شرق: درباره کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بسیار نوشتهاند و در این میان، کتاب «کودتا» یرواند آبراهامیان به دلیل ارجاعات بسیار به مدارک و مستندات تاریخی کودتا از اهمیت بسزایی برخوردار است. ناصر زرافشان، مترجم این «کودتا» اشاره میکند که این کتاب از جهت مستندات متکی بر اسناد و مدارک تازهای است که در زمان بررسیهای قبلی درباره این کودتا هنوز این اسناد علنی نشده بودند. وزارت خارجه ایالات متحده بیش از سه دهه از افشای اسناد مربوط به کودتای مرداد طفره رفت تا اینکه سرانجام در سال 1989 برخی از این اسناد را با عنوان «روابط خارجی ایالات متحده» منتشر کرد. سند ویلبر نیز در سال 2000 یعنی در زمانی که به تعبیر آبراهامیان، دولت ایالات متحده سعی میکرد در قالب نوعی عذرخواهی تلویحی بابت کودتای 1332 در رابطه خود با این کشور تنشزدایی کند، افشا شد. کتاب «کودتا» علاوه بر خاطرات و تاریخ شفاهی معتبر کودتا به اسناد داخلی و خارجی نیز متکی است، در عین حال که برداشتهای مرسوم از کودتا و ملیشدن صنعت نفت و عملکرد دکتر مصدق را زیر سؤال میبرد. ناصر زرافشان معتقد است سازش مصدق با انگلیس در مورد مسئله نفت ناممکن بود؛ چراکه «برای ایران ملیشدن به معنای کنترل دولت بر این صنعت بود. برای شرکتهای نفتی هم ملیشدن مورد نظر ایرانیها به معنای از دست رفتن کنترل غرب بر این صنعت بود». او همچنین میگوید «این ادعا که در زمان تعطیلی مجلس، شاه میتوانسته نخستوزیر را عزل کند، حرفی بیاساس است» و کودتای 28 مرداد را جزئی از مجموعه رویدادهای یک دوره پرتلاطم تاریخ معاصر ایران، یعنی جنبش ملیکردن نفت میداند که بحث درباره ماهیت و منشأ آن، با جداکردن این جزء از کل آن جنبش و بدون اطلاع از چگونگی شکلگیری آن جنبش و آگاهی از صفبندی نیروهای اجتماعی و سیاسی در آن مقطع تاریخ ما ممکن نیست. با ناصر زرافشان درباره کودتای 28 مرداد گفتوگویی کردهایم که میخوانید.
آقای زرافشان انگیزه شما از ترجمه کتاب «کودتا» چه بود؟ آیا تشابه خط فکری شما با آقای آبراهامیان در این زمینه مؤثر بوده است؟
کتاب «کودتا» بیان اعتقادات یا نظرات شخصی آبراهامیان نیست تا تشابه خط فکری من با مؤلف در انتخاب این کتاب برای ترجمه تأثیری داشته باشد. آبراهامیان یک تاریخنگار صاحب اعتبار است و کتاب هم یک بررسی تاریخی مستند است که ربطی به خط فکری آبراهامیان ندارد. به انبوه مدارک و مستندات و مآخذ آن نگاه کنید تا متوجه این ویژگی کار او بشوید. اما در مورد انگیزههای من در ترجمه این کتاب: در این کتاب اولاً جنبههای تازهای از کودتای ۲۸ مرداد مورد بررسی قرار گرفته است که در کارهایی که پیش از این کتاب در این زمینه منتشر شده به آن توجه نشده است و ثانیاً کتاب از جهت مستندات متکی بر اسناد و مدارک تازهای است که در زمان بررسیهای قبلی درباره این کودتا هنوز این اسناد علنی نشده بودند. مؤلف خود در این زمینه به شرح زیر توضیح میدهد:
«درباره کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بسیار نوشتهاند. درباره بحران نفتی 32-1330 هم مطالب بسیاری نوشته شده است. پس، این پرسش ممکن است برای کسی مطرح شود که چرا با این وصف باز هم باید کتاب دیگری راجع به همین موضوعات نوشته شود؟ هدف کتاب حاضر این است که تصور عرفی و رایجی را که تحت تأثیر نوشتههای قبلی دراینباره شکل گرفته است در دو زمینه متفاوت به چالش بکشد: کتاب، نخست این تصور عمومی و رایج را زیر سؤال میبرد که انگلیسیها با حسن نیت مذاکره میکردهاند و ایالات متحده بهعنوان یک «میانجی درستکار» اقداماتی جدی برای پادرمیانی به عمل آورده است. اما مصدق به دلیل کلهشقیاش که منشأ آن -بنا به این ادعا- به «ساختار روانشناختی» شخصی او مربوط میشده، نتوانسته است با آنها به سازشی برسد. حتی نویسندگانی هم که نسبت به مصدق همدلی دارند اعلام میکنند که اگر او فقط کمتر کلهشقی میکرد، میتوانست با آنها به یک سازش عادلانه و منصفانه برسد و باید این کار را میکرد. مثلا ویلیام راجر لوئیس که نویسنده برخی از کاملترین آثار درباره انحطاط امپراتوری بریتانیا بهطور اعم و بحران انگلیس و ایران بهطور اخص میباشد، استدلال میکند که بریتانیا اصل ملیشدن را پذیرفت اما به همراه آمریکا متفقاً تصمیم گرفتند مصدق را به دلیل «رفتار غیرمنطقیاش» سرنگون کنند».1
کتاب حاضر بهعکس ثابت میکند که چنین سازشی به این دلیل ساده قابل حصول نبود که در قلب این کشمکش، این سؤال رک و راست و بیتعارف قرار داشت که صنعت نفت -اکتشاف، تولید، استخراج و صدور آن- تحت کنترل چه کسی باشد؟ آیا قرار است این صنعت تحت کنترل ایران باشد، یا تحت کنترل شرکت نفت انگلیس و ایران یا احتمالاً تحت کنترل کنسرسیومی از شرکتهای بزرگ نفتی که در آن زمان به «هفت خواهران» معروف بودند؟ برای ایران ملیشدن، به معنای کنترل دولت بر این صنعت بود. برای شرکتهای نفتی هم ملیشدن مورد نظر ایرانیها به معنای از دست رفتن کنترل غرب بر این صنعت بود؛ چیزی که در سالهای اولیه دهه 1950 هنوز برای آنها غیرقابل قبول بود. ملیشدن ظاهری و کاذب -ملیشدن در شکل نه در ماهیت، در حرف اما نه در عمل- اگرچه از طرف انگلیسیها و آمریکاییها در همهجا بهعنوان یک «سازش عادلانه» جار زده شد، اما در واقعیت امر، این ادعا در بهترین حالت آن یک نقیضگویی بیمعنی و در بدترین حالت آن یک پوشش عوامفریبانه برای پنهان نگهداشتن واقعیت امور بود. در فاصله سالهای 1330 تا 1332 نه انگلیسیها و نه آمریکاییها، هیچیک به هیچ طریق، حاضر به قبول ملیشدن واقعی نفت نبودند.
در مرحله بعد، کتاب این تصور عمومی و رایج را زیر سؤال میبرد که کودتا را مستقیماً و یکسره در متن جنگ سرد -در متن تضاد بین شرق و غرب، بین اتحاد شوروی و ایالات متحده، بین بلوک کمونیست و بهاصطلاح «دنیای آزاد»- قرار میدهد. مارک گازیورُوسکی -نویسنده دقیقترین آثار درباره کودتا- وقتی استدلال میکند که کودتا ارتباط چندانی با نفت نداشت، اما بسیار به ژئوپلیتیک، به ترس از کمونیسم و تهدید شوروی مربوط میشد، نظر بسیاری از کسانی را بیان میکند که دراینباره مطلب نوشتهاند. گازیوروسکی مینویسد: «در ابتدا ایالات متحده تصمیم گرفت خارج از این نزاع بماند. این کشور بریتانیا را تشویق کرد ملیشدن نفت را بپذیرد و کوشید برای حلوفصل این منازعه، پادرمیانی کند و بریتانیا را از حمله به ایران منصرف سازد. ایالات متحده این موضع بیطرفی را تا پایان دولت ترومن در دیماه ۱۳۳۱ حفظ کرد، گرچه در همین زمان هم بسیاری از مقامات رسمی ایالات متحده فکر میکردند خودداری مصدق از حلوفصل منازعه نفت دارد بیثباتی سیاسی ایجاد میکند که ایران را در خطر سقوط به پشت پرده آهنین قرار میدهد».2
بهعکس، این کتاب سعی میکند کودتا را بهطور کامل و قطعی در چارچوب تضاد بین امپریالیسم و ناسیونالیسم، بین جهان اول و جهان سوم، بین شمال و جنوب، و بین اقتصادهای توسعهیافته صنعتی و کشورهای توسعهنیافتهای قرار دهد که به صادرات مواد خام خود وابستهاند. از آنجا که نزاع بر سر نفت بود، این کتاب توضیح میدهد که ایالات متحده در این بحران همانقدر سرمایهگذاری کرده بود که بریتانیا کرده بود. به این ترتیب آنقدرها که ترس ایالات متحده از بازتابهای ملیشدن نفت در جاهای دوری مانند اندونزی و آمریکای جنوبی، در شرکتکردن این کشور دخیل بود، ترس آن از خطر کمونیسم در ایران، در این کار دخیل نبود و این تازه در حالتی است که از بازتابهای این ملیشدن در بقیه خلیجفارس هم سخنی به میان نیاوریم.
«کنترل بر تولید نفت سرانجام در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی (دهه ۱۳۵۰ شمسی) از شرکتهای غربی به دولتهای محلی منتقل شد. اما چنین باختی برای غربیها در اوایل دهه ۱۹۵۰ میلادی (اوایل دهه ۳۰ شمسی) غیرقابل قبول تلقی میشد».
من از آنرو این سه پاراگراف نسبتاً طولانی را از زبان خود مؤلف در اینجا نقل کردم که این پاراگرافها نشاندهنده تفاوتهای اساسی کتاب حاضر با نوشتههای دیگری است که پیش از این در مورد کودتای ۲۸ مرداد منتشر شدهاند.
برخی تاریخنگاران میگویند در ۲۸ مرداد کودتا رخ نداده و این مصدق بوده است که کودتا کرده. دراینباره چه میگویید؟
ادعای بچگانه و بسیار مضحکی است. با قبول این ادعا باید به این نتیجه رسید که همه اسناد و مدارک موجود در این زمینه از قبیل اسناد وزارت امور خارجه انگلیس و وزارت امور خارجه آمریکا و متن مکاتبات روزمره وزارت خارجه آمریکا که سالانه زیر عنوان «روابط خارجی ایالات متحده» منتشر میشوند و مطالب و مندرجات کتابهای تاریخ که دههها پیش در خود آمریکا منتشر شده است (مثلاً کتاب «از یالتا تا ویتنام» نوشته دیوید هوروویتس که یک کتاب تاریخ دانشگاهی است) و مطالب و مندرجات روزنامههای انگلیسی و آمریکایی همان زمان، گزارشهای مأموران اطلاعاتی ام.آی.سیکس و سیا از قبیل خاطرات کرمیت روزولت و از همه مهمتر سند ویلبر… و اسناد دیگر از همین قبیل همگی ساختگی است و آنها را از دههها پیش ساختهاند تا نظر این به قول شما تاریخنگاران وطنی را بیاعتبار کنند که معتقدند در 28 مرداد کودتایی رخ نداده! حتی پوزشخواهی رسمی وزارت خارجه آمریکا (در دوران تصدی خانم آلبرایت) بابت کودتا در ایران هم باد هوا بوده است، زیرا اصلا کودتایی در ایران صورت نگرفته و کرمیت روزولت لابد برای خوردن فالودهشیرازی به ایران آمده بوده است! میگویند مصدق خود کودتا کرده. علیه کدام دولت؟ علیه خودش؟ کودتا، اقدام سیاسی یا نظامی علیه قدرت مستقر است، البته نه از سوی مردم بلکه به وسیله بخش دیگری از طبقه حاکم. در آن مقطع مصدق نخستوزیر و خود در قدرت است. آیا او علیه خود کودتا کرده است؟ یعنی مصدق خانه خود را به توپ بسته، خود و اعضای دولت خود را بازداشت کرده و موجی از سرکوب و اعدام علیه هواداران خود و کسانی که برای ملیکردن نفت مبارزه کرده بودند به راه انداخته است. آیا برای لجبازی با واقعیت باید زبان را هم تحریف و واژهها را هم از معنا تهی کرد؟
تاریخنگارانی که از آنها نام بردید میگویند در زمان تعطیلی مجلس، شاه میتوانسته نخستوزیر را عزل کند. نظر شما چیست؟
اولاً این ادعا که در زمان تعطیلی مجلس، شاه میتوانسته نخستوزیر را عزل کند، حرفی بیاساس است. قانون اساسی رژیم گذشته پیشروی ما است. این ادعا را از کجا آوردهاند؟ ثانیاً چگونه میتوان یک رستاخیز بزرگ ملی مانند جنبش ملیکردن نفت و مسائل آن را صرفاً به یک بحث اخته حقوقی تقلیل داد؟
کودتای 28 مرداد در ایران جزئی از مجموعه رویدادهای یک دوره پرتلاطم تاریخ معاصر ایران، یعنی جنبش ملیکردن نفت است و بحث درباره این کودتا و درک ماهیت و منشأ آن، با جداکردن این جزء از کل آن جنبش و بدون اطلاع از چگونگی شکلگیری آن جنبش و آگاهی از صفبندی نیروهای اجتماعی و سیاسی در آن مقطع تاریخ ما ممکن نیست. کودتا واکنش بریتانیا و آمریکا در برابر این جنبش است و بدون شناخت این جنبش که آن واکنش را برانگیخته، شناخت ماهیت این کودتا هم ممکن نیست. من میخواهم از این هم فراتر بروم و بگویم جنبش ملیکردن نفت در ایران هم خود بخشی از یک سلسلهجنبشهای مشابه این و شاید نخستین این جنبشها در کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین برای به دست گرفتن کنترل منابع طبیعی و ثروتهای ملی خویش بود که در جریان جنبشهای رهاییبخش ملی این کشورها در سالهای پس از جنگ جهانی دوم در این کشورها پا گرفت. درخصوص نفت، این جریانی است که در دهههای بعد بالاخره به تشکیل اوپک منجر شد. اما برای تهیکردن رویدادها از مضمون و معنای واقعی آنها، سر و دُم آنها را میزنند، موضوع را به گوشه کوچکی از یک کل بزرگ محدود میسازند و همان رویداد را هم که ذاتاً و صد درصد سیاسی است به یک بحث حقوقی بیمعنی تقلیل میدهند تا بتوانند با این ترفندها تفسیر مضحک خود را مطرح کنند.
به همین دلیل هم یکی از دغدغههای بزرگ بریتانیا و ایالات متحده در جریان مذاکراتی که پیرامون مسئله نفت ایران بین آنها صورت میگیرد و رد این نگرانی را در اسناد و مدارک مختلف مربوط به این مذاکرات میبینیم، نگرانی از بازتاب و تأثیر ملیشدن نفت ایران در سایر کشورهای خاورمیانه و دورتر است. برای اینکه نمونهای از این بازتاب و تأثیر را ملاحظه کنید بهعنوان مثال نگاه کنید به کتاب «فلسفه انقلاب مصر» نوشته جمال عبدالناصر، رئیسجمهور این کشور که در آن خود را «طفل دبستان مصدق» مینامد. ثالثاً به گواهی اسناد موجود، در جریان این کودتا شاه کارهای نبوده است که بتوان از تقابل او با مصدق و اینکه شاه علیه مصدق کودتا کرده یا مصدق علیه شاه سخن گفت. کودتا را بریتانیا و ایالات متحده علیه مصدق سازماندهی و اجرا کردهاند. شاه در ابتدا با کودتا موافق نبوده زیرا با توجه به تجربه قیام سی تیر از آن بیم داشته است که این بار اساس سلطنت بر باد رود و از اینرو از امضا و ارسال آن دو نامه کذایی ابا داشته است. روزولت وقتی از تردید شاه اطلاع مییابد شبانه به دیدار او میرود و وقتی شاه دلیل تردید خود را بیان میکند، مأمور سیا به او میگوید «تصمیم به انجام این کودتا گرفته شده است با شما یا بدون شما». شاه آن دو نامه را امضا میکند و به کلاردشت میرود تا در صورت عدم موفقیت کودتا بتواند از ایران خارج شود که پس از شکست کودتای 25 مرداد به همین شکل هم عمل کرده و به رم میرود. رفتن شاه به کلاردشت هم به همین دلیل صورت میگیرد که تصمیم کودتا، تصمیم شخصی او نبوده است و او پس از امضای نامهها هم به موفقیت کودتا اطمینان نداشته است، زیرا اگر این تصمیمی بود که خود او شخصاً گرفته بود برای اجرای آن نیز خود در ایران میماند.
به این ترتیب هم تصمیم به انجام کودتا در ایران را انگلیس و آمریکا از پیش گرفته بودند و هم سازماندهی و اجرای آن به وسیله خود آنان و مأموران آنها صورت گرفته است. مخصوصاً بریتانیا به دلیل سابقه دیرینه حضورش در منطقه و ایران، امکانات و شبکهای را در کشور داشته که بدون واسطه با آنها در ارتباط بوده و کار میکرده است.
آبراهامیان در این زمینه مینویسد «انگلیس با پنج قلم آورده عمده خود» همراه آمریکا برای کودتا به میدان آمد و امکانات پنجگانه بریتانیا را در ایران به شرح زیر توضیح میدهد:
«آنها در مرتبه نخست کارشناسان خبرهای داشتند که چون در ایران کار کرده بودند تجارب بسیار داشتند، زبان این کشور را خوب میدانستند و پیوندهای شخصی نزدیکی با نخبگان قدیم کشور [هزارفامیل] به وجود آورده بودند. این مجموعه کارشناسان خبره را لانسلوت پایمان… که از اواخر دهه 1310 در وزارت خارجه انگلیس همواره مسئول میز ایران بوده بود، نورمن داربی شایر، افسر ام.آی.سیکس که در طول بخش اعظم جنگ جهانی دوم در ایران مستقر بوده بود، سرهنگ جئوفری ویلر، افسر دیگر ام.آی.سیکس که از 1299 به بعد مکرراً و بهتناوب گاه در ایران و گاه خارج از ایران بوده، روبین زاهنر، وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس که کارشناس عرفان بوده و مدت کوتاهی بعد استاد مذاهب و اخلاق شرقی در آکسفورد میشود… سم فال، دستیار زاهنر که عمدتاً مسئول امور سیاستمداران جوانتر بود، و خانم آن لمبتون، وابسته مطبوعاتی پیشین سفارت انگلستان در تهران… تشکیل میدادند.
در مرحله دوم، انگلیسیها در بطن نیروهای مسلح ایران یک شبکه غیررسمی داشتند. این شبکه از همان زمان جنگ جهانی دوم از افسران محافظهکاری تشکیل شده بود که بیشتر آنان به خانوادههای اعیان تعلق داشتند و عبارت بودند از سرلشکر حسن ارفع، رئیس سابق ستاد ارتش که رقیبش رزمآرا زیرآب او را زده بود و دوره بازنشستگی خود را در املاکش در ورامین میگذراند، سرهنگ تیمور بختیار پسرعموی ملکه ثریا، سرهنگ هدایت گیلانشاه خلبان تربیتشده انگلیس و آجودان شاه، سرهنگ حسینقلی اشرفی فرمانده تیپ پادگان تهران، و مهمتر از همه سرهنگ حسن اخوی که سالیان متمادی رئیس رکن 2 ستاد ارتش -سازمان اطلاعاتی نیروهای مسلح- بود (که حسین فردوست، عضو محفل خصوصی شاه بعدها او را «مغز متفکر واقعی» جناح ایرانی کودتا که در پشت این رویداد قرار داشت توصیف میکند). ام.آی.سیکس به کمک این شبکه یک بانک اطلاعاتی درخور توجه از نظامیان را حاوی اطلاعاتی راجع به بسیاری از افسران معروف ارتش در اختیار داشت که سیا بهشدت به آن نیازمند اما فاقد آن بود -به گفته دونالد ویلبر، بخش بزرگی از تدارکات کودتا در لندن شامل بررسی این پروندههای شخصی بود… .
سوم، ام.آی.سیکس از مدتها قبل یک شبکه غیرنظامی بومی و ثابت در ایران داشت که سه برادر ظاهراً تاجر به نامهای اسدالله، سیفالله و قدرتالله رشیدیان آن را اداره میکردند… آنها در ظاهر با انگلستان یک رابطه تجاری برای واردکردن فیلمهای انگلیسی به ایران داشتند و از این پوشش بهصورت کانالی برای منتقل کردن پولهای ام.آی.سیکس به هواداران بومی انگلیس ازجمله سیدضیاء و حزب اراده ملی او استفاده میکردند… وود هاوس تخمین میزند که رشیدیانها هر ماهه بیش از 10 هزار پوند بین برخی روحانیون، روزنامهنگاران و سیاستمدارانی که نام آنها فاش نمیشد -بهویژه نمایندگان مجلس- پخش میکردند… منشأ قدرت اصلی و عمده رشیدیانها در بازار تهران بین اصناف قصاب، نانوا و شیرینیفروشیها، بین میدانیهایی که در کار عمدهفروشی ترهبار بودند، بین کشتیگیران زورخانههای محلی و بین وعاظ سطح پایین بود. در یک تحلیل طولانی راجع به فداییان اسلام که مدت کوتاهی پس از آنکه این گروه سعی کردند فاطمی را ترور کنند، نوشته شده است، روبین زاهنر به بیان مرموزی مینویسد هیچ دلیلی وجود ندارد که انگلستان و فداییان اسلام نتوانند همکاری با یکدیگر علیه جبهه ملی را «ادامه دهند»… . ارتباط رشیدیانها با زورخانهها از طریق دو لوطی معروف برقرار بود: شعبان بیمخ و طیب حاجرضایی… .
چهارم، سفارت انگلیس جلسات منظمی با مجموعه بزرگی از سیاستمداران بانفوذ داشت که عبارت بودند از ارنست پرون، دوست دوران کودکی شاه در سوئیس، احمد هومن نایبرئیس تشریفات دربار، شاهپور ریپورتر… شیخ هادی طاهری و هاشم ملکمدنی نمایندگان کهنهکار مجلس و البته سیدضیاء که در جلسات منظم خود با سفارت درباره ملاقاتهای هفتگی خود با شاه به آنها گزارش میداد. او علاوه بر این درباره دیدارهای هرچند یک بار خود با آیتالله کاشانی هم به آنها گزارش میداد…
و سرانجام انگلیسیها با سرلشکر فضلالله زاهدی از همان مهرماه 1331 تماس برقرار کرده بودند… او خود را بهعنوان رهبر ایدهآل کودتا به آنها عرضه کرده و لاف زده بود که در نیروهای مسلح هواداران گستردهای دارد… در کانون افسران بازنشسته هم بهویژه در میان آن 135 نفری که رزمآرا و مصدق آنها را تصفیه کرده بودند، حمایتهایی از زاهدی وجود داشت… .
آمریکاییها هم بهنوبه خود سفارتشان در تهران و روابط آن را با محافل محلی، اصل چهار ترومن و عوامل آن و سه هیئت مستشاری نظامی و تعداد زیادی عوامل اطلاعاتی داشتند.
به ترتیبی که گفته شد بریتانیا و ایالات متحده، مستقیماً و به کمک عوامل و ایادی خود کودتایی را که از یک سال پیش در مورد آن تصمیمگیری و طرح آن ریخته شده بود، به اجرا درآوردهاند و از اینرو این بحث که شاه علیه مصدق یا بهعکس مصدق علیه شاه کودتا کرده موضوعاً و ماهیتاً منتفی است. کودتا را انگلیس و آمریکا مستقیماً و با همراهی ایادی و عوامل ایرانی خود طراحی و اجرا کردهاند.
1.William Roger Louis, “Britain and the Overthrow of the Mosaddeq Government”
به نقل از صفحه 21 کتاب.
2.Mark Casiorowski, “The Truth About the 1953 Coup” Le Monde Diplodmatique, October 2000, Mark Casiorowski, “The 1953 Coup dÉtat Against Mosaddeq” in Mohammad Mosaddeq and the 1953 Coup in Iran, 229,…
به نقل از صفحه 22 کتاب.