نئولیبرالیسم رشد به وجود نمیآورد بلکه نابرابری ایجاد میکند و هیچ پایه و اساسی ندارد.
برگردان مسعود اميدي: (ژوزف استيگليتز، برنده جايزه نوبل يک مشاور اقتصادي برجسته دولت کلينتون (1997-1993) و نماينده رئيسجمهوري در بانک جهاني (1997-2001) بود. در همين دوره، او به يک منتقد جهانيسازي غيرقابلکنترل تبديل شد. انتقاد عمومي ژوزف از نوليبراليسم و سياست صندوق بينالمللي پول (تهديدهاي جهانيسازي، 2002)، او را به يک سخنگوي جنبش ضدجهانيسازي تبديل کرد. او چند سال پیش يکي از سخنرانان اصلي در چهارمين مجمع اجتماعي جهاني در بمبئي هند بود. اين مصاحبه در ابتدا در روزنامه ترندآنلاين منتشر و پس از آن از زبان آلماني به انگليسي ترجمه شد و در شبکه جهاني وب قرار گرفت.)
شما يک سخنگو از طرف بسياري از مردمي هستيد که پرچم انتقاد اساسي از بانک جهاني و صندوق بينالمللي پول و سازمان تجارت جهاني را برافراشتهاند. آنها مصرانه خواستار اصلاحات و دموکراسي بيشتر در اين نهادها هستند. چه چيزي را تحولات نادرست براي شما آشکار کرد؟
من بهعنوان نماينده رئيسجمهوري و اقتصاددان ارشد بانک جهاني توانستم اين نهادها را از درون مشاهده کنم. مهمتر از همه، من از اين فرصت برخوردار بودهام که چگونگي کارکردهاي صندوق بينالمللي پول را ببينم. مشکلات قابلملاحظهاي در تحقق اصلاحات بارز وجود داشت و صحبت علني درباره اين اصلاحات، حتي مشکلات بيشتري را نيز ثابت کرد.
از نظر من، دليل اين مشکلات در روشي است که اين نهادها عمل ميکنند. تصميمات را چه کساني ميگيرند؟ مديريت صندوق بينالمللي پول فقط شامل وزراي دارايي و رؤساي بانکهاي مرکزي است و تنها صداي اين گروه ذينفع در صندوق وجود دارد. اگر صرفا بهبود روشهاي حسابداري يا مسائل فني در ارتباط با اين مشکلات دخيل بودند، هيچکس آنها را به چالش نميکشيد. باوجوداين، تصميمات صندوق بينالمللي پول تأثيرات بيواسطهاي بر نرخ بيکاري، محيطزيست و سيستم بهداشت عمومي بر جاي ميگذارد.
به عنوان مثال، مداخله صندوق بينالمللي پول در تايلند منجر به کاهش بودجه و افزايش بيکاري شده و دولت مجبور شد هزينههاي مربوط به اقدامات پيشگيرانه بيماري ايدز را پس از پيشرفتهاي عظيمي در مبارزه با ايدز کاهش دهد. هنگامي که صندوق بينالمللي پول با تعظيم خارج شد، تعداد موارد ايدز دوباره افزايش يافت و برنامههاي صندوق بينالمللي پول بر تمام بخشهاي جامعه تأثير گذاشت، اگرچه تنها صداي دنياي مالي شنيده شد و ساير صداها بهدرستي پيگيري نشد.
آيا شما هنوز صندوق بينالمللي پول را بهعنوان حامل الگوي مرسوم نوليبراليسم توصيف ميکنيد؟
بله، اگرچه نوليبراليسم فلسفه اساسي منسجمي ندارد ولی ادعاي تکيه کامل بر اقتصاد بازار آزاد دارد که به معني هرگونه عدم دخالت دولت است. من زماني که مشاور اقتصادي کلينتون بودم، تجارب بسيار متفاوتي داشتم. همه از اقتصاد بازار آزاد دفاع ميکردند بهجز درزمينههاي کاري خودشان؛ همه مخالف سوبسيد بودند، بهجز در رشته خودشان.
درحالحاضر، به چگونگي بهکارگيري دکترين نوليبرال بازار آزاد در بازار مبادلات ارزي خارجي نگاه کنيد؛ زماني که بحران غرب آسيا شيوع يافت، صندوق بينالمللي پول چه کرد؟ صندوق بينالمللي پول، ميلياردهاميليارد دلار را براي کمک به بانکهاي اروپاي غربي، آمريکايي و بانکهاي غربي خارج از موقعيت مضيقه مالي مورد استفاده قرار داد.
آيا اين مداخلهگري نبود؟
بله، صندوق بينالمللي پول بهصورت انتخابي مداخله ميکند و پول ميلياردها دلار براي حمايت از بانکها را در اختيار دارد اما هنگاميکه فقرا در اندونزي چند ميليون دلار براي مواد غذايي درخواست کردند، ادعا کرد هيچ بودجهاي براي اين کار ندارد.
بزرگترين خطر نوليبراليسم را در چه ميبينيد؟
اول اینکه نوليبراليسم، رشد اقتصادي را تحريک نميکند و دوم اینکه کارايي را بالا نميبرد.
آيا کارشناساني هستند که بخواهند اين موضوع را انکار کنند؟
تاکنون شواهد بدون ابهامي دراينباره وجود دارد؛ برای مثال، به آمريکايلاتين بهعنوان بزرگترين داستان موفقيت دکترين نوليبرال نگريسته ميشود. در گذشته، آرژانتين از يک رتبه اعتباري A+ تخصيصيافته توسط صندوق بينالمللي پول برخوردار شد. اکنون پس از 10 سال از اجراي اصلاحات ديکتهشده توسط صندوق بينالمللي پول به اين کشور نگاه کنيد؛ ارقام واضح هستند. نرخ رشد دهه گذشته[1] نيمي از رشد دهههاي 50، 60، 70 و قبل از اصلاحات است.
وضعيت اقتصادي بدتر شده و آمار رشدي که ثبت ميشود، سود 10 درصد بالاي جامعه است؛ رشدي که براي فقيرترين بخش جامعه، دستاوردي نداشته و شرايط اکثر مردم بدتر شده است. درنتيجه نوليبراليسم، رشد بهوجود نميآورد بلکه نابرابري اجتماعي ايجاد ميکند.
شما مانند نوعي سرود ادعا ميکنيد نوليبراليسم در برخي کشورها به گروههاي ذينفع معيني براي مثال ماليه عمومي و نخبگان ثروتمند و بازار سرمايه کمک ميکند. چگونه از نظر سياسي ممکن است اين گروههاي ذينفع بتوانند اين شرايط را به کشورهاي درحالتوسعه تحميل کنند؟
در وهله اول دوست دارم دوباره تأکيد کنم که نوليبراليسم، نوعي سرود يا آيين است. من در کاري که بهخاطر آن جايزه نوبل گرفتم، تأکيد کردم که بازارهاي رهاشده به حال خود بهويژه در کشورهاي درحالتوسعه، ناکارآمد هستند و دولت بايد برخلاف جهت اين بازارهاي «ناقص» دخالت کند.
«دست نامرئي»اي که بايد بهرهوري بيشتر را ميسر کند، نامرئي است زيرا وجود ندارد؛ بنابراين نظريه نوليبراليسم، هيچ پايه و اساسي ندارد. آزادسازي بازارهاي سرمايه، کشورهاي درحالتوسعه را در معرض خطرات عظيمي قرار ميدهد که در رأس آنها کشورهايي همچون چين بدون آزادسازي، بدون بازکردن درهاي خود در برابر جريانات پولي سوداگرانه که براي تمام مدت شبانهروز در داخل و خارج جريان دارند، با موفقيت اقدام به جذب سرمايهگذاري ميکنند؛ کسي نميتواند هيچ کارخانهاي با چنين سرمايهاي بنا کند.
آيا براي شما قابل درک است که چرا رؤساي دولتهاي سوسيالدموکرات مانند توني بلر يا گرهارد شرودر تا اين حد در انتقاد از نهادهاي صندوق بينالمللي پول يا بانک جهاني محافظهکار هستند؟
آنها حتي يک نوليبراليسم با چهره انساني را نيز به صورت علني اظهار نميکنند.
در بسياري از کشورها سوسيالدموکراتها نوعي ترس از بازارهاي مالي را ايجاد کردهاند.
براي اينکه آنها را درک نميکنند؟
چون از آنها سردر نميآورند. وقتي آنها از بازارهاي مالي انتقاد ميکنند، بازارها با نرخهاي بهره بالاتر واکنش نشان داده و وضعيت مالي و کسري بودجه کشورها را تشديد ميکنند. درنتيجه سياستمداران تنها با دشواري ميتوانند به اهداف اجتماعي- سياسيشان دست يابند و مردم، آنها را دولتهاي غيرمسئول خطاب ميکنند.
و رأي و مقام خود را از دست ميدهند؟
بله، رأي و مقام خود را از دست ميدهند. بااينحال، حتي زماني که انتخاب دوباره آنها در خطر قرار ندارد و صادقانه، اهداف اجتماعي – سياسي خود را دنبال ميکنند، درآمدها بايد براي برآمدن از عهده پرداخت هزينههاي بهره، ميلياردها افزايش يابد زيرا بازارهاي مالي، اعتماد خود را به آنها از دست دادهاند و اختلاف در مسائل بودجهاي تبديل به تنگناي واقعي ميشود. باوجود نيات خوب، سياستمداران در همهجاي دنيا مرعوب هستند؛ بنابراين کساني که به هيچ دولتي تعلق ندارند، تعهد خاصي براي بلندکردن صداهايشان دارند.
تقريبا گردش مالي تجارت سوداگرانه جهان، روزانه 5,1 تريليون دلار بوده و 80 درصد آن کوتاهمدت يا پول «داغ»[2] است. صداهاي رسايي بر کنترل اين جابهجاييهاي سرمايه در ميانمدت تأکيد ميکنند. عقيده شما چيست؟
ماليات توبين[3]، ماليات بر جريانهاي سرمايه است که دو دليل براي اين ماليات وجود دارد؛ اول اینکه ما نياز به منبعي از درآمد براي پرداخت کالاهاي ضروري جامعه جهاني داريم؛ نيازهاي جهانيای که با جهانيسازي در حال افزايش نيز هستند.
دوم اینکه ما نياز به مبالغي براي تأمين منابع مالي بهمنظور مبارزه عليه ايدز و ساير بيماريها در سراسر جهان، مبارزه عليه تروريسم، مقابله با تخريب محيطزيست و مقابله با فقر در کشورهاي درحالتوسعه داريم و فقط براي دستيابي به اهداف حداقلي در کشورهاي درحالتوسعه نياز به 50 ميليارد دلار داريم؛ بنابراين به درآمدهاي زيادي براي تأمين منابع مالي اين نيازهاي جهاني مهم که به نفع همه ماست، داريم که فاقد اين منبع درآمد هستيم. درحالحاضر، ايالاتمتحده ميتواند از بقيه جهان اخاذي کند و فقط به دليل مخالفت با يک تصميم يا تصميم ديگري از سازمان ملل متحد، حاضر به پرداخت سهم بعدي کمکهاي مربوط به خود نيست. با يک نهاد بينالمللي نميتوان اينگونه رفتار کرد. ماليات توبين از نظر من داراي ارزش نمادين زيادي است زيرا اين ماليات به معني آن است که در سالهاي گذشته بازارها بر جهان حاکم بودهاند. بازارهاي مالي براي ما به بهاي جمعيت فقير کشورهاي درحالتوسعه، ناپايداري به ارمغان آوردهاند.
ماليات توبين بيش از يک نماد است زيرا درواقع، ميتواند به چيزي منجر شود. ماليات توبين ميتواند توسط ما بهعنوان منبعي از درآمد براي تأمين مالي کالاهاي جامعه جهاني به کار گرفته شود؛ اين چيزي بيش از نمادين بودن است.
ماليات توبين، اعترافي است به اينکه ما بايد در اين عصر جهانيسازي در سطح جهاني با هم تعامل داشته باشيم و منابعي را براي پيشبرد يک خطمشي توسعه معقول، کاهش فقر و برعهدهگرفتن مسائل بهداشتي و خطمشي زيستمحيطي نياز داريم.
در نتيجه ماليات توبين به دو هدف خدمت ميکند: اين ماليات، مبنايي را ايجاد ميکند که در آن ما ميتوانيم با اين مشکلات در يک سطح جهاني مبارزه کنيم و عدم تعادل و خسارت ناشي از ترافيک سرمايه آزاد را جبران کنيم؛ ترافيک سرمايه موجب خرابيهاي بسياري در جهان شده است.
حاميان ماليات توبين ميگويند از آنجا که راه گريزهاي بسياري وجود دارد که سرمايه ميتواند از طريق آنها جريان پيدا کند، اين ماليات به خوديِ خود نميتواند به دستاورد قابلتوجهي بينجامد. به نظر شما آيا اروپا به اندازه کافي بزرگ هست که بتواند در يک تلاشِ دستِ تنها اين ماليات را مرسوم کند؟
اين ماليات حتي اگر نتواند بازارهاي مالي را به صورت کاملي باثبات کند، موجب هيچ صدمهاي هم نميشود. متوقفکردن اين فعاليتهاي سوداگرانه، هيچ فاجعهاي در جهان به بار نخواهد آورد و کارايي اقتصادي جهان را دچار هيچ اختلالي نخواهد کرد. اروپا بايد نگران اين باشد که پردازش اين معاملات به خارج از اروپا منتقل نميشود. اين ماليات بايد در نتيجه معاملات انجامشده توسط شهروندان اروپايي و صرفنظر از جايي که انجام شده است، برقرار شود. بهاينمنظور، مبناي کاملا جديدي از کنترل بايد در اروپا ايجاد شود. براي من مسئله کليدي اين است که آيا اين عملي است؟ من اين را بهعنوان يک مسئله کاملا فني مورد ملاحظه قرار دادم.
آيا اين موضوعي فني است يا سياسي؟
اين مسئلهاي فني و سياسي است. آيا چارچوب قانون ميتواند چنان اعلام شود که نتوان از آن طفره رفت؟ درحالحاضر، من هنوز هم با تسعير[4] ماليات توبين، مشکلاتي دارم؛ بالاتر از همه بهعنوان مثال درمورد شرکتهاي فرعي، انتخابها و اختيارات شرکتها. باوجوداين، اين مشکلات ميتوانند حل شوند. بازيگران بازارهاي مالي در فرار از مالياتها بسيار مبتکر هستند. من اين را در زماني که در کاخ سفيد بودهام، دريافتهام. اين ماليات نبايد فقط نمادين باشد؛ من مالياتي ميخواهم که چيزي بهدست آورد.
آيا زمان يک تغيير پارادایم فرا نرسيده است؟ در 20 سال گذشته اقتصاد، سياست را از راه خارج کرده است. آيا وقت آن نرسيده که دوباره سياست بهعنوان يک ابزار خلاق اجتماعي دست بالا را بهدست آورد؟ آيا ما نياز به يک انقلاب اخلاقي نداريم؟
ارزشهاي پايدار بايد در تصميمگيريهای ما گنجانده شوند. بههرحال، برخي از تصميماتي که بهتازگی در ايالاتمتحده گرفته شده، فاقد هر دو بنيان اقتصادي و اخلاقي بوده و بالاتر از همه فاقد توجيه در ارتباط با حقوق بشر است. بهعنوان يک اقتصاددان براينباورم که نشاندن اقتصاد بر فراز سياست، اصل نيست. رويکرد اقتصادي ترجيحا بايد مبتنيبر يک پايه و اساس علمي باشد؛ چيزي که امروزه بهعنوان اقتصاد فروخته شده، درواقع يک ايدئولوژي است. توجه بيشتر به جنبههاي علمي در فرايند تصميمگيري ميتواند يک گام بزرگ روبهجلو باشد. اقتصاد بر ضرورت به اصطلاح «تبادلات» تأکيد ميکند؛ به عبارت ديگر، اقتصاد تشخيص ميدهد برخي اقدامات سياسي، از يک گروه به ضرر ساير گروهها طرفداري ميکنند. اقتصاد مخاطرات، هزينهها و مزايا را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و سپس آن را- بعد از وزنکردن اين تبادلات- براي اتخاذ تصميم درست به سياستمداران واميگذارد؛ بنابراين اقتصاد اگر معقول عمل کند، هميشه بايد تابع سياست باشد. متأسفانه ايدئولوژياي که درحالحاضر بهعنوان اقتصاد تقليل يافته است، نوعي تحليلبردن اصول اقتصادي را نمايندگي ميکند و اصرار بر آن داشته که فقط يک راهحل وجود دارد؛ راهحل نوليبراليسم.
آيا شهروندان ساده بايد درگير اين مسائل اقتصادي شوند؟
بله، درک بسياري از اين مسائل ساده است. لازم نيست کسي يک آکادميسين با درجه دکتري باشد، براي اينکه بفهمد کاهش مخارج عمومي در يک رکود اقتصادي، تقاضا را کاهش ميدهد و رکود بازار را تشديد ميکند.
آيا فرض من درباره اينکه شما ملاحظاتي درمورد جنبشهاي اجتماعي و منتقدان جهانيسازي برآمده از خيابان داريد، درست است؟
خير، منتقدان جهانيسازي وظيفه بسيار مهمي را با آوردن زمينههاي انفجاري در سطح عموم انجام ميدهند؛ زمينههايي که زندگي ميلياردها نفر از مردم در جهان را تحتتأثير قرار داده است اما به اندازه کافي مورد تعمق قرار نگرفتهاند. هرقدر از اين جنبش ضدجهانيسازي تقدير کنيم، کم است. در پايان بحثمان ميخواهم بر اعتقاد من به گفتوگوي دموکراتيک تأکيد کنم. برخي از اين زمينهها بسيار پيچيده و بغرنج بوده و بايد با آنها بهصورت علمي گلاويز شد. من نسبت به ارزشهاي اين منتقدان جهانيسازي احساس همدردي بسيار دارم و در جستوجوي يک ساختار بينالمللي دموکراتيک هستم که به مردم فقير در کشورهاي درحالتوسعه کمک کند. من براي محيطزيست نگران هستم؛ بنابراين ما صددرصد در خط همان ارزشهايمان هستيم. تجزيه و تحليل شواهد و کاربرديبودن اين رويکردها و تأمل روي اينکه آيا آنها درواقع ميتوانند عمل کنند، براي من بهعنوان يک اقتصاددان مهم است اما صرفا اين اميد که آنها عمل خواهند کرد، کافي نيست.
[1]- با توجه به تاريخ مصاحبه منظور از دهه گذشته، دهه آخر قرن بيستم است. (مترجم)
[2]- پول داغ يا Hot Money به پول سرگرداني میگويند که درپي دريافت سود کوتاهمدت بالا بهسرعت از بازاري به بازار ديگر انتقال پيدا ميکند؛ براي مثال، اين پول وارد بازار ارز و طلا شده و پس از کسب سود بالا در دوره زماني نسبتا کوتاه و افول آن بهدنبال بازار ديگري گشته و از بازار ارز و طلا خارج و وارد بازار بعدي خواهد شد. در صنعت بانکداري نيز در بسياري از مواقع، بانکها با ارائه نرخهاي بالاي سپرده يا گواهي سپرده درپي جذب اين وجوه هستند. مبالغ بالاي اين وجوه سرگردان و مقدار جذابيت بازارهاي موازي در بسياري از مواقع باعث تغيير نرخهاي بانکي ميشود. (مترجم- به نقل از http://www.bourseiness.com/financial-and-economic-dictionary/hot-money)
[3]- جيمز توبين (James Tobin) (۵ مارس ۱۹۱۸-۱۱ مارس ۲۰۰۲) اقتصاددان آمريکايي بود. او از اعضاي شوراي مشاوران اقتصادي و شوراي حکام فدرال رزرو بوده و دانشآموخته دانشگاههاي هاروارد و ييل است. او گسترشدهنده ايده اقتصاد کينزي و از حاميان مداخله دولت براي پايدارسازي و جلوگيري از رکود اقتصادي است. کارهاي دانشگاهي او پايهگذار مطالعات سرمايهگذاري، سياستهاي مالي و پولي و بازارهاي مالي بهشمار ميآيد. او همچنين يک مدل اقتصادي براي متغيرهاي رؤيتناپذير دروني معرفي کرد که به مدل توبيت مشهور است. او در سال 981۱ ميلادي برنده جايزه نوبل اقتصاد شد. خارج از دنياي دانشگاهي، توبين را همچنين براي پيشنهاد ماليات بر مبادلات ارز خارجي ميشناسند که امروز به ماليات توبين مشهور است. اين طرح براي جلوگيري از سفتهبازي در بازارهاي ارز جهاني مطرح شد که از نظر توبين، خطرناک و بدون بازده بود. (مترجم- به نقل از ويکيپديا)
[4]- تسعير ارز، مفهومي مالي و حسابداري است که به چگونگي محاسبه تغييرات نرخ ارز در فاصله زماني معاملات ارزي در يک دوره مالي مربوط ميشود؛ تغييراتي که ميتواند با کاهش يا افزايش قيمت يک ارز بر سود و زيان فعاليتهاي مالي تأثيرگذار باشد. (مترجم)