🔹پرسش این است که هراس و نفرت و خصومت با مهاجران افغانستانی از کجا می آید؟ آیا صرفاً به افزایش تعداد مهاجران مربوط می شود یا تغییراتی در جامعه ایران منجر به این تعارض و دشمنی با مهاجران شده است؟
🔹به نظر می رسد بحران های طولانی مدت سیاسی و اقتصادی منجر به بروز و شکل گیری آنومی و وضعیت بی هنجاری در جامعه شده است و یکی از نتایج آنومی، تنش و درگیری است. این وضعیت به ویژه طبقه متوسط در حال افول و رو به زوال را تحت تأثیر قرار می دهد که احساس امنیت و آرامش اش را از دست می دهد و احساس ناامنی و تهدید می کند.
🔹 طبقه متوسط برای تشفی و نجات از این وضعیت به دنبال خود ایده آل و آرمانی اش می گردد تا خلا ناشی از احساس تحقیر شدگی اش را پر کند. این خود ایده آل را در گذشته، در ناسیونالیسم افراطی، پدرسالاری و توسل به قدرت جستجو می کند. قدرتی که ممکن است سمبل های آن در گذشته باشد، یا حال…
🔹در نگاه این جامعه تحقیر شده و بخصوص طبقه متوسط رو به اضمحلالی که احساس حقارت می کند، قدرتمندان ستایش و تحسین می شوند و ضعفا و فرودستان خوار و حقیر به نظر می رسند. معیارهای اخلاقی و انسانی در ابهام فرو می روند و قطب نمای اخلاقی جامعه دیگر کار نمی کند. ارزش های اخلاقی و اجتماعی کمرنگ می شود. روشنفکران تخطئه و محکوم می شوند… در واقع جامعه تحقیر شده و رنج کشیده مستعد گرایش به فاشیسم می شود.
🔹در وضعیت آنومی و بی هنجاری و گسیختگی به دنبالش دشمنی و خصومت و تنش تولید می شود، و هر آن بروز تعارضات اجتماعی از جمله تعارضات قومی و نژادی امکان پذیر است. اینجاست که به ناگهان مهاجر افغان آماج نفرت و دشمنی قرار می گیرد و مقصر وضع موجود شناخته می شود و مهاجران قربانی تبعیض در چنین جامعه ای می شوند.
🔹در این موج مهاجرستیزی و مقصرانگاری مهاجران، از آنجا که استانداردهای اخلاقی و انسانی در برابر مهابت بحران اقتصادی و سیاسی محو و کمرنگ شده اند، دیگر نه «بنی آدم اعضای یک پیکرند» کار می کند و نه «هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش نپرسید» محلی از اعراب دارد. این موج به سرعت در حال سرایت به لایه های بیشتری از جامعه است و مهاجرستیزی به اشکال مختلف در حال ظهور است، چنانکه حتی کودکان مهاجر هم آماج نفرت و دشمنی قرار می گیرند و حق تحصیل شان سلب می شود.
🔹برای جامعه ای که نفرت و خصومت علیه مهاجران به عنوان بخش فاقد قدرت ترویج می شود و تبعیض علیه آنها موجه جلوه می کند؛ باید نگران بود. در جامعه ای که سیاستمدار آن از «طرد» به عنوان راه حل مقابله با مهاجر افغانستانی استفاده می کند، باید برای آینده آن نگران بود که سالهای بعد این راه حل را برای یک گروه اجتماعی دیگر جایز بداند. جامعه ای که نابرابری قومی و نژادی را قبول می کند، در آن نابرابری جنسیتی و طبقاتی هم امری حتمی است. باید ترسید و نگران بود برای چنین جامعه ای. کسانی که در هر جایگاهی بر آتش افغان ستیزی می دمند، در برابر جامعه و آینده مسوولند.