
بهزاد کریمی
پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴
اخراج افغانها از ایران یکی از تندترین امواج تکراری خود را به نمایش گذاشته است. اجرای دستورات در این زمینه در خشنترین شکل جریان دارد و هر روز اخبار تکاندهندهای در این رابطه به گوش میرسد. البته اقدامات حکومتی جمهوری اسلامی برای بیرون راندن این جمعیت پناه آورده به ایران چونان کشوری همسایه هیچ هم تازگی ندارد و جز دور دیگری از روندی مکرر نیست. آنچه اما تازگی دارد ابعاد بسیار بالای اخراجها در این دور از آنهاست. بیرحمی در اجرای فرامین آمرانه بالاییها برای بیرون کردن افغانها از ایران توسط مأمورین انتظامی و مرزبانی بیداد میکند و کمترین شفقت در رفتار آنها دیده نمیشود. این خود نشانگر بالا بودن تب افغانستیزی در جامعه است، چیزی که حکومت در تولید و گسترش آن نقش بزرگی دارد.
وضعیت اکنون بهگونهای است که حتی بسیاری از مهاجران افغان فرصت نیافته و نمییابند تا حداقل وسایل زندگی خود را که طی سالها تلاش شبانهروزی در این کشور تهیه دیدهاند با خود داشته باشند و به افغانستان ببرند. احکام اخراجها ظاهراً فقط باید شامل آنهایی باشد که اجازهٔ اقامت در ایران ندارند، اما کم هم نیست تعداد خانوادههای افغان که در پی سالها اقامت و کار در ایران مجبور به ترک خانه و کاشانهٔ خود شده و میشوند. تیغ اخراج حتی یقهٔ خانوادههایی را هم میگیرد که در آن یکی از زوجین تبعهٔ ایران است و آن دیگری هنوز نه موفق به دریافت مجوز اقامت. معنی اِعمال چنین ظلمی فقط از هم پاشاندن خانوادهها و نقض هرگونه حقوق انسانی آنها نیست، بلکه ظلم در حق کودکانی است که حاصل چنین وصلتی هستند. این موج اخراج بار مضاعفی بر آن شرمی شده است که این حکومت با چنین اَعمالی بارها بر پیشانی مردم ایران نشانده است.
این اخراجهای سازمانیافته گرچه همچون تندآبی بر بستر افغانستیزی نابکار در کشور جریان دارد، اکنون اما با برچسب خوردن اتهام «جاسوسی» به مهاجرینی از افغانستان بهنفع دشمن سرعت باز هم بیشتری به خود گرفته است. اگر در گذشته پشتوانهٔ موجهای قبلی افغانستیزی بزرگنماییهای حسابشده در مورد فقرههایی از سرقت، قاچاق، تجاوز، و قتل توسط این یا آن مهاجر افغان بود، حالا اما بهانه را «جاسوسی» برای اسرائیل قرار دادهاند! قبلاً هر کاسه و کوزه مربوط به انواع خلافهای ناقض امنیت اجتماعی در جمهوری اسلامی توسط خود شهروندان ایرانی بر سر افغانهایی میشکست که اتفاقاً بهدلیل موقعیت ناپایدارشان در ایران بهمراتب محتاطتر و بسی مقرراتیتر در قبال قانون و جامعه بودند. اکنون اما افغانستیزان حکومتی، با پهن کردن بساط «جاسوسیابی» در میان جامعهٔ مهاجر افغان، دستاویز تازهای برای تعیین تکلیف با تودهٔ بینوای مهاجر افغان دستوپا کردهاند. این شکستخوردگان رسوا، که موساد اسرائیل تا مغز و قلب حکومتشان جاسوس نشانده است، طعمهٔ خود را در آن ژندهپوش افغان میجویند تا هم خود او را بیچاره کنند و هم بهبهانهٔ افغان بودن فلان «جاسوس» مکشوف، به افغانستیزی و اخراج افغانها وجههٔ «ملی» بدهند.
البته در این تردیدی نیست که ورود انبوه افغانها به ایران طی چند سال گذشته فشار بهیکبارهای بر کشور وارد کرده و پاره عوارضی هم داشته و دارد که نمیتوان بر آنها چشم پوشید. اما همانگونه که طی چند دههٔ گذشته آمدن مهاجرین ثابت و فصلی افغانها به ایران همچون تزریق نیروی کار به گردونهٔ اقتصادی کشور بوده و در گردش چرخ آن نقش داشتهاند، اکنون هم که یا بهدلیل سرکوب طالبانی یا فرار از تنگدستی و فقر در افغانستان به ایران پناه آوردهاند، میتوانند طی برنامهای سنجیده جذب اقتصاد و جامعهٔ ما بشوند. مشکل اصلی نه سیل مهاجرت افغانها به کشور همسایهشان ایران، بلکه ناکارآمدی جمهوری اسلامی در جذب سازمانیافتهی آنهاست. نیروی کار ثروت افزاست و نه که باری بر دوش تولید ملی، هرگاه که تدبیر و کاردانی در کار باشد، که در جمهوری اسلامی کیمیاست. بهعلاوه، هر کشور مهاجرپذیر از این حق بینالمللی برخوردار است که مطابق کنوانسیونهای مربوط به مهاجرپذیری از سازمان ملل متحد درخواست کمک کند. بنابراین، موج راه افتادهٔ اخراج افغانها هیچگونه توجیه قانونی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی ندارد. این بیشتر سرریز ناکارآمدیهای جمهوری اسلامی در ادارهٔ کشور و امکانات پدیدآمده برای آن است.
یعنی اگر در واقعیت درست بنگریم، رابطهٔ جمهوری اسلامی با افغانها چنین است: از میان فقرزدههای آنان لشکر «فاطمیون» راه بیندازد و گوشت دم توپ برای حفظ «هلال شیعی» در شامات تهیە کند یا تعدادی از آنها را در جهت مقاصد سرکوبگرانهٔ خود به نام بسیج سازمان دهد. اما از طرف دیگر، راهاندازی یکی از خشنترین و گستردهترین اخراجهای چندصدهزاری علیه تودهٔ مهاجر افغان. در این راه نیز روا داشتن هر نوع اجحاف و ظلم. و شرمآور اینکه اینها را هم به نام و خواست مردم پیش میبرد. هم از این رو، همان اندازه که افغانستیزی مایهٔ ننگ برای ایران است، مقابله با آن نیز وظیفهٔ ملی و انسانی هر ایرانی است. اخراج افغانها از ایران، آن هم به شکل فلهای، جنایت است! باید علیه این جنایت برخاست. و اگرچه در جامعهٔ ما نیروی فریبخوردهٔ ضدّافغان دیده میشود، اما در سالهای اخیر خرد و شعور متعالی افغاندوستی و دفاع از حقوق پناهندگی آنها در سطح جامعه بسیار چشمگیر است. و این خود نشانهٔ بلوغ دمکراتیک در جامعه و وجود نیروی چالش با خارجیستیزی است که وجهی از آزادی و دمکراسی بهشمار میآید.
بدانیم که تاریخ در مورد برخورد ستمگرانهٔ جمهوری اسلامی با افغانهای مهاجر به ایران که در حال حاضر ستمگرانهتر از هر وقت دیگر جریان دارد قضاوت تندی خواهد کرد. این داوری اما فقط هم یقهٔ آمران و عاملان قدرت حاکم را نخواهد گرفت، بلکه متوجه آن بخش از ملت هم خواهد شد که حامی این تبهکاری دولت شدند. روشنگری در این زمینه و راهاندازی جنبش مدنی در مقابله با این سیاست حکومتی، و بیداری مردمان فریب خورده در این رابطه، وظیفهای تأخیرناپذیر است.
نقل از به پیش (تأکیدها از اندیشهٔ نو است)