
نویسندگان: نائومی کلاین و آسترا تیلور، در گاردین
مترجم: مینا آگاه – برای اندیشهٔ نو
ایدئولوژی حاکم بر راست افراطی به مکتبِ وحشتبارِ بقا و برتریطلبی تبدیل شده است. وظیفهٔ ما این است که جنبشی چنان قدرتمند بسازیم که بتواند آنها را متوقف کند.
باورکردنی نیست که بخت تا چه حد یار جنبش حامی دولتشهرهای شرکتی۱ شده است. سالهاست که این جریان ایدهٔ افراطیاش را پیش میبرد: ثروتمندان گریزان از مالیات باید دست به کار شوند و فئودالیتههای فناوری پیشرفتهشان را چه در قالب کشورهای تازهتأسیس روی جزایر مصنوعی در آبهای آزاد («حکومتهای دریایی»۲) یا در شهرهای بهاصطلاح آزاد تجاری مانند «پروسپرا»۳ بسازند.
با وجود پشتیبانی سرمایهگذاران بزرگ و نامدارانی مانند پیتر تیل و مارک آندریسن، رؤیاهای افراطی لیبرتاریانی آنها همواره با مشکل مواجه شده است. در نهایت، مشخص شده است که بیشتر ثروتمندان دارای احترام واقعاً نمیخواهند روی سکوهای نفتی شناور زندگی کنند، حتی اگر این بهمعنای پرداخت مالیات کمتر باشد. در حالی که «پروسپرا» شاید برای تعطیلات و بهبود وضع جسمی مکان جالبی باشد، موقعیت فراملی آن در حال حاضر در دادگاه به چالش کشیده شده است. اما اکنون این شبکهٔ شرکتهای جداییطلب که در حاشیه قرار داشت ناگهان به مراکز اصلی قدرت در جهان دسترسی پیدا کرده است.
نخستین نشانهٔ تغییر اوضاع در سال ۲۰۲۳ پدیدار شد، زمانی که دونالد ترامپ- که سرگرم تبلیغات انتخاباتی بود- ناگهان وعده داد که مسابقهای برگزار میکند که منجر به ایجاد ۱۰ «آزادشهر»۴ به شیوهٔ جدید در اراضی فدرال شود. این ایدهٔ آزمایشی در آن زمان تقریباً نادیده گرفته شد و در میان سیل روزانهٔ ادعاهای جنجالی گم شد. اما از زمان روی کار آمدن دولت جدید، مدعیان راهاندازی شهرک سخت در حال لابیگری هستند تا وعدهٔ ترامپ را به واقعیت تبدیل کنند.
تری گاف، رئیس دفتر پروسپرا، اخیراً پس از سفری به کنگرهٔ آمریکا با هیجان گفت: «فضا در واشنگتن دیسی کاملاً فعال و پرانرژی است». او مدعی است که قانونگذاری برای هموار کردن راه تأسیس مجموعهای از دولتشهرهای شرکتی تا پایان سال به سرانجام خواهد رسید.
افرادی مانند گاف، تیل، و سرمایهگذار و نویسنده بالاجی سرینیواسان۵، الهامگرفته از خوانشی تغییر شکل یافته از اندیشههای فیلسوف سیاسی آلبرت هیرشمن۶، مفهومی را تبلیغ میکنند به نام «خروج». بر اساس این اصل، کسانی که توانایی مالی دارند حق دارند از تعهدات شهروندی، بهویژه مالیات دادن و مقررات مزاحم، شانه خالی کنند. آنها با بازآفرینی و بازنامگذاری جاهطلبیها و امتیازات امپراتوریهای گذشته رؤیای تکهتکه کردن دولتها و تقسیم دنیا به دژهای فراسرمایهداریِ بدون دموکراسی را در سر دارند، مکانهایی که اختیار کامل آنها در دست ثروتمندان افراطی با پشتیبانی مزدوران خصوصی، خدماترسانی رباتهای هوش مصنوعی، و تأمین مالی از طریق رمزارزها است.
ممکن است چنین به نظر برسد که برای ترامپ، که با شعار «اول آمریکا» و پرچمافرازی ملیگرایانه به قدرت رسید، حمایت از چشماندازی شامل قلمروهای مستقل تحت حاکمیت میلیاردرهای شاهگونه امری متناقض باشد. بسیاری نیز به مشاجرات پررنگ و پرتنش میان استیو بنن، بلندگوی جریان مَگا۷ و ملیگرای پوپولیست مشهور، با میلیاردرهای متحد ترامپ پرداختهاند، یعنی کسانی که بنن از آنها بهعنوان «فئودالیستهای فناورانه» یاد کرده است؛ کسانی که «اصلاً برای انسان پشیزی ارزش قائل نیستند» چه برسد به دولت-ملتها. البته در ائتلاف ناموزون و سرهمبندیشدهٔ ترامپ تضادهایی وجود دارد که تازهترین آنها بر سر تعرفهها (عوارض گمرکی) به اوج رسیده است. با این حال، ممکن است چشماندازهای زیربنایی این گروهها به آن اندازه که در ابتدا به نظر میرسد ناسازگار نباشد.
گروه طرفدار «کشورهای استارتاپی» آشکارا آیندهای را پیشبینی میکند که در آن شوک، کمبود، و فروپاشی غالب است. قلمروهای خصوصی فناورانهٔ آنها اساساً مانند پناهگاه نجات مستحکم طراحی شده است تا اقلیتی گزیده بتوانند از هرگونه تجمل و فرصت بهینهسازی انسانی بهرهمند شوند و برای خود و فرزندانشان در آیندهای بهطور فزاینده بیرحم برتری ایجاد کنند. بهصراحت میتوان گفت که قدرتمندترین افراد جهان در حال آماده شدن برای پایان جهاناند، پایانی که خودشان با شتاب جنونآمیزی در حال تسریع رسیدن به آناند.
این تصویر چندان دور از دیدگاه رایج در مورد کشورهایی نیست که به دور خود دژی کشیدهاند؛ دیدگاهی که راستگرایان افراطی را در سطح جهان، از ایتالیا تا اسرائیل و از استرالیا تا آمریکا، در بر گرفته است. جنبشهای آشکارا برتریطلب در این کشورها، در زمان خطر بیوقفه، دولتهای نسبتاً ثروتمندشان را بهعنوان پناهگاههای مسلح معرفی میکنند. این پناهگاههای بیرحم مصمم به اخراج و زندانیسازی انسانهای «ناخواسته»اند (حتی اگر این بهمعنای حبس نامحدود در مستعمرههای فراملی مانند جزیره مانوس یا خلیج گوانتانامو باشد). آنها در ادعای خشونتبار مالکیت زمین و منابع (آب، انرژی، مواد معدنی حیاتی)، که برای بقا در برابر شوکهای آینده ضروری است، به همان اندازه بیملاحظهاند.
اگرچه این جریان بر گرایشهای دیرپای راستگرایانه بنا شده است، اما تا کنون هرگز با چنین جریانِ آخرالزمانیِ قدرتمندی در درون دولت مواجه نبودهایم.
جالب آنکه در زمانی که نخبگان سکولار «سیلیکون ولی» ناگهان به عیسی مسیح روی آوردهاند، هر دو چشمانداز یادشده- دولتشهرهای شرکتی اولویتدار و کشورهای پُرمصرف که دژی دور خود کشیدهاند- شباهت زیادی با تفسیر بنیادگرایانهٔ مسیحی از «عروج» در کتاب مقدس دارند، زمانی که مؤمنان به شهر طلایی در بهشت برده میشوند، در حالی که محکومان به حال خود رها میشوند تا در زمین، آخرالزمانی خونبار را تحمل کنند.
اگر قرار است با لحظهٔ حساس تاریخی خود روبهرو شویم، باید این واقعیت را بپذیریم که با دشمنانی طرفیم که پیشتر مانندشان را ندیدهایم. ما با فاشیسمِ آخرالزمانی روبهرو هستیم.
اومبرتو اکو، رماننویس و فیلسوف، در مقالهای مشهور که در آن به دوران کودکیاش در حکومت موسولینی [در ایتالیا] بازمیگردد، اشاره می کند: فاشیسم معمولاً دچار «عقده آرماگدون» است- یعنی شیفتگی به نابودی دشمنان در نبرد نهایی و عظیم. فاشیسم اروپایی دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ نیز افق مشخصی داشت: چشماندازی برای عصر طلایی آینده برای گروه خودی بهشکل صلحآمیز و روستایی پاکشده پس از حمام خون.
در دورهای که خطرات وجودی واقعی بر زندگی ما سایه افکنده است- از فروپاشی اقلیمی گرفته تا جنگ هستهیی، نابرابریِ سرسامآور، و هوش مصنوعی بیضابطه- جنبشهای راست افراطی معاصر، که از نظر مالی و ایدئولوژیکی برای تعمیق این تهدیدها سرمایهگذاری کردهاند، فاقد هرگونه چشمانداز معتبر برای آیندهای امیدبخشاند. آنها به رأیدهندگان فقط بازسازی گذشتهای از دست رفته را، همراه با لذتهای سادیستی تسلط بر گروه فزایندهای از انسانهای سلبهویتشده، پیشنهاد میکنند.
و اینگونه است که دولت ترامپ با تعهدی تمامعیار جریان پیوستهای از هر دو تبلیغات واقعی و تولید هوش مصنوعی را منتشر میکند که فقط برای اهدافی پورنوگرافیمانند طراحی شده است؛ تصاویری از مهاجران اخراجی در زنجیر که سوار هواپیماها میشوند، همراه با صدای زنجیرها و قفل شدن دستبندها، که حساب رسمی کاخ سفید در شبکهٔ اجتماعی ایکس آن را با برچسب « آاسامآر»۸ منتشر کرده است که اشارهای است به نوعی صدای آرامبخش برای سیستم عصبی. در همان حساب کاربری، خبر بازداشت «محمود خلیل»، فعال کارزار اعتراضی طرفدار فلسطین در دانشگاه کلمبیا و دارای اقامت دائم در آمریکا، را با عبارت تمسخرآمیز: «شالوم، محمود» منتشر شد. نمونههای بیشمار دیگری از عکسبرداریهای شیک تبلیغاتی بهسبک سادیسمی را میتوان دید، از عکس کریستی نوم، وزیر امنیت داخلی آمریکا، سوار بر اسب در مرز مکزیک، جلوی سلولهای شلوغ زندان در السالوادور، یا در حالی که با مسلسل در آریزونا مهاجران را دستگیر میکند.
ایدئولوژی حاکم بر جناح راست افراطی در عصر فاجعههای فزایندهٔ ما به بقاگراییِ هیولاگونه و برتریطلبانهای تبدیل شده است.
بله، این جهانبینی در پلیدی خودش وحشتآور است. اما در عین حال، بسترهای قدرتمندی برای مقاومت نیز ایجاد میکند. شرط بستن علیه آینده در این مقیاس- تکیه بر دژهای شخصی- در بنیادیترین سطح، خیانت به وظایفی است که ما در قبال یکدیگر، در قبال کودکانی که دوستشان داریم، و در قبال هر شکل دیگری از زندگی داریم و با آن در این سیاره زندگی مشترک داریم. این نظامی اعتقادی است که نسلکُش در جوهرهاش است و به شگفتی و زیبایی این جهان خیانت میکند. ما باور داریم که هرچه افراد بیشتری به میزان تسلیم شدن جناح راست به «عقدهٔ آخرالزمان» پی ببرند، آمادگی بیشتری برای مبارزه خواهند داشت، زیرا که درمییابند که اکنون همهچیز در خطر است.
رقیبان ما کاملاً آگاهاند که ما وارد عصر اضطرار شدهایم، اما در پاسخ، به توهماتی مرگبار و در عین حال خودمحورانه پناه بردهاند. به خیالبافیهای آپارتایدگونه دربارهٔ امنیت در دژهای سنگی دل بستهاند و تصمیم گرفتهاند زمین را به آتش بکشند. وظیفهٔ ما این است که جنبشی گسترده و عمیق بسازیم؛ جنبشی که به همان اندازه که سیاسی است، معنوی هم باشد، و آنقدر نیرومند باشد که این خائنانِ از بند رسته را متوقف کند؛ جنبشی که ریشه در تعهدی استوار به یکدیگر، با وجود همه تفاوتها و شکافهایمان، و به این سیارهٔ شگفتانگیز و یگانه داشته باشد.
زمانی نهچندان دور، بنیادگرایان مذهبی بودند که نشانههای آخرالزمان را با شادی و اشتیاق بهعنوان مقدمهای برای عروجِ مورد انتظار جشن میگرفتند. اما اکنون، ترامپ پُستهای کلیدی را به افرادی واگذار کرده است که به این ارتدکسی آتشین باور دارند، از جمله چند صهیونیست مسیحی که استفادهٔ اسرائیل از خشونت ویرانگر برای گسترش قلمرویش را نه جنایتی غیرقانونی، بلکه شاهدی مبارک میدانند بر اینکه سرزمین مقدس در حال نزدیک شدن به شرایطی است که در آن مسیح باز خواهد گشت و مؤمنان پادشاهی آسمانی خود را دریافت خواهند کرد.
مایک هاکبی، سفیر تازه برگماردهٔ ترامپ در اسرائیل، روابط نزدیکی با صهیونیسم مسیحی دارد، همانگونه که پیت هگست، وزیر دفاع ترامپ. نوم و راسل وُت، معمار پروژهٔ ۲۰۲۵ که اکنون دفتر مدیریت و بودجه را هدایت میکند، هر دو از مدافعان سرسخت ناسیونالیسم مسیحیاند. حتی پیتر تیل که همجنسگراست و به سبک زندگی پُرزرقوبرقش معروف است اخیراً شنیده شده که دربارهٔ ظهور ضدّمسیح صحبت میکند (خبر بد: او فکر میکند که این شخص گرتا تونبرگ است).
اما برای فاشیستِ آخرالزمانی بودن لازم نیست که به انجیل اعتقاد داشته باشید، یا حتی مذهبی باشید. امروزه بسیاری از افراد قدرتمندِ سکولار نیز چشماندازی از آینده را پذیرفتهاند که تقریباً با همان سناریو همراه است: جهانی که زیر بار خود فرومیپاشد و عدهٔ معدودی «برگزیده»، در انواعی از کشتیهای نجات و دژها و «آزادشهرها»یی با دروازههای بسته، جان به در میبرند و شکوفا میشوند.
سارا تی رابرتز و مل هوگان، پژوهشگران ارتباطات، در مقالهای در سال ۲۰۱۹ با عنوان «جا مانده: آیندهپرستان، آماده شدن، و رها کردن زمین»۹ اشتیاق برای «رها شدن» سکولار را اینگونه توصیف کردند: «بر اساس تصورات شتابگرایانه۱۰، آینده بهمعنای کاهش آسیب، محدودیتها، یا بازسازی نیست، بلکه سیاستی است که به سمت پایان بازی پیش میرود.»
ایلان ماسک، که در کنار پیتر تیل در پیپال ثروتش را بهشکل چشمگیری افزایش داد، تجسم این اخلاقگرایی خودویرانگر است. او به شگفتیهای آسمان شب نگاه میکند و ظاهراً تنها چیزی که میبیند فرصتی است برای پُر کردن این ناشناختهٔ تاریک با زبالههای فضایی خودش است. با اینکه او شهرتش را با هشدار دربارهٔ خطرات بحران آبوهوا و هوش مصنوعی تقویت کرده است، امروزه خودش و بهاصطلاح «دپارتمان کارایی دولت» (داج) زیر فرمانش روزشان را صرف تشدید همان خطرات (و بسیاری دیگر) میکنند- نهفقط با حذف مقررات زیستمحیطی، بلکه با نابود کردن کامل نهادهای نظارتی- با این هدف آشکار که کارمندان دولت را با چتباتها جایگزین کنند.
چه کسی به دولت-ملت کارآمد نیاز دارد وقتی که فضای بیرون از زمین، طبق گزارشها، تنها وسواس روزانهٔ ماسک است؟ برای ماسک مریخ تبدیل به کشتی نجات سکولاری شده است که ادعا میکند کلید بقای تمدن بشری است، شاید از طریق آپلود کردن هوشیاری انسانها به هوش مصنوعی عمومی.
کیم استنلی رابینسون، نویسندهٔ سهگانهٔ علمیتخیلی مریخ که ظاهراً تا حدی الهامبخش ماسک بوده است، صریحاً دربارهٔ خطرات خیالپردازیهای میلیاردرها برای مستعمرهسازی مریخ هشدار میدهد: «این توهّم که میتوانیم زمین را نابود کنیم و همچنان سالم بمانیم خطری اخلاقی است. دروغی بزرگ است.»
درست مانند مذهبیهای آخرالزمانی که مشتاق فرار از قلمرو مادّیاند، انگیزهٔ ماسک برای «چندسیارهای شدن جامعهٔ بشری» ناشی از ناتوانی او در درک شکوه چندگانۀ تنها خانهٔ ما- زمین- است. او که ظاهراً به ثروت عظیم اطرافش – یا به تضمین اینکه زمین بتواند میزبان تنوع زیستی باشد- هیچ علاقهای ندارد، ثروت کلانش را صرف ساختن آیندهای میکند که در آن عدهٔ معدودی از انسانها و رباتها بهزحمت روی دو کرهٔ بیثمر (زمین بهشدت تخریبشده و مریخ زمینسازیشده) زنده بمانند. در واقع، ماسک و سایر میلیاردرهای فناوری که خود را صاحب قدرت خدایی میدانند، در تحریف عجیبی از داستان عهد عتیق، به ساخت کشتیهای نجات بسنده نمیکنند. به نظر میرسد تمام تلاششان را میکنند تا طوفان را هم خودشان ایجاد کنند. رهبران دستراستی امروز و متحدان ثروتمندشان نهتنها از فجایع بهسبک «دکترین شوک» و «سرمایهداری فاجعه» سوءاستفاده میکنند، بلکه همزمان این فجایع را تحریک و برایشان برنامهریزی هم میکنند.
اما پایگاه مردمی جنبش «مَگا» چه میشود؟ همهٔ آنها آنقدر معتقد نیستند که به رستاخیز باور داشته باشند و قطعاً پول کافی برای خریدن جایگاهی در یک آزادشهر- چه برسد به یک فضاپیما- ندارند. نگران نباشید. فاشیسم آخرالزمانی وعدهٔ کشتیها و پناهگاههای مقرونبهصرفهتری میدهد که برای سربازان ردهپایین کاملاً در دسترس باشند.
اگر به پادکست روزانهٔ استیو بنن گوش بدهید که خود را رسانهٔ برتر جنبش مَگا میخواند، با یک پیام واحد بمباران خواهید شد: جهان به جهنم تبدیل شده است، کافران در حال شکستن سدها هستند، و نبرد نهایی در راه است. آماده باشید. پیام «آمادهباش» بهویژه زمانی پُررنگ میشود که بنن شروع به تبلیغ محصولات حامیان مالیاش میکند: «طلای بِرچ» بخرید، چون اقتصاد آمریکا که بدهیهای کلان دارد سقوط خواهد کرد و به بانکها نمیشود اعتماد کرد. غذاهای آماده «مای پاتریوت ساپلای» ذخیره کنید. مهارتهای تیراندازیتان را با سیستم لیزرِ قابل استفاده در خانه تقویت کنید.
او به شنوندگانش یادآوری میکند که «آخرین کاری که باید بکنید این است که در زمان فاجعه به دولت متکی باشید» (ولی نمیگوید: مخصوصاً حالا که پسران داج دارند دولت را تکهتکه میفروشند).
فاشیسم پایانزمانی سرنوشتباوری اهریمنی و کارناوالی و ملجأ نهایی آنانی است که جشن گرفتن نابودی را سادهتر از تاب آوردن جهانی بدون سلطهگری میدانند.
بنن فقط به مخاطبانش توصیه نمیکند که پناهگاههای شخصی بسازند. او همچنین تصویری از آمریکا بهعنوان دژی عظیم ارائه میدهد، دژی که در آن مأموران آیس۱۱ (ادارهٔ مهاجرت و گمرک) در خیابانها، محلهای کار، و دانشگاهها پرسه میزنند و هر کسی را که دشمن سیاستها و منافع آمریکا تلقی شود ناپدید میکنند. این ایدهٔ «کشورِ دژبندیشده» در قلب برنامهٔ مَگا و فاشیسم آخرالزمانی جای دارد. در این منطق، اولین وظیفه تحکیم مرزهای ملی و حذف تمام دشمنان خارجی و داخلی است.
این کار زشت اکنون در جریان است: دولت ترامپ با حمایت دیوان عالی کشور از قانون دشمنان خارجی برای تبعید کردن صدها مهاجر ونزوئلایی به زندان عظیم سکت۱۲ در السالوادور استفاده کرده است، زندانی که به بدنامی شهرت یافته است. در این زندان، سر زندانیان را میتراشند و گاهی تا صد نفر در یک سلول روی تختهای ساده انباشته میشوند. این زندان تحت «حالت ویژه» اداره میشود، مفهومی که آزادیهای مدنی را نابود میکند و سه سال پیش نایب بکله، رئیسجمهور مسیحی-صهیونیست و طرفدار ارزهای دیجیتال السالوادور، اعلام کرد.
بکله پیشنهاد داده است که همین سیستم «خدمات در ازای پرداخت» را برای شهروندان آمریکایی ارائه دهد که دولت ترامپ مایل است به سیاهچالهٔ قضایی پرتاب کند. وقتی از ترامپ در مورد این پیشنهاد پرسیده شد، گفت: «این را دوست دارم.» جای تعجب نیست: سکت نتیجهٔ بیمارگونه اما منطقیِ فانتزی آزادشهر است، جایی که همهچیز را میشود خرید و فروش کرد و فرایندهای قانونی معنایی ندارد. باید انتظار سادیسم بسیار بیشتری را داشته باشیم. تاد لیونز، مدیر موقت آیس، در اظهارنظری صریح و هولناک در نمایشگاه امنیت مرزی ۲۰۲۵ گفت که میخواهد رویکردی «مشابه آمازون پرایم»، اما با انسانهای تبعیدشده، داشته باشد!
اگر کنترل مرزهای ملتِ دژبندیشده۱۳ اولین وظیفهٔ فاشیسم آخرالزمانی باشد، دومین وظیفهاش که به همان اندازه مهم است عبارت از آن است که دولت آمریکا باید هر منبعی را که شهروندان مورد حمایتش برای گذر از روزهای سخت پیش رو نیاز دارند مصادره کند. شاید این منبع کانال پاناما باشد. یا مسیرهای دریایی در حال ذوب شدن گرینلند. یا مواد معدنی حیاتی اوکراین. یا آب شیرین کانادا. باید این اقدامات را نه بهعنوان امپریالیسم قدیمی، بلکه بهعنوان آمادهباشی در ابعاد ملی و دولتی در نظر بگیریم. دیگر از آن بهانههای استعماری قدیمی مثل گسترش دموکراسی یا کلام خدا خبری نیست؛ وقتی ترامپ با چشمانی طمعکار به جهان مینگرد، در واقع در حال جمعآوری کردن منابع برای فروپاشی تمدن است.
این ذهنیت دژبندیشده۱۴ به توضیح گشتوگذارهای بحثبرانگیز جی دی ونس به حوزهٔ الهیات کاتولیک نیز کمک میکند. این معاون رئیسجمهور- که بخش قابلتوجهی از حرفهٔ سیاسیاش را مدیون سخاوت تیِل، آمادهکنندهٔ برتر، است- به فاکس نیوز توضیح داد که بر اساس مفهوم مسیحی قرون وسطایی «نظم عشق» (که هم «نظم عشق» و هم «نظم نیکوکاری» ترجمه شده است)، ما به کسانی که خارج از دژ هستند بدهکار نیستیم: «شما خانوادهتان را دوست دارید، سپس همسایهتان را دوست دارید، و سپس جامعهتان را دوست دارید، و سپس هموطنانتان را در کشورتان دوست دارید. و بعد از آن، میتوانید روی بقیهٔ جهان تمرکز و اولویتبندی کنید.» (یا نکنید، همانطور که سیاست خارجی دولت ترامپ نشان می دهد.) بهعبارت دیگر، ما به هیچکس خارج از دژ خودمان بدهکار نیستیم.
اگرچه این تفکر بر گرایشهای دیرینهٔ جناح راست بنا شده است، توجیه حذفهای نفرتانگیز در زیر پرچم ملیگرایی قومی چیز جدیدی نیست. ما قبلاً با چنین جریان آخرالزمانی قدرتمندی در دولت روبهرو نبودهایم. غرور «پایان تاریخ» دوران پس از جنگ سرد بهسرعت در حال جایگزین شدن با این اعتقاد است که ما در واقع در پایان زمان هستیم. اگرچه «داج» ممکن است خود را در پرچم «کارایی» اقتصادی بپیچد و زیردستان ماسک ممکن است خاطرات «پسران شیکاگو» جوان و آموزشدیده در آمریکا را زنده کنند که شوک درمانی اقتصادی را برای رژیم دیکتاتوری آگوستو پینوشه طراحی کردند، این صرفاً ازدواج قدیمی نولیبرالیسم و نومحافظهکاری نیست. این ترکیبی جدید و هزارهگرای پولپرستی است که میگوید ما باید بوروکراسی را در هم بشکنیم و انسانها را با چتباتها جایگزین کنیم تا «اتلاف، تقلب، و سوءاستفاده» را کاهش دهیم- و همچنین، به این دلیل که بوروکراسی جایی است که شیاطین مقاومتکننده در برابر ترامپ پنهان شدهاند. اینجاست که برادران فناوری با «برادران الهیاتی»۱۵ در هم میآمیزند، گروهی واقعی از برتریطلبان مسیحیِ فوقالعاده پدرسالار با ارتباطاتی با هگست و دیگران در دولت ترامپ.
همانطور که فاشیسم همیشه عمل میکند، مجموعهٔ آرماگدون امروزی از خطوط طبقاتی عبور میکند و میلیاردرها را به پایگاه مَگا پیوند میدهد. بهلطف دههها تنش اقتصادی عمیق، در کنار پیامرسانی بیوقفه و ماهرانهای که کارگران را در مقابل یکدیگر قرار میدهد، بسیاری از مردم بهطور قابلدرکی احساس میکنند که قادر به محافظت از خودشان در برابر فروپاشی اطرافشان نیستند (مهم نیست چند ماه وعدههای غذایی آماده میخرند). اما چارههای عاطفی در دسترس است: میتوانید پایان سیاستهای حمایتی از اقلیتها و برنامههای تنوع و فراگیری را تشویق کنید، اخراج جمعی را تمجید کنید، و از ارائه ندادن مراقبتهای تأییدکنندهٔ جنسیت به افراد ترنس لذت ببرید. مربیان و کارکنان بهداشتی را که فکر میکنند بهتر از شما میدانند شرور جلوه دهید و خواهان زوال مقررات اقتصادی و زیستمحیطی شوید که راهی برای «مالکیت لیبرالها» است. فاشیسم آخرالزمانی جبرگرایی تاریک و جشنگونه، نوعی سرخوشی بیمارگونه از تصور پایان و تخریب است. آخرین پناهگاه برای کسانی است که جشن گرفتن پس از تخریب را آسانتر از تصور زندگی بدون برتری مییابند.
همچنین، مارپیچ نزولی خودتقویتکنندهای است: حملات خشمگین ترامپ به هر ساختاری که برای محافظت از مردم در برابر بیماریها، غذاهای خطرناک، و بلاهای طبیعی طراحی شده است- حتی برای اطلاعرسانی به مردم در مورد نزدیک شدن این بلاها- استدلال برای آمادهباش را هم در سطوح بالا و هم در سطوح پایین تقویت میکند، در حالی که فرصتهای بیشمار جدیدی برای خصوصیسازی و سودجویی الیگارشهایی ایجاد میکند که این تخریب سریع دولت اجتماعی و نظارتی را پیش میبرند.
در آغاز دورهٔ اول ریاستجمهوری ترامپ، مجلهٔ نیویورکر پدیدهای را بررسی کرد که آن را «آمادهسازی اَبَرثروتمندان برای روز قیامت» توصیف میکرد. در آن زمان، مشخص بود که در سیلیکون وَلی و وال استریت بقاگرایان جدیتر و ردهبالا با خریدن جا در پناهگاههای زیرزمینی سفارشی و ساخت خانههای فرار در مناطق مرتفع مانند هاوایی (جایی که مارک زاکربرگ پناهگاه زیرزمینی پنجهزار فوتمربعیاش را یک «پناهگاه کوچک» کوچک جلوه داده است) و نیوزیلند (جایی که تیِل نزدیک به پانصد هکتار زمین خرید، اما طرحش برای ساختن یک مجموعهٔ لوکس بقاگرایی در سال ۲۰۲۲ را مقامات محلی بهدلیل زشتی رد کردند) در برابر اختلالات آبوهوایی و فروپاشی اجتماعی خود را حفظ میکردند.
این هزارهگرایی۱۶ با مجموعهای از مُدهای فکری دیگر سیلیکون وَلی گره خورده است. همگی آنها بر مبنای اعتقادی مبتنی بر پایان زمان است که سیارهٔ ما بهسمت فاجعه پیش میرود و زمان آن رسیده است که در مورد اینکه کدام بخش از جامعهٔ بشری میتواند نجات یابد انتخابهای سختی بکنیم.
فراانسانگرایی۱۷ یکی از این ایدئولوژیها است که همهچیز را از «بهبودهای» جزئی انسان-ماشین تا تلاش برای بارگذاری هوش انسانی در یک هوش عمومی مصنوعی توهّمی در بر میگیرد. همچنین، دو جنبش ایثار مؤثر۱۸ و بلندمدتگرایی۱۹ وجود دارد که هر دو رویکردهای بازتوزیعی برای کمک به نیازمندان در اینجا و اکنون را بهنفع رویکرد هزینه-فایده برای انجام بیشترین خیر در بلندمدت نادیده میگیرند.
این ایدهها اگرچه در نگاه اول ممکن است بیخطر به نظر برسند، اما مملو از تعصبهای خطرناک نژادی، تواناییگرایانه، و جنسیتی دربارهٔ این هستند که کدام بخش از جامعهٔ بشری ارزش ارتقا و نجات دادن دارد و کدام بخش میتواند برای خیر فرضی برای کل جامعهٔ بشری قربانی شود. اینها همگی فاقد علاقهٔ آشکار به پرداختن فوری به عوامل اصلی فروپاشیاند- هدفی مسئولانه و منطقی که گروه رو به رشدی از افراد اکنون فعالانه از آن دوری میکنند.
آندرسن، که از مراجعان ثابت مار-آ-لاگو است، و دیگران «شتابگرایی مؤثر»۲۰ یا «پیشبرد آگاهانهٔ توسعهٔ فناوری» بدون موانع را بهجای نوعدوستی مؤثر پذیرفتهاند. در همین حال، فلسفههای تاریکتر نیز مخاطبان گستردهتری پیدا میکنند، مانند اظهارات «نواستبدادی» و طرفدار سلطنت کورتیس یاروینِ برنامهنویس (یکی دیگر از مراجع فکری تیِل)، یا وسواس جنبش «طرفدار زاد و ولد» برای افزایش چشمگیر تعداد نوزادان «غربی» (که وسواس ماسک هم هست)، و همچنین بینش بالاجی سرینیواسان۲۱، متخصص خروج۲۲، «صهیونیست فناوری» در سانفرانسیسکو که در آن وفاداران شرکتی و پلیس برای پاکسازی سیاسی شهر از لیبرالها متحد میشوند تا راه را برای دولت آپارتاید شبکهییشان هموار کنند.
همانطور که تیمنیت گبرو و امیل ای تورس، محققان هوش مصنوعی، نوشتهاند، اگرچه روشها ممکن است جدید باشد، این «مجموعه» مُدهای ایدئولوژیک «نوادگان مستقیم موج اول اصلاح نژاد» است که در آن نیز زیرمجموعهٔ کوچکی از جامعهٔ بشری در مورد اینکه کدام بخش از کل ارزش ادامهٔ حیات دارد و کدام بخش باید حذف، پاکسازی، یا پایان داده شود، تصمیمگیری میکردند. تا همین اواخر تعداد کمی به آن توجه میکردند. درست مانند پروسپرا (Próspera)، جایی که اعضا میتوانند با ادغامهای انسان-ماشین مانند کاشتن کلیدهای تسلا در دستانشان آزمایش کنند، این مُدهای فکری به نظر میرسید که علاقهمندیهای حاشیهیی و غیرجدی چند نفر از آماتورهای منطقهٔ خلیج [سان فرانسیسکو] است که پول و بیاحتیاطی زیادی برای هدر دادن دارند. اما دیگر اینطور نیست.
سه تحول مادّی اخیر جذابیت آخرالزمانی فاشیسم پایان زمان را تسریع کرده است. اولی بحران آبوهوا است. در حالی که برخی چهرههای برجسته ممکن است هنوز بهطور عمومی تهدید را انکار یا کماهمیت جلوه دهند، نخبگان جهانی که املاک ساحلی و مراکز دادهٔ آنها بهشدت در برابر افزایش دما و سطح دریا آسیبپذیرند بهخوبی با خطرات متعددی که دنیای دائماً در حال گرم شدن ایجاد میکند آشنا هستند. دومی کووید-۱۹ است: مدلهای اپیدمیولوژیک مدتها پیش امکان پاندمیای را که دنیای شبکهیی جهانی ما را ویران کند پیشبینی کرده بودند؛ رسیدن واقعی پاندمی را بسیاری از افراد قدرتمند نشانهای تلقی کردند که ما رسماً به آنچه تحلیلگران نظامی آمریکا «عصر پیامدها» پیشبینی کرده بودند رسیدهایم. یعنی دیگر پیشبینی کافی نیست، در حال وقوع است. عامل سوم پیشرفت و پذیرش سریع هوش مصنوعی است، مجموعهای از فناوریها که مدتها با ترسهای علمی-تخیلی در مورد ماشینهایی مرتبط بودهاند که با کارایی بیرحمانه به سازندگانشان حمله میکنند- ترسهایی که به قویترین شکل از جانب همان افرادی بیان میشود که این فناوریها را طراحی و تولید میکنند. همهٔ این بحرانهای وجودی بر روی تنشهای فزاینده بین قدرتهای هستهیی انباشته شدهاند.
هیچیک از اینها را نباید پارانویا دانست و نادیده گرفت. بسیاری از ما نزدیکی فروپاشی را چنان شدید احساس میکنیم که با سرگرم کردن خودمان با نسخههای مختلف زندگی در یک پناهگاه پس از آخرالزمان، مانند تماشای سریالهای «سیلو» از اپل یا «بهشت» از هولو، با آن کنار میآییم. همانطور که ریچارد سیمور، تحلیلگر و سردبیر بریتانیایی، در کتاب اخیرش «ملیگرایی ناشی از فاجعه»۲۳ به ما یادآوری میکند: «آخرالزمان صرفاً خیالپردازی نیست. ما در آن زندگی میکنیم؛ به هر حال، از ویروسهای کشنده تا فرسایش خاک، از بحران اقتصادی تا هرجومرج ژئوپلیتیکی.»
نیروهایی که ما با آنها روبهروییم با مرگ جمعی کنار آمدهاند. آنها به این دنیا و ساکنان انسانی و غیرانسانی آن خیانت میکنند.
پروژهٔ اقتصادی ترامپ ۲٫۰ هیولای فرانکشتاینی از صنایعی است که همهٔ این تهدیدها را پیش میبرند- سوختهای فسیلی، تسلیحات، و ارزهای دیجیتال و هوش مصنوعی که نابودکنندهٔ منابعاند. همهٔ دستاندرکاران این بخشها میدانند که هیچ راهی برای ساختن دنیای آینهای مصنوعی، که هوش مصنوعی وعدهٔ ساختن آن را میدهد، بدون قربانی کردن این دنیا وجود ندارد. این فناوریها انرژی، مواد معدنی حیاتی، و آب بیش از حد مصرف میکنند تا این دو دنیا بتوانند در هر نوع تعادلی همزیستی داشته باشند. همین ماه، اریک اشمیت، مدیر سابق گوگل، این موضوع را پذیرفت و به کنگره گفت که نیازهای انرژی «بسیار زیاد» هوش مصنوعی پیشبینی میشود در چند سال آینده سهبرابر شود، و بخش زیادی از آن از سوختهای فسیلی تأمین میشود، زیرا انرژی هستهیی را نمیتوان بهسرعت وارد چرخهٔ کرد. او توضیح داد که این سطح مصرف که سیاره را میسوزاند برای فعال کردن هوشی «برتر» از بشر، خدای دیجیتالی که از خاکستر دنیای رهاشدهٔ ما برخاسته، ضروری است. و آنها نگراناند، اما نه نگران تهدیدهای واقعی که رهایش کردند، بلکه آنچه رهبران این صنایع درهمتنیده را شبها بیدار نگه میدارد چشمانداز بیداری تمدنی است. تلاشهای جدی و هماهنگ بینالمللی دولتها برای مهار کردن بخشهای سرکش آنها قبل از اینکه خیلی دیر شود. از دیدگاه سودهای همیشه در حال افزایش آنها، آخرالزمان فروپاشی نیست؛ بلکه مقررات است.
این واقعیت که سودهای آنها بر اساس ویرانی سیارهیی است، کمک میکند به توضیح اینکه چرا گفتمان خیرخواهی در میان قدرتمندان جایش را به ابراز آشکار تحقیر در مورد این ایده میدهد که ما بهواسطهٔ انسان بودن مشترکمان چیزی به یکدیگر مدیونیم. سیلیکون وَلی دیگر با نوعدوستی مؤثر یا غیر آن کاری ندارد. مارک زاکربرگ از متا آرزوی فرهنگی را دارد که «تهاجم» را ستایش کند. الکس کارپ، شریک تجاری تیِل در شرکت نظارتی پالانتیر تکنولوجیز، کسانی را که برتری آمریکا و مزایای سیستمهای تسلیحاتی خودمختار را زیر سؤال میبرند (و در نتیجه، قراردادهای نظامی پُرسودی را که ثروت هنگفت کارپ را ایجاد کردهاند) «خودزن» و «بازنده» مینامد و سرزنش میکند. ماسک به جو روگان اطلاع میدهد که همدلی «ضعف اساسی تمدن غربی» است و پس از ناکامی در خریدن انتخابات برای قاضی دیوان عالی در ایالت ویسکانسین، ابراز ناراحتی میکند: «به نظر میرسد جامعهٔ بشری بهطور فزایندهای دارد به بوتلودر بیولوژیکی برای اَبَرهوش مصنوعی دیجیتال تبدیل میشود.» یعنی ما انسانها چیزی جز خوراک برای گروک۲۴– سرویس هوش مصنوعی که او صاحبش است- نیستیم. (او خودش را «مَگای تاریک»۲۵ مینامد- و او تنها کسی نیست که این ادعا را دارد.) در اسپانیای خشک و زیر فشار اقلیمی، یکی از گروههایی که خواستار توقف احداث مراکز دادهٔ جدید هستند خودش را «تو نوبه سکا می ریو» («ابر تو رودخانهٔ مرا خشک میکند») مینامد- نام مناسبی است، و نهفقط برای اسپانیا. انتخابی بینهایت ناگواری در برابر چشمان ما و بدون رضایت ما بین ماشینها در مقابل انسانها، بیجان در مقابل جاندار، سود در مقابل هر چیز دیگر در حال شکل گرفتن است. خودشیفتههای بزرگ فناوری با سرعتی شگفتانگیز بیسروصدا تعهدشان به کربن خالص صفر را پس گرفتهاند و در کنار ترامپ صف کشیدهاند و مصمم به قربانی کردن منابع واقعی و گرانبها و خلاقیت این دنیا در محراب یک قلمرو مجازی و خونآشام هستند. این آخرین سرقت بزرگ است و آنها نهتنها در حال آماده شدن برای عبور از طوفانهاییاند که خودشان تولید میکنند، بلکه سعی خواهند کرد هر کسی را که سر راهشان قرار میگیرد بدنام و نابود کنند.
سفر اخیر ونس به اروپا را در نظر بگیرید، جایی که معاون رئیسجمهور رهبران جهان را بهخاطر «نگرانی بیش از حد در مورد ایمنی شغلی»، در ارتباط با هوش مصنوعی که مشاغل را از بین میبرد، سرزنش کرد، در حالی که خواستار محدود نشدن سخنان نازی و فاشیستی در فضای آنلاین شد. در یک لحظه، او نکتهٔ قابل توجهی را بیان کرد و انتظار خندهای داشت که هرگز اتفاق نیفتاد: «اگر دموکراسی آمریکا میتواند ده سال سرزنشهای گرتا تونبرگ را تحمل کند، شما هم میتوانید چند ماه ایلان ماسک را تحمل کنید.»
اظهارنظر او پژواک سخنان حامی بیمزهاش تیل بود. این میلیاردر مسیحی در مصاحبههای اخیرش که بر مبانی الهیاتی سیاستهای راست افراطیاش تمرکز داشت بارها گرتا تونبرگ، فعال جوان و خستگیناپذیر محیطزیست، را با ضدّمسیح، شخصیتی که گفته میشود با پیامی فریبنده دربارهٔ «صلح و امنیت» ظهور خواهد کرد، مقایسه کرده است. تیِل با لحنی سنگین گفت: «اگر گرتا همهٔ مردم روی کرهٔ زمین را به دوچرخهسواری وادار کند، شاید این راهی برای حل تغییرات آبوهوایی باشد، اما از نظر کیفی، از چاله درآمدن و به چاه افتادن است.» چرا تونبرگ، چرا حالا؟ بخشی از آن بهوضوح ترس آخرالزمانی از مقرراتی است که سودهای کلان آنها را کاهش میدهد: به گفتهٔ تیِل، اقدام آبوهوایی مبتنی بر علم را که تونبرگ و دیگران خواستار آن هستند فقط یک «دولت توتالیتر» میتواند اجرا کند، که او ادعا میکند تهدید وحشتناکتری در مقایسه با بحران اقلیمی است (ناراحتکنندهتر از همه، مالیاتها در چنین شرایطی «بسیار زیاد» خواهد بود). شاید چیز دیگری در مورد تونبرگ وجود داشته باشد که آنها را میترساند: تعهد قاطع او به این سیاره و اشکال متعدد حیات که آن را خانه مینامند. این نه به شبیهسازیهای این دنیا که هوش مصنوعی ایجاد کرده است، یا به سلسلهمراتبی از کسانی که شایسته زندگیاند و کسانی که شایسته نیستند، و نه به هیچیک از تخیلات مختلف فرار از سیارهای که فاشیستهای آخرالزمانی آن را میفروشند شبیه است. او متعهد به ماندن است، در حالی که فاشیستهای آخرالزمانی زمانی، حداقل در تصورات خودشان، این قلمرو را ترک کردهاند، در پناهگاههای مجلل خودشان پناه گرفتهاند، یا به عالم دیجیتال یا مریخ صعود کردهاند.
مدت کوتاهی پس از انتخاب مجدد ترامپ، یکی از ما فرصت مصاحبه با آنوهنی۲۶ موسیقیدان را داشت. او یکی از معدود موسیقیدانانی است که تلاش کردهاند هنری خلق کنند دربرگیرندهٔ رانش مرگی که دنیای ما را فرا گرفته است. وقتی از او پرسیدند چه چیزی تمایل افراد قدرتمند به سوزاندن سیاره و میل به انکار اختیار بدنی زنان و افراد ترنس مانند او را به هم متصل میکند، او با اشاره به تربیت کاتولیک ایرلندیاش پاسخ داد: «این یک اسطورهٔ بسیار قدیمی است که ما در حال اجرا و تجسم آن هستیم. این اوج معراج آنهاست. این فرار آنها از چرخهٔ پُرشور آفرینش است. این فرار آنها از مادر است.»
چگونه این تب آخرالزمانی را از بین ببریم؟ اول، به یکدیگر کمک کنیم تا با عمق فسادی که راست افراطی را در همهٔ کشورهایمان فرا گرفته است مقابله کنیم. برای اینکه بتوانیم با تمرکز رو به جلو حرکت کنیم، ابتدا باید یک واقعیت ساده را درک کنیم.
اول اینکه ما در برابر ایدئولوژیای قرار داریم که نهتنها از فرض و وعدهٔ دموکراسی لیبرال، بلکه از قابلیت زندگی دنیای مشترک ما- از زیبایی آن، از مردم آن، از فرزندانمان، از گونههای دیگر- دست کشیده است. نیروهایی که ما با آنها روبهروییم با مرگ جمعی کنار آمدهاند. آنها به این دنیا و ساکنان انسانی و غیرانسانیاش خیانت میکنند.
دوم، ما با روایتهای آخرالزمانی آنها، با داستانی بسیار بهتر در مورد چگونگی بقا در دوران سخت پیش رو، بدون پشت سر گذاشتن کسی، مقابله میکنیم. داستانی که قادر به از بین بردن قدرت دوران گوتیک فاشیسمِ پایان زمانی و بسیج جنبشی باشد آماده برای به خطر انداختن همهچیز برای بقای جمعی ما. داستان ما نه از پایان زمان، بلکه از زمانهای بهتر؛ نه از جدایی و برتری، بلکه از وابستگی متقابل و تعلق؛ نه از فرار، بلکه از ماندن و وفادار ماندن به واقعیت زمینی مشکلداری است که در آن درگیر و به آن محدودیم. البته این حس اساسی جدید نیست. این حس نقشی محوری در جهانبینی بومیان دارد و در قلب جاندارانگاری۲۷ قرار دارد. اگر به اندازهٔ کافی به عقب برگردیم، هر فرهنگ و آیینی سنتی دارد که قُدسی بودنِ همین «اینجا» را پاس میدارد و در پی صهیون در سرزمینی دور و گریزپا سرگردان نمیشود که وعدهاش را دادهاند. در اروپای شرقی، قبل از نابودیهای فاشیستی و استالینیستی، یهودیان سوسیالیست، فدراسیون عمومی کارگران یهود۲۸ حول مفهوم یهودی دویکایت یا «اینجایی بودن» سازماندهی میشد. مولی کراباپل کتابی دربارهٔ این تاریخِ از یاد رفته دارد که بهزودی منتشر خواهد شد.، دویکایت را حق «مبارزه برای آزادی و امنیت در مکانهایی که زندگی میکردند، در برابر هر کسی که میخواست آنها بمیرند»- و بهجای مجبور شدن به فرار برای امنیت به فلسطین یا آمریکا، تعریف میکند. شاید آنچه لازم است جهانشمول کردن مدرن آن مفهوم باشد: تعهدی به حق زیستن در «اینجا»ی همین سیارهٔ رنجور، در این پیکرهای نحیف، و حق داشتن زندگیای همراه با کرامت در هر کجای این زمین، حتی آنگاه که شوکهای ناگزیر ما را وادار به کوچ میکنند. «اینجایی بودن» میتواند قابلحمل باشد، عاری از ملیگرایی، ریشه در همبستگی داشته باشد، به حقوق بومیان احترام بگذارد، و محدود به مرزها نباشد.
آن آینده نیاز به آخرالزمان خود، پایان جهان و وحی خود، دارد، هرچند از نوعی بسیار متفاوت است. زیرا همانطور که رابین مینارد۲۹ مشاهده کرده است: «برای اینکه بقای سیارهای زمینی ممکن شود، برخی نسخههای این جهان باید به پایان برسد.» ما به نقطهٔ انتخابی رسیدهایم، نه در مورد اینکه آیا با آخرالزمان روبهرو هستیم، بلکه در مورد اینکه این دوران چه شکلی خواهد گرفت. خواهران فعال آدرین ماری و آتوم براون اخیراً در پادکست «چگونه از پایان جهان جان سالم به در ببریم» به این موضوع اشاره کردند.
در این لحظه، یعنی زمانی که فاشیسم آخرالزمانی زمانی در هر جبههای در حال جنگ است، ائتلافهای جدید ضروری است. آدرین از ما میخواهد بهجای پرسیدن اینکه «آیا همهٔ ما دیدگاه جهانی یکسانی داریم؟» بپرسیم «آیا قلبت میتپد و قصد داری زندگی کنی؟ پس بیا این طرف و ما بقیه را در طرف دیگر خواهیم شناخت.» برای داشتن امیدی برای مبارزه با فاشیستهای آخرالزمانی، با دایرههای متحدالمرکز «عشق منظم» آنها که همیشه در حال انقباض و خفقاناند، ما نیاز به ساختن جنبشی بیقاعده و با قلب باز از دوستداران زمین داریم: کسانی که به این سیاره، به مردم آن، به موجودات آن، و به امکان آیندهای قابلزندگی برای همهٔ ما ایمان دارند- کسانی که مؤمن به همین اینجا هستند.
۱. Corporate city states به شهرهایی اشاره دارد که بهشدت تحت تأثیر یا کنترل شرکتهای بزرگ قرار دارند تا آنجا که اقتصاد، زیرساختها، و حتی چشمانداز سیاسی آنها در راستای منافع شرکتی شکل میگیرد.
۲. Seasteading
۳. Próspera، مجموعهٔ مسکونی مجلل محصور که ترکیب عجیبی است از یک انحصارِ سرمایهداری و یک مرکز آبدرمانیِ بیقانون در جزیرهای در هندوراس
۴. The rightwing plan to take over ‘sanctuary’ cities – and rebuild them Maga-style
۵. Balaji S. Srinivasan، کارآفرین و سرمایهگذار آمریکایی و از بنیانگذاران Counsyl
۶. Albert Hirschman
۷. MAGA (Make America Great Again)
۸. ASMR
۱۰. accelerationist imaginary، به تفکری اشاره دارد که معتقد است برای رسیدن به تغییرات رادیکال باید فرایندهای سرمایهداری و فناوری را تسریع کرد تا به نقطهٔ فروپاشی یا تحول برسند.
۱۱. ICE
۱۲. CECOT
۱۳. Bunkered nation
۱۴. Bunker mentalityMillennialism باوری است که توسط برخی از فرقههای دینی، جنبشهای مدنی و سیاسی ترویج میشود. آن ها مطرح کردهاند که پیش از روز حساب و یک عصر طلایی یا بهشت زمینی رخ خواهد داد که وضعیت و حالت ابدی روی زمین تا روز حساب خواهد بود.
۱۵. TheoBros
۱۶. Millennialism، باوری است که برخی از فرقههای دینی، جنبشهای مدنی، و سیاسی ترویج میکنند. مطرح میکنند که پیش از روز حساب یک عصر طلایی یا بهشت زمینی رخ خواهد داد که وضع و حالت ابدی روی زمین تا روز حساب (قیامت) خواهد بود.
۱۷.Transhumanism ، جنبشی فکری و فرهنگی است که میگوید با پیشرفتِ فناوری و افزایش در دسترس بودنِ آن، میتوان به جلوگیری از افزایش سن پرداخت یا به توانمندسازیِ انسانها بهلحاظِ تواناییهایِ جسمی، ذهنی، یا روانشناختی دست زد.
۱۸. (Effective altruism (EA، فلسفه و جنبشی اجتماعی در قرن ۲۱ است که شواهد و منطق را برای تعیین مؤثرترین شیوههای بهبود جهان به کار میبرد.
۱۹.Longtermism ، دیدگاهی اخلاقی است که معتقد است اثرگذاری مثبت بر آیندهٔ بلندمدت یکی از اولویتهای اخلاقی اساسیِ زمانهٔ ماست.
۲۰. Effective accelerationism، از جنبشهای فلسفی قرن ۲۱ است که بهصراحت از موضعی طرفدار فناوری حمایت میکند. طرفداران آن معتقدند که پیشرفت نامحدود فناوری (بهویژه با هدایت هوش مصنوعی) راهحلی برای مشکلات جهانی بشر مانند فقر و جنگ و تغییرات اقلیمی است.
۲۱. Balaji Srinivasan، شخصیتی شناختهشده در دنیای فناوری، سرمایهگذاری، و بیتکوین
۲۲. در دنیای کسبوکار، بهخصوص در اکوسیستم استارتاپها، «خروج» (Exit) بهمعنای روشی است که بنیانگذاران اولیه و سرمایهگذاران یک شرکت (بهذخصوص سرمایهگذاران خطرپذیر) در نهایت ارزش سرمایهگذاریشان را نقد میکنند و از شرکت خارج میشوند.
۲۳.Disaster Nationalism ، اصطلاح نسبتاً جدیدی است که در زمان بحرانها و فجایع بزرگ (مانند بلاهای طبیعی، پاندمیها، بحرانهای اقتصادی شدید یا جنگ) ظهور میکند و به هویت و منافع هر ملت (معمولاً در مقابل ملتهای دیگر) تأکید دارد.
۲۴. Grok
۲۵. Dark MAGA، اشاره به گرایشی تندروتر، بدبینانهتر، یا حتی انتقامجویانهتر از جریان اصلی MAGA (Make America Great Again) دارد.
۲۶. Anohni
۲۷. جانداراِنگاری، زندهاِنگاری، جانباوری، یا اَنیمیسمAnimism آیینی است که گرایندگان به آن اعتقاد دارند که همهٔ عناصر طبیعت دارای روح و جاناند و زندهاند.
۲۸. فدراسیون عمومی کارگران یهودی (General Jewish Labour Bund) یک حزب سوسیالیست یهودی سکولار بود.
۲۹. Robyn Maynard: Rehearsals for Living
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴