خانواده بهعنوان یک مأمن و ملجأ در مقابل تهدیدها و استرسهای بیرونی شناخته میشود که روابط و تعاملات آن باید در جهت حمایت و مراقبت از اعضایش باشد؛ اما روی دیگر واقعیت این است که شدیدترین و تکاندهندهترین خشونتها ممکن است در چنین محیط امن فرضشدهای، رخ دهد. نمونههای خشونت در خانواده گاه از طریق اخبار منتشر میشود و جامعه را دچار بهت و حیرت میکند. خشونت خانوادگی کودکآزاری، سالمندآزاری، معلولآزاری و خشونت علیه زنان را دربر میگیرد که گاه تا زنکشی، قتل، مثلهکردن فرزند و سایر اشکال تکاندهنده خشونت نیز پیش میرود.
خانواده بهعنوان یک مأمن و ملجأ در مقابل تهدیدها و استرسهای بیرونی شناخته میشود که روابط و تعاملات آن باید در جهت حمایت و مراقبت از اعضایش باشد؛ اما روی دیگر واقعیت این است که شدیدترین و تکاندهندهترین خشونتها ممکن است در چنین محیط امن فرضشدهای، رخ دهد. نمونههای خشونت در خانواده گاه از طریق اخبار منتشر میشود و جامعه را دچار بهت و حیرت میکند. خشونت خانوادگی کودکآزاری، سالمندآزاری، معلولآزاری و خشونت علیه زنان را دربر میگیرد که گاه تا زنکشی، قتل، مثلهکردن فرزند و سایر اشکال تکاندهنده خشونت نیز پیش میرود.
از نگاه جامعه، خشونت خانوادگی، یعنی خشونت در فضایی که انتظار میرود محل فوران عاطفه و محبت باشد، غیرقابل قبولتر از خشونتی است که از سوی غریبه و بیرون از خانواده اعمال میشود. برای همین خشونت خانوادگی بهعنوان یک کژکارکرد خانواده، نیازمند توجه شناخته میشود. اینکه چنین کژکارکردیای چگونه ایجاد میشود، نیاز به تحلیل و بررسی دارد. بهطورکلی روابط مالکیت و نیز روابط قدرت در خانواده که اعضای ضعیفتر را در مقابل دیگر اعضا آسیبپذیر میکند و حوزه خصوصی شمردهشدن خانواده، دو عاملی هستند که به شکلگیری و تداوم خشونت خانوادگی میانجامند. همین عامل دوم، یعنی حوزه خصوصی تلقیکردن خانواده، موجب شده خشونت خانوادگی بهعنوان یک پدیده پنهان تداوم یابد و کمتر از چندوچون آن اطلاعی در دست باشد. با رویکرد سنتی، این نوع خشونت چون مربوط به حوزه خصوصی است، نباید در آن دخالت شود و این مسئله اجتماعی میتواند بهطور غیررسمی حلوفصل شود. با چنین رویکردی، نه کمیت و میزان شیوع خشونت اهمیت دارد و نه دخالت مؤثری برای کاهش خشونت صورت میگیرد. آموزش درباره پیشگیری از خشونت به مشتی توصیه اخلاقی تکراری و ملالآور تقلیل مییابد و از قربانیان نیز حمایتی به عمل نمیآید.
علاوه بر این، رویکرد سنتی به مسئله خشونت موجب پنهانماندن ماهیت واقعی این پدیده میشود؛ بهطوریکه اکنون ما نمیتوانیم به قطعیت بگوییم آمار خشونت خانوادگی نسبت به دهههای گذشته چه تغییری کرده است. با این وجود، این را میدانیم که خشونت خانوادگی در جامعه ایران یک مسئله مهم و با شیوع بالاست و با آماری که جستهوگریخته منتشر میشود، آمار خشونت علیه زنان به حدود 70 درصد میرسد. رسانههای نوین در بازنمایی خشونت و اشراف جامعه به وجود این مسئله ناگوار، کمک درخورتوجهی کردهاند؛ بهطوریکه اکنون اخبار زنکشی، فرزندکشی و سایر اشکال خشونت که هرازگاه از طریق رسانهها منتشر میشود، افکار عمومی را به واکنش وامیدارد و درباره ضرورت پیشگیری از خشونت بحث و گفتوگو در عرصه عمومی صورت میگیرد. واکنش به خشونت و تحملپذیرنبودن خشونت برای بخشهای مترقی جامعه، این امید را ایجاد میکند که رویکرد سنتی به خشونت در حال کمرنگشدن است؛ در عوض رویکردی پیشرو و انسانی درحال شکلگیری است که راههای محو خشونت را پیگیری میکند. در واقع مهمترین تغییری که در جامعه ایران نسبت به مسئله خشونت خانوادگی در حال ظهور است، این است که خشونت خانوادگی که در گذشته یک مسئله حوزه خصوصی و پنهان بوده، به سمت مرئیشدن میرود و ضرورت مقابله با آن نیز بهتدریج آشکار میشود اما رویکرد سنتی به خشونت خانوادگی که رویکرد مسلط و رسمی است، هنوز نتوانسته پاسخ و راهکار مناسبی برای این مسئله اتخاذ کند.
شرق