زندان اوین
▫️۸ مرداد “زن” ی وارد بند شد. نامش را شنیده بودم . “زن”ی از “زاهدان “رنج کشیده مظلوممان، از” شهر خدانور”، آمده بود. زهره صیادی، “زن”ی که برای کودکان بی شناسنامه که حکایتشان درد است، برای کودکان کار که کودکیشان رنج است ، برای کودکان بی سواد که آینده شان تاریک است، چون دختر ۵ ساله زیبای خودش، “مادر”ی کرده بود و طی ۱۰ سال فعالیت بی وقفه ، ۱۰ بار بازداشت شده و حالا برای تحمل یک سال حبس پا به زندان” زنان” می گذاشت.
▫️زهره ما مبتلا به سرطانی است که متاسفانه پزشکان متخصص تا کنون منشا آن را تشخیص نداده اند. توده در پایین پرده دیافراگم تشکیل شده بود. زهره با پایان یافتن دور اول شیمی درمانی ( از تاریخ اول شهریور تا پایان بهمن ۱۴۰۱)، بلافاصله دور دوم را از اسفند ۱۴۰۱ شروع کرد که میبایست تا پایان اسفند ۱۴۰۲ هر سه هفته یک بار انجام دهد. از زمان حبس تا کنون دو بار در تاریخ های ۵ و ۲۱ تیر زهره ۲۴ ساعت پس از شیمی درمانی به زندان منتقل شده، حتی پزشکان زندان معتقدند که تحمل این وضعیت غیر قابل تحمل است.
▫️زهره” زن”ی صبور ، مقاوم و بااراده است. هرگز نمیتوانم از ضعف جسمش و دویدن درد در رگهایش بعد از شیمی درمانی کلامی بگویم. همین بس بگویم که زهره عزیز هر بار شیمی درمانی را زیر کلاه یخی که به شدت دردناک است، انجام میدهد تا مبادا وقتی در بند و در کنار ماست، از دیدن موهای ریخته و تغییر چهره اش ناراحت شویم.
▫️چنین “زنان”ی به تصور من آزادیخواهان و عدالت جویان واقعی و دردمندی هستند که بی هیچ نام و نشانی بار بر دوش می کشند و ما به آنها مدیونیم. “زنان” مبارز، مقاوم و پرمهری چون زهره که مرگ را به زانو درآورده اند، به میانجی قدرت “زنانگی” و “مادرانگی” شان ، بنیان های پوسیده و ترک برداشته ظلم “حکومت دینی استبدادی” را به لرزه انداخته اند.
▫️اساسا صحبت از دادگاه، دادرسی و گوهر نایاب “عدالت” در سیستم قضایی جمهوری اسلامی نیست، بحث بر سر وجود ذره ای، پرتوی از” مروت”، “عطوفت” و “مسئولیت انسان”ی است که که نه در” سیستم قضایی” غیر مستقل، نه در” سیستم امنیتی “سرکوبگر و متاسفانه حتی نه در” پزشکی قانونی” تحت نظارت قوه قضاییه دیده نمی شود.
▫️”قاضی” و “بازجو “را میشناسم، اما نمیتوانم باور کنم “پزشک”ی با علم به تهدید جان انسانی با درد جانکاه ناشی از سرطان جرات نمی کند عدم تحمل حبس زهره را بر روی تکه ای کاغذ بنویسد. به راستی این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود؟
ای کاش کمی مهر و کمی شرم و حیا بود.
تیرماه ۱۴۰۲