از مدارس کپری، خشتی، کانکسی و کلاسهای درسی که حتی دانشآموزانش سقفی بالای سر ندارند به عنوان معلمی که به دلیل اعتراض به وضعیت اسفبار کودکان، از کار اخراج، تهدید و زندانی شدهام، برای تمامی معلمان در سراسر جهان و تمامی آن کسانیکه در مسیر آموزش و تربیت گام برمیدارند مینویسم! چرا که حق آموزش رایگان و همگانی که خود یکی از مبانی حقوق کودک است، مرز نمیشناسد.
بازداشت خودسرانهی معلمان و اخراج آنها از مدارس، پاسخ به اعتراض به نقض فاحش حقوق کودکان نیست؛ چرا که دسترسی برابر و بدون هیچ شکلی از تبعیض، به آموزش از بنیادیترین حقوق کودکان در سطح جهانی است.
من هستم؛ پس برای لبخند آن کودکانی که در دلشان یک جنگل ستاره دارند؛ مینویسم، برای شعیب میربلوچ زهی که تنها ۱۷ سال دارد و به حکم «افساد فی الارض» به اعدام محکوم شده است.
من مینویسم، بهعنوان معلمی که جای ترکهی ستمها، محرومیت و تبعیض جنسیتی را در قلب جامعه، مدرسه و دانشگاه را بر جسم و روحم دارم و با دل و جان خویش دریافتهام که کودک بودن در سیطره نظامی استبدادی بسیار دشوار است، همانطور که معلم بودن و حافظ رشد و شکوفایی کودکان شدن در شرایط سرکوب دشوار است.
دشوار است معلم بودن در شرایطی که دانشآموزانت مورد حمله شیمایی قرار میگیرند، خودسرانه بازداشت میشوند، در زندانهای بزرگسالان شکنجه و در خیابان به دست ماموران امنیتی به قتل میرسند و خودکشی داده میشوند. و بخاطر حجاب اجباری مورد خشونت های کلامی و فیزیکی قرار میگیرند.
معلم ماندن در شرایطی که به کودکانمان حق تحصیل به زبان مادری نمیدهند، و کودکان دارای معلولیت از محیط دسترسپذیر در مدرسه و آموزش محروماند، بسیار دردناک است.
دردناکتر اینکه در شرایطی که آپارتاید جنسی، جنسیتی و عقیدتیسازی آموزش، دختران، کودکان ترنس* و کوئیر را تحت شدیدترین سرکوبها قرار میدهد و آنها را از محیط آموزشی امن، همهشمول و همراه با حفظ کرامت انسانی محروم میکند. و ویرانگر در شرایطی که کودکان در پی طبقاتی شدن تحصیل، کودک همسر و کودک مادر میشوند و یا روانهی بازار کار میشوند؛ کودکان کارگر بیشتری تحت استعمار کارفرمایان و چرخه اقتصادی قرار میگیرند. تحت حاکمیت استبدادی کنونی ایران، کودکان بلوچ ناچار به «سوختبری» و کودکان کورد «کولبر» میشوند و سهمشان گلوله و باروت است!
دشوار است در شرایطی که کودکانی در تداوم قوانین ناانسانی که والدین پناهنده آنان متحمل میشوند، شناسنامه ندارند و از حق ادامه تحصیل محروم میشوند و از همان کودکی دریچههای امید برای رشد و شکوفایی بر آنها بسته میشود. نیز در شرایط بد اقلیمی، خشکسالی که به گسترش فقر، کولبری آب توسط کودکان، دامن میزند و حتی هزاران کودک به کودک همسری کشانده و ازدواج کودکان را افزایش میدهد.
البته بهعنوان یک معلم، و بر اساس روزگاری که در کلاسهای درس با دانشآموزانم سپری کردهام دریافتم که یکی از بارزترین دلایل کودک همسری، سیستم آموزش و پرورش ایران است که نه تنها هیچ توجهی به توانایی و رشد خلاقیت کودکان ندارد بلکه تلاش دارد کودکان را تبدیل به ماشینهایی جهت انجام اهداف ایدئولوژیک خود کند و این مساله به درونیسازی سرکوب در کودکان منجر شده است. حاصل چنین آموزش و پرورشی کودکانی خواهد بود که دیگر برای خود آیندهای متصور نیستند. در سیستم آموزشی ایران نقشهای جنسیتی در کودکان تقویت میشود و باعث میشود که کودکان دختر از همان کودکی خود را در قالب همسر شایسته و مادر فداکار بدانند و تنها آینده خود را در ازدواج ببیند و پدیده ازدواج کودکان ادامه یابد و از طرفی دیگر این آموزهها درآمیخته با نقشها و کلیشههای جنسیتی، مردسالاری و مفاهیمی همچون ناموس و ناموسپرستی را در کودکان پسر نهادینه میکند و میتوان اینگونه بیان کرد که سیستم آموزش و پرورش در چنین ساختاری به قتلهای ناموسی دامن میزند زیرا که به کودکان پسر تفهیم میشود که آنها قرار است در آینده مردانی شوند که مالک و صاحب زنان و خانواده هستند.
در چنین بزنگاههایی، معلمی و سکوت در برابر این بیعدالتی و استبداد علیه کودکان دشوار است. در همین خصوص خطاب به تمامی معلمان، همصنفیهای خودم، فعالین در حوزه کودک، فمنیستهای اینترسکشنال و تمام انسانهای آزادهای که در راه رهایی از استبداد حکومتهای تمامیتخواه گام برمیدارند میگویم؛ زمان آن رسیده است که قدمهای جدیتری جهت احقاق حقوق کودکان برداریم.
در چنین شرایطی است که باید قلمها و کلماتمان به نام کودکان و قلبهایمان در گروی رهایی آنها از تبعیض بتپد. باید و باید برای کودکان برخیزیم دست در دست هم دهیم و حکومتهای فاسد و حاکمان ستمگر را به عقب برانیم و اجازه ندهیم بیش از این، زندگی کودکی تباه شود.
ما باید در برابر ستمگران ایستادگی کنیم و از نیروهای مترقی بخواهیم نه تنها از دولتهایشان بخواهند که همراه و همپای حکومتهای تمامیتخواه و استبدادی نشوند بلکه در مقابل چنین حکومت هایی بایستند و نیز این دولتها را مورد پرسش قرار داده و ملزم نمایند که پاسخگوی خواستههای ما باشند چرا که حقوق کودک هیچ مرزی را نمیشناسد و دفاع از حقوق کودک وظیفهای همگانی است.
به یاد و احترام همکاران در بندم، که پای تعهد حرفهای خود، حمایت از حقوق کودکان، ایستادهاند.