در روزهای آخر سال “شورای عالی کار” در حال اجرای نمایشهای مضحک و تکراری میباشد که مشخص است سرانجام، مبلغ ناچیزی را همچون سالهای گذشته به حداقل دستمزدِ کارگران اضافه خواهد نمود. کارگران (شاغل و بازنشسته) به علت پایین بودن حقوق، از خرید بسیاری از اقلام مورد نیاز زندگی صرفه نظر کرده اند و بخاطر بالا بودن هزینه دارو و درمان دردها را تحمل میکنند، اجاره خانه، بیشترین بخش درآمد خانواده را بخود اختصاص داده، دیگر خرید خانه و یا تعویض یک خانه کوچک به خانه ای بزرگتر یک رویا شده است و این افزایش حقوقهای ناچیز مشکلی را حل نمیکنند.
امروزه کارگرانِ شاغل فاقد یک تشکل کشوری هستند که طی یک مبارزه بتوانند متناسب با “قدرتِ” تشکیلاتی خود، حداقل دستمزدشان را به حکومت تحمیل نمایند. در چنین شرایطی در واحدهایِ کارگریِ پراکنده “کارگران باید در هر کجا که هستند و در هر زمانی، بدون توجه به مصوبه شورای عالی کار، بدون توجه به مبلغ خط فقر و یا میانگین هزینه خانوار متوسط شهری، برای حداکثر مبلغی که میتوانند به چنگ آورند، مبارزه کنند”. مبارزه برای هر مبلغِ از پیش تعیین شده بدون درنظر گرفتنِ “توانِ” کارگرانِ آن واحد کارگری، یا باعث شکست اعتصاب (در اثر یک دندگی) میشود و یا باعث از دست دادن امتیاز میگردد(در اثر عقب نشینی زود هنگام). اینها تجاربی است که هم اکنون کارگران در بعضی از واحدهای کارگری بکار میبندند.
امّا در رابطه با بازنشستگان تامین اجتماعی: اگر بخواهیم در رابطه با “کسبِ” افزایش حقوق صحبت کنیم، اختلاف بسیاری بین شاغلین و بازنشستگان وجود دارد. اگرچه این دو لایه کارگری دارای منافع مشترکی هستند اما در رابطه با کسب افزایش حقوق دارای “توانهایِ” متفاوتی میباشند. بازنشستگان جدا از اینکه از کدام واحدِ کارگری و یا کارمندی، بازنشسته شده اند، در سالهای اخیر بطور انفرادی برای اعتراض به پائین بودن حقوق خود، در مقابل سازمان تامین اجتماعی در تهران، ادارات کار و کانونهای بازنشستگان در شهرستانها همدیگر را پیدا کرده اند و بکمک دنیای مجازی یک ارتباط خود جوش بین آنها بوجود آمده است، در حقیقت صاحب “تشکلی” هرچند ضعیف گردیده اند. با همین تشکل خود جوش و ضعیف توانستند با تجمعات روزهای یکشنبه، متناسب سازی را (با تمام نواقص و اشکالاتی که داشت) به سازمان تامین اجتماعی تحمیل نمایند.
در ابتدای سال ۱۴۰۱ در حالیکه دولت (حکومت) بنا را بر این داشت که فقط ۱۰ درصد به حقوقهای بازنشستگان اضافه نماید، آنها بر این افزایش حقوق ناعادلانه اعتراض کردند. بسیاری از فعالین بازنشسته در این اعتراضات و همچنین بسیاری از همکاران بازنشسته که در کانونها صادقانه فعالیت میکنند تا از منافع بازنشستگان دفاع نمایند این اعتراضات را سازماندهی کردند و با فراخوانهای پی در پی، تجمعات کف خیابان را شکل دادند(هرچند در این رابطه بسیاری از اعضای خانه کارگر که سالهاست در این کانونها جا خوش کرده اند، مخالف این تجمعات بودند). این تجمعات خیابانی در شهرها و استانهای مختلف باعث گردید سرانجام دولت (حکومت) افزایش حقوق ۳۸ درصد را بپذیرد.
اخیراً در کانونهای بازنشستگی انتخابات انجام شده است. اینکه افراد جدید، تحصیل کرده، مهندس، دکتر و یا وکیل هستند، چندان مهم نیست!! مهم آن است که آیا این افراد جدید میتوانند از توان بازنشستگان استفاده کنند یا خیر؟! آیا آنها میتوانند با تکیه بر بازنشستگان، افزایش حقوق طبق قانون یعنی افزایش حقوق متناسب با نرخ تورم را بدست بیاورند یا خیر؟! آیا در گوشه ذهن آنها “اعتراض در کف خیابان” وجود دارد؟ و یا همچون گذشتگان میخواهند با نامه نگاری و ملاقات با این مسئول و آن مسئول، زمان را سپری کنند؟!! در حقیقت این چند ماه بهترین محک برای این افراد تازه انتخاب شده است و همچنین برای عده ای روشن خواهد شد که این کانونها با هر ترکیبی از افراد، اساساً قادر به انجام کاری هستند یا نه؟ و در این رابطه عکس العمل دوستانی را خواهیم دید که گاهی یکی به نعل میزنند و یکی به میخ!!
بهر حال بازنشستگان خواهان اجرای مواد ۹۶ و ۱۱۱ قانون سازمان تامین اجتماعی هستند که تفسیر درست آنها اینست که حقوق بازنشستگان باید متناسب با نرخ تورم افزایش یابد و هرگونه قصوری در این رابطه جوابش این است: فقط کف خیابون بدست میآد حقمون!
اسماعیل گرامی، کارگر بازنشسته
اسفند ۱۴۰۱