دستاندرکاران رژیم حتی برگزاری مراسمی در خور به مناسبت درگذشت او را در یکی از مسجدهای تهران تاب نیاوردند و چماق بهدستان گروه “انصار حزبالله”، به فرماندهی ذبیحالله بخشیزاده، “جلسهی ختمی” را که گروهی از دوستان و همفکران کسرایی ترتیب داده بودند، برهم زدند.
دویچه وله– سیاوش کسرایی در ۷۰ سال زندگی پرفراز و نشیب خود در شهرهای زیادی اقامت داشت: تهران،کابل، مسکو و سرانجام وین. تنها وین از این شاعر پرآوازهی ایرانی تجلیل کرده و منزل آخر او را به عنوان “میراث فرهنگی” به ثبت رسانده است.
مرگ در غربت در چند دههی گذشته، بسیاری از هنرمندان ایرانی را که زمانی به دلخواه یا از سر اجبار ترک وطن کرده بودند، غافلگیر کرده است. برخی از این دستاندرکاران هنر و ادب در واپسین برههی هستی خود همچنان با حسرت بازگشت به میهن زندگی میکردند و در رویای “تکیه دادن به نخلی و نوشیدن کاسه آبی خنک” بودند (صادق چوبک) و بعضی دیگر “به امید ظاهر شدن روی صحنه” و خواندن آواز برای هممیهنانشان (منیر وکیلی) به کار خود ادامه میدادند. آرزوی قلبی اغلب این راندهشدگان هنرمند، “مرگ در آرامش و در خانهی خود” بود؛ آرزویی که برخی به دلایل گوناگون با خود به گور بردند؛ سالها است که اغلب گورستانهای شهرهای اروپایی و آمریکایی به خانهی ابدی بسیاری از چهرههای هنر و ادب ایران تبدیل شده است؛ بزرگ علوی (نویسنده) در برلین،غلامحسین ساعدی (نمایشنامه و داستاننویس) در پاریس، اردشیر محصص (نقاش و کارتونیست) در نیویورک، بهمن محصص (نقاش و مجسمه ساز) در رم، هما ناطق (نویسندهو تاریخنگار) در پاریس.
سیاوش کسرایی، شاعر منظومهی ماندنی “آرش کمانگیر” نیز از جملهی این شخصیتها است که همواره سودای بازگشت به ایران را در سر داشت و پس از سالها اقامت در کابل و مسکو و در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به اتریش مهاجرت کرد. اقامت کسرایی ولی در وین چندان به طول نیانجامید. شاعر “دلم هوای آفتاب میکند”، ناگهان پس از یک عمل جراحی قلب به ذاتالریه مبتلا شد و در بیمارستان درگذشت. او در نزدیکی “بخش هنرمندان” گورستان مرکزی شهر وین به خاک سپرده شده است.
خانهی ابدی کسرایی اما با مزار سایر هنرمندانی که در برون مرز بار سفر ابدی خود را بستند، تفاوت بارزی دارد: این که شهر وین آرامگاه سرایندهی “آوازی از پنجره ماه” را با عنوان “مزار افتخاری” به ثبت رسانده است. خانم شمس اسدی، رئیس دفتر حقوق بشر این شهر در گفتوگویی با دویچهوله در رابطه با اهمیت اهدای این عنوان میگوید: «این یک هدیه است که شهرداری وین به هموطنان ایرانی مقیم وین داده است. این تصمیم شهرداری با مزار افتخاری خواندن صادق هدایت در پاریس قابل مقایسه است که سالها هزاران ایرانی به زیارت آن میروند.» شمس اسدی تاکید میکند که این بخش از گورستان مرکزی شهر از ویژگی خاصی برخوردار است: «در نزدیکی این قسمت، آرامگاه هنرمندانی مانند بتهوون و موزارت قرار دارد.»
در انتظار بازگشت به وطن
هر چند کسرایی مرگ را بهطور کلی “دروغی هراسناک”* میخواند و سروده بود که «باور نمیکند دل من مرگ خویش را\ نه نه من این یقین را باور نمیکنم»، با اینحال او نه تنها همواره در آرزوی بازگشت به ایران بود، بلکه ترجیح میداد “پیکر بیجانش در خاک وطن” دفن شود؛ آرزویی که هنگام مرگ او در سال ۱۹۹۶ به دلیل فضای خفقانآور سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر کشور در آخرین سال ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی امکانپذیر نبود. در این سال، دستاندرکاران رژیم حتی برگزاری مراسمی در خور به مناسبت درگذشت او را در یکی از مسجدهای تهران تاب نیاوردند و چماق بهدستان گروه “انصار حزبالله”، به فرماندهی ذبیحالله بخشیزاده، “جلسهی ختمی” را که گروهی از دوستان و همفکران کسرایی ترتیب داده بودند، برهم زدند.
گرجی مرزبان، شاعر و نویسندهی ایرانی مقیم وین که در جریان اهدای عنوان مزار افتخاری شهر وین نقش فعالی داشته، در این رابطه به دویچه وله میگوید: «پس از درگذشت سیاوش کسرایی طبعا تلاشهایی برای بازگرداندن جسد او به ایران انجام گرفت. اما کشمکشهای سیاسی و فضای پلیسی امنیتی حاکم، مانع از بازگشت و دفن شاعر در خاک وطن عزیزش شد. به این دلیل او را در تابوتی آهنین گذاشتند تا در انتظار بازگشت، موقتا در وین دفن شود.»
نجات “بخشی از تاریخ فرهنگ معاصر ایران”
مرگ در غربت، چهرهی ناخوشآیند دیگری هم از خود نشان میدهد که تامین هزینههای کمرشکن کفن و دفن و نگهداری از مزار، از جملهی آنهاست. به گفتهی گرجی مرزبان که مدیریت خانهی فرهنگی ایران در وین را هم به عهده دارد، خانوادهی کسرایی سالها این هزینههای هنگفت را پرداخت کردند. در ابتدا: «دوستداران کسرایی توانستند، در محلی با چند گام فاصله از قطعهی هنرمندان، مزاری مناسب برای او بیابند. هرچند این مزار هم مزاری عادی چون بقیه بود و هر چند سال یکبار از سوی بستگان و بازماندگان کسرایی، باز خرید و مرمت میشد. هنگامی که همسر سالخوردهی شاعر تصمیم به ترک همیشگیوین و بازگشت به وطن را گرفت، نگرانی بزرگ او از دست رفتن مزار کسرایی بود، چون قرارداد تمدید استفاده از آرامگاه او با مسئولان نزدیک به اتمام بود. این موضوع همسر کسرایی را بسیار رنج میداد… سرانجام در آخرین دیدار، این مهم را به من حقیر واگذاشت تا به هر نحوی که هست مزار سیاوش کسرایی و با آن، بخشی از تاریخ فرهنگ معاصر ایران را در چهارچوبی که شایستهی سرایندهی منظومهی “آرش کمانگیر” است، از گذر زمان در امان داریم.»
“میراث فرهنگی”
تبدیل مزاری عادی به آرامگاهی افتخاری که عنوان بخشی از “میراث فرهنگی” را هم یدک بکشد، در اتریش کار سادهای نیست. از اینرو، گرجی مرزبان با خانم اسدی که با مراجع و مقررات اداری شهر وین بهطور کلی آشنایی بیشتری دارد، به مشورت مینشیند.
به گفتهی رئیس دفتر حقوق بشر شهر وین، تقاضای کتبی برای ثبت یک مزار افتخاری و اسناد و مدارک مربوط به آن در سه مرحلهی متفاوت از سوی سه نهاد فرهنگی مختلف، جدا از یکدیگر مورد بررسی قرار میگیرد. هر یک از این نهادها حق رد تقاضای ثبت را دارا است. از آن گذشته و «در مرحلهی نهایی شهردار وین باید این درخواست را قبول کند. پس از آن شهرداری با کسب اجازه از خانوادهی هنرمند، مزار او را به عنوان مزار افتخاری اعلام میکند که به عنوان “میراث فرهنگی” نیز تلقی میشود و شهرداری باید آن را برای همیشه نگهداری و محافظت کند.»
فعالیتهای کسرایی در وین
هر چند مدت اقامت کسرایی در شهر وین که نزدیک به ۹ هزار ایرانی و ایرانیتبار در آن زندگی میکنند بسیار کوتاه بود، ولی فعالیتهای فرهنگی و هنری سرایندهی شعر “موج” در این فرصت کوتاه هم برای دوستدارانش شور و شوق و امید به همراه داشت. به گفتهی مرزبان، با ورود کسرایی به وین «دوستداران فرهنگ و فعالین سیاسی و حقوق بشری گرد او جمع شدند. او به امیدی برای بهوجود آمدن حلقهی ادبی و هنری بدل شد. همین گروه امکان انتشار منظومهی “مهره سرخ” را برایش فراهم کردند. اما مرگ قلم را بهزودی از دست شاعر بزرگ ایران ربود و این محفل را عزادار و غمگین بر جای گذاشت.» سالها بعد، در پانزدهمین سالگرد مرگ او برگردان منظومهی “آرش کمانگیر” به ترجمهی آناهیتا شعاییان به آلمانی نیز منتشر شد که جایزهای را هم از آن مترجم ساخت.
کسرایی در وین تنها به معرفی و انتشار آثار خود بسنده نکرد. او با حضورش در نشستهای فرهنگی و انجام سخنرانی، بر فعالیتها و دستاوردهای هنرمندان ایرانی نیز ارج میگذاشت و “تازهکاران” را به ادامهی راه خود تشویق میکرد. سخنرانی شورانگیز او در مراسم بازگشایی نمایشگاه نقاشی بهروز حشمت، هنرمند ایرانیتبار اتریشی که در خانهی هنرمندان این شهر برگزار شد، یکی از خاطرههای ماندنی شمس اسدی از کسرایی است که شوخطبعی این “شاعر مردمی” را نیز نشان میدهد. اسدی در این باره میگوید: «من افتخار این را داشتم که همزمان شعر و سخنرانی ایشان را در این مراسم که هنرمندان نامدار اتریشی و ایرانی زیادی در آن شرکت داشتند، به آلمانی ترجمه کنم. … بعد از جلسه آقای کسرایی به سوی من آمدند و با تشکر فراوان از ترجمهی من به شوخی گفتند که “بهزودی خودم به زبان آلمانی سخنرانی خواهم کرد”.»
سنگ بنای آخرین منزل
شهر وین، تغییری در بنا و تزیین مزار کسرایی که موافق خواست خانوادهی او در سال ۱۹۹۶ طرحریزی شده، ایجاد نکرده است. بر سنگ مرمر آرامگاه سرایندهی شعر “وطن” تنها نام و تاریخ تولد و وفاتش به فارسی و لاتین نقش گرفته است. به گفتهی شمس اسدی: «اصولا مزارها در وین عاری از هر گونه نقش و نگار و تزیین هستند.»
مزار کسرایی در گورستان مرکزی شهر وین بیش از هر چیز حافظ بخشی از تاریخ تبعیدی بیبازگشت است که تراوش “باور او را در باغ زندگی” ابدی میکند:
…
نفرین برین دروغ، دروغ هراسناک
پل میکشد به ساحل آینده شعر من
تا رهروان سرخوش از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستها
پرواز میکند
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک ره نظر کنند
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید میشود
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر میزند جایی و خورشید میشود
تا دوست داریام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم میچکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمیکنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمیکنم
میریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب میشود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است
* برگرفته از شعر “باور”