در چنین روزی در سال ۱۹۵۴، حدوداً یک سال پس از کودتا علیه دولت مصدق در ایران، سازمان سیا این بار کودتایی را در گواتمالا اجرا کرد که منجر به سرنگونی رئیس جمهور منتخب این کشور، یاکوبو آربنز شده و به انقلاب ۱۹۴۴-۱۹۵۴ گواتمالا و اصلاحات آربنز که سلطه انحصاری شرکت آمریکایی “یونایتد فروت” را بر اقتصاد این کشور برچیده بود، پایان داد.
پس از کودتا، سیستم سیاسی گواتمالا به طور کامل ورشکسته شد و دولتهای نظامی راستگرا روی کار آمدند. خشونت و بیثباتی اقتصادی آغازگر مجموعهای از رویدادها بود که در نهایت به جنگ داخلی گواتمالا در سال ۱۹۶۰ انجامید که ۳۶ سال ادامه پیدا کرد.در اوج این درگیریها، ارتش آموزش دیدهای تحت حمایت سیا، یکی از خونینترین قتلعامها را در گواتمالا علیه منطقهای که پایگاه اجتماعی چریکهای چپگرا محسوب میشد و ساکنان آن عمدتاً غیرنظامیان بومی مایایی بودند، اجرا کرد که منجر به جان باختن حدود ۲۰۰ هزار نفر از مردم شد.
تا پیش از انقلاب، روسای جمهور گواتمالا همواره از منافع یک شرکت چند ملیتی، یعنی شرکت یونایتد فروت بیش از هر چیزی محافظت میکردند. خورخه اوبیکو، که از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۴ بر کشور حکومت کرد، حمایت چشمگیری از منافع این شرکت میکرد. او جمعیت عظیم مایاهای سلب مالکیت شده گواتمالا را مجبور کرد به جای پرداخت مالیات در پروژههای دولتی کار کنند. او همچنین از تحسینکنندگان رهبران فاشیست اروپایی مانند بنیتو موسولینی و آدولف هیتلر بود.
او فشار بر روی فرودستان را افزایش داد و از قوانین مقابله با ولگردی استفاده کرد تا آنها را مجبور به کار برای مالکان بزرگ کند. در سال ۱۹۴۴، ائتلافی متشکل از متخصصان، معلمان و افسران، یک جنبش برای استعفای اوبیکو به راه انداختند. این جنبش حمایت اتحادیه های کارگری رو به رشد کشور را به دست آورد و به سرعت به یک خیزش مردمی تبدیل شد که او را مجبور به استعفا کرد.
اولین انتخابات دموکراتیک در تاریخ گواتمالا در سال ۱۹۴۵ برگزار شد و رأی دهندگان خوان خوزه آروالو، استاد فلسفه دانشگاه و نویسندهای را که در تبعید در آرژانتین زندگی میکرد، به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند. آریوالو سخنوری استثنائی بود و از لحظهای که برای راهاندازی کارزار انتخاباتی خود به میهن بازگشت، برای تودههای فقیر گواتمالا به شخصیتی مسیحایی تبدیل شد. پس از شش سال ریاست جمهوری او، جاکوبو آربنز گوزمان، افسر نظامی جوان و از نزدیکان آروالو، جانشین وی شد. آربنز در انتخابات ۱۹۵۱ به پیروزی رسید و وعده داد که با توزیع مجدد تمام زمینهای بلا استفاده میان دهقانان، از اصلاحات آروالو، یک قدم فراتر برود.
او میدانست که در کشوری بدون صنعت، با بیش از ۷۰ درصد جمعیت بیسواد، بقا در روستاها و مالکیت و کنترل زمین مسئله اساسی گواتمالا است. خاک این کشور بسیار حاصلخیز بود، اما ۲ درصد از زمین داران، به تنهایی مالک ۷۲ درصد از زمینهای قابل کشت بودند و تنها بخش کوچکی از داراییهای آنها زیر کشت بود.
آربنز در سال ۱۹۵۱ و در نطق آغازین خود خطاب به مردم وعده داد که گواتمالا را از کشوری عقب مانده و وابسته با اقتصاد عمدتاً فئودالی به یک دولت سرمایهداری مدرن تبدیل کند.
سال بعد، آربنز از کنگره گواتمالا خواست تا فرمان ۹۰۰ را تصویب کند. این قانون جدید دستور سلب مالکیت تمام اموالی را که بیش از ششصد جریب بود و در حال کشت نبود، صادر کرد. قرار بود زمینهای مصادره شده بین بیزمینها تقسیم شود. این اصلاحات داراییهای عظیم شرکت یونایتد فروت را که مالک حدود ۶۰۰ هزار هکتار زمین -معادل حدود ۴۲ درصد همه اراضی این کشور – که بیشتر آنها بلا استفاده بود، تهدید میکرد. آربنز وقتی که بخش عظیمی از زمینهای شرکت را مصادره کرد، ۱.۲ میلیون دلار به عنوان غرامت به این کمپانی پیشنهاد نمود، اما مقامات یونایتد فروت و وزارت امور خارجه ایالات متحده با تقاضای ۱۶ میلیون دلار با او مقابله کردند. وقتی آربنز از باج دادن امتناع کرد، جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه و آلن دالس، مدیر سیا، رئیس جمهور آیزنهاور را متقاعد کردند که آربنز باید سرنگون شود.
از اولین اقدامات کودتاچیان قبل از عملیات، ایجاد یک ایستگاه رادیویی علیه دولت آربنز بود، این رادیو که خود را “رادیو آزادی” مینامید قرار بود که به محض شروع کودتا با ایجاد جنگ تبلیغاتی پیشرویهای کودتاچیان را گزارش کند و همچنین با دروغ پراکنی، پیروزی کودتا را تسریع ببخشد. روز ۲۵ ژوئن (۸روز پس از آغاز عملیات) رادیو آزادی در خبری دروغین اعلام کرد که دو ستون بزرگ از شورشیان مسلح در حال حرکت به سمت پایتخت هستند ، این خبر سر تا پا دروغ را مردم باور کردند و باعث شد که هزاران نفر از مردم پایتخت از خانه و شهر فرار کنند و آواره کوه و جنگل شوند.
آمریکا اوّلین کشوری بود که دولت کودتایی پس از آربنز، یعنی دولت کاستی آرموس را به رسمیت شناخت و مبلغ ۸۰ میلیون دلار به دولت او کمک مالی کرد. آرموس بلافاصله اصلاحات ارضی را لغو کرد، او تمام زمینهای یونایتد فروت را پس داد و فهرست اسامی روشنفکران و روزنامهنگارانی که سفارت آمریکا به او ابلاغ کرده بود را شدیدا سرکوب کرد. او ضمن انحلال همه احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری، همه روزنامههای مخالف را به تعطیلی کشاند و دستور داد که کتابهایی که از نظر دولت ضاله هستند سوزانده شوند، بنابراین هر کتابی با مضمون چپ و یا حتی درباره فقر، عدالت، انقلاب و .. نوشته شده بود سوزانده شد. در لیست این کتابها، کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو هم به چشم میخورد.