تفسیری از ریچارد جی. مورفی
برگردان از الف. هوشیار- اندیشهٔ نو
جمعه ۱۰ مهر ۱۴۰۴
سکههای باثبات در حال حاضر تهدیدی بنیادی برای ثبات مالی ما (در بریتانیا) محسوب میشوند؛ البته، البته، قبول داریم که احتمالاً ابتدا اقتصاد ایالات متحده را سقوط خواهند داد پیش از آنکه اقتصاد بریتانیا را سقوط دهند. اما به محض سقوط یک اقتصاد، اکثر اقتصادهای دیگر نیز بهدنبال آن سقوط خواهند کرد. بگذارید واضح بگوییم که سکههای باثبات چه هستند. آنها صرفاً شکلی از ارزهای دیجیتال هستند که ادعا میشود پشتوانهٔ دارایی دارند. به عبارت دیگر، وقتی شما یک سکهٔ باثبات میخرید– و در حال حاضر ۲۸۰میلیارد دلار در این چیزها سرمایهگذاری شده است– شما داراییای میخرید که ادعا میشود که پشتوانهاش اوراق قرضه دولت ایالات متحده است، اما ایمنی سکههای باثبات ناکافی است.
اما همانطور که جوزف استیگلیتز (Joseph Stiglitz)، اقتصاددان برندهٔ جایزه نوبل، اخیراً گفت، او از سکههای باثبات بسیار بسیار نگران است. و حق با اوست، زیرا با وجود آنکه مردم در مورد آنها طوری صحبت میکنند که گویی پول هستند، اما پول نیستند. این سکهها حامل هیچ ضمانتی از سوی هیچ دولتی نیستند. و بدتر از آن، تحت هیچ نظارت واقعیای قرار ندارند. خطر ساده است: وقتی سقوط کنند– و به احتمال زیاد چنین خواهد شد– بسیار محتمل است که مالیاتدهندگان مجبور شوند هزینهٔ آن را بپردازند.
استیگلیتز اخطارش را در مصاحبهای با فایننشال تایمز مطرح کرد. فردی مثل او نیز به این صدا میپیوندد، زیرا آنچه او میگوید این است که کل بازار چند میلیارد دلاری سکههای باثبات در معرض خطر شکست است و این میتواند بحران مالی آینده را ایجاد کند و من واقعاً فکر نمیکنم که او در ادعایش مبالغه میکند.
اگر سپردهگذاران، چه خرد و چه نهادی، باور داشته باشند که در حال نگهداری سپردههای ایمن هستند– و این تصوری است که به آنها داده شده– آنگاه وقتی همهچیز اشتباه پیش برود، آنها تقاضای کمک نجات (بیلاوت) از دولت خواهند کرد و دولتها، با ترس از سرایت بحران به سایر بخشها و خشم عمومی، احتمالاً در آن زمان چارهای جز مداخله نخواهند داشت.
حال، مشابهتها کجاست؟ سکهٔ باثبات (Stablecoin) خطرات بانکداری سایه (shadow banking) را، که قبل از سقوط مالی سال ۲۰۰۸ دیدیم، دوباره ایجاد میکند. آنها ادعا میکنند که اینها داراییهای کاملاً پشتیبانیشده هستند، درست مانند اوراق قرضهای که در آن زمان به بازار عرضه شدند و ادعا میکردند که چنین هستند. اما خطر این است که اوراق خزانه داری ایالات متحده، که ادعا میشود صندوقهای سکهٔ باثبات در آن سرمایهگذاری شده است، در واقع بازدهی بسیار کمی دارند و نمیتوانند پشتوانهای برای کسانی فراهم کنند که این صندوقها را ترویج میکنند. در نتیجه، آنها این شکل از پشتوانهٔ دارایی را عملاً رها خواهند کرد و در عوض به سراغ داراییهای پُرریسکتر با بازده بیشتر خواهند رفت. در آن نقطه، ایدهٔ ثبات، که در نام سکهٔ باثبات (stable coin) نهفته است، ناپدید خواهد شد و یک شوک میتواند کل سیستم را فرو بپاشد.
من از قبل از خطر بازارهای مالی ایالات متحده بهدلیل ارزشگذاری بیش از حد شرکتهای فناوری در نتیجهٔ هوش مصنوعی (AI) آگاه هستم. شاخص S&P500 بهشدت بیشارزشگذاری شده است، درست مانند شاخص Footsie100 در بریتانیا. اما سکههای باثبات این خطر را تشدید میکنند و آن را به سطح دیگری ارتقا میدهند. و این مسئله بهویژه بهدلیل مشارکت سیاسی در سکههای باثبات صدق میکند. بگذارید واضح بگوییم. دولت ایالات متحده از زمان دونالد ترامپ به بعد سرمایهگذاری سنگینی در سکههای باثبات کرده است. در واقع، در بسیاری موارد، بخش عمدهای از ثروت شخصی آنها به موفقیت بازار سکههای باثبات وابسته خواهد بود. در نتیجه، آنها احتمالاً نیاز به مقررات مؤثر را کماهمیت جلوه خواهند داد. مقررات ضعیف اکنون هم مشکلی است، اما با رابطهبازی، فساد، و فاجعهٔ ناگزیر بالقوه متعاقب آن وضع بدتر خواهد شد.
مقیاس مشکلی که با آن روبهرو هستیم بزرگ است. قبلاً اشاره کردم که اکنون ۲۸۰میلیارد دلار در بهاصطلاح سکههای باثبات نگهداری میشود. و این مبلغ کمی نیست. این مبلغی از نظر سیستمی مهم است- معادل اندازهٔ یک شکست بزرگ بانکی. و وقتی میدانیم که شکستهای بزرگ بانکی علت بحران مالی ۲۰۰۸ بودندـ بحرانی که جهان تاب تحمل دوبارهاش را نداشت- در این صورت میتوان دید که چنین وضعی میتواند بهسرعت فرو بپاشد و فشار عظیمی برای اجرای طرحهای نجات با پول مالیاتدهندگان ایجاد کند.
با این حال، سکههای باثبات کار حتی بدتری نسبت به شکست بانکها انجام میدهند. آنها در واقع خود را به دلار آمریکا پیوند میزنند، اما در عین حال دلار نیستند. پول نیستند، اما از طریق نحوهٔ انتشارشان توانایی دولت و بانکهای مرکزی در کنترل پول را ضعیف میکنند. در واقع، آنها در حال ایجاد یک ارز خصوصی موازی هستند و در نتیجه، کنترل بر خلق پول را به سفتهبازان خصوصی و الیگارشهای حوزهٔ کریپتو منتقل میکنند. این بدان معناست که دولتهای دموکراتیک ممکن است توانایی اجرای سیاستهای اقتصادی را از دست بدهند. و وقتی به این نگاه میکنیم که چه کسانی پشت این ارزها هستند، ممکن است باور کنیم که این کار عمدی است، زیرا به یاد داشته باشید که راست افراطی و برخی از علاقهمندان به کریپتو در ایالات متحده ارتباط نزدیکی با هم دارند. و راست افراطی هیچ علاقهای به قدرت داشتن دولت ایالات متحده یا دولت در هر کشور دیگری بر اقتصاد ندارد.
پس آیا خطر تکرار بحران مالی سال ۲۰۰۸ است؟ آیا میتوانیم فروپاشی مالی آن سال را داشته باشیم، زمانی که بانکداری سایه تقریباً سیستم مالی جهانی را نابود کرد؟ پاسخ البته این است که بله، ممکن است. بازیگران خصوصی، که اکنون بهدنبال بازده زیاد هستند، درست مانند سال ۲۰۰۸، زمانی که ناظران بهسوی دیگری نگاه میکردند، میتوانند از وضعیت فعلی سوءاستفاده کنند. زیرا که ناظران زیر فشار دولت ترامپ دقیقاً همان کار را خواهند کرد. وقتی حباب ترکید، دولتها در سال ۲۰۰۸ سیستم را نجات دادند. خطر این است که ممکن است اکنون همین وضع رخ دهد.
این خطر چیزی است که باید درک کنیم. امور مالی عاشق آن است که به تن ریسکهای قدیمی لباس جدید بپوشاند و آنها را نوآوری بنامد. سکههای باثبات فقط شکل دیگری از پذیرش سپرده بدون نظارتاند و در واقع نوآورانه نیستند. هیچچیز واقعاً جدیدی در مورد آنها یا در ادعای اینکه توکنهای خصوصی به ایمنی پول دارای پشتوانه دولتی هستند وجود ندارد. همهٔ سودها به سفتهبازان میرسد. ضررها بر دوش عموم ریخته خواهد شد.
سکههای باثبات فقط موضوعی فنی نیست. خطر شکستن بازارشان همچنین آنها را به مسئلهای دموکراتیک تبدیل میکند. اگر خلق پول خصوصی جایگزین اقتدار عمومی شود، پاسخگویی ناپدید میشود. خطر این سیاست اقتصادی، که میتواند در نتیجهٔ طمع الیگارشها و حامیان سیاسی آنها به جریان بیفتد، متوجه کل ایدهٔ دولت منتخب می شود. سکههای باثبات حاکمیت دموکراتیک را فرسوده میکند و کنترل را به نخبگان غیر پاسخگو میسپارد.
بنابراین، ناظران باید دست از تظاهر بردارند که سکههای با ثبات آزمایشهای بیضرری هستند. باید آنها را همان چه هستند بشناسند و این چیزی جز ریسکهای سیستمی در حال شکلگیری نیست. دولتها نباید اجازهٔ ضرب خصوصی توکنهایی را بدهند که تقلیدکنندهٔ سپردههای ایمناند. هر تکسکهٔ باثبات باید با بارزترین هشدار سلامت اقتصادی از جانب دولت همراه باشد، زیرا آنها واقعاً به آن نیاز دارند.
واقعیت این است که پول کالایی عمومی است و باید کالای عمومی باقی بماند که زیر اقتدار دموکراتیک مدیریت میشود و این نقش مهمی در دموکراسیها دارد. در اینجا بحث دربارهٔ ثبات مالی نیست، دربارهٔ قدرت سیاسی است. چه کسی خلق پول را کنترل میکند؟ دولتها یا سفتهبازان خصوصی. سکهٔ باثبات در حال حاضر قدرت را از دموکراسی بهسوی الیگارشها و ذینفوذان سیاسی هدایت کرده است.
صادق باشیم. یک سؤال اساسی پیش روی ماست. در واقع نبردی در جریان است که چه کسی اقتصادهای ما را اداره میکند و به نفع چه کسانی عمل میکند. استیگلیتز، همانطور که به فایننشال تایمز گفت، حق دارد که بسیار بسیار نگران باشد. اما شما نیازی نیست برندهٔ جایزه نوبل باشید تا چنین درکی داشته باشید. سکههای باثبات نوعی بانکداری سایه با برندی جدید است- رابطهبازی به علاوهٔ ریسک سیستمی. به عبارت دیگر، مسیری که آنها برای ما تعیین میکنند بهسوی کمکهای نجات (bailouts)، حاکمیت ازدسترفته، و دموکراسی ضعیفشده است.
اگر ما برای ثبات و دموکراسی ارزش قائلیم، دولتها باید همین حالا اقدام کنند تا آنها را متوقف کنند. بگذارید کسانی که وجوه سپردهگذاریشدهٔ در معرض خطر را به کار میگیرند تا ثروت به دست آورند هر چه میخواهند بگویند. باید مانع تکنوکراتها، الیگارشها، و کسانی شد که از ضعفهای مقررات سوءاستفاده میکنند، تا از نابودی ارزشهای بسیار در جوامع ما جلوگیری شود.