بیانیه اخیر میرحسین موسوی همانقدر که حاکمیت و امپراتوریِ از رونق افتاده رسانهای آن را به تکاپو انداخت، به همان اندازه اصلاحطلبیِ بوروکراتیک را در سکوت و خاموشی فروبرد و این، طبیعت هر استراتژی محاسبهشدهای است که مرزبندیهای تعیینکننده و اجتنابناپذیر را رقم میزند. میرحسین نشان داد که چگونه نظام سیاسی ایران با دستکاریِ سیستماتیک در حقیقت، گونهای مخرّب از آگاهی کاذبِ واپسگرا و ارتجاعی را از خاستگاه دین ترویج میکند که همچون هالهای از تقدّسمابیِ دروغین به گرداگرد ساختاری حصار کشیدهاست که یک سویه آن استیلای سیاسی-مذهبی است ، یک سویه آن قدرت نامحدود نظامیان است و یک سویه آن نیز بهکارگیری نیروی سازمانیافته اوباشِ قدّارهبند- در هر لباس و با هر اسمی- برای سرکوب جنبشهای مردمی است. همین ساختار است که گونهای امپریالیسم منطقهایی را پیش میبرد تا کشورها و سرزمینهای تحتالحمایه بهمثابه برجوباروهایی از حریم استمرار قدرت آن محافظت کنند. این امپریالیسم منطقهایی همان دستگاه استیلاجویانهای است که با گستاخی تمام بقای رژیم سوریه را حتّی از حفظ استان خوزستان ایران مهمتر دانست و برای استمرار این رژیم”کودککُش”به هیچ حدّ و مرز اخلاقی و سیاسی نیز قائل نبود. میرحسین با هشدار نسبت به موروثی شدن حکومت، خطر استمرار ساختارمند همین نظامی را یادآور میشود که در آبان ۹۸صراحتاً محتوای سیاسی-ایدئولوژیک آن،یعنی “حکومت دینی” و “ولیفقیه با اختیارات مطلقه” را نقد کرد.
بیانیه کوتاه میرحسین به تعبیر بسیاری آب در لانه مورچگان بود و نیز تجدید میثاقی با جنبش آزادیخواهانه و عدالتطلبانه مردمِ”بهستوهآمده از دیکتاتوری و گرسنگی و فقر و بیعدالتی و مجالس قلّابی” تا “باشد روزی که قنداقهپوشهای ما زیر قنداقههای تفنگ بزرگ نشوند”.