در بخش دهم ازتوطئه های دولت های استعماری انگلیس و روسیه تزاری برای تقسیم و حتی بلعیدن ایران مسائل در خور تعمقی مطرح می شود و این که چگونه پس از پیروزی انقلاب اکتبر دولت اتحاد جماهیر شوروی رسما همه ی قرار دادهای اسارات بار یا به قول نویسنده منحوس را لغو می نماید .
در این بخش نویسنده ، از دشمنی محمد علی میرزا که پس از فوت پدرش بر تخت سلطنت نشسته بود ، با مشروطه و چگونگی پراکندن تخم نفاق و تفرقه بین مردم به واگویی و تحلیل رویدادها می پردازد .از سرکوب مردم و آزادی خواهان توسط محمد علی میرزا و عمل کردهای مزورانه و دادن وعدع وعیدهای دروغین وبی پشتوانه اش نکته های قابل تاملی مطرح شده است . با تعمقی بر آن چه خانم بصیر از رفتارهای پلید محمد علی میرزا می گوید ، می توان به این نتیجه رسید که هرگز نباید به حاکمان دیکتاتور اعتماد نمود . آن ها در برابر فشارهای مردمی ناچارا به عقب نشینی تن می دهند . ولی کوچک ترین فرصتی را برای هجوم به مردم و زهر چشم گرفتن از آن ها از دست نمی دهند .
موضوعی در صفحه ی 438 مطرح شده است که هرچند به قول شادروان کسروی(( این خود جستار جداگانه ای است )) ولی نگارنده مایل است اشاره ای مختصر بدان نماید . سرکار خانم بصیر مطلبی از سخنان تقی زاده را که در باشگاه مهرگان در دوره ی حکومت محمد رضا شاه ایراد نموده است را نقل می نماید . سخنان تقی زاده در باشگاه مهرگان در کلیت خود علیه مبارزان مشروطه بوده ، حتی آن چند سطری را هم که نویسنده از سخنان تقی زاده نقل می نماید کاملا مشخس است که کوشش تقی زاده برای جلوگیری از تعمیق و ژرفش مبارزات مردمی بوده است . ولی خانم بصیر چنان تحت تاثیر دروغ های امثال دکتر آجودانی واقع شده است که بدون توجه به کنه معنای سخن تقی زاده ، وی را از رهبران نهضت مشروطه قلمداد می نماید . نگارنده از این جهت به این موضوع می پردازد که سرکار خام بصیر در کتاب خویش از تبلیغات امپریالیسم فرهنگی برای انحراف افکار عمومی سخن می گوید . و نظرات درستی هم در این زمینه ابراز می نماید . اشتباه خانم بصیر در مورد شناخت چهره ی واقعی تقی زاده نشان گر این است که امپریالیسم فرهنگی چنان ماهرانه و حرفه ای عمل می کند که حتی نویسنده ای هوشیار و درست اندیشی چون خانم بصیر را هم در پاره ای موارد تحت تاثیر قرار می دهد .
در این بخش نویسنده با زرف اندیشی در خور تحسینی نقش اجتماعیون _ عامیون در اعتلاء جنبش مشروطیت را در معرض دید خواننده می گذارد . و نیز نشان می دهد که مردم آذربایجان در جریان انقلاب مشروطیت چه عملکرد برجسته ای داشتند .
بخش یازدهم با نگرشی علمی به چگونگی نفوذ آمریکا به میهنمان آغاز می شود . و از مخالفت های دولت های روسیه و انگلیس با آمریکا در عرصه شطرنج سیاست ایران گفته می شود و این که چطور خیل عظیمی از افراد ترقی خواه کشورمان فریب مکر و حیله های امریکا گشته گول ظاهر فریبنده آن را می خورند . تا جایی که دولت امپریالیستی آمریکا را کشوری طرفدار آزادی و استقلال تصور می کنند .
در پی یورش ارتش روسیه تزاری به تبریز برای در هم کوبیدن مجاهدین مشروطه خواه و جنایت های شنیع روس ها و مجاهدت های دلاورانه ی اهالی تبریز و نقش تحسین بر انگیز شادروان علی مسیو، خانم بصیر با انصاف علمی به روایت و تحلیل حوادث غم انگیز آن دوران می پردازد . . در این بخش نویسنده به عیان نشان می دهد که در نگاه به رخداد های تاریخ معاصر کشورمان تا چه حد جانب انصاف را مراعات می کند . به عنوان نمونه تفاوت برخورد روسیه تزاری با میهنمان را با رفتار انسانی بلشویک ها که بعد ازوقوع انقلاب اکتبر به حکومت رسیده بودند را با زبانی ساده شرح می دهد همچنین حق مطلب را در مورد دلاوری های ستارخان و باقرخان در جریان انقلاب مشروطه را به درستی وا می گوید .
در فصل آخر این بخش نویسنده به جمع بندی کلی از زمینه های وقوع انقلاب مشروطیت و علت های شکست آن و تاثیرهای آن بر اعماق جامعه و پی آمدهایش در روند بعدی سیر حوادث می پردازد . نحوه تحلیل خانم بصیر از روی دادهای ان دوره مبتنی بر نگرش علمی است که با سبکی ژورنالیستی به رشته تحریر در آمده است . .
بخش دوازدهم کتاب با توضیح مختصری در مورد قدرت و هدف های ایل بختیاری در اواخر حکومت قاجار شروع می شود . سپس به بررسی وضعیت دولت های امپریالیستی در جهان و نحوه آرایش این دولت ها در عرصه ی سیاست جهانی پرداخته می شود . و با زبانی ساده چرایی شروع جنگ اول جهانی واکاوی می شود . هم چنین در این بخش از انعقاد قرارداد ننگین 1919 میان ایران و انگلیس و افراد دخیل در آن و نیز نقش مثبت اتحاد جماهیر شوروی در حمایت از استقلال ایران و لغو این قرار داد ، با نگرشی مبتنی بر حقایق محرز تاریخی مطالب ارزشمدی مطرح شده است .
صادق شکیب
توضیح : متن زیر را سرکار خانم بصیر بعد از خواندن چند قسمت از نقد کتاب برای اینجانب نوشته وا رسال نمودند . ضمن تشکر ازایشان عین نوشته شان را برای آشنایی هرچه بیشتر خوانندگان عزیز با طرز فکر ایشان در ذیل این قسمت از نقد گذاردم .
با عرض سلام و ارادت.
جناب آقای شکیب، با اعتقاد به این اصل مسلم، که نقد همواره راهگشا بوده و به عقل و اندیشه تکاپو، پختگی و درایت می بخشد، از لطفتان بسیار سپاسگزارم.وتشکر میکنم که وقت پر بهایتان را به خواندن و نقد دقیق کتاب من نیز اختصاص داده اید.
زمانی که دکارت، “پیشرو نهضت علمی وتجدید دانش و فلسفه در دوره رنسانس ” شک و تردید را در مسیر تقویت عقل بکار برد، به انسان های اندیشمند آموخت تا مجددا قضاوت ها و داوری های خود را به چالش بکشانند و خود را از هرگونه جمود و جزمیت فکری برهانند.
در آشنایی و شناخت بیشتر از مدنیت فرهنگ نقد که در حوزۀ تفکر با اهرم استلال و منطق و تحلیل واقع بینانه مطرح می گردد، احترام به دگر اندیشی اصالت انسانی خود را باز می یابد.
پذیرش مهارت ها، دیدگاه ها و نگرش های متفاوت باعث رشد تفکر و تعالی انسانها و جامعه می گردد.فرد محوری و فردگرایی جای خود را به همکاری و مودت بیشتر، پایبندی به تعهد و نیاز به احساس مسئولیت می دهد . بواسطۀ گفت و شنود ، طرح آراءودیدگاه های مختلف و برداشت های نوین، ظرفیت حل تعارضات و اختلافات افزایش پیدا می کند.
من به نوبۀ خود بر مبنای این اعتقاد که دانش را راه پایانی نیست، نقد علمی و ادبی را ارج می نهم و معتقدم در پرتو نقد کارشناسانه که افق های روشنی بر دیدگانم می گشاید،دامنه تحقیقاتم در ابعادی گسترده تر در مسیر رشد و بالندگی قرار میگیرد. بدانگونه که در کتابم اشاره کرده ام، بقول ولتر متفکر بزرگ قرن هیجده:
ما که می گوییم اندیشه جهان را دگرگون ساخته است، چرا نتوانیم با اندیشه های بهتر جهان بهتری خلق کنیم.
موفق باشید.
بصیر