در چند هفته اخیر خودکشی کارگران پتروشیمی چوار ایلام خبرساز شد، ولی هیچ کس به دنبال واکاوی ریشه این حوادث نبود. از سال ١٤٠١ تاکنون ٨ کارگر این پتروشیمی به دلایل مختلف دست به خودکشی زدند.
طبق آمار رسمی خودکشی در میان مردم ایلام در صدر خودکشی های کشور قرار دارد و همچنین خودسوزی زنان. ایلام منطقه ای است که بیکاری، اعتیاد، فقر وحشتناک و به دنبال آن، مسایل فرهنگی عشیره ای و رسومات عقب مانده رفتاری در آنجا بیداد می کند. این عقب ماندگی فرهنگی باعث کودک همسری، آزار زنان، ازدواج های تحمیلی خانوادگی گردیده است.
اما آنچه در پتروشیمی چوار ایلام می گذرد آن چنان روح و روان کارگران را می آزارد که آنان چاره را در خودکشی می ببینند. برای جمع بندی این فشارهای روحی و روانی در پتروشیمی ایلام و مناطقی که کارگران، با کار سخت روزگار می گذرانند می توان به :
١-عدم امنیت شغلی و چند ماهه و یا یک ماهه بودن قراردادها
٢- عقب افتادن چند ماهه حقوق هایی که بسیار ناچیز هستند
٣- بی پناهی کارگران در مقابل کارفرمایان زورگو که نان کارگران دستشان است
٤- فشار کاری که سرپرستان برای خود شیرینی به کارگران اعمال می کنند
٥- تهدید کارگران بومی با بیکاران غیر بومی
٧- شرایط بد کاری از جمله نبود ایمنی استاندارد، غذای نامناسب و تحقیر آمیز همچون سیب زمینی آب پز، استراحتگاههای کثیف و پر تعداد، سرویس های غیربهداشتی و کثیف، آب آشامیدنی غیر استاندارد، حمام های بدون چراغ-شیر-درب-آب داغ
٧- نبود هیچ تفریحی بعد از کار پر مشقت و روی آوری کارگران به اعتیاد
٨- غم دوری از خانواده و نبود هیچ آینده روشنی
٩- کار در هوای بسیار گرم
١٠- سرکوب مبارزات کارگران
اما از همه مهمتر بی پناهی زحمتکشان و نبود سندیکاهای کارگری به عنوان سنگر کارگران و تحقیر هر روزه کارگران از بقال محل به دلیل بدهی تا کارفرما و عواملش و نیروهای امنیتی و انتظامی که سرکوب روحی را به همراه می آورد.
همه اینها در حالی است که ثروتی که از سوی کارگران تولید می شود و کارگران نظاره گر آن هستند، مافیا با ماشین های آنچنانی کولردار در پتروشیمی برای بازدیدهای دوره ای جولان می دهند. به اینها فضای مجازی و انتشار اخبار دزدی ها، اختلاس ها، زندگی های عیاش مابانه فرزندان مافیا را که به دست کارگران می رسد را، اضافه کنید. آن هم در شهرهای کوچک و دراستراحتگاههایی با امکانات فاجعه آمیز که شب ها کارگران دور هم هستند و این خبرها آن چنان روح و روان کارگران را به هم می ریزد که کارگران را به افسردگی و مرگ می کشاند.
بیش از 40 سال است که هیچ خبر خوشی در مورد کارگران ایران نیست به جز حمله به دستاوردهای کارگری و کوچک شدن سفره ها و شرمندگی پدر میان خانواده. پدری که در فرهنگ عشیره ای و روستایی باید قدرتمند و حلال همه چیز باشد. نمادی از قدرت و شکوه هم برای فرزندان و هم برای همسر و هم برای کل خانواده.
در روانشناسی این عامل سرکوب سفید و شکنجه نادیدنی، هم جامعه و هم فرد را به سمت انفعال و نیستی می برد. فردگرایی که سرمایه داری تبلیغ می کند تا شما خود را در این دریای طوفانی زندگی بی پناهی بیابی و تن به بردگی و هرگونه زورگویی و اعمال شنیع انسانی بدهی. اینجاست که فکر خودکشی وارد زندگی کارگران می شود.
(ادامه دارد)