افشین غلامی: اردیبهشت ٩٥؛ وقتی به اقلیم کُردستان عراق رسیدیم، قصد سفر به منطقه کُردنشین سوریه را داشتیم که به ما خبر دادند به دلیل بستهبودن مرز رسمی «سمیلکا»، بین اقلیم کردستان عراق و اقلیم کردستان سوریه، نمیتوان از مرز عبور کرد. به ناچار به همراه یکی از افراد محلی، از مسیر «شنگال» به سمت سوریه به راه افتادیم. در منطقه «سنون»، نزدیک به شنگال، نقطه مرزی «درایه» قرار داشت که به کمک نیروهای محلی توانستیم از آن بگذریم و وارد خاک اقلیم کردستان سوریه شویم. همه جا پرچم حزب «اتحاد دموکراتیک» (Ypg) و یگانهای مدافع زن (YPJ) همراه با عکسهای «عبدالله اوجالان»، رهبر حزب «کارگران کردستان» (پکک)، به چشم میخورد. اما نیروهای وابسته به «آسایش» (PYD)، حزب اتحاد دموکراتیک که نیروي حاکم در این منطقه بودند، به ما گفتند اینجا یک نقطه مرزی است و نمیتوان از آن رد شد.
ورود به خاک سوریه
با بیان این موضوع که میخواهیم بهعنوان راوی بیطرف، خبر کسب کنیم، بر رفتن به داخل مرز سوریه تأکید داشتیم. آسایش خبر داد باید کسب اجازه کند و ما ناچاریم منتظر اجازه از مقامات مسئول باشیم. نزدیک به دو روز در همان پایگاه مرزی در اتاق کوچکی که متعلق به نیروهای آسایش بود، چشم به راه دستور از مقامات شدیم. دراینبین، هرازگاهی در گفتوگو غیررسمی با سربازان مرزی، اطلاعاتی درباره اوضاع کردستان سوریه کسب میکردیم. یکی از سربازان کُرد اهل «قامیشلو» بود، میگفت: روستاهای عرب منطقه «درایه»، در زمان اعلام موجودیت نیروهای کُرد سوری، مخالف حضورمان بودند که بعد از استقرار و برقراری ارتباط با آنها و تشریح شیوه عمل سیاسی خود در منطقه، اینک بسیاری از جوانهای عرب به نیروهای نظامی و فکری ما پیوستهاند. دو روز منتظر خبر مقامات کانتون «جزیره» برای ورود به سوریه بودیم. من و دوست خبرنگارم که از کُردهای ترکیه بود و به دلیلبسته بودن مرزهای ترکیه ناچار شده بود از عراق اقدام کند، تقریبا از اینکه اجازهای برایمان صادر شود، ناامید شده بودیم. در کمال ناامیدی متوجه شدیم یکی از مقامات کانتون جزیره برای سرکشی مرزها به محور درایه آمده؛ با اجازه سربازان به ملاقتش رفتیم و قانعاش کردیم هدف ما فقط تهیه گزارش و تشریح وضعیت کردستان سوریه است. او مشتاق بود بداند ایرانیها درباره مناطق شمال سوریه چه چیزهایی مینویسند؛ من هم با این وصف که اخبار این مناطق را به صورت مداوم پوشش میدهیم، گزارشی از بازتاب اخبار سوریه در رسانههای ایران تشریح کردم و پس از آن بود که با هماهنگی با نیروهای آسایش در قامیشلو اجازه سفر برای ما صادر شد.
تلکُوچر
با یکی از ماشینهای اداره آسایش از نقطه مرزی درایه به سمت شهرک تلکُوچر به راه افتادیم. در راه چیزی که نظر را به خود جلب میکرد، گندمزارها و زمینهای آباد کشاورزی بود که در مقایسه با کردستان عراق که کشاورزی به دلیل سختگیری رژیم صدام نابود شده بود، جالب به نظر میآمد. وجود دامها، آن هم به وسعت، همچنین نشان میداد که مردم منطقه به دامداری اهمیت فراوانی میدهند. یکی از نیروهایی که همراهمان بود، میگفت وقتی وارد تلکوچر در کردستان سوریه میشوید، تازمانیکه به دریای سفید میرسید، همه مزارع کشاورزی است و نقطه قوتی که این مردم را بر سر پای خود نگه داشته، کشاورزی و دامپروری است. راننده ماشین از نیروهای عرب آسایش بود و راننده دیگر، اهل شهر تلکُوچر. درباره دموگرافیای منطقه از او پرسیدم که جواب شنیدم؛ به صورت کلی نزدیک به ٧٠ درصد از جمعیت روستاهای منطقه، کردنشین و بقیه عربنشین و از طایفه «شمر» هستند. به شهر تلکُوچر نزدیک شدیم، این شهر در سال ٢٠١٤ و پس از درگیری فراوانی با نیروهای النصره و گروههای دیگر، آزاد شده بود. در اتاقی منتظر ماندیم تا مجوز برایمان صادر شود. در آنجا با یکی از نیروهای زن یگانهای مدافع خلق برخورد کردیم. او یکی از نیروهای زن وابسته به گردانهای مدافع زن (YPj) بود و به ما گفت: این شهر یکبار به دست داعش افتاد که با جنگی تمامعیار و چندشبانهروزه دوباره موفق به کنترل آن شدهایم. از او درباره سیستم فدرالیسمی که جدیدا اعلام کردهاند، پرسیدم؛ توضیح داد: «سیستمی که بنا نهاده شده، با سیستم فدرالیسم معمول در دنیا، تفاوتهای زیادی دارد و به نظر ما تنها راه برخورد با شرایط اتنیکی منطقه، پیادهکردن این نوع سیستم و تفکر است. این سیستم به دنبال تجزیه سوریه نیست بلکه در تلاش است تا ملتهای ساکن در جغرافیای سوریه، به صورت ملتهای دموکراتیک در کنار هم زندگی کنند. »
رمیلان
نزدیکهای عصر بود که اجازه ترددمان صادر شد و با ماشینی که در اختیارمان گذاشته بودند، به سمت شهر نفتخیز و استراتژیک «رمیلان» به راه افتادیم. از تلکُوچر تا رمیلان ٢٨ کیلومتر است. گفته میشود بسیاری از حوزههای نفتی سوریه در منطقه رمیلان است و این منطقه برای کُردها و نیروهای منطقه و قدرتهای جهانی از اهمیت زیادی برخوردار است، جایی که آمریکا فرودگاهی نظامی در این منطقه ساخته است. نیروهای آسایش میگویند النصره چندینبار برای گرفتن شهر نفتخیز رمیلان تلاش کرد، اما موفق نشده است. در روستاهای شمال رمیلان، کُردها ساکنند و روستاهای قسمت جنوبی رمیلان عرب هستند. از دور پالایشگاه نفت رمیلان مشخص است. راننده میگوید: «این منطقه برای دولت سوریه بسیار حائز اهمیت است و از دهه ٧٠ تا قبل از جنگ در سوریه، چندین روستای عرب به اینجا منتقل شدند و همچنین کارمندان غیرکُرد و عرب زیادی در منطقه اسکان داده شدهاند که در دموگرافیای منطقه تأثیر فراوانی گذاشتهاند. چند کیلومتر مانده به شهر رمیلان، ایستهای بازرسی نیروهای آسایش پشت سر هم با موانع زیگزالی، ماشینها را کنار زده و میگشتند. از ایستهای بازرسی گذشتیم و به مقر نیروهای آسایش در پالایشگاه نفت رفتیم. آنجا دوباره منتظر اجازه نیروهای آسایش شدیم و پس از ساعتی انتظار، ماشینی در اختیارمان گذاشتند و به سمت شهر قامیشلو به راه افتادیم. راننده میگفت: «مشکلات زیادی چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ خدماترسانی وجود دارد، اما اینجا امنیت وجود دارد و ما به این دلخوشیم که مانند مناطق جنوبی و مرکزی سوریه و عراق هر روز انفجار و کشت و کشتار را به چشم نمیبینیم. »
ترپهسپی
از رمیلان تا شهر «ترپه سپی» ٤٠ کیلومتر راه است. ترکیب جمعیتی این شهر از کردها و اعراب و درصدی از آشوریها متشکل شده و درحالحاضر نیروهایی از اقوام مختلف وظیفه محافظت شهر را بر عهده دارند. از راننده درباره سیستم سیاسیشان پرسیدم که جواب داد: «ما به اراده مردم خودمان پشت بستهایم و وابسته به شخص و گروه و قدرتی منطقهای و بینالمللی نیستیم. وابستهشدن به آمریکا یا روسیه منجر به مستعمرهشدن خواهد شد و ما نمونههای مشابه آن را امروز در منطقه میبینیم. به همین دلیل پشتبستن به اراده ملت خودمان بهترین قدرت برای اداره سرزمین است.» این نیروی آسایش تصریح کرد: اگر بتوانیم نیازهای داخلی خودمان را از طریق کشاورزی و تولیدات داخلی سروسامان بدهیم خواهیم توانست روی پای خود بایستیم. مشکل امروز، تحریم اقتصادی است که از طریق ترکیه، دولت مرکزی و داعش بر ما تحمیل شده است. او ادامه داد: «ما نفت استخراج میکنیم، اما نمیتوانیم آن را بفروشیم، چراکه مرزها به روی ما بسته است. بیشتر نفت استخراجشده به دست مهندسان و پالایشگاههای ما تبدیل به بنزین و گازوئیل میشود و به مصرف داخلی میرسد. ما تا قبل از این، هیچگونه جنگی ندیده بودیم و تجربهای نداشتیم، تا یاد بگیریم چگونه باید بجنگیم، زمانی سپری شد. تا دو سال پیش در بعضی از مناطق نزدیک به تل کُوچر و رمیلان گروههای تروریستی همچون احرار شام، جبهه النصره، داعش، کتیبه بالفاروق و گروههای دیگری حضور داشتند و وقتی جبهه النصره آرامآرام شکست خورد، د اعش از دل آن بیرون آمد.» او درباره ورود داعش به روستاها و شهرها نیز میگفت: «داعش وقتی منطقهای را تصرف میکند، بدون استثنا کُردها را زندانی کرده و اگر کسی با آنها همکاری نکند با قساوت تمام میکشد.»
قامیشلو
از ترپه سپی تا قامیشلو ٣٠ کیلومتر راه است. آرامآرام به قامیشلو میرسیم. ساعت ١٠ شب است که به ميهمانخانهای نزدیک وزارت دفاع میرویم. اینجا محل ترافیک سیاسی کانتون جزیره و تمام کُردستان سوریه است؛ مرکز کانتون جزیره شهر «آمودا» است، محل تصمیمگیری و حرکتهای سیاسی که به گفته یکی از روزنامهنگاران خارجی، «نزدیک به بیش از ٧٠درصد از جمعیت آن را کُردها تشکیل داده و بقیه عرب و سریانی و ملیتهای دیگر هستند و روستاهای اطراف هم بافت جمعیتی متشکل از این اقوام را در خود جای داده است.»
وضعیت روز از نگاه مردم
صبح زود، سری به شهر زدیم. ساختار شهر، معماری قدیمی و عربی دارد و آبادانی و زیباسازی شهری در آن زیاد مشاهده نمیشود. اما از چهره گشاده مردم و نحوه برخورد با ما و تعامل با همدیگر مشخص است که مردمان این شهر خوشبرخورد و ميهماننواز هستند. به راننده تاکسی میگوییم ما را به بازار اصلی شهر ببرد. سری به بازار میوه و سبزی زدیم، مردم در حال خرید روزانه خود بودند و با دیدن ما و دوربینهای در دستمان، با روی گشاده اجازه گرفتن عکس را به ما میدادند. از یکی از آنها که گوجهفرنگی میفروخت، پرسیدم مواد خوراکی شما از کجا میآید که پاسخ داد: «بسیاری از مایحتاج ما یا به وسیله بازرگانان از «حلب» وارد میشود یا از «دیرالزور» و «رقه» به وسیله قاچاقچیان به داخل قامیشلو میآید. از یکی دیگر از بازاریان درباره مایحتاج اقتصادی پرسیدم، جواب داد: «کُردستان سوریه روی پای خود ایستاده و اگر این زمینهای حاصلخیز و دامداری نباشد، مردم نمیتوانند روزگار بگذرانند».اینجا نیروی برق به دلیل جنگ قطع است و فقط چند ساعت در روز مردم از نعمت برق بهرهمندند، این شهر برخلاف تل کُوچر و رمیلان بود که به دلیل چاههای نفتی، مردم ٢٤ساعته از برق استفاده میکردند. در قامیشلو دستگاهها و موتور برقها و مولدهای برقی به کار مردم آمده و نمیگذارند بیبرق بمانند. سوار یک تاکسی ساخت ایران میشویم؛ تا قبل از درگیریهای سوریه صنعت اتومبیلسازی ایران و ماشینهایی که به سوریه صادر میشد، رونق مناسبی داشت و به همین دلیل علاوه بر پراید؛ ریو و سمند هم در شهرهای مختلف سوریه دیده میشود. از راننده درباره رابطه کُردها و عربها در شهر میپرسم، او جواب میدهد: تا قبل از کنترل شهر، همه چیز در اختیار اعراب بود و همه پستها و مسئولیتهای شهر در اختیار آنان قرار داشت و کُردها معمولا کارهای سخت و کارگری میکردند، اما الان اوضاع تغییر کرده و زندگی در اینجا کُردی است و زبان و هویت و فرهنگ ما، در حال بازگشت است. درباره سیستم سیاسی که بر اینجا حکمفرماست نیز میگفت: «از سیاست چیزی نمیدانم، اما میدانم فکرم راحت است و در استرس نیستم».سپس به سمت محله «الفضله سیاحه» رفتیم تا سری به مجله «سوره» بزنیم. آنجا دوستان اهل خبر حضور داشتند و با گرمی از ما استقبال کردند؛ درباره سیستم آموزش پرورش پرسیدم که «ئالان»، یکی از این دوستان در جواب گفت: اینجا در هر دبستانی، هر نژادی به زبان خود مینویسد و میخواند، سپس از کلاس سوم با زبانهای دیگری چون عربی و سریانی آشنا شده و درس میخوانند. اما «روژیار»، یکی دیگر از دوستان درباره سیستم سیاسی منطقه میگفت، سیستم تازه به وجود آمده و قدیمی نیست، به همین دلیل باید صبر کنيم ببینیم در آینده چه روی خواهد داد. یکی دیگر از خبرنگارها که آنجا نشسته بود، بر این باور است: به نظرم این سیستم بسیار موفق عمل کرده و در ایجاد همبستگی، کارایی بسیار بالایی بین ملیتهای کُرد، عرب، سریانی، چچن، ارمنی، آشوری و کلدانی به وجود آورده و اگر این روال ادامه پیدا کند و از محاصره اقتصادی نجات پیدا کنیم، بیشتر میتوانیم پیشرفت کنیم.
از او درباره جمعیت قامیشلو پرسیدم که توضیح داد: از بافت جمعیتی آمار دقیقی نیست، اما آخرین آمار مربوط به سال ٢٠٠٤ است که قامیشلو و روستاهای اطراف آن را یکمیلیون و ٢٠٠ هزار نفر برآورد کرده است. یکی از روزنامهنگارها نیز گفت سری به مربع امنیتی که در اختیار نیروهای امنیتی است، بزنید. به مرکز شهر رفتیم. اینجا محلهای به نام «مربع امنیتی» وجود دارد که در اختیار نیروهای دولتی قرار دارد. در ابتدای محله مربع امنیتی، مجسمه «حافظ اسد» رئیسجمهوری سابق سوریه، پدر «بشار اسد»، رئیسجمهوری کنونی، نصب شده و دور تا دور آن از عکسهای بشار پر شده است. این مجسمه مربوط به زمان تصدی دولت بر این منطقه بوده و تاکنون به دلیل موافقت با حضور پایگاه نیروهای دولتی در قامیشلو، همچنان سرپا باقی مانده است. ٥٠ متر به سمت قسمت شرقی میدان، مخابرات شهر قاميشلو واقع شده که در اختیار نیروهای دولتی است. این محله تنها نقطهای است که دولت مرکزی در آن صاحب نفوذ است، البته به جز محله مربع امنیتی، فرودگاه شهر قامیشلو نیز در اختیار نیروهای دولتی است.
درگیریها در خاک ترکیه
در فاصله دو یا سه کیلومتری در شمال شهر قامیشلو، مرز سوریه و ترکیه است. جاده اصلی کُردستان سوریه از منطقه تل کُوچر تا به «کوبانی» میرسد، دقیقا از کنار خطوط مرزی میگذرد و در برخی نقاط فاصله جاده و مرز ٢٠٠ متر است. آن سوی مرز قامیشلو در خاک ترکیه، شهر «نصیبین» قرار دارد که دو ماه محل درگیری نیروهای کُرد و ارتش ترکیه بوده است. انفجارهای مهیبی از شهر نصیبین به گوش میرسید. کسی در شهر نمانده و به جز نیروهایی که با هم میجنگند، غیرنظامی وجود ندارد. این شهر با ادوات نظامی دولت ترکیه از قبیل توپ و تانک و هواپیما، در حقیقت به تلی از خاکستر تبدیل شده است. در شهر خبر رسید نیروهای دولتی و نیروهای کُرد با هم درگیر شده و چند نفر از دو طرف جان خود را از دست دادهاند.
دربسیه
روز بعد، به سمت شهر «آمودا» به راه افتادیم. از قامیشلو تا آمودا ٢٩ کیلومتر است. آمودا تقریبا شهری کُردنشین است و ساکنان آن را کُردها تشکیل میدهند. وقتی برای ماندن در آمودا نداشتیم و باید به سمت کوبانی حرکت میکردیم. از آمودا تا «دربسیه» ٢٧ کیلومتر مسافت است. عصرهنگام بود به شهر دربسیه وارد شدیم. شهری تقریبا کُردنشین که چند تا از روستاهای اطراف آن عرب بودند و در عملیات موسوم به «کمربند عربی» آنها هم در این منطقه اسکان داده شده بودند. صبح زود، سری به شهر دربسیه زدیم و نگاهی به فضای شهری و نحوه خدماترسانی شهر انداختیم. به شهرداری رفتیم و با رؤسای مشترک شهرداری به گفتوگو نشستیم. رؤسای مشترک که متشکل از یک زن و مرد بودند، بر این باور بودند: «مردم چون میدانستند دولت آنها را ميهمان معرفی میکند، به آبادانی و زیباسازی شهر و خانههای خود اهمیت نمیدادند راه افتادیم، تا آنجا ٥٩ کیلومتر راه بود.
کمپ آوارگان مبروکا
سریکانی (رأس العرب) شهر پرآبی است و یک رودخانه نزدیک به شهر هم در آن جاری است. این شهر یک سال در دست جبهه النصره و گروههای دیگری بوده. شهر ترکیبی از اقوام کُرد، عرب، سریانی و چچن است و بعد از شهر «گریسپی» دومین شهر است که تعریب در آن ملموستر از نقاط دیگر کُردستان سوریه است. از سریکانی گذشتیم و به سمت «مبروکا» به راه افتادیم. بیشتر روستاها در مسیر عربنشین بودند، اما با ورود پناهجویان، کمپی برای آوارگان عرب در مبروکا برپا شده بود. وقتی به مبروکا رسیدیم، اول به اداره آسایش رفتیم و چند دقیقهای درباره اوضاع کمپ پرسیدیم. «هه فال فرهاد» یکی از اهالی گفت: «روستاهای اطراف اینجا همه عرب هستند و هواپیماهای ارتش سوریه و همپیمانان بهسختی مواضع داعش را هدف قرار داده و با کمک آنها توانستیم داعش را از این منطقه بیرون بیندازیم». او درباره کمپ توضیح داد: «اینها آوارگانی هستند که از دست داعش گریختهاند. اینها به گفته خود باوری به داعش ندارند و خانوادههای آنها در دست داعش گرفتار شدهاند و بههمینخاطر به اینجا پناه آوردهاند.
گریسپی
بعد از گذر از مبروکا به سمت شهر گریسپی (تل ابیض) رفتیم. از سریکانی تا گریسپی ١١٣ کیلومتر راه است. این شهر اولین شهری است که کمربند عربی و تعریب در آن بیش از نقاط دیگر است. بیشتر جمعیت شهر از اعراب تشکیل شده و سیستم شهر براساس خودمدیریتی و با حضور نیروهای عرب رهبری میشود.
شهر گریسپی چسبیده به مرز ترکیه است و در آن سوی مرز شهر «آخچق» قرار دارد که شهری عمدتا عربنشین است. داعش وقتی به این شهر رسید، نزدیک به ٤٥٠ نفر از خانوادههای کُرد را سر برید که نزدیک به ١٢٠ نفر از آنها کودک بودند؛ همچنین این گروه تروریستی قفسهایی را برای مجازات زندانیان و ترساندن آنها در میدانهای اصلی شهر میگذاشت و اشخاصی را که محکوم به مرگ میشدند، در درون این قفسها بدون آب و غذا در مقابل گرمای آفتاب رها میکرد تا تلف شوند. آنچه از گفته نیروهای امنیتی مشخص شد این بود که قبل از داعش ١١٨ گروه نظامی و غیرنظامی کنترل شهر را به دست دارند و پس از آمدن داعش همه گروهها تار و مار میشوند و داعش کنترل شهر را به دست میگیرد و در نهایت با ورود نیروهای یگانهای مدافع خلق و نیروهای سوریه دموکراتیک شهر از چنگال آنها نجات پیدا میکند.
به سمت کوبانی
بعد از خروج از دروازه شهر گریسپی و پیمودن پنج کیلومتر به سمت جاده کوبانی، روستاهای کُردنشین آغاز میشوند. از گریسپی تا کوبانی ٦٩ کیلومتر فاصله است. در مسیر کوبانی باغهای زیتون فراوانی به چشم میخورد و همچنین علاوه بر گندمزارها که مانند فرشی سبز از تل کوچر تا کوبانی ادامه داشته، وجود باغهای زیتون و انار، نمای خوبی به اقتصاد منطقه کوبانی داده است. به دشت «سروج» میرسیم؛ دشتی باز و بزرگ که باغهای زیتون به تناوب در آن دیده میشود. نزدیک کوبانی که میشویم، آرامآرام آثار خرابی و ویرانی به چشم میخورد و روی برخی از دیوارهها نوشته: «کوبانی قلعه کُردستان است».