلیسیزبان ذکرشده اشاره دارد. این ائتلاف پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و هدف آن بهاشتراکگذاری اطلاعات امنیتی و شنود الکترونیکی (signals intelligence) میان این پنج کشور است. توافق اصلی میان این کشورها توافق UKUSA نام دارد (در سال ۱۹۴۶ امضا شد).
×ایستگاه شنود پاین گپPine Gap listening station یک مرکز اطلاعات ماهوارهای و شنود سیگنالها است که در نزدیکی شهر آلیس اسپرینگز در مرکز استرالیا قرار دارد. این پایگاه عمدتاً برای جمعآوری اطلاعات جاسوسی، ردیابی موشکها، و نظارت جهانی به کار میرود و بخشی از شبکهٔ اطلاعاتی پنجچشم (Five Eyes) است.
+پایگاه هوایی داروین Darwin air base یک پایگاه هوایی نظامی در شمال استرالیاست که برای تمرینهای نظامی، استقرار هواپیماها، و همکاریهای دفاعی با ایالات متحده استفاده میشود. طبق گفتهها، این پایگاه در حال گسترش است تا هواپیماهای هستهای آمریکا نیز بتوانند در آن مستقر شوند.