
سخنرانی مانوئل کاستلز1
برگردان: مینا آگاه – اختصاصی اندیشۀ نو
قدرت در جامعه دیجیتال چگونه شکل میگیرد؟ چه کسانی قدرتمند هستند – و چگونه میتوان با قدرت دیجیتال مقابله کرد و آن را به چالش کشید؟ مدتها تصور میشد که ظهور فناوریهای شبکهای دیجیتال باعث گسترش دموکراسی، رهاییبخشی و توانمندسازی افرادی میشود که پیشتر به حاشیه رانده شده و نادیده گرفته شده بودند. امروز میدانیم که این داستان پیچیدهتر است: تنها تعداد کمی از شرکتها بر اکوسیستم اینترنت تسلط دارند و خیزشهای دموکراتیک مانند «بهار عربی» که بسیار به آن اشاره شده است، با سرکوبهای شدید مواجه شدهاند.
در ابتدا من از موسسه هومبلد برای اینترنت و جامعه2 و موسسه ی فدرال آموزش مدنی3 تشکر می کنم که از من دعوت کرند تا اینجا باشم و درباره ی برخی از نظرات و تحقیقات خودم که طی پنج و شش سال اخیر به پیش برده شده با شما تبادل نظر کنم. و می خواهم از همه ی شماها برای توجه و حضور در این شب سرد برلین در اینجا تشکر کنم و من به خصوص تمایل داشتم که اینجا با شما باشم و می توانم به شما بگویم که این یک راز است٬ اما چرا من بلافاصله جواب مثبت به دعوت برلین دادم. من به واسطه ٔ دلایل مختلفی از صمیم قلب از برلین قدردانی می کنم . در میان چیزهای دیگر٬ اکنون برلین بطور گسترده ای یکی از مراکز کلیدی در نوآوری فکری٬ فرهنگی و سیاسی اروپا است. و این یک واقعیت است. این شاهدی است در انعطاف پذیری بشر و توانایی او در غلبه بر مصیبتهای جنگ و دولتها و بوروکراسیها که در نهایت فرهنگ را در تمامی جنبهها تعریف و توصیف میکنند. من پیش از سخنرانی بخش زیادی از دیشب و امشب را در کافی شاپ جمهوری برلین صرف کردم و همانطور که شما می دانید این کافی شاپ تا ساعت پنج صبح باز است و این خود تاثیر برلین بر روی مرا نشان می دهد. من چندین بار اینجا بوده ام٬ اما طی هشت سال گذشته نیامده بودم. اما سالهای گذشته چندین بار به برلین آمده بودم. حتی زمانی که برلین توسط دیوار برلین تقسیم شده بود به اینجا آمده بودم. اما البته مهمترین تجربهٔ من در برلین مربوط به اوایل دههٔ ۱۹۹۰ بود که هنوز جمهوری دموکراتیک آلمان وجود داشت٬ اما این امکان بود که از دیوار رد شد. من با گروه کوچکی از دوستان روسی و آلمانی خود از دیوار رد شدیم٬ هفت بار پشت سرهم که اطمینان حاصل کنیم که این اقدام ممکن است. چیزی که قابل تصور نبود این بود که دیواری درست کنند که باعث اتحاد بیشتری شود تا جدایی. و این تجربه مرا خیلی تکان داد و از آن به بعد تا چندین سال پیش من بطور مرتب به برلین می آمدم تا نسخه آلمانی سهگانهام را دربارهٔ عصر اطلاعات در برلین ارائه میدادم. و این قسمتی از علاقهٔ عاطفی و روشنفکری من به برلین شد و به نوعی احساس می کنم قسمت کوچکی از جامعهٔ شما هستم. بعضیها میدانند که من بیشتر زندگی روشنفکرانهٔ خودم را در برکلی و اکنون در لس آنجلس گذراندهام٬ اما هنوز کم وبیش نیمی از وقت من در اروپا میگذرد٬ بیشتر در بارسلون٬ اما سایر جاهای اروپا هم میروم تا سرزندگی این تعامل فرهنگی را حس کنم.
موضوع سخنرانی امشب من٬ برای خود من٬ از نظر من٬ مهمترین موضوع تحقیقهایی است که برای مدت زیادی انجام داده ام. بعضی از بخشهای آن در کتاب «قدرت ارتباط»4 من است اما طی شش و هفت سال گذشته روی این تحقیقات وسواس داشتم٬ زیرا روابط قدرت اساس و پایهٔ روابط جامعه است. و این انگیزهٔ مهم من در تمام تحقیقات من بوده است: « قدرت». چرا؟ زیرا کسانی که در قدرت هستند شکل٬ سازمانها٬ و نرمهای قانونمند کننده ی زندگی ما را تعیین می کنند. بنابراین از این منظر روابط قدرت روابط بنیادی جامعه است، دی ان اِ جوامع است. به هر رو و به هر حال، موضوع قابل توجه این است که هرگاه که قدرت وجود داشته باشد، همیشه مقابله با قدرت نیز وجود دارد. و به این معنا تجزیه و تحلیل من، تحلیل غالب در علم جامعه شناسی کلاسیک نیست. تحقیقات من همواره سلطه و مقابله با سلطه و روابط قدرت و مقاومت در برابر آن را تجزیه و تحلیل کرده تا توانایی و امکان برای مردمانی فراهم کند که ارزشها و منافع آنها از نهادهای اجتماعی کنار گذاشتهشده٬ و می خواهد تا صدای مخالفت باشد٬ و تلاش میکند نهادهایی سازنده ی جامعه را تغییر دهد. در واقع تجربهٔ تاریخی گذشته و اکنون ما همواره توسط تعامل بین قدرت و مقابله با قدرت تعیین می شود٬ تعاملی بی امان. متاسفانه هیچ صلح اجتماعیای وجود ندارد. برای ارائهٔ ارزشها و منافع جدید در سطح جامعه همواره تعامل بی پایان و مستمر بین نهادها و تلاش برای تغییر این نهادها بطور دموکراتیک یا با ابزار دیگر وجود دارد . بنابراین قدرت همواره بطور عمده از طریق دو ابزار اصلی اعمال می شود و در علوم اجتماعی سنتی قدرت به این طریق مفهوم سازی شده است. ْ
انواع زیادی قدرت وجود دارد٬ اما بطور بنیادی دو فرآیند٬ دو نهاد اصلی وجود دارد: قدرت قهری٬ قدرت اقناعی. قدرت بر بدنها، و قدرت بر ذهنها. یعنی از یک سو، در سنت ماکس وبر، قدرت بهعنوان انحصار اعمال خشونت مشروع در دست دولت تعریف میشود. من می گویم انحصار خشونت در سطح کشور- چه مشروع باشد و چه نباشد. این واقعا چیزی است که به عنوان اصلیترین شکل قدرت در نظر گرفته میشود. اما همیشه نوع دیگری از قدرت وجود داشته است و آن توانایی شکلدهی به اذهان از طریق کنش مراکز مختلف قدرت در جامعه، برای جلب توافق یا حداقل تسلیم افراد جامعه به گونهای است که افراد بپذیرند «وضع همین است و کاری نمیتوان کرد».
این فرایند بنیادی قدرت است که سنت دیرینه ای در دانشمندان علوم اجتماعی٬ مانند فوکو و غیره دارد. و همچنین تا حدی مفهوم هژمونی در جامعه است که مربوط می شد به ظرفیت شکل دادن به ذهن ها٬ شکل دادن به طرز تفکر ما٬ و هر دوی آن ها. به هر حال در مقابل هر دو نوع قدرت: قهری و اقناعی، می توان مقاومت کرد و به مردم کمک کرد تا علیه عدم توانایی در ورود به دسکورس و بحث واکنش نشان دهند٬ به گونه ای که آنها قهرمانان این بحثها شوند٬ و شکل این بحثها را تغییر دهند.
بنابراین در هر دو مورد، قدرت و مقابله با قدرت وجود دارد٬: قدرت اقناعی٬ و قدرت قهری.
به خصوص در قدرت اقناعی، همه چیز به اطلاعات و ارتباطات ربط دارد. در طول تاریخ اطلاعات و ارتباطات به ابزاری حیاتی برای قدرت و مقابله با قدرت تبدیل شده است. چرا؟ زیرا مردم از طریق ارتباطات به هم وصل می شوند٬ بنابراین اگر فرآیند ارتباطگیری توسط صاحبان قدرت کنترل شود، علائمی که مردم از طریق ذهن خود دریافت میکنند، بر اساس نظام ارزشها، منافع، و نمادهایی شکل میگیرد که بازتابدهنده نحوه تفکر صاحبان قدرت یا تمایل آنها به شکلگیری افکار مردم درباره خودشان است. تنها راه تغییر زمانی است که مردم نظم اجتماعی را قبول نداشته باشند و با آن موافق نباشند. و با سایر اشخاص که چنین نگرش و تجربه ای را دارند٬ ارتباط برقرار کنند. به زبان من، بر اساس منافع خود فرایند ارتباط را برنامه ریزی مجدد کنند. و این سیستم ارتباطی٬ این سیستم بازیابی اطلاعات هیچگاه پایان نمی گیرد و دارای یک ارتباط مستمر دیالکتیکی است.
به هر حال اطلاعات و ارتباطات عوامل کلیدی در انباشت و توزیع ثروت و قدرت هستند و این بخشی از تاریخ است. فرایند واقعی تعیین کننده ی اطلاعات و ارتباطات بیشتر بستگی به پارادایمهای خاص فناوری دارد. به این معنی که، نحوه ی ارتباطات، بسته به فناوریهای ارتباطی و فناوری اطلاعات، بسیار متفاوت است. یک زمان می تواند روزنامههای چاپی باشد٬ می تواند دیسکورسها مطرح شده توسط مسئولان کلیسا باشد. این وسیله در طول تاریخ، پخش اعلامیه در انواع انقلاب های سیاسی بوده است. به عبارت دیگر، روش تفکر ما فقط بسته به خودمان یا برخی از فرهنگ های انتزاعی که متافیزیکی هستند٬ نیست. روش تفکر ما بستگی به علائمی دارد که از دیگران دریافت می کنیم. بنابراین، ارتباط بین شبکه عصبی ما و ارتباط در شبکهای که هر نوع فعالیت اجتماعی در آن وجود دارد، اساسی است.
بر این اساس فناوری تعیین کننده نیست٬ اما در ارتباط سازمانی و تعامل بین سیستم عصبی ما بر اساس شبکه ارتباطی به عنوان واسطه ای اساسی عمل می کند. تحول اساسی زمانه ما، ظهور شبکههای ارتباطی و اطلاعات دیجیتال است که همهجا حاضر است.
یکی از دانشجویان من٬ مارتین هیلبرت که اقتصاددان است پایان نامه اش را در تابستان ۲۰۱۰ با من تمام کرد و بعضی از قسمت های آن را در مجلهٔ ساینس که در تحقیقات علوم جایگاهی دارد، به چاپ رساند. او برای اولین بار کل اطلاعات موجود در سیاره و سکوها و کشورها و مؤسساتی که این اطلاعات در آنها پردازش شده است را محاسبه کرد. او نشان داد ۹۲ درصد تمام اطلاعات موجود در سیارهٔ ما٬ بر اساس بایت٬ قبلا دیجیتال شده است و اکنون این نسبت باید به ۹۵ و ۹۶ درصد رسیده باشد. بنابراین ما در سیارهای زندگی می کنیم که تقریبا تمامی اطلاعات ما به شکل دیجیتال ذخیره شدهاند، که این امر دو امکان مهم را فراهم کرده است. اول، ایجاد یک زبان مشترک برای ارتباط میان مجموعههای مختلف دادهها. دوم، فناوریهای دیجیتال امکان پردازش اطلاعات را به گونهای فراهم میکنند که دادهها بتوانند با سرعت بالا و در حجم و پیچیدگی زیاد ترکیب، تبادل و جابهجا شوند و در فرایندهای ارتباطی مورد استفاده قرار گیرند. همچنین این فناوری نحوه انتقال اطلاعات را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
… در حال حاضر از این ۹۲ تا ۹۶ درصد اطلاعات دیجیتالی، درصد قابل توجهی از این اطلاعات توسط اینترنت و شبکه های ارتباطی بی سیم قابل دسترسی است. امروزه استفاده کنندگان اینترنت چهار میلیارد نفر است – از جمعیت ۷/۵ میلیارد نفری کرهٔ زمین. و ما ۷ میلیارد، بله ۷ میلیارد از جمعیت ۷/۵ میلیارد نفری نوعی ارتباط بی سیم – تعداد مشترک یعنی شماره هایی که شما می توانید با آن تماس بگیرید – داریم. احتمالا زمانی می رسد که بچه های زیر سه سال هم شمارهٔ بی سیم خود را داشته باشند. این یعنی ما سیاره ای داریم که در آن کاملا به هم وصل هستیم. البته با فناوری متفاوت٬ با ظرفیت های مختلف٬ با فرهنگ های مختلف٬ و با آموزش های مختلف. بخصوص با ظرفیت فرهنگی و آموزشی متفاوت در استفاده از این ارتباطات. اما ما با هم ارتباط داریم و علاوه بر آن، ۵۰ درصد جمعیت بزرگسال جهان تلفن هوشمند دارند که کامپیوتری در یک ابزار بی سیم است.
در این محیط جدید، اتفاقاتی دارد می افتد که عمیقا بر نهادهای قدرت ساز و ثروت ساز تاثیر می گذارد. ما باید به یاد داشته باشیم که اصول منطقی اساسی این نهادها همچنان پابرجا هستند. این نهادها در جامعه بطور کلی حول حکومت گرد آمده اند. در جامعهٔ ما بهرهوری و منبع ثروت حول محور سرمایه و دولت سازماندهی شده است. دولت و سرمایه هنوز هسته های اصلی نهادهای اجتماعی ما هستند. بنابراین آنها هنوز در هر اتفاقی که می افتد٬ حتی در عرصهٔ فناوری جدید٬ سلطه دارند.
همچنین یکی از موضوع های حیاتی در مورد اینترنت این است که استفادهکنندگان اینترنت٬ در طول استفاده از اینترنت٬ فناوری های موجود و محتوای اینترنت را شکل داده اند. اما به هر حال هم سرمایه و هم دولت در محیط فناوری ارائه شده عمل می کنند٬ در محیطی که همه چیز در حال دیجیتالی شدن است. دولت در پی ایجاد و حفظ قدرت است. و سرمایه به دنبال افزایش سود است و این تغییری نکرده است. قدرت با محدودیت شدید یا کنترل ارتباطات حفظ می شود. هم دولت و هم رسانه ها را شرکت های بزرگ کنترل می کنند. قدرت ( دولت) برای رقابت با دیگر کشورها و حفظ نظم داخلی نیاز به حراست گسترده دارد. در حالی که گسترش سرمایه به ظرفیت بی نهایت کالاسازی هرچیز٬ تبدیل هر چیز به کالا که بتوان آن را خرید و فروخت٬ بستگی دارد. در هر دو فرآیند، انتقال اطلاعات، بهویژه ارتباطات دیجیتال، در جامعه ما نقشی حیاتی و اساسی دارد. اینترنت به عنوان یک فناوری برای آزادی و ارتباط آزاد بوده و هست، زیرا آن هایی که در دههٔ ۶۰ و ۷۰ فناوری اینترنت را طراحی کردند، عمدا تلاش داشتند فناوری ای را طراحی کنند که کنترل آن سخت باشد. و این یکی از بزرگترین پارادوکسهای تاریخ اینترنت است. با این که برنامه ای منجر به ایجاد اینترنت توسط دی ا آر پی ا5٬ آژانس پروژههای تحقیقاتی پیشرفته دفاعی آمریکا٬ تامین بودجه شده بود، اما آن ها عملا قصد نداشتند به عنوان یک ابزار نظامی از آن استفاده کنند. آن ها در اصل به دانشمندان کامپیوتر بودجه دادند که در طراحی شکل جدیدی از ارتباطات کامپیوتری کار می کردند. و در ابتدا اصلا نمی دانستند از چه چیز ( اینترنت) استفاده کنند. آنها تلاش میکردند با اشتراکگذاری ظرفیت هر رایانه، از ظرفیت رایانهها استفاده کنند و ظرفیت استفاده از آنها را افزایش دهند، اما خیلی زود دریافتند که استفاده های دیگری هم می شود از آن کرد. مهمترین فهرست ایمیلی که توسط دانشمندان کامپیوتر در کمپ های آمریکا درست شد٬ به قصد اشتراک گذاشتن فیلم ها و رمان های تخیلی علمی و روش خرید ماری جوانا در همه جا بود. این منبع همکاری اینترنت بود.
این نکته ای حیاتی است٬ تکنولوژی آزاد به همان اندازه آزاد است که از آن برای آزادی استفاده می شود. اما تحول بنیادین این است که تمام ارتباطات دیجیتالی شده و به هم پیوسته و پایهای برای حراست دیجیتال گسترده جهانی ایجاد شد. و این برجستهترین نمود قدرت است. حراست دیجیتال به گونه ای عمل می کند که در یک محیط کاملا متصل و دیجیتالی٬ تمام فعالیت ها و داده ها به طور کامل و فراگیر زیرنظر گرفته می شوند. و این چیزیست که ما آن را رد پای دیجیتال6 می نامیم. به این معنی که تمام اطلاعات به هم وصل هستند. بنابراین می توان به عنوان یک سیستم درنظرگرفته شود. وصل بودن کارت اعتباری٬ موبایل٬ فعالیت های کامپیوتر٬ تاریخچه ی جستجو٬ شمارههای کارت شناسائي٬ تراکنشهای مالی٬ ارتباطات ایمیلی٬ سایتهای شبکههای اجتماعی٬ و تمام تعاملهای در شبکههای اجتماعی موضوعهای کلیدی هستند. همراه با وجود امکان وصل کردن هرچیز به هرچیز٬ امکان نظارت بر بازیابی اطلاعات و سازماندهی این اطلاعات به نفع کسانی وجود دارد که حراست می کنند.
چیزی که ظهور کرده، به خصوص در دههٔ اخیر٬ چیزی است که من آن را بوروکراسی حراست جهانی7 می نامم٬ و این بعد از ۱۱ سپتامبر و انفجار در نیویورک، جهش بسیار بزرگی کرد. زیرا این اتفاق پایهٔ بودجه گذاری و حمایت قانونی از این موضوع را اول در آمریکا و سپس در سایر نقاط جهان گذاشت. و قدرت فوق العادهای به نهادهای حراستی ٬ بخصوص در آمریکا به٬ ان اس ا٬ آژانس امنیت ملی آمریکا8٬ داده شد. تمام کشورهای بزرگ قدرت آژانسهای امنیتی خود را افزایش دادند. مثل جی سی اچ کیو در انگلیس٬ که احتمالا پیشرفته ترین آژانس امنیتی است و آژانس اطلاعات فدرال بی ان دی9 در آلمان که آن هم بسیار قدرتمند است. و تمام این ها به هم وصل هستند و این چیز مهمی است. آن ها به فرانسه و اسرائیل و غیره. آن ها هم به هم متصلند. و این اتصال بسیار بسیار مهم است. زیرا قانون در برخی از موارد مانع جاسوسی آژانس های حراستی از شهروندان می شود. و کاری که آن ها می کنند خیلی ساده است، فرانسوی ها جاسوسی آلمانی ها را می کنند٬ آلمانی ها جاسوسی فرانسوی ها و بعد اطلاعات را با هم مبادله می کنند. و این زندگی واقعی است و تمثیل نیست. این مستقیم ترین و مهمترین نمود منطق قدرت در عصر دیجیتال است که باعث شکلگیری یک ساختار سراسربین10 بنیادین با ابعاد فوق العاده شده است. در چنین وضعیتی، حکومت همه چیز را می داند در ضمن این که کنترل بسیار اندکی در بررسی واقعیت دارد.
همزمان فرایند متفاوتی نه از طرف حکومت، بلکه از سوی سرمایه و منطق سود وجوددارد که کالایی سازی اطلاعات است. مهمترین تاثیر این دگرگونی این است که استفاده کنندگان از وسایل ارتباطی٬ یعنی همه٬ تبدیل به داده می شوند. ما همه داده هستیم. و این داده کالایی کلیدی است. این داده اساس مدل تجاری تمام شرکتهای اینترنتی مانند گوگل و سایرین است. همانطور که سیلیکون ولی می گوید شما بابت خدماتی که می گیرید چیزی پرداخت نمی کنید. شما با دادههای خود پرداخت می کنید. شما پول هستید و این داده ها در خدمت تبلیغات و دستکاری سیاسی قرار می گیرد. در خدمت همه چیز قرار می گیرد.
مهمترین نکته این است که همه اطلاعات بازیابی می شود. و در اینجا، پارادوکس خاصی وجوددارد. این خیلی مهم است و این پارادوکس نهائي است. برای این که ارتباط٬ ارتباطی آزاد است٬ آزاد به معنی این است که مردم میتوانند با هرکسی تماس برقرارکنند٬ به واسطهٔ آن عدم تمرکز ارتباط انبوهی وجوددارد و همزمان انبوهی از اطلاعات وجوددارد. به این معنی که تمام شرکتهای بزرگ و همچنین حکومت اطلاعات جمع می کنند. از چی؟ از ارتباط عملی مردم با هر چیز و هرکس در طی روز. برای این که ما عملا با هرچیزی ارتباط برقرار میکنیم٬ اطلاعات بازیابی میشود و آژانسها میتوانند همهٔ اطلاعات ما را بدون هیچ مشکلی تصاحب کنند. دقیقا٬ دقیقا به این دلیل که ما جامعه ای بسیار ارتباط محور هستیم. همزمان سطح بالای انحصار اطلاعات توسط هم حکومت و هم شرکتهای خصوصی وجوددارد.
بله البته این عقیده وجوددارد که ما حق حفاظت حریم خصوصی در دنیای دیجیتال داریم. اما همانطور که شما میدانید اسکات مک نیلی٬ بنیانگذار و مدیرعامل شرکت سافت مایکروسیستم در ۱۹۹۹ جملهٔ معروفی را گفته است: «حریم خصوصی در عصر دیجیتال به پایان رسیده است. مطلقا هیچ حریم خصوصی وجود ندارد». این شرکتٰ ها هستند که سیاستهای حفظ حریم خصوصی نوشته شده دارند. مثلا گوگل سیاست حفظ حریم خصوصی دارد. به وب سایتش بروید و آن را بخوانید و ببینید سیاست حفظ حریم خصوصی گوگل چیست. من می توانم به شما بگویم. ” تنها اطلاعاتی که گوگل حق دارد از کاربران خود دریافت و پردازش کند شامل نام، آدرس، موقعیت مکانی، ایمیل، شماره تلفن، شماره کارت اعتباری، تاریخچه جستجو، عادات مرور، خریدها و محتوای انتخابشده از ایمیلها است. غیر از این موارد، حریم خصوصی کاربران محترم شمرده میشود.” این سیاست حفظ حریم خصوصی رسمی است. من اغراق نمی کنم. و همیشه سعی کردم تنها یک تحلیلگر باشم.
بنابراین ما به سمت شکل جدیدی از شبکه سازی و دیجیتالی شدن کامل می رویم. چیزی که در فرهنگ عموم بهش اینترنت چیزها می گویند٬ یعنی آن چیزی که بطور فزایندهای به هم متصل می شود (ماشین) دستگاه ها هستند. ارتباط دستگاهها (ماشینها). ماشینهایی که به ماشینهای دیگر متصل میشوند و ماشینهایی که به اشیا متصل میشوند و شبکهای ترکیبی ایجاد میکنند که در آن انسانها با یکدیگر ارتباط دارند، اما هر انسان با اشیایی متصل است و این اشیا نیز با یکدیگر در ارتباط هستند. ماشینهای شرکتهای مختلف مطابق برنامههای هر شرکتی سازمان داده شده تا به هم وصل شوند . بطور حتم برنامه ها نهایتا توسط انسان برنامهریزی شده است٬ اما همزمان منطق این ارتباط از پروتکلهای خاص٬ از الگوریتمهای معینی پیروی میکند. الگوریتمهای کلیدی هم در حکومت و هم در شرکتها سری هستند. و این الگوریتمها از جمله ایدههایی نظیر توانایی یک شبکه معین برای برنامه ریزی مداوم مجدد خود براساس یک فرا برنامه٬ به هدف بهرهوری بیشتر٬ جامعترو سریعتر آن برنامه است.
این ما نیستیم که حرکت می کنیم – من داستان علمی تخیلی تعریف نمی کنم – من هیچگاه این کار را نمی کنم. چیزی که هست این است که ما در میان نه میلیارد، بلکه از تریلیون شبکه قرارداریم که تمام آنها٬ خارج از کنترل ما٬ برنامهریزی شدهاند. آن ها نهایتا منطق خود را دارند و بخشی از فناوری موجود اند و بخشی هم در خدمت منافع حکومت و شرکتهای بزرگ اینترنتی. در حال حاضر، دولت و شرکتها از طریق انواع همکاریهای فناورانه، اقتصادی و نهادی با یکدیگر تعامل میکنند. درست است که شرکتها با این آژانسهای حراستی قرارداد دارند و آژانسهای حراستی برای شرکتها خوش خدمتی می کنند، اما از نظر منطق دقیقا یکسان نیستند. در واقع در آن لحظهٔ کلیدی که به آژانس امنیت ملی همه نوع قدرتی داده شد تا هر کاری دلشان خواست بکنند٬ از نظر فناوری بسیار پیشرفته نبود٬ بخصوص که حتی نمی توانستند روش های رمزگذاری را بشکنند. آن ها عملا بیشتر فناوری خود را از بخش خصوصی گرفتند. از گوگل٬ اپل٬ فیس بوک و شرکت هایی که در اصل فناوری ارتباطی جدید را توسعه و گسترش می دادند.
البته همزمان بعضی تناقضهای مهم وجودداشت. زیرا اگر مصرف کنندهگان در مورد فقدان کامل حریم خصوصی وحشت میکردند٬ ممکن بود تلاش کنند اطلاعات خود را از طریقی حفظ کنند. طریقی که شرکتها بسیار از آن می ترسیدند: رمزگذاری و کنترل. جنگ بر سر رمزگذاری جنگی اساسی است. زیرا نهایتا تنها راهی که میتوانیم از خود محافظت کنیم، توانایی انتشار گسترده٬ بسیار گستردهٔ فناوری رمزنگاری است. این فناوری ممکن است مرسوم شود، اما کد واقعی هر پیام رمزگذاریشده متفاوت خواهد بود و توسط خود کاربر کنترل میشود. این چیزی است که حکومتها و شرکت ها از آن وحشت دارند. شرکتها می ترسند که اگر دولت فشار زیادی بر منطق کنترل و کسب اطلاعات از هر کدام از ما و ارائهٔ آن به دولت وارد بیاورد٬ عکس العمل مردم ممکن است مدل کسب و کار آنها را از بین ببرد. بیاد داشتهباشیم که مدل کسب و کار شرکتها دادن داوطلبانهٔ اطلاعات زندگی ما به آنها به صورت داده است. که این داده ها در کل جهان تجاری یا فروخته و یا سازماندهی می شوند٬ به طوری که بشود مصرف کنندهگان را مورد هدف قرارداد و آنها و رفتارشان را پیش بینی کرد. شما یک جایی میروید به یک رستوران٬ آنها دقیقا خواهند فهمید سلیقهٔ غذایی شما چیست٬ همینطور سلیقهٔ شما در مورد کتاب٬ سفر٬ در مورد همه چیز چطوراست. به این علت است که آمازون یا شرکتهای دیگر برای شما لیستی را فراهم می کنند که شما قرار است انجام دهید. برای این که شما در سابق اینطور رفتار می کردید. بنابراین شما در یک مسیر برنامهریزی خطی قرار میگیرید که شما در آن، انعکاس خودتان برای بقیهٔ دوران زندگی خود هستید. این یک برنامهٔ بسیار منعطفی است. شما عادات خود را تغییر می دهید٬ این تغییر وارد برنامه میشود و شما به جهت جدید هدایت خواهید شد.
منطق قدرت همان چیزی نیست که منطق کالا است. منطق قدرت٬ همانطور که رئيس آژانس امنیت ملی آمریکا گفته بود٬ یافتن و مشخص کردن فعالیتهای تروریستی است. در تصویر بزرگ مثل این میماند که در یک کاهدان دنبال یک سوزن بگردید. برای انجام این کار من به تمام کاه نیاز دارم٬ یعنی به تمامی اطلاعات همه جا نیازدارم و بعد برنامه می تواند کار کند. این منطق قدرت است. از سوی دیگر این منطق تجارت و کالا نیست و بنابراین این دو با هم تناقض دارند و حتی در مواردی شرکتهایی مثل اپل مقاومت کرده اند. در موردی مارک زاکربرگ برای متوقف کردن دولت به انتقال اجباری داده ها جنبشی را به پیش برد. و موارد دیگری شرکتها به این بازی مقاومت و همکاری ادامه دادند و این بسته به لحظه دارد. این منطق پیچیدهاست٬ این یک منطق تعاملی است. مشابه هم نیستند. دو منطق متفاوت دارند. اما این دو منطق با همدیگر کل سیستم اطلاعات را٬ که زندگی ما بسته به آن است٬ را کنترل می کنند.
این البته عواقبی هم دارد. اول اینکه، با حراست فراگیر دموکراسی را تهدید میکند. زیرا بین حراست کننده و حراست شونده عدم تقارنی وجوددارد٬ یعنی حکومت و شرکتها به اطلاعات دسترسی دارند٬ از اطلاعات استفاده میکنند٬ به اطلاعات استفاده کنندگان دسترسی دارند٬ اما استفاده کنندگان چنین دسترسی ای ندارند. این یکی از تغییرهای عمده در عدم تقارن در جامعهٔ ما است. حریم خصوصی البته با انتقال دادهها٬ بدون رضایت ما٬ نابود شدهاست. این تحلیل و این منطق ظاهرا به سوی چیزی حرکت می کند که به آن دنیای اورولی11 می گویند که برادربزرگ همه چیز را کنترل می کند. خوشبختانه در تاریخ٬ و در جامعهٔ ما هم همچنین٬ پدیدهها بسیار پیچیدهتر هستند. زیرا مردم خواسته دارند. ظرفیتی دارند. حتی نیاز آنها به فناوری. آنها بطور کلی برای آزادی خود اشتیاق دارند. و نهادهای جامعه نهادهای یک بعدی نیستند. آنها حاصل مبارزات تاریخی بین کنترل و مقاومت در مقابل کنترل هستند. هر زمانی که حراست است٬ و هر جایی که نقض حریم خصوصی است٬ در آنجاها هم مقاومت در برابر حراست هم است٬ و دفاع از حریم خصوصی به روشهای گوناگون عمل می کند. مانند وجود یک سری مقررات قانونی مربوط به نهادهای سیاسی و نهادهای قضایی. برای مثال در اتحادیهٔ اروپا حفاظت بیشتر است تا در آمریکا٬ چه برسد به چین. به هر حال هم حکومت و هم سرمایه تمایل دارند که با استقلال این نهادهها مقابله کنند. و این خشونت بیمورد بستگی به انتخابات سیاسی دارد.
در مورد حکومت در نهایت همیشه یک عامل کلیدی است و آن هم امنیت اضطراری ملی٬ آن هم در جهانی که تروریسم آن را تهدید می کند. در جهانی که در آن قدرت حکومت ها بطور پیوسته بیشتر می شود٬ در آمریکا٬ همیشه احتمال فعالسازی برخی قوانین که از طریق مرجع قضایی اعمال میشوند، مانند قانون اف آی اس ا12 وجود دارد. می توانند با اخذ مجوز قضایی برای کنترل کامل اطلاعات قانونی عمل کنند. می توان چنین چیزی را هم در مورد اروپا گفت. این چگونه عمل می کند؟ خیلی ساده. اف آی اس اِ تعدادی قاضی دارد که دست نشاندهٔ اف آی اس اِ است. آن ها در اصل قضات مستقلی هستند٬ اما از نظر آماری در طی ۲۰ سال اخیر که این نهاد وجوددارد هیچ تصمیمی از طرف سازمان امنیت ملی توسط قضات اف آی اس اِ لغو نشده است. حتی یک مورد. بنابراین امنیت ملی و اضطراری پوششی شده است برای هر تلاشی در راه محدود کردن آزادی و حریم خصوصی که در پایهٔ جوامع دموکراتیک است.
با اینهمه، هنوز میزانی از حمایت قضایی و قانونی وجود دارد که قدرت حراست را محدود می کند. همچنین فناوری حفاظت از حریم خصوصی با رمزگذاری و سایر برنامههایی که هکرها تلاش در توسعهٔ آن دارند، به عنوان روش مقاومت در مقابل انحصار اطلاعات عمل می کند. همچنین برخی تلاشها از سوی فعالین حقوق اجتماعی و نهادهایی مانند بنیاد جبههٔ الکترونیک13 و صلح سبز و دیگر نهادها صورت گرفته که سعی می کنند محدودیت های قدرت حراست را نشان دهند. برای مثال صلح سبز توانست محل مخزن داده ها٬ دادههای مخفی آژانس امنیت ملی آمریکا در منطقهٔ دور افتادهای در بلوفدال یوتا را کشف کند و یک بالون را بر فراز آن به گردش درآورد. صلح سبز بالونی را با فلشی که نشان می داد اینجا سرزمین جاسوسی غیرقانونی است را هوا کرد. که البته سروصدای زیادی در سایر نقاط جهان کرد. و بنیاد جبههٔ الکترونیک مرتبا علیه آمریکا و اتحادیهٔ اروپا پرونده قضایی تشکیل می دهد – همانطور علیه انگلیس. آن ها حرکت های گوناگون دفاع قانونی علیه سیستم انجام می دهند.
هکرها انواع مختلف فناوری شبکه ای برای حفظ آزادی ارتباطات و آزادی اطلاعات٬ به خصوص در این کشورها را توسعه می دهند. برای مثال شبکه ای که اول در سوئد ساخته شد٬ اما بعدا در محلها و کشورهای دیگر هم گسترش یافت شبکهٔ مسیریابی پیازی14 که برای مثال در سال ۲۰۱۱ در مصر در دورانی که حکومت مصر اینترنت را قطع کرده بود٬ توانست تا پنج روز آنجا کار کند٬ و زمانی تسلیم شد که دیگر نمی توانست کار کند. فعالیت های خیلی مهم افشا کنندگان مانند اسنودن و دیگران اینجا و آنجا. و این تنها اسنودن نیست٬ بسیاری کسان دیگری از آژانس های امنیتی آمریکا یا اتحادیهٔ اروپا هستند. انسانهایی وجود داشته اند که خارج از اصول سایتی که در آن کار می کردند٬ عمل کردند. اسنودن می دانست سر آنهایی که افشاگر بودند چه آمده است. آنها به معنای واقعی کلمه به واسطه آزار و شکنجه، به واسطه مصادره اموال و خانه، و همه چیزشان برای همه ی عمر آسیب دیده اند. آنها برای همیشه آسیب دیدند. اما اسنودون پیش از جمعآوری اطلاعات در مورد این که ان اس ا چکار میکند٬ برنامهریزی خود را برای اجرای این کار قهرمانانه٬ به عنوان جوابی به این اعمال علیه اصول دموکراسی آمریکایی٬ کرده بود. البته که او به حومهٔ مسکو رفت. بنابراین هر کسی به این نتیجه رسید که او از اول جاسوس روسیه بوده، اما اینطور نیست. او تلاش کرد کار دیگری بکند. او سعی کرد که از یکی از کشورهای دموکراتیک در آمریکای لاتین تقاضای پناهندگی سیاسی کند. بخصوص او تلاش کرد که به اکوادور برود٬ اما نتوانست. او نتوانست٬ زیرا وقتی او از هنگ کنگ فرار کرده بود و در مسکو بود٬ هر پروازی که به آمریکای لاتین میرفت٬ حتی هواپیمای رئيس جمهور بولیوی اوو مورالس٬ را در فضای اروپا بازرسی کردند تا او را پیداکنند. در این نقطه، اسنودون نمی توانست تکان بخورد. و او هنوز در مسکو است و من فکر میکنم تاثیر مسکو مهم شد٬ اما این اصل مقاومت او نیست.
همچنین ویکی لیکس وجود دارد. این نهاد موارد مهمی را افشا می کند که افشاگری ندارد. این نهاد افشاگری ها را عمومی می کند و در سراسر جهان پخش می کند . اطلاعاتی که غیرقانونی هستند یا فعالیت های عمومی دولت و شرکتها که باید دانسته شوند٬ اما به اطلاع عموم نمی رسند. به عبارتی دیگر، ما هرچه بیشتر به عمق سیستم٬ یعنی حراست سیستماتیک٬ برویم – یعنی جایی که آزادی و حریم خصوصی به روشهای متفاوت همزمان٬ به صورت فردی٬ سازمانی٬ کنشهای اجتماعی٬ فعالیتهای فنآورانهای نقض می شود – مشاهدهمی کنیم که یک نیروی متقابلی خلق شده که متفاوت است. علاوه براین٬ این روزها چیزی پدیدآمده به عنوان شهروندان روزنامهنگار که از فناوری حراستی استفاده میکند تا حراستیها را حراست کند٬ و آنهایی که از قدرت سوء استفاده میکنند را حراست کند. از خشونت پلیس تا اعمال غلط مالی. امروزه یکی از مهمترین راه اطلاعات رسانی این است که هرکس با یک موبایل٬ یک دوربین٬ یعنی عملا با تمام موبایلها می تواند بعضی اشخاص را٬ بوروکرات٬ سیاستمدار٬ رهبران شرکتها را و هر کسی که کاری خطا میکند٬ چه اخلاقی و چه قانونی٬ را سوپرایز کند و عکس بگیرد و فورا آپلود کند و پخش کند و یک فرایند کاملی از اعتراضات٬ محکوم کردن٬ و گاهی اقدام قانونی را کلید بزند. این یک حرکت اجتماعی است٬ آن ها به صورت سیستماتیکی علیه خشونت پلیس در هرجا انجام می دهند. این یک ابزار کنترل باورنکردنی است. آن ها می گویند که ما همه در کشور در خطر تروریسم هستیم٬ و لذا تمام این حراست ها به ما مربوط میشود. من میگویم بله درست است٬ اما می توانم به شما بگویم که این روزها سیاستمداران زمانی بسیاری درست رفتار نمی کنند. بسیاری نمیکنند٬ و کارهایشان را زیرزمینی میکنند. آنها وقتشان را صرف این میکنند که کسی آنها را نبیند٬ کسی آنها را نشناسد٬ کسی از معاملات مالی آنها خبردار نشود و غیره و غیره. بنابراین موضوع دو طرفه است. ما تمام مدت حراست می شویم و همچنین حراست میکنیم. و البته به واسطهٔ این فناوری خاص یک تغییر اساسی در جنبشهای اجتماعی در سطح جهانی صورت گرفتهاست.
طبق مطالعات اخیر من در مورد جنبشهای اجتماعی شبکهای، این جنبشهای اجتماعی خارج از احزاب سیاسی و نهادهای سنتی و سازمانهای آنها صورت میگیرد. آنها ارتباطات و یا پایهٔهای خیزش خودبخودی خود را سازماندهی میکنند٬ که معمولا ناشی از خشم است و براساس ایدئولوژی نیست٬ سپس از آنجا تبدیل به یک جنبش اجتماعی مهم میشوند. برای مثال جنبش اشغال طی سالها٬ و جنبش ۱۵ ام در اسپانیا15 و جنبش در سراسر دنیا در آمریکای لاتین٬ آسیا٬ و حتی در آفریقا. جنبش اجتماعی در زمان ما این ظرفیت را دارد که اعضای جامعهٔ خود را براساس عقاید وخشم خود سازماندهی کند و بدون نیاز به داشتن سازماندهی٬ بدون داشتن ایدئولوژی مشترک٬ بدون داشتن پروژهٔ مشترک با دیگران به اشتراک بگذارد. و این یک تحول کامل است و این به واسطهٔ توانایی آن ها در استفاده از سیستم ارتباطی و برای پشت سرگذاشتن کنترلهای سنتی است. همانطور که میدانید این جنبشها از سوی رسانههای سنتی و همچنین سیاستمداران از هر نوعی نادیده گرفته میشود و ارزش و اهمیت آن کم نشان داده می شود . میگویند آنها خسته میشوند٬ چیزی ایجاد نمیکنند. من در کتابم به میزان زیادی از خشم و امید اشاره شده کرده ام. من به تعدادی از مثالهای کلیدی از تغییر سیاسی واقعی و تحول سیاسی در بسیاری از کشورها اشاره کردهام که مرتبط است با اثرات موجگونه و پیامدهای سطح دوم این جنبش های اجتماعی. البته تمام این ها در یک روز اتفاق نیفتاده است. زیرا این ها جنبشهای خشونت آمیز نیستند٬ اما تحول از طریق ذهن مردم صورت می گیرد . فرایند اینگونه است: جنبش های اجتماعی خود را بر اساس شکل افقی و جدید شبکه های ارتباطی آزاد مبتنی بر اینترنت و ارتباطات بی سیم سازماندهی میکنند. شبکهها بر اساس اینترنت و ارتباطات بی سیم بوجود میآید. کنش های نمادین تعامل گاهی از طریق اینترنت است٬ اما عمدتا از طریق اینترنت و اشغال فضاهای شهری است. یعنی ترکیب دو گروه شبکه ای است: شبکهٔ شهری و اینترنتی. آنها فضایی را پدید میآورند که من آن را « فضای خودمختاری16» می نامم. این فضای خودمختاری برقراری ارتباط با دیگرانی را ممکن می سازد که همانقدر خشمگین هستند و همزمان شروع به بررسی و ایجاد بدیل برای جامعه می کنند، بدون این که از همان روندهای سنتی مرسوم در سازمانهای سیاسی استفادهکنند. این جنبشها از طریق کنش خود٬ حتی اگر به صورت اشغال کشور قدرت را بدست نگیرند٬ کاری که میکنند این است که بر تحول آگاهی در ذهن مردم تاثیر میگذارند. که این همیشه نقش جنبش اجتماعی بوده است. جنبش اجتماعی بطور بنیادی تغییر در ارزشهای جامعه را هدف میگیرد. مثل جنبش محیط زیستی٬ جنبش فمینیستی٬ جنبش هویتی و انواع گوناگون. همین موضوع در جنبش اجتماعی شبکه ای وجود دارد. عمل آنها تغییر ذهن مردم است و عملا در بعضی موارد تغییرات سیاسی در سطح نهادها اتفاق افتادهاست .
مثال این تحول سیستم سیاسی در اسپانیا از کانال کنش احزابی که از ام ۱۵ منتج شدهاست. بخصوص حزب پودموس17 که اکنون ۲۰ درصد رای ها را در کنترل خود دارد. می توانم مثالهایی بزنم که بعد از سه یا چهار سال تاثیراتی داشتند. برای مثال انتخابات ریاست جمهوری در شیلی که رهبران جنبش دانشجویی آن چهار سال قبل تصمیم گرفتند که حزب جدیدی تاسیس کنند زیرا احزاب راست یا چپ میانه به خواستههای آنها جواب ندادند. آنها در اولین انتخابات بیش از ۲۰ درصد آرا را بدست آوردند. و بعد تصمیمگیران اصلی انتخابات ریاست جمهوری جدید در شیلی شدند. رهبران جنبش بسیار جوان بودند که حتی به سن قانونی برای رئیس جمهور شدن نرسیده بودند. بنابراین مجبورشدند از یک دوست٬ خانمی نازنین که می توانست کاندید ریاست جمهوری شود، خواهش کنند کاندیدای ریاست جمهوری شود٬ زیرا که آن ها نمی توانستند کاندید شوند. به عبارتی دیگر اتصال از طریق شبکه های ارتباطی فرآیندی از بسیج را ایجاد می کند که در نهایت نه تنها بر افراد جنبش تاثیر گذاشت٬ بلکه به میزان زیادی روی جامعه تاثیرگذار بود. در مورد آمریکا برخلاف چیزی که شکست جنبش اشغال وال استریت نامیده میشود٬ در اصل یک موفقیت بزرگ وجود داشت و پشتیبانی تقریبا یک سوم جمعیت را جلب کرد. دشمنی علیه جنبش در حدود ۲۰ درصد طرفدار داشت. این جنبش نقش مهمی در تغییر افکار عمومی٬ به خصوص بین جوانان آمریکایی داشت.
ممکن است کسی بگوید خوب چه تاثیر سیاسی خوبی داشت؟ « ترامپ!» (در دور اول ریاست جمهوری). نکته این است که داستان این فرد جاهل٬ نژادپرست٬ جنسیتزده که نارسیست هم محسوب می شود و رئیس جمهور آمریکا شده واکنش مردم علیه نهاد و تشکیلات هم حزب جمهوریخواه و هم حزب دمکرات باید درک شود. این است که امکان انتخاب ترامپ را ایجاد کرد. از سوی دیگر کاندیدای دیگری که او هم ضد تشکیلات حاکم بود و در حزب دمکرات شانس بالایی داشت و مطالعات نشان داده بود که او می توانست ترامپ را شکست دهد یعنی سناتور برنی ساندرز ، خود بخشی از جنبش اشغال والاستریت بود – عملا بخشی از آن بود و در محل کمپینگ حضورداشت. جنبش عظیمی بین جوانان صورت گرفت که طی فرایند تایید نامزدی توسط دستگاه بوروکراتیک حزب دمکرات متلاشی شد و با تاييد کردن نامزد فوقالعاده شیک هیلاری کلینتون توسط تشکیلات مالی و سیاسی٬ علیه نامزد ضد تشکیلات٬ حزب دمکرات اشتباه غیرقابل باور در سیاست را مرتکب شد. بعد از آن ترامپ جدی گرفته شد. هرچند که هیلاری با دو میلیون رای انتخابات عمومی را برد. اما بعضی روی حمایت آن در ایالتهای کلیدی٬ جایی که طبقهٔ کارگر به واسطهٔ کسب سود آسیب دیدهبود٬ متمرکز شدند. و او توانست آرای آنها را کسب کند. برنی سندرز هم در همین ایالتها رای آوردهبود٬ اما توسط تشکیلات خود حزب دموکراتیک از مسابقه کنار گذاشتهٰ شد. نمی خواهم به تحلیل انتخابات بپردازم٬ می خواهم تاثیرات مهم جنبش اجتماعی شبکهای را در سیستم سیاسی٬ حتی در آمریکا نشان دهم. من می توانم کشور به کشور این را نشان دهم.
زمانی که یک جنبشی وجود دارد٬ این به این معنی نیست که زمانهای دیگر هیچ جنبشی در کشورهای ما نیست٬ زمانی که جنبشی وجود داشته باشد٬ آن جنبش تاثیر مهمی در جامعه دارد. این جنبشهای اجتماعی بدون توانایی ارتباط گیری از طریق شبکهٔ دیجیتالی ارتباطات نمیتوانستند وجودداشتهباشند. بدون آن اصلا نمی توانند وجود داشته باشند. می شد که اعتراضاتی باشد٬ اما چیزی که هستند و کاری که میکنند به واسطهٔ این فنآوری ارتباطی جدید است.
البته مشکل هم وجود دارد٬ این جنبش ها همانطور که می توانند عمل کنند٬ همزمان به نوعی زندانی فناوری شبکهای موجود هستند. آن ها از طریق توئيتر٬ فیس بوک٬ اینستاگرام و غیره به هم ارتباط می گیرند. آنها نسبت به این موضوع بسیار آگاه هستند. آنها می توانند یک سری فناوری ارتباطی را ایجاد کنند که می تواند رمزگذاری شود و قابل کنترل کردن٬ برای مثال از سوی فیس بوک٬ نباشند. البته برای احتیاط بهویژه در مورد آینده. بخصوص آنها فناوری رمزگذاری شده ای به نام فرشتهٔ منفی یک18 را درست کردند. مشکل این است که خیلی محدود عمل می کند و در شبکههای کوچک بسیار خوب عمل می کند٬ ولی در شبکههای بزرگ نه. تجربههای زیاد دیگری هم وجود دارد و نهایتا تمام این جنبشها بطور انبوه ازفناوری شبکهای نوع دیگری استفاده می کنند. برای مثال تلگرام که در آلمان توسط هکر هایی ایجاد شده بود که از روسیه مهاجرت کرده بودند اما برروی امکان تولید فنآوری رمزی برای ارتباط جنبشهای اجتماعی مستقل از نهادهای مهم کار میکردند.
اینترنت در نهایت پتانسیل خود را بهعنوان فضایی برای آزادی بیان و حذف واسطهها در کنترل ارتباطات نشان داده است. به این علت است که دفاع از آزادی اینترنت یکی از مهمترین و اساسی ترین جنگ های سیاسی برای جهان شدهاست. البته خود اینترنت را نمی توان کنترل کرد٬ اما به روشهای مختلفی می توان آن را رهگیری کرد و همچنین آنهایی که پیام هایی در اینترنت میدهند که ضد تشکیلاتی است را می توان تشخیص داد٬ مثلا در چین٬ و تنبیهکرد. من سیستم کنترل چینی ها را عمیقا مطالعه کردهام. بله. پیام دهنده را می توان تشخیص داد و پیداکرد و به زندان انداخت. صدها فعال چینی هستند که در زندان هستند٬ اما به هر حال پیام را نمی توان و نمیشود رهگیری کرد٬ اگر بخواهید این کار را بکنید٬ باید در کل اینترنت و سطوح متفاوت رهگیری بکنید که این غیرممکن است٬ و این مهم است. بنابراین اگر شما پیام باشید، می توانید به راه خود ادامه دهید٬ و در ارتباط باشید و پخش شوید. و به این معنی است که اینترنت فضای ارتباطی آزاد است.
البته، ارتباط آزاد به معنی نوع آزادی برای کاربران به آن صورت نیست که می خواهیم. جنبش ترامپ در سازماندهی جنبشهای نژادپرستان٬ جنسیتزدهها٬ بسیار فعال بود و همینطور در آلمان بین احزاب نئونازی مانند آلترناتیو برای آلمان19 و احزاب دیگر. این واقعیت که اینترنت ارتباط آزاد دارد به این معنا نیست که این آزادی فقط برای چیزهای خوب و مطابق سلیقهٔ هر کسی است. هر اتفاقی که در جامعه بیفتد٬ اینترنت آینهٔ جامعه است٬ چه خوب و چه بد. و جامعه هرکدام از ما است. یعنی که هرچه ما هستیم٬ آن چیز بلافاصله در اینترنت منعکس می شود.
بنابراین سوال کلیدی این نیست که آیا فناوری خوب است یا بد. همانطور که تاریخ نگر بزرگ فناوری ملوین کرانز برگ20 گفته است فناوری نه خوب است٬ نه بد و نه خنثی. این یعنی چه؟ این خیلی مهم، اما تاثیرات آن نامعلوم است. اینترنت قرار بود که یک سیستم ارتباط آزاد باشد و هست٬ اما استفاده از این آزادی توسط اجتماع تعیین می شود. اکنون رسانههای اجتماعی٬ و شبکههای اجتماعی بر بیشتر فضای ارتباطی مسلط هستند و بطور زیادی رسانههای گروهی را در حاشیه قرار دادهاند. رسانههای گروهی همیشه قابل اعتماد نبودند. همیشه آنطور که می خواستند نشان بدهند سیستم متنوعی از ارتباطات نبودند٬ و برخلاف ادعا که صادق هستند٬ صادق نبودند. برای مثال به یاد دارید که نیویورک تایمز از وجود اسلحههای امحای جمعی در عراق گزارش داد و به تحریک کردن دنیا کمک کرد.
اما مهمترین چیز جانشین شدن یک سیستم با سیستمی دیگر نیست٬ بلکه چیزی است که من آن را آشفتگی عمومی اطلاعات و ایدهها21 در شبکههای اجتماعی می نامم یعنی عصر پسا حقیقت22. البته این همان «دروغ» است که آن ها پسا حقیقت می نامند. همه چیز آنجا است: دروغ٬ لاف زنی ضربدر صدها و هزاران. اخبار دروغینی است که در اینترنت و در شبکه های اجتماعی می چرخند. آیا ما می توانیم درمورد این کاری انجام می دهیم؟ بله و خیر. زیرا از نظرفناوری حتی اگر بعضی از این برنامهها را بتوانند تشخیص دهند و غیرفعال کنند٬ اما در مورد اخبار دروغ٬ عملا غیر ممکن است اشخاصی را کنترل کرد که تولید اخبار دروغ می کنند و اطلاعات موجود برای عموم را در اینترنت را آلوده میکنند. بنابراین تنها جواب، توانایی آموزش شهروندان٬ و آگاه کردن شهروندان است که بطور فعال در این مبادلهٔ اخبار مشارکت می کنند و اطلاعات و ایدهها را طبق تجربهها و ارزشها و منافع خود تصحیح می کنند.
صحبتم را تمام می کنم . موضوع این است که در محیط فناورانه ی جدیدی که من سعی کردم تازگی تاریخی آن را نشان دهم٬ ما هنوز قدیمیترین مبارزه ی اجتماعی را داریم. ما هنوز مبارزه علیه سوءاستفاده از قدرتدولت و استثمار شرکتهای انحصاری را داریم. و این مبارزه ادامه دارد و ادامه خواهد داشت تا از آزادی و هویت نوع بشر دفاع کند. فناوری جدید٬ تمام این موضوعها٬ تمام اشکال ستم و تمام شکلهای جدید مبارزه و واکنش نشان دادن به فشارهایی که وارد می شود. متشکرم.
1. Manuel Castells: Power and counter-power in the digital society https://www.youtube.com/watch?app=desktop&v=io3xwOBD4f0&t=716s&t=3538
2. مؤسسه الکساندر فون هومبولت برای اینترنت و جامعه The Alexander von Humboldt Institute (HIIG) یک نهاد پژوهشی مستقر در برلین است.
3. یک آژانس دولتی فدرال آلمان است که مسئولیت ترویج آموزش مدنی را بر عهده دارد.
6. ردپای دیجیتال digital exhaust به دادههایی اشاره دارد که به طور غیرمستقیم و ناخواسته از فعالیتهای دیجیتال افراد ایجاد و جمعآوری میشود. این شامل اطلاعاتی است که هنگام استفاده از اینترنت، دستگاههای هوشمند، یا سرویسهای دیجیتال به جا میماند.
7. Global surveillance bureaucracy
8. NSA National Security Agency
9. Bundesnachrichtendienst BDN
10. ساختار سراسربین ( Panopticon) در واقع گونه ویژهای از معماری بود که اواخر سده هجدهم توسط فیلسوف انگلیسی جرمی بنتام طراحی شد تا به زندانبانها اجازه دهد که تمامی زندانیها را زیر نظارت خود داشته باشد بدون اینکه آنها بتوانند مطمئن شوند که در کدام لحظه تحت نظارتاند.
11. orwellian universe اورولی (به انگلیسی: Orwellian) یک صفت است که به رفتارها و سیاستهای کنترلی به وسیله تبلیغات، پایش و شنود، اخبار نادرست، انکار حقیقت، و دستکاری گذشته اشاره دارد، که توسط حکومتهای سرکوبگر مدرن مورد استفاده قرار میگیرد.
12. قانون نظارت بر اطلاعات خارجی سال ۱۹۷۸ (FISA) یک قانون فدرال ایالات متحده است که رویههایی را برای نظارت و جمعآوری اطلاعات خارجی در داخل خاک آمریکا تعیین میکند.
13. Electronic Frontier Foundation بنیاد مرز الکترونیک EFF
14. مسیریابی پیازی Onion routing روشی برای تبادل اطلاعات به صورت ناشناس در شبکههای رایانهای است.
15. جنبش ضد ریاضت اقتصادی در اسپانیا که به آن جنبش 15-M نیز گفته می شود. جنبش ام ۱۵ (Movimiento 15-M) که به جنبش ۱۵ مه نیز معروف است، یکی از جنبشهای اجتماعی برجسته در اسپانیا است که در تاریخ ۱۵ مه ۲۰۱۱ آغاز شد. این جنبش بخشی از جنبش بر آشفتگان indignados Movement) محسوب میشود.
17. یکی از جنبشهای سیاسی مرتبط با جنبش بر آشفتگان (Movimiento de los Indignados) در اسپانیا، حزبی به نام “Podemos” است.
19. این حزب سیاسی راستگرای پوپولیست در سال 2013 تأسیس شد و بیشتر به خاطر مواضع خود در زمینه مهاجرت، اتحادیه اروپا، و مسائل اقتصادی شناخته میشود. (Alternative for Germany (AfD
21. General cacophony of information and ideas
22. اصطلاح “پسا حقیقت” معمولاً در زمینههای سیاسی، اجتماعی و رسانهای به کار میرود و به حالتی اشاره دارد که در آن، حقیقت نادیده گرفته میشود یا اهمیت خود را در برابر احساسات یا ایدئولوژی از دست میدهد. ( post truth )
اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.
شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳