
مصاحبه با مائو کجی[1]
برگردان: مینا آگاه – اختصاصی اندیشۀ نو
شروع جنگ تجاری بهترین کاری بود که ترامپ می توانست برای چین انجام دهد.
سوال ۱: شما در شش ماه گذشته به عنوان پژوهشگر مهمان در دانشگاه هاروارد حضور داشتهاید و بنابراین بازگشت ترامپ به قدرت را از نزدیک مشاهده کردهاید. واکنش شما به انتخاب مجدد او چه بود و هفتههای نخست ریاستجمهوریاش را چگونه ارزیابی میکنید؟
مائو کجی: من نظر خاصی در مورد انتخاب دوبارهٔ ترامپ ندارم. من نمی گویم که او را دوست دارم یا ندارم. با این حال، به طور کلی این برداشت را دارم که پیروزی ترامپ، از جهاتی، نوعی «اصلاح مسیر» در سیاست آمریکا بود. به عبارت دیگر، مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آمریکا آنقدر ریشهدار شده بودند که دیگر نمیشد آنها را از طریق «فرآیندهای معمول سیاسی» اصلاح کرد. در نتیجه، رأیدهندگان به ترامپ، به عنوان یک سیاستمدار غیرمتعارف، روی آوردند تا اصلاحات جسورانه و اساسی را پیش ببرد. اما راستش را بخواهید، به عنوان یک ناظر چینی، بسیاری از اقدامات ترامپ و ماسک در هفتههای اخیر واقعاً مرا شگفتزده کرده است. میتوان گفت که این یک تجربه روشنگر برای من بوده است. برای مثال، ترامپ آشکارا تمایل خود را برای تبدیل کانادا به پنجاه و یکمین ایالت آمریکا اعلام کرد و حتی ایده الحاق گرینلند را مطرح نمود. با این حال، تنها چند ماه پیش، دولت بایدن چین را به «تضعیف نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین» متهم میکرد. شگفتآور است که چگونه هنجارهای بینالمللی که زمانی مقدس شمرده میشدند، ظاهراً میتوانند یکشبه کنار گذاشته شوند و قانون جنگل جایگزین آن شود. صادقانه بگویم به واسطهٔ این رفتارهای سیاسی بچگانه، از احترام من به آمریکا میزان زیادی کاسته شده است.
علاوه بر این، تلاش ماسک برای اصلاح دولت فدرال از طریق داج DOGE با حمایت ترامپ مرا به یاد اقدامات دو رهبر شوروی میاندازد. نخست، خروشچف که در سخنرانی محرمانه خود در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی، بسیاری از اقدامات تاریک استالین را فاش کرد. اگرچه این اقدام موقعیت سیاسی او را در دوران پس از استالین تثبیت کرد، اما بهطور دائمی به اقتدار داخلی حزب شوروی و جایگاه اخلاقی آن در سطح بینالمللی آسیب رساند؛ شکاف چین و شوروی بارزترین نتیجه آن بود. مشابه همان تلاشهای بیوقفه ماسک و ترامپ برای افشای آنچه که بهطور معروف «دولت پنهان» نامیده میشود، قطعاً برای دولت جدید مفید است، اما آسیبهایی که آنها به نهادها و اقتدار اخلاقی آمریکا وارد میکنند، غیرقابل بازگشت و غیرقابل محاسبه است و ممکن است پیامدهای وحشتناکی به دنبال داشته باشد.
دوم، گورباچف که معتقد بود اتحاد جماهیر شوروی در حال افول نهایی است، اصلاحات جسورانهای را بر اساس «تفکر جدید» خود به اجرا گذاشت. هدف او این بود که از طریق اصلاحات مشکلات را حل کرده و اتحاد جماهیر شوروی را به مسیر درست بازگرداند. با این حال، به دلیل مقیاس عظیم اصلاحات و آمادهسازی ناکافی، در نهایت بهطور غیرعمدی باعث فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد.
ترامپ، هم بهطور مشابه، با دیدن مشکلات آمریکا، میخواهد اصلاحات جسورانه و اساسی را وارد کند، اما رویکرد رادیکال او احتمالاً به ناآرامیهای داخلی یا حتی جنگ داخلی منجر خواهد شد. در نتیجه، من بطور جدی به چنین اصلاحات رادیکالی شک دارم و همچنین سوال میکنم که آیا این اصلاحات واقعاً بر اساس منافع آمریکا است یا فقط به منافع شخصی این افراد مربوط میشود.
۲. بازداری ترامپ: مقابله قدرت با قدرت
سوال ۲: فرض کنیم که شما با شخصی مشابه ترامپ روبرو می شدید، به تهدیدات و تعرفههای او چگونه جواب میدادید؟ چطور میتوان او را از پیگیری روشهای مبتنی بر فشارش بازداشت در حالی که احترامش حفظ شود؟
مائو کجی: ترامپ ذاتا یک تاجر است، او به تحلیل سود- هزینه عادت دارد، اما نسبت به برنامههای استراتژیک بلند مدت حساسیت کمتری دارد. بنابراین فکر می کنم بهترین استراتژی برای جواب دادن به فشارهای او این است که نشان دهید که هم توانش را دارید و هم می خواهید که برای او هزینه بیافرینید. در ضمن، نشان دادن ضعف یا اضطراب در مقابل او موجب جلب همدردی او نمی شوید. برعکس، موجب تهاجمی تر شدن او می شوید.
متاسفانه کانادا، دانمارک، آلمان و اوکراین این را ثابت کردهاند. به عنوان متحدین گوش به فرمان آمریکا که همواره رهبری واشنگتن را قبول کردهاند، آنها به آمریکا خیلی زیاد اعتماد کردند و هیچگاه برنامه ای برای مقابله و یا مقاومت نداشتند. به همین دلیل در مقابل تهدیدات ترامپ آن ها کمکی نداشتند و در نهایت ضربات تحقیرآمیزی را متحمل شدند. و این درس واقعی را به من داد: تسلیم در پی خود تحقیر بیشتر دارد. تنها با مقاومت کردن تا انتها می توان موقعیت را تغییر داد. بنابراین، در حالی که احترام نسبت به او را حفظ میکنم، اراده قاطع و توانایی چین در تلافی علیه ایالات متحده را نشان خواهم داد. این امر باعث میشود که او با درک کامل از این واقعیت تصمیم بگیرد که هزینههای اعمال فشار بر چین بسیار بیشتر از منافع آن خواهد بود و در نتیجه، از روی آوردن به رفتارهای پرمخاطره بازداشته شود.
۳. بازگشت ترامپ: اجماع و اختلافنظر در چین
سوال ۳- همانطور که میدانید، سایت ساینی فیکیشن[2] بر نخبگان فکری چین و دیدگاههای آنها درباره جهان تمرکز دارد. پژوهشگران و تحلیلگران چینی- بهویژه نسل «پس از دهه ۹۰» که شما نیز به آن تعلق دارید- چه واکنشی به بازگشت ترامپ نشان دادهاند؟ تاکنون چه نکات کلیدی از اجماع و اختلافنظر در میان آنها مشاهده کردهاید؟
مائو کج: بسیاری از ما، از جمله خود من، از بازگشت ترامپ چندان شگفتزده نشدیم. در واقع، این اتفاق حتی اجتنابناپذیر به نظر میرسید: اگر ترامپ نبود، فرد دیگری مشابه او ظهور میکرد. دلیل این امر آن است که همه ما معتقدیم بسیاری از مشکلات داخلی آمریکا چنان ریشهدار شدهاند که دیگر قابل حل نیستند. در همین حال، دولت بایدن نشان داده است که نه تشکیلات حزب دموکرات و نه جمهوریخواه نمیتوانند این مشکلات را از طریق فرآیندهای معمول سیاسی حل کنند. در میان روشنفکران جوان چینی، در این مورد که مشکلات داخلی آمریکا عمیق و حلناشدنی شدهاند، اختلافنظر چندانی وجود ندارد. بااینحال، اغلب در این مورد اختلافنظر هست که آیا اصلاحات ترامپ میتواند آمریکا را نجات دهد یا نه. خوشبینان بر این باورند که ترامپ و ماسک مجموعهای قدرتمند از اصلاحات را طراحی کردهاند که با عزم راسخ آنها و سطحی بیسابقه از حمایت عمومی همراه است. خوش بینان معتقدند با تقویت ناشی از هوش مصنوعی، این امکان واقعی وجود دارد که آمریکا از طریق اصلاحات رادیکال نجات یابد. بسیاری بر این باورند که با در نظر گرفتن استراتژی انزواطلبانه ترامپ، ایالات متحده ممکن است صرفاً به منطقه امن خود در آمریکای شمالی عقبنشینی کرده و در نقش جدیدی بهعنوان یک هژمون منطقهای قرار گیرد، درحالیکه بهتدریج قدرت خود را بازیابی میکند.
با این حال، بدبینها معتقدند که قدرت کلی ایالات متحده بهطور اساسی ریشه در سیستم جهانی دارد، از جمله وضعیت دلار بهعنوان ارز غالب جهانی، توانایی جذب بهترین استعدادها از سراسر جهان و توانایی جذب سرمایه جهانی. بنابراین، بدبینها بر این باورند که اگر ترامپ قویا به انزوا طلبی روی آورد و هژمونی ایالات متحده در بهرهکشی بیرحمانه از منابع جهانی را از دست بده، کشور با کاهش سریع قدرت مواجه خواهد شد و به دلیل ناتوانی در حفظ خود، که ممکن است حتی به فروپاشی شبیه به فروپاشی شوروی منجر شود.
در رمان مسئلهٔ سه جسم[3] جمله ای وجود دارد که من خیلی آن را دوست دارم. نویسنده می گوید: “ضعف و جهالت مانعی برای بقا نیستند، اما تکبر هست“.
اگرچه ایالات متحده به نظر میرسد که در حال افول است، اما به هر معیاری، هنوز قدرت پیشرو جهانی است. در نهایت، این که اصلاحگری غیرمتعارفی مانند ترامپ توانسته ظهور کند، نشان میدهد که سیستم آمریکایی واقعاً توانایی قوی برای خوداصلاحی دارد. به هر حال این نظر من است .
در عین حال، من توجه ویژهای به نیروهای فناوری پشت ترامپ دارم، زیرا آنها ممکن است تغییرات جدید و غیرمنتظرهای به وجود آورند. ترجیح میدهم تأثیر اصلاحات ترامپ را بیش از حد ارزیابی کنم تا این که ریسک کمارزیابی کردن آنها را بپذیرم.
بسیاری از اندیشکدهها و رسانههای اصلی در ایالات متحده تکبر واقعی از خود نشان میدهند که ناشی از این است که گمان میکنند ارزشهایشان برتر است. در مقابل، من گاهی احساس میکنم که دیدگاههای ترامپ، ونس و دیگران بیشتر مبتنی بر واقعیت و به زمین نزدیکتر است و بیشتر ارزش توجه کردن دارد.
۴- تاثیر ترامپ بر چین: تهدید یا فرصت؟
سوال ۴: برخی از دانشمندان چینی بازگشت ترامپ به قدرت را مضر برای منافع ملی چین میدانند، در حالی که دیگران آن را یک فرصت میبینند. دیدگاه شما چیست؟
مائو کجی: دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ تازه آغاز شده است و هیچکس نمیداند که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. اگرچه او اخیراً حملات عمدی به چین نکرده است، اما به محض این که مسئله روسیه و اوکراین را حل کند و دولت پنهان را پاکسازی کند، دستهایش برای مقابله با چین آزاد خواهد شد.
در دورهٔ اول خود، ترامپ از یک سناریوی مشابه پیروی کرد. به همین دلیل است که بسیاری از چینیهایی که بازگشت او را به قدرت به نفع چین میبینند، ممکن است کمی زود جشن گرفته باشند.
صادقانه بگویم، من زیاد اهمیتی نمیدهم که ترامپ برای چین مفید است یا مضر. او تنها یک متغیر حاشیهای برای چین است.
چین کشوری وسیع با جمعیتی بزرگ و پایه صنعتی عظیم است. در بسیاری از موارد، بهشرطی که امور داخلی آن بهخوبی مدیریت شود، ضرورتی ندارد که از یک وضعیت بینالمللی بیثبات بترسد.
از منظر دیالکتیکی، مهمترین کاری که ترامپ در دورهٔ اول خود برای چین انجام داد، آغاز جنگ تجاری و فناوری بود. این زنگ هشداری بود که چین را متوجه ضرورت توسعه مسیرهای فناوری مستقل و قابل کنترل و تسریع در گذار به فناوریهای هوشمند کرد.
بدون سیاست فشار شدید ترامپ، هیچیک از بخشهای دولتی چین یا شرکتهای داخلی قادر نبودند انتقال به جایگزینهای داخلی را پیش ببرند. انجام این کار نه تنها هزینهبر بود، بلکه نتیجه آن نیز بسیار نامطمئن بود. به همین دلیل، چین ممکن بود در این لحظه حیاتی هنوز از توسعه صنایع کلیدی غافل بماند و اجازه دهد که ریسکها جمع شوند، که ممکن بود عواقب غیرقابل بازگشت و فاجعهآمیزی به همراه داشته باشد.
بسیاری از چیزهایی که برای چین مفید به نظر میآیند ممکن است در واقع آنطور که تصور میشود، اهمیت زیادی نداشته باشند، در حالی که چیزهایی که به نظر بسیار مضر میرسند ممکن است در حقیقت بهعنوان محرکهای قدرتمند برای رشد عمل کنند. در نهایت، اینکه چیزی مفید یا مضر باشد به این بستگی دارد که چین چقدر بتواند از پس شوکهای خارجی برآید. در نهایت، تقویت توانمندیهای چین و تمرکز بر اولویتهای داخلی احتمالاً مهمتر از هر چیز دیگری است. نیازی به تمرکز زیاد بر ترامپ نیست.
۵- جهان در سال های ۲۰۲۹ تا ۲۰۴۹
سوال پنجم: با نگاهی به آینده، به نظر شما ایالات متحده و جهان در چهار سال آینده چگونه خواهند بود؟ و تا سال ۲۰۴۹ چه تغییراتی روی خواهد داد؟
پیشبینی اینکه در چهار سال دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ چه اتفاقاتی خواهد افتاد، بسیار دشوار است، اما در حال حاضر، یک چیز به نظر قطعی میرسد: نفوذ جهانی ایالات متحده به طور قابلتوجهی کاهش خواهد یافت. این شاید واضحترین روندی باشد که تاکنون از دوره دوم ترامپ نمایان شده است.
اگر روند سیاستگذاری ترامپ با همین سرعت ادامه یابد، تا پایان دوره چهار سالهاش، سیستم اتحادهای ایالات متحده، جایگاه دلار بهعنوان ارز جهانی، نفوذ آمریکا بر نهادهای چندجانبه، حضور نظامی آن در سراسر جهان، و حتی برتری ایدئولوژیک و رسانهایاش، همگی بهطور قابلتوجهی کاهش خواهند یافت. این یک انتخاب عمدی از سوی دولت ترامپ است که احتمالاً بر این باور استوار است که هزینههای حفظ این ترتیبات جهانی بیشتر از منافع آن برای ایالات متحده است.
در عین حال، عقبنشینی ترامپ ممکن است حسابشده باشد و بهطور مؤثری دکترین مناطق نفوذ در قرن نوزدهم را احیا کند. این به معنای بازگشتی به دورهای مشابه با عصر دولتهای متخاصم است، دورهای که در آن قدرتهای بزرگ صرفاً با کشیدن دایرههایی روی نقشه، سرنوشت کشورهای کوچکتر را تعیین میکردند.
چنین جهانی، که در آن قانون جنگل حاکم است، ممکن است غیرقابل تصور به نظر برسد. بااینحال، تشویق ترامپ به خودمختاری دفاعی اروپا، پذیرش ضمنی اقدامات روسیه، جاهطلبیهای ارضیاش در قبال کانادا و گرینلند، و حتی اظهارنظر صریح او مبنی بر اینکه “بنگلادش را به نخستوزیر مودی واگذار خواهد کرد”، همگی نشاندهنده تمایل فزاینده به جهانی هستند که به مناطق نفوذ تقسیم شده است. این مسئلهای نیست که بتوان نادیده گرفت.
در داخل آمریکا نیز، چهار سال آینده به همان اندازه غیرقابل پیشبینی به نظر میرسد. همانطور که پیشتر اشاره شد، اگرچه معتقدم که ماسک با حمایت ترامپ میتواند اصلاحات مهمی را انجام دهد، اما نسبت به رویکرد رادیکال آنها تردید جدی دارم. این وضعیت حتی مرا تا حدی به یاد انقلاب فرهنگی چین میاندازد، از این جهت که گروه کوچکی از افراد خارج از ساختار سیاسی، با تأیید ضمنی رهبرشان، به هسته قدرت دسترسی یافتهاند و با بهرهگیری از نارضایتی گسترده اجتماعی، شمار زیادی از مردم عادی، بهویژه اقشار فرودست و جوانانی که تجربه چندانی از جهان ندارند – را برای حملهای شدید به نظام موجود بسیج میکنند. در حال حاضر، به نظر میرسد که بسیاری از اقدامات داج DOGE، از جمله افشای “رسواییهای” شوکهکننده در شبکههای اجتماعی – بیش از آنکه واقعاً در جهت اصلاحات باشد، به حفظ “مشروعیت انقلابی” این جنبش خدمت میکند و در نهایت چرخهای از شور و هیجان خودتقویتکننده و تشدید شونده ایجاد خواهد کرد.
همزمان با اینکه ترامپ همچنان از حمله به دولت پنهان بهعنوان بهانهای برای تضعیف دولت فدرال استفاده میکند، شمار فزایندهای از مردم ممکن است این وضعیت را هرچه بیشتر غیرقابلتحمل بیابند و به صفوف مخالفان سرسخت او بپیوندند. این امر میتواند شکافی بیسابقه در جامعه آمریکا ایجاد کند. نمیدانم که این وضعیت در نهایت چگونه پایان خواهد یافت، اما شکافهای اجتماعی، همراه با نوسانات اقتصادی و فشارهای فزاینده بینالمللی، بیشک چالشی دشوار و پیچیده خواهد بود.
در مورد اینکه چگونه ۲۰۴۹، یعنی دنیای یک نسل بعد را تصور میکنم، تا به حال زیاد به این موضوع فکر نکردهام. فکر نمیکنم که در تجسم چیزهایی که اینقدر دور هستند، خیلی ماهر باشم. با این حال، از آنجا که شما پرسیدید، سعی خواهم کرد بهترین پاسخم را بدهم.
اگر یک فاجعه ژئوپلیتیکی مانند جنگ هستهای یا سناریویی مشابه داستانهای علمی-تخیلی مانند شورش رباتها رخ ندهد و با فرض اینکه روندهای فعلی به مسیر خطی خود ادامه دهند، به احتمال زیاد تا سال ۲۰۴۹ چین اقتصاد بزرگتری از ایالات متحده خواهد داشت. از حالا تا آن زمان، به شرطی که چین به طور موثر به مدیریت امور خود بپردازد، باید این جهش را با توجه به مقیاس عظیم خود انجام دهد و از “تناقضات” ساختاری پیچیده [امروز] میان ایالات متحده و چین عبور کند. [اما] نباید این را بهعنوان یک پیروزی ژئوپلیتیکی یکجانبه برای چین در برابر ایالات متحده دید.
چین تا سال ۲۰۴۹ چه شکلی خواهد داشت؟ چینی خواهد بود با بیش از یک میلیارد نفر (امیدواریم که جمعیت چین هنوز در این اندازه باشد!)، بهطور کامل صنعتی و خودکار، و زندگی در سیستمی سوسیالیستی که منافع عمومی را در اولویت قرار میدهد. در آن زمان، چین ممکن است به اولین کشور سوسیالیستی پیشرفته واقعی در تاریخ بشریت تبدیل شود و پیشگویی بزرگ کارل مارکس از دو قرن پیش را محقق کند.
منتظر هستم تا چین نوآوریهای نهادی بیشتر و پیشرفتهای مادی بیشتری به دست آورد و بدین ترتیب به بهبود تمدن بشری کمک کند و دنیای بهتری بسازد.
۶. هند، چین، و آمریکا. فصلی جدید؟
سوال ۶: در نهایت، به حوزه اصلی تخصص شما میپردازیم: هند و روابط چین و هند. آیا میتوانید بیشتر در مورد تحقیقات فعلی خود توضیح دهید؟ بدون در نظر گرفتن آرزوهای شما، چگونه روابط ایالات متحده-هند و چین-هند را در دوران ترامپ پیشبینی میکنید؟
مائو کیجی: در چند ماه گذشته، من در حال انجام تحقیقاتی در مورد صنعتیسازی و مدرنسازی هند در موسسه هاروارد – یی چینگ بودهام. هند تنها کشور دیگری در جهان به جز چین است که جمعیتی بیش از یک میلیارد نفر دارد. با این حال، بدون صنعتیسازی و مدرنسازی، هند قادر نخواهد بود پتانسیل عظیم خود را به قدرت واقعی تبدیل کند.
بنابراین، من معتقدم که در حالی که صنعتیسازی و مدرنسازی هند ممکن است مسائل مرتبط با توسعه به نظر برسند، در واقع آنها مسائل ژئوپلیتیکی عمدهای هستند که قادر به بازسازی نظم جهانی هستند. اگر یک رویداد واحد در آینده وجود داشته باشد که بتواند این نظم را بهطور اساسی تغییر دهد، من بر این باورم که آن رویداد ظهور هند خواهد بود. در این راستا، من تحقیقات گستردهای انجام دادهام که عمدتاً بر موانع و دشواریهایی که هند در مسیر توسعه با آنها روبهرو است، متمرکز شده و ارزیابی کردهام که آیا دولت هند میتواند این چالشها را پشت سر بگذارد و رشد اقتصادی هند را واقعاً بهطور قابلتوجهی تسریع کند.
در مورد اینکه چگونه روابط ایالات متحده-هند و چین-هند در دوران ترامپ توسعه خواهند یافت، من مشاهدات و تأملات اخیر خود را دارم که میخواهم با شما به اشتراک بگذارم. به زبان ساده، من معتقدم که روابط ایالات متحده و هند احتمالاً در دوران ترامپ سرد خواهد شد. دلیل این امر ساده است: دولت ترامپ مثل دولت بایدن بر استراتژی هند و اقیانوس آرام تأکید ندارد و بهویژه تلاش نمیکند که به هند تکیه کند تا چین را متوازن کند. بنابراین، هند برای ترامپ ارزش استراتژیک بالایی ندارد. سفر اخیر مودی به ایالات متحده بهوضوح نشان داد که ترامپ هرگز از لفاظی مبهم دوستی ایالات متحده و هند راضی نخواهد شد؛ بلکه او انتظار دارد که از هند از طریق صادرات تسلیحات، انرژی و فناوری، منافع مالی ملموسی کسب کند.
برای مدت طولانی، هند تلاش کرده است از جایگاه آیندهاش بهعنوان یک قدرت بزرگ و پتانسیل استراتژیک خود برای متوازن کردن چین در ازای منابع استراتژیک رایگان استفاده کند. با این حال، اگر ترامپ قیمت مشخصی برای این منابع استراتژیک تعیین کند و هند را مجبور به پذیرش تمام شرایط کند، مودی قطعاً تنها به طور مطیعانه موافقت نخواهد کرد. این توضیح میدهد که چرا در دایرههای استراتژیک و آکادمیک هند اخیراً انتقادها از مودی به دلیل همراستایی بیش از حد با ایالات متحده و به بهای از دست دادن استقلال استراتژیک هند، افزایش یافته است. در عین حال، برخی دیگر بعد از سالها اکنون به بحث در مورد ایده احیای کامل روابط با چین پرداختهاند.
به هر حال، حتی اگر هند واقعاً نسبت به چین دوستانه نباشد، صرفاً ظاهر دوستی چین و هند میتواند به هند کمک کند تا ارزش خود را در دیدگاه ایالات متحده افزایش دهد. از این منظر، من معتقدم که احتمال واقعی برای یخزدایی در روابط چین و هند در آینده وجود دارد.
[1] بهتازگی، مائو کجی، یکی از پژوهشگران جوان نوظهور چین، در گفتوگویی با کانال Sinification شرکت کرد و درباره ترامپ، چین، هند و جهان در سال ۲۰۴۹ صحبت کرد. گزیدههایی از این مصاحبه ارائه شده است. https://thechinaacademy.org/starting-the-trade-war-the-best-thing-trump-did-to-china/
[2] Sinification
[3] مسئله سه جسم (انگلیسی: The Three-Body Problem) رمانی علمی تخیلی از نویسنده چینی لیو سیشین است که عنوان آن به مسئله سه جسم در مکانیک مداری اشاره دارد.