با شروع اعتراضات زن، زندگی، آزادی در اقصی نقاط ایران و به تبع آن در دانشگاهها، فصل نویی از اعتراضات بر سپهر سیاسی ایران خودنمایی کرد. حکام، همچون همیشه، کمر به ختم غائله بستند اما این بار برای ماهها خود را ناتوان یافتند. این اعتراضات که مدتها به درازا کشید، دستگاه سرکوب را در موقعیتی سخت قرار داد. پرداختن به نحوه سرکوب در این دوران صرفا روایتی از منظر قربانی نیست. باور داریم برای بازگشت محکم تر و استوار تر به این مسیر، نیاز داریم به بازخوانی روایت دانشگاه بپردازیم تا به شناخت مناسبی از وضعیت امروز دانشگاه در مقابل دستگاه امنیتی برسیم.
بیست و پنجم شهریور با گسترش خبر قتل خانم مهسا امینی، موجی از انزجار و خشم عمومی جامعه را در برگرفت. دانشگاه که پس از دو سال کرونا، اولین سال تحصیلیای بود که قرار بود به روال «عادی» خود بازگردد، در هفته اول بازگشایی، همصدا با وجدان عمومی جامعه، پیشتاز اعتراضات گسترده و پیوسته شد. یکشنبه بیست و هفتم، دانشگاه تهران، بیست و هشتم پلیتکنیک، علامه طباطبایی، تربیت مدرس و همینطور یکییکی اسم دانشگاهها در سراسر ایران در تیتر اخبار قرار میگرفت.
در دوی ماراتون آنروزها، به وقت صبح دانشگاه مشعل را یدک میکشید و شبها آنرا تحویل خیابان میداد تا دوباره فردا قدمی جلوتر بگذارد. پیوستگی و انسجام معترضین و گستردگی اعتراضات، حکومت را به وضعیتی انداخت که نام این دوره را استیصال و سردرگمی میگذاریم. در این دوره، دستگاه امنیتی، ناتوان از شناخت معترضین و نحوه سرکوب موثرشان، دست به بازداشتهای گسترده زد. بازداشتیها در این برهه به دو دسته کلی تقسیم میشوند، اول چهرهها و فعالین شناخته شده هر دانشگاه و دوم تمام کسانی که به واسطه بررسی تصاویر، گزارش حراست، رصد توییتر یا خبرچینی مخبرها شناسایی شدند. اما به دلایلی از جمله اینکه:
یکم) بخشی از دانشجویان حاضر، بسیاری از عمر دانشجوییشان در دوره کرونا سپری شده بود و امکانی برای فعالیت نبود تا شناسایی شوند،
دوم) ویژگیهای نسلی همانطور که پیش از کرونا نیز نشان میداد، حکایت از سبک زندگیای کاملا متفاوت با تعریف حاکمیت داشت،
سوم) فراخوانها در شبکههای موازی میگشت و هستهای نداشت تا با بازداشت آن سرکوب محقق شود،
چهارم) و در نهایت بدلیل حمایتها و جو عمومی جامعه، اعتراضات با قوت ادامه یافت. در دوره سردرگمی و استیصال، دستگاه امنیتی با تقابل موضعی، هر دانشگاهی که تجمعی برگزار میشد را به صورت وحشیانه مورد حمله قرار میداد و اقدام به بازداشت فلهای میکرد به این امید که توان اجتماعی برای هزینه دادن را مضمحل کند اما خود این بازداشتها و برخوردهای وحشیانه، موضوعی میشد برای گردهماییهای بعدی.
از این رو در برهه دوم، به نظر میرسد که دستگاه امنیتی در سه مرحله و دو برنامه استراتژی خود در قبال دانشگاه را تغییر داد.
مرحله اول) پاکسازی تمام موانعی که بین دستگاه امنیتی و دانشجویان به واسطه دانشگاه وجود داشت. در این مرحله مسئولینی که با دستگاه امنیتی همکاری نمیکردند و از بازداشت دانشجویان ممانعت میکردند، جایگزین شدند و یا به صورت گسترده شاهد چهرههای امنیتی در قالب انتظامات و حراست در دانشگاه بودیم.
مرحله دوم) تغییر شیوهنامه انضباطی، ممنوعالورود کردن تعداد بیسابقهای از دانشجویان، محروم کردن از خدمات رفاهی، نصب گسترده دوربینها و اقدامات گسترده نظارتی برای رصد دانشجویان معترض.
مرحله سوم) بازداشت هدفمندتر و بالا بردن هزینه برای دانشجویان فعال.
این دوره حدودا از هفته اول و دوم آبان ماه آغاز شد و تا بهمن به طول انجامید. به تدریج با کم فروغ شدن اعتراضات در میادین شهر، تمرکز ویژهای روی دانشگاهها آورده شد، تا جایی که کوچکترین نشانی از مقاومت، با برخورد سخت دستگاه امنیتی مواجه شد. این روند تا صدور عفو با افت و خیز ادامه داشت.
در برهه سوم، حکومت برای تقابل با اعتراضات سیاستی را پیش گرفت که در اینجا از آن با نام پروژه «سرکوب سفید» یاد میکنیم. برای محقق کردن این امر حکومت میبایست در دلایل ادامه اعتراضات اخلال ایجاد میکرد و همزمان امکان فعالیت را ناممکن مینمود. برای محقق شدن این امر با صدور فرمان عفو، عمده دانشجویانی که در بازداشت یا زیر حکم بودند، پروندههایشان ملغی شد. اما همزمان با فشار نهادهای امنیتی به دانشگاهها، سختتر از دورههای قبل، کمیتههای انضباطی فعال شدند و احکام بیسابقهای برای فعالین دانشجویی صادر کردند. حکومت با تغییر ظاهری سرکوبگر از دستگاههای امنیتی به دانشگاه تلاش کرد تا:
اولا هزینه سرکوب را کم کند. به این معنا که بازداشت ۱۰ دانشجو واکنش حساستری در برداشت تا صدور احکام تعلیق، تبعید و محرومیت از خوابگاه برای ۱۰۰ها نفر.
دوما با واسطه قرار دادن نهاد دانشگاه، آن را بیش از پیش تضعیف کند و میانه روها را ترغیب کند تا با گزارههایی از جمله “بهتر است دانشگاه با دانشجو برخورد کند تا دانشجویان زندانی شوند” زمام امور را برای تضعیف میل به اعتراض دست بگیرند. درصورتی که همانطور که ذکر شد این کار آنها بخاطر امکان سرکوب گستردهتر در واقع امکان فعالیت را هدف قرار داده است.
سوما در این برهه شاهدیم با اینکه سرکوبگران کمتر ورود مستقیم برای بازداشت دانشجویان میکنند اما با رصد نافرمانیهای مدنی در دانشگاه، مسئولین دانشگاه را مجبور میکنند تا با محروم کردن دانشجویان از حقوق رفاهی و آموزشیشان اعتراضات را خفه کنند و در موارد حاد تر با پروندهسازی یا تماس با خانواده فعالین سعی میکنند خانوادهها را مجاب به کنترل فرزندانشان کنند.
بعد از ماه ها ایستادگی، آتش دانشگاه هنوز خاموش نشده است. جمهوری اسلامی در ابتدا با برخورد از بالا، و بعد با تقسیم سرکوب در بدنه دانشگاه سعی کرد این آتش را خفه کند. حکومت از استراتژی همیشگی خود استفاده کرد. سعی کرد ما را به کوچک دیدن و تقلیل مشکل به افراد نالایق قانع کند. قبلا میگفت اگر مشکلی هست، از مسئولین رده پایین است و حال میگوید این مسئولین دانشگاه هستند که مشکل دارند. اینگونه حکومت میخواهد سطح عدالتخواهی و تحول طلبی و دغدغههای ما را محدود به محیط اطراف کند و نه سیستم. عفو حرکتی بود در این راستا تا توجه از مسئولین اصلی برداشته شود و برمسئولین رده پایین جلب شود. …
دانشگاه به عنوان یکی از ارکان مبارزهی تاریخی ایرانیان برای رسیدن به آزادی و عدالت، در هیچ بزنگاهی پشت مردمی که برآمده از آن است را خالی نکرده و در هر نسلی فریاد رهایی سر داده است. در اعتراضات اخیر نیز، حضور تمام قد دانشگاه از اصلی ترین دلایل تسری و تقویت جنبش زن، زندگی آزادی بوده است. با وجود اینکه این فصل از اعتراضات برای مقطعی به پایان رسیده است اما همچنان دانشجویان و دانشگاه در معرض هجوم کمسابقهی حکومت و دستگاه امنیتی قرار گرفته است.
نیرویی که دانشگاه را سرکوب میکند همان است که کارگران، معلمان و باقی زحمتکشان جامعه را سرکوب، زنان را از حقوق اولیهشان محروم و همهی مارا از حق تعیین سرنوشت منع کردهاست. فهم این مسئله به ما یادآور میشود که به خواستهها و مطالبات صنفی بسنده نکنیم و بر اهداف سیاسی یعنی بازپسگیری قدرت و رسیدن به دموکراسی متمرکز بمانیم. چرا که آزادی ما در گرو آزادی یکدیگر است.