شش سال گذشت! ولی هنوز شب نالههای امیر جوادی فر، محسن روحالامینی و محمد کامرانی برآیم آن زنده میشود. تصویر لبهای خشک و تشنه امیر که وقتی ناباورانه با ما وداع کرد، و هنوز مانده بر تنمان بر دلمان، زخمهای آن ماه تیرگی! این روزها برآیم فرصتی پیش آمد صحبتهای دوستانم را بعد از گذشت شش سال از جنایات کهریزک را بنویسم. صحبتهایی از درد و رنج سالهایی است که بر ما گذشت که بعد از گذشت این چند سال هنوز نتوانستهایم با آن کنار بیاییم و مانند یک کابوس است که در ذهنمان گرهخورده است!! هنوز علامت سؤالهای زیادی در ذهنمان است که تا به امروز هیچکسی جوابش را نداده و ما را قانع نکرده است که چرا و به کدامین گناه؟؟
هنوز دوستانی هستند بعد از گذشت شش سال با کابوسهای سرد و سیاه (آخر دنیا کهریزک) زندگی میکنند و هنوز نتوانستهاند تصویر لب های تشنه و خشک امیر جوادی فر را که در حسرت یک قطره آب از این دنیا مظلومانه رفت را فراموش کنند. هنوز تصویر مظلومانه محمد کامرانی را نتوانستهاند فراموش کنند که با سن زیر هجده سال وارد آخر دنیا شد! محمد بعد از شکنجههای وحشیانه در کهریزک به زندان اوین و بعد به بیمارستان منتقل شد و بهجای مداوا او را با قفل و زنجیر به تخت بیمارستان بستند و در آخر جان خود را مظلومانه از دست داد!!
راستی محمد خیلی نگران کنکورش بود و هیچوقت هم به کنکورش نرسید ولی در آخر فهمیدیم در آزمون دیگری قبول شد «آزمون شهامت و ایستادگی». بچههای کهریزک بعد از گذشت شش سال هنوز نتوانستهاند چهره مظلوم محسن روحالامینی با آن موهای بلند را فراموش کنند. محسن درس اخلاق و بزرگی را به ما آموخت. محسن میتوانست در همان پلیس پیشگیری توسط نام پدرش آقای روحالامینی مشاور عالی محسن رضایی آزاد بشود ولی هرگز این کار را نکرد و با ما همدل و همصدا شد.
هنوز بعد از گذشت شش سال دوستانم تصویر زخمی محسن را فراموش نکردند که چطور در روزهای آخر بر کف آسفالت داغ خوابیده بود و با آن چهره مهربانش در آن شرایط به ما دلداری میداد و درس بزرگی را به ما میآموخت! شاهد روایتم، دوستان عزیز و همبندیهای سابق من در بازداشت کهریزک هستند که هنوز با آن روزهای سرد و سیاه زندگی میکنند ولی هرگز از اعتراض خودشان در سال ۸۸ پشیمان نیستند و اگر فرصت جدیدی فراهم شود برای مطالبات خود باری دیگر به نشانه اعتراض به خیابانها خواهند رفت و هرگز از بازداشتگاهی مشابه کهریزک ترس و وحشت نخواهد داشت زیرا آنها یکبار آخر دنیا را تجربه کردهاند و مرگ را با چشمان خودشان دیدهاند و لمس کردهاند!!
در طول این سالها علامت سؤالهای بسیاری در ذهنمان است که به کدامین گناه باید به کهریزک اعزام میشدیم؟؟ مگر خواسته ما از حاکمیت بهجز رأیهای گمشده و حمایت از رئیسجمهور منتخب کشور آقای میرحسین موسوی و آقای کروبی چه بود که اینگونه با ما رفتار کردند؟
مگر خواسته زنده یاد محمد کامرانی، محسن روحالامینی، امیر جوادی فر، رامین آقازاده قهرمانی و رامین پوراندرجانی چه بود که باید در آن بازداشتگاه بیگناه کشته میشوند و در آخر هم قاتلان آنها بدون محاکمه به ریش مردم بخندند؟
بهزودی گزارشی از بازماندگان (کهریزک) بعد از گذشت شش سال خواهم نوشت که حرفهای بسیاری در سینهدارند که باید بیان بشود و صدایشان شنیده شود! متأسفانه این دوستان مظلوم از سوی خیلی از رسانهها نادیده گرفتهشدهاند و همیشه فقط در مورد آن بازداشتگاه جنایت علیه بشریت صحبت میکنند و کمتر در مورد قربانیان آن بازداشتگاه صحبت میشود. قصد من از نوشتن یک گزارش به نام «زخمهای شش ساله کهریزک» در آینده این است که زخمهای پنهان این سالها را بازگو کنم تا زخمی مانند گلوله در سینه حبس نشود تا همه بدانند ما از کهریزک آخر دنیا آمدهایم، از جایی که روز و شبش جهنم بود و از صدای دیوارهایش صدای ضجههای انسانها به گوش میرسید و در آنجا انسانیت مرده بود و خدا هم در آن جهنم آنتن نمیداد.
بلی ما جمعی از آسیب دیدگان بازداشتگاه کهریزک هستیم که هنوز منتظر روزی هستیم که عدالت اجرا بشود و عاملین و آمران جنایات کهریزک در یک دادگاه عادلانهای مجازات بشود.
اقتباس از سحام نیوز