در فضای مجازی تصاویری دست به دست میشود که فردی ارزشیمحور (عرزشی البته) در تذکار به جهت پوشاندن اندک مویی از دختری جوان و برقراری آن چه که در ذهنِ بیمار گونهی برخی از آدمهای این سرزمین که نه از شرعیت سررشته دارند و نه تعقلی به مفاهیم دینی _سطلی ماست را بر سرِ آن نوجوان و مادرش میریزد. چنان که نشان بدهد خیلی عمیق پایبند اصولی است که در هیچ کجای قوانین فقهی آن به نحوه پوشش زنان به طور دقیق اشاره نشده است. چه آن که بنا به روایتهای متعدد از صدر اسلام نیز چنین نگاهی به موجودیت عینی زن _ گویا_ نبوده است. آدمِ بدونِ شفافیت یعنی گند و ریا یعنی همان آدمِ معلومالحالی که به فتوای شیخی (ظاهرن) چندین نفر را در کرمان بکشد.
یا این که در ساختار سیاسی سرکوب معترضان و دگراندیشان، افرادی با کارد آجین نمودن نویسندگان این موطن، وضعیتِ کیهانمآبانه بهخود بگیرند و در راستای منویات حضرات چند رنگ ساحتِ امنیتی جامعه را به مخاطره بیندازند تا یحتمل از این آب و روغنِ مخلوط، شیوهی تازهایی از خصوصیات اساسی فکری منحط و ساختارِ توتالیتر را اشاعه نمایند. داغی که بر پیشانی سازوکارهای اطلاعاتی چون ساواک، موساد، کا.گ.ب و چه و چه خورده است یک اردوگاه اجباری از وسوسهی قدرت حاکمه و پافشاری قشری از توهم پذیران برای حفظ وضعیتی است که جز ارعاب افکنی و برقراری یک فاشیست توطئه محور، ارمغان دیگری برای راهاندازی (بودن) و (شدن) ندارد.
در زیست آدمِ ایرانی، ایدئولوژی ارعاب همواره تاثیر عکس داشته است. فرهنگ ایرانی جماعت در تمام اعصار نشان داده که این نرمش است که راه گشاست و نه تشکیل اردوگاه آشویتس و داخائو.
پرسش بسیار جدی این است که میانِ نگاه حاکمیت و سازمانهای آتش به اختیار یک همهسانی قابل مشاهدهایی دیده میشود و این امر نشان دهندهی تضعیف داوری در مورد تحولات جامعه و فرهنگ ایرانی است. سردرگمی در روند فضاهای متناقض و آقای شریعتمداری محور و جناب رسایی (که دچار توهم توطئه است)، نه تنها موجب گسست جامعه از حاکمیت خواهد شد بلکه شیوه حل مشکلات به این ترتیب موجب بدگمانی مفرط ملت نسبت به حاکمیت خواهد شد.
از منظری دیگر به قول آرنت: وظایفی که این پلیس مخفی برای، تحقق رویای فرمانروایی جهان در نظر دارد افسانه ایی بیش نیست. آن گاه که مردم احساس خطر کنند دیگر مقاومت و جبههگیری عناصری از این دست که یاد شد هیچ تاثیری نخواهد داشت.
شاید نفر بعدی دختر و یا همسر شما باشد. در صف خرید و یا بازدید از نمایشگاه. هراسناک است تجربهایی که آدمها در این موقعیت احساس میکنند. درست مانند اواخر دهه شصت شمسی که به خاطر داشتن پیراهن آستین کوتاه دستهای نگارنده با رنگ روغن توسط شخصی به نام شیخحسین در شهرستانی دور، به بدترین شکل ممکن رنگ آمیزی شد و همین امر باعث گردید که شخصیت و خصلت این آدم دستخوش تغییرات عمیقی گردد.
هراسافکنی و برزخمحوری در جامعه تنها به هیات نبردی طبقاتی علیه حکومت خواهد رسید. چرا که در بدترین اسیدپاشیها، مسمویت دانشآموزان، قتلهای زنجیرهای، کشته شدن دانشمندان کشور، دستگاه عریض و طویل امنیتی و سیاسی و به طبع آن سیستم پلیس مخفی آتش به اختیار هیچ درایت و علم و شجاعتی از خود بروز ندادند.
پرسش این جاست آیا میدانید توتالیتاریسم چیست؟ آیا خواهید دانست که رفتار غیر عقلانی آن فرد کوبندهی سطل ماست به سر و کلهی زن و دختر ما فردا نصیب شما نخواهد شد؟ و این داستانها هم چنان ادامه خواهد داشت…