«از تمام انقلابی که امروز، سالروز برگذاری رفراندوم آن است سخنرانی های گاه و بی گاه رهبری باقی مانده است که کلید واژه اش «دشمن» است؛… امروز او تنهاتر از همیشه به پشتوانه مداحان و سپاهیان بر دفع حداکثری پافشاری دارد. امروزی که حتی هاشمی رفسنجانی هم به گفته ی او به جرگه خائنان پیوسته است و اعمال رییس جمهوری منتخب مردم باب نفوذ «دشمن» را در کشور باز می کند…»
دوازدهم فروردین، تمام مسئله این روز است. روزی که نه فقط روز رفراندوم «جمهوری اسلامی آری یا نه؟» که نقطه پایانی بود برای انقلاب ۵۷. انقلاب مردم ایران فقط برای سرنگونی سلسله پهلوی نبود، از متن شعارهای انقلاب و مهمتر از آن از سخنرانی های آیت الله خمینی در پاریس این گونه برمی آید که مردم خواست هایی دیگر و شاید مهمتر از سرنگونی پهلوی داشتند. خواست هایی که به عنوان شعار اصلی نظام بعد از انقلاب انتخاب شد؛ «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»
پیشتر نوشتم «رفراندوم ۱۲ فروردین نقطه پایان انقلاب بود» اما این گزاره اشتباه است. در حقیقت روزی پیروزی جمهوری اسلامی در رفراندومی با اما و اگرهای بسیار، نقطه پایان کلیدی ترین شعار انقلاب بود.
رویای استقلال؛ از آن روزی که شاه اسماعیل صفوی که بزرگش می خوانند، برای جنگ با عثمانی و خرید ادوات جنگی پای برادران شرلی انگلیسی را به ایران باز کرد، ایرانیان با روزگار «استقلال» خداحافظی کردند؛ اما سودای آن را از سر نراندند. تاریخ ایران پیشتر از صفویان هم روزگار اشغال به خود دیده بود، شکست در جنگ قادسیه، حمله مغول ها و…. اما اشغال سرزمین با استعمار آن تفاوت ها داشت. خفت شکست خوردن در جنگ و مبارزه با مسلط اشغالگر یک بحث است، سال ها تحمل استعمار و استثمار بحثی دیگر. انقلاب در شرایطی به پیروزی رسید که هنوز زخم کودتای ۲۸ مرداد داغ بود، از سوی دیگر پررنگ بودن نقش نیروهای طیف ملی مذهبی در سالهای اول انقلاب باعث شد به سادگی نوک پیکان استقلال خواهی به سمت آمریکا و بعد از آن انگلیس برگردد. اما به مرور و طی ۳۷ سال «نه شرقی و نه غربی» زیر سایه «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر انگلیس» رنگ باخت و عقب نشست. تا جایی که نظام ایدئولوژیک اسلامی ایران برای مبارزه با استکبار غرب، وابسته به شرق لائیک یا کمونیست شود. در زمان استعمار پنهان دیگر نمی توان تنها به دنبال الگو های کلاسیک استعمار گشت و با نیافتن آن راضی از استقلال ظاهری بود. بازارهای ایران طی این ۳۷ سال کمابیش در اختیار چین قرار گرفت و توان نظامی ایران وابسته به روسیه شد. تا جایی که در تهاتری با چین به جای دریافت پول حاصل از فروش نفت دسته بیل وارد کردیم و نمایده وزارت امور خارجه روسیه در برنامه تلوزیون صدای آمریکا مرزهای جنوبی روسیه را خلیج فارس خواند. کجاست رویای استقلال؟
آزادی؛ آه آزادی. «چیزی شبیه همین حکومت فرانسه» رهبر انقلاب، نوفل شاتو، فرانسه در پاسخ به سوالی در مورد نوع حکومت مطلوب انقلابیون. «در حکومت اسلامی مارکسیست ها هم می توانند در دانشگاه درس بدهند» مرتضی مطهری، معیار آزادی بیان در حکومت مطلوب انقلابیون. از این جمله مثال ها فراوان می توان در گفتار رهبران انقلاب و پایه گذاران نظام بعد از پیروزی انقلاب یافت. سخنانی که بعد ها ثابت شد فقط در پاسخ به خواست عمومی بود که بر زبان می آمد نه از سر باور. تشکیل کمیته ای انقلاب حتی پیش از ۲۲ بهمن نشان دهنده نسبت نظام جدید با آزادی بود. نظامی که پیش از تولدش حتی ابزاری برای سرکوب به نام «کمیته» را تولید کرد. جوانانی مسلح، ریشو که با پیراهن هایی روی شلوار می توانستند اعمال قانون کنند. اما در حقیقت تعطیلی دانشگاه ها برای سرکوب جنبش دانشجویی در لباس انقلاب فرهنگی را می توان علنی ترین قدم برای پایان آزادی دانست. بعد از آن در دوره های متوالی به بهانه جنگ، به بهانه سازندگی یا در یک کلام به بهانه «شرایط حساس کنونی» پای آزادی شکسته شد.
جمهوری اسلامی؛ جمهوری اسلامی، نه یک کلام کمتر و نه یک کلام بیشتر. این گفته بنیانگذار انقلاب سال هاست که از مفهوم تهی شده است. از همان زمان روز به روز گذاره «ولی فقیه» فربه تر شد. از آن زمانی که جای امام معصوم نشست و اطاعت از او رنگ اطاعت از پیامبر خاتم به خود گرفت. هرچند چندسالی است که رسما از «حکومت اسلامی» به جای جمهوری اسلامی سخن می رود، اما ریشه های تهی شدن نظام از «جمهوریت» را باید در روزهایی دورتر جست. روزی که رای جمهور (مردم) در انتخاب رییس جمهوری نیازمند تنفیذ رهبری شد. از روزی که مجلس به جای در صدر امور بودن با ابزارهای گوناگون از جمله چینش اعضای آن با ابزار نظارت استصوابی رهبری به حاشیه رانده شد و…..
دیگر خواست های مردم برای انقلاب مانند عدالت و ….. نیز یک به یک به سرنوشت استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی دچار شدند تا از پوسته تهی شده انقلاب مردم تنها یک نماد باقی بماند؛ مبارزه با استکبار. حتی دفاع از مردم مظلوم یا دیگر ملت های مبارز با استکبار، نیز بی مفهوم شده است. زیرا این گزاره نیز یا تبدیل به هیجان طلبی های جمهوری اسلامی در خاورمیانه شد، یا بردن هوگو چاوز خدا ناباور به حرم امام هشتم شیعیان.
از تمام انقلابی که امروز، سالروز برگذاری رفراندوم آن است سخنرانی های گاه و بی گاه رهبری باقی مانده است که کلید واژه اش «دشمن» است؛ و البته بیانیه ها یا سخنرانی های معدود یاران باقی مانده برای او که یا لباس مداحی به تن دارند یا لباس سپاهی. منصفانه بنگریم رهبری و دیگر کسانی که دائم علم «مبارزه با استکبار» را در حرف، بر دوش دارند، محق هستند. اگر انقلاب از این آخرین جامه اش هم خلع شود، دیگر شان نزولی برای بقای نهادهای انقلابی باقی نمی ماند. انجام مذاکرات هسته ای در حقیقت نه فقط پایان مناقشات هسته ای ایران و جهان که آغازی برای خلع آخرین لباس انقلاب بود. رهبری که ضربه ققنوس وار از آتش برخواست اصلاح طلبان را بعد از کودتای انقلابی ۸۸ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ تاب آورده بود و حتی زیر بار به سرانجام رسیدن مذاکرات هسته ای نیز کمر خم نکرده بود؛ نتوانست و نمی خواهد واقعیت انتخابات هفتم اسفند سال گذشته را باور کند. رهبری در آخرین سخنرانی اش پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ علنا از محمود احمدی نژاد حمایت کرد؛ در اولین سخنرانی اش بعد از آن انتخابات نیز «نظرش را به نظر احمدی نژاد نزدیکتر دانست.» این قمار بدی برای او بود. اویی که نه تنها حداقل بخشی از مردم در جریان راهپیمایی های اعتراضی به کودتای ۸۸ رو در روی او ایستادند که نتیجه مفتضحانه دولت دهم را نیز به پای او نوشتند. همین مردم در انتخابات سال ۹۲ نیز به گفتمانی غیر از گفتمان رهبری رای دادند و رسما برخلاف خواست او در سال ۹۴ به لیستی که او «انگلیسی» اش خوانده بود رای دادند.این شد که رهبری که در قامت «رهبری» کشور روزی می گفت« یکی از موارد مضرّ، اختلاف میان مسئولان و بدتر از آن کشاندن اختلاف به میان مردم است.» طی دوازده روزی که از آغاز سال جدید می گذرد در دو سخنرانی رییس جمهوری و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام را علنا به خیانت متهم می کند. آیت الله خامنه ای طی این فرآیند فرساینده هم مردم را از دست داد و هم یاران دیروزش را. امروز او تنهاتر از همیشه به پشتوانه مداحان و سپاهیان بر دفع حداکثری پافشاری دارد. امروزی که حتی هاشمی رفسنجانی هم به گفته ی او به جرگه خائنان پیوسته است و اعمال رییس جمهوری منتخب مردم باب نفوذ «دشمن» را در کشور باز می کند.
دومین رهبری نظام جمهوری اسلامی خود بهتر از هر کسی بر این واقعیت واقف است و از آن بیم ناک. از همین روست که او که روزی به عنوان سخنوری توانا شناخته می شد، مدتی است از واژه های غریب در سخنرانی هایش استفاده می کند. واژه هایی که پایگاه اطلاع رسانی اش، ناچار از سانسور یا اصلاح آن می شود. او می داند که امروز تنها کشورهای «فزرتی» نیستند که به دشمنی به جمهوری اسلامی می پردازند؛ امروز این هسته مرکزی انقلاب است که به دلیل سیاست های ناآگاهانه او «فزرتی» شده است.
سایت زیتون