اینجا در نوار مرزی ایران و افغانستان؛ ملک قیمتی ندارد و خانههای بدون مشتری زیادی متروکه شده. محمد صفرزهی، مالک یک دفتر معاملات مسکن در زابل میگوید “در مقابل هر ۷۰ درخواست فروش، تنها دو درخواست خرید داریم و مردم دستهدسته در حال مهاجرت هستند.”
مزارع و باغها بدون قطرهای آب خشکیده و خریداری ندارند و بیآبی گاو و گوسفندان را تلف کرده است. کشاورزان میگویند نزدیک به سه سال است که حتی یک بوته عدس نکاشتهاند اما دولت خسارت طرح “نکاشت” را به کشاورزان پرداخت نکرده است.
افغانستان آب را بطور کامل روی سیستان قطع کرده و مرزنشینان تمام دار و ندارشان را به بحران آب باختهاند. حالا منبع درآمد بسیاری از آنها تنها یارانه ماهانه ۳۰۰ هزار تومانی است که حدود ۶ دلار میشود و زندگی با آن نمیچرخد. چهرههای تکیده، دهانهای بیدندان و لباسهای مندرس گواه وضعیت معاش مرزنشینان سیستانی است.
در قُرقُری و تختشاه قایقهای بهگلنشسته و وارونه کنار تابلوهای «شنا ممنوع» دیده میشوند اما از اسکله تنها لاستیکهای سیاه لنگرگاه به جا مانده و برهوتی با خاک ترکخورده و شور. در حوالی هامون نام خانوادگی بیشتر روستانشینان صیاد و صیادی است اما از پیشینه اجدادی، تنها تورهای صیادی آویزان به دیوارها مانده که زیر نور آفتاب پوسیدهاند.
صحنهها در سیستان آخرالزمانی است. خورشید مثل آتش گداخته جهنم است و تا چشم کار میکند برهوت است و برهوت. لایههای ضخیم نمک بر خاک کنار جاده برق کورکنندهای دارد. خاک مثل مردهای کف به لب آورده است.
در جاده، گردباد زوزه میکشد و شنهای روان را پیچ و تابخوران به هوا میبرد. حسن شهدادی، معلم زابلی میگوید جاده تا صدمتری کور است و اهالی میگویند طوفان شن و نمک باعث شیوع آسم در منطقه شده است.
موج مهاجرت آدمها و مشاغل سبب شده که گاهی اهالی برای خرید یک نان ساده پنجاه دقیقه در گرمای چهل درجه پیادهروی کنند و اولین سلمانی یا بقالی سی تا چهل کیلومتر با آنها فاصله داشته باشد.فروشگاه لوازم خانگی یا کتابفروشی که وجود خارجی ندارد!
– گزارشی میدانی از مریم شکرانی