روند برگزاری و نتایج انتخابات اسفندماه ۱۳۹۴ از زوایای گوناگونی حائز اهمیت و بررسی است.
نخست آنکه رهبری حکومت جمهوری اسلامی توانست با وجود رد صلاحیت هزاران نامزد ملی مذهبی، اصلاح طلب و دگراندیش، و تنها اجازه دادن به شمار معدودی از «اصلاح طلبان بی خطر» انتخاباتی را برگزار کند که در آن نزدیک به ۶۰ درصد از مردم، نا امید از هرگونه تغییر جدی و تنها برای ابزار نارضایتی از ادامه وضعیت کنونی، به میدان انتخابات سازمان یافته حکومت بیایند و به مجموعه ناهمگونی رای بدهند که بخشی از آنها نه تنها مدافع حقوق مردم نیستند بلکه کارنامه سیاهی از سرکوبگری را نیز با خود بدوش می کشند. حضور چهره های همچون ریشهری و دری نجف آبادی، از مهره های سرشناس امنیتی حکومت و کسانی که پرونده های سنگینی در سرکوب و قتل میهن دوستان کشور ما دارند، در «لیست امید» اصلاح طلبان، نه تنها لکه سیاهی بر دامن رهبری اصلاح طلبان، در انتخابات ۹۴، است بلکه در کمال تاسف نشانگر سقوط سهمگین سقف مطالباتی نیروهایی است که زمانی شعار «مردم سالاری» سر می دادند و به دنبال عدالت و اصلاح شیوه استبدادی حکومت در کشور ما بودند.
دوم آنکه رهبری جمهوری اسلامی توانست روندی را که با انتخابات ۹۲ و قبولاندن حسن روحانی به عنوان تنها نامزدی که جنبش اصلاحات اجازه دارد به آن رای بدهد،آغاز کرده بود، با موفقیت، و با دگردیسی کامل بخش هایی از اصلاح طالبان به «اعتدال گرایان» مطیع رهبری، به سرانجام موفقی برساند.
به زبان دیگر رهبری اصلاح طلبان شرکت کننده در انتخابات قبول کرد که خارج از چارچوب های تعیین شده از سوی رهبری اجازه فعالیتی ندارد و تنها می تواند به عنوان یک منتقد مطیع حکومت فعالیت سیاسی خود را در جهت تقویت نظام سیاسی کنونی ادامه دهند. سخنان آقای عارف در روزهای اخیر نشان روشنی از این واقعیت است. محمدرضا عارف در نشست «هماندیشی برگزیدگان مرحله اول انتخابات و نامزدهای مرحله دوم ائتلاف اصلاحطلبان و اعتدالگرایان»، که در کتابخانه ملی تهران برگزار شد، اظهار داشت: «باید از حضور حماسی مردم و بخصوص جوانان در خلق حماسهای دیگر تقدیر کنم. همچنین از مقام معظم رهبری تشکر میکنم و به خصوص پیام پس از برگزاری انتخابات ایشان که برای مجلس آینده نقشه راه خواهد بود.»
از جمله سخنان راه گشایی که خامنه ای در هفته های اخیر بیان کرده است تمجید از مرتجعانی همچون یزدی و مصباح و ابراز تاسف از شکست آنها در جریان انتخابات اخیر است. خامنه ای در این مورد می گوید: «برخی بزرگان هم هستند که رای آوردن و یا رای نیاوردن، هیچ خللی در شخصیت آنها ایجاد نمیکند و آقایان یزدی و مصباح از جمله این افراد هستند که حضور آنان در خبرگان باعث افزایش وزانت این مجلس میشود و نبود آنها نیز برای مجلس خبرگان خسارت است…»
بخش دیگر سخنان “راه گشای” رهبری تصریح این حقیقت بوده است که رهبری حکومت به هیچ روی اجازه تغییر سیاست های کلان حکومت جمهوری اسلامی را نخواهد داد. خامنه ای با متهم کردن کسانی که مواضع آمریکا را تکرار میکنند به روشنی گفت: «البته در داخل هم کسانی هستند که این فکر را قبول دارند و قبول کردند و تلاش می کنند… اگر می خواهید کشور شما از این مشکل نجات پیدا کند باید سعی کنید مشکل فرو نشینی کند باید با امریکا بنشینید و مدلی را طبق مدل و میل امریکا انتخاب کنیم. یا مشکلات دیگری داریم، اختلافات زیادی داریم باید این را حل کنیم و تمام شود حال در حل این اختلافات، ملت ایران مجبور باشد از اصول خود و خط قرمزها صرف نظر کند؛ طرف مقابل از اصول و ارزش هایش تنازل پیدا نمی کند ولی ما باید تنازل پیدا کنیم تا در نتیجه کشور بتواند از ظرفیت های خود استفاده کرده و به اقتصاد برجسته ای برسد. حرفشان این است. بنابراین در قضیه هسته ای توافق شد اسمش را گذاشتیم برجام؛ برجام دیگری در قضایای منطقه و قانون اساسی کشور؛ برجام ۲ و ۳ و غیره باید به وجود بیاید تا بتوانیم راحت زندگی کنیم. این منطقی است که سعی می کنند در میان نخبگان جامعه و از سوی نخبگان جامعه به افکار عمومی جامعه منتقل کنند.معنای این حرف چیست؟ معنای این حرف این است که جمهوری اسلامی از مسائل اساسی که به حکم اسلام و برجستگی های نظام جمهوری اسلامی به ان پایبند است صرف نظر کند… »
سوم آنکه: رهبری اصلاح طلبان بخش مهمی از اعتبار خود را به عنوان یک نیروی تحول طلب در این انتخابات از دست داد. کسانی که با اشاره به انتخاب آقای عارف به عنوان نماینده اول تهران، مدعی بالا رفتن اعتبار اصلاح طلبان حکومتی در این انتخابات اند نباید فراموش کنند که در همان لیستی، که عارف در صدر آن، روانه مجلس شورای اسلامی شد ریشهری، دری نجف آبادی و کاظم جلالی (سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس هشتم شورای اسلامی)، کسی که خواهان اشد مجازات برای رهبران حصر شده جنبش سبز بود، نیز راهی مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورا شدند و به روایتی اعتبار رای آقای عارف به همان میزان است که اعتبار رای ریشهری،نجف آبادی و جلالی است. اشاره به این نکته نیز حائز اهمیت است که رهبری حکومت،با بهربرداری از شرکت معدودی از اصلاح طلبان در این انتخابات، از این روند به عنوان «تجدید بیعتی» مردم با «نظام اسلامی» بهره برداری تبلیغاتی گسترده ای کردند.
چهارم آنکه: برنامه ارایه شده از سوی نیروهای اصلاح طلب برای انتخابات ۹۴ نشان داد که این نیروها نه تنها دلمشغولی جدی یی برای زندگی دشوار میلیون ها ایرانی، که در فقر و محرومیت زندگی می کنند، ندارند بلکه عمده ترین هدف خود را دست یافتن به صندلی های شکسته حکومتی قرار داده اند. به گمان نگارنده اتفاقی نبود که در برنامه های انتخاباتی این نیروها نه شعاری در زمینه بهبود وضعیت دشوار مردم و زحمتکشان ارایه شد، نه سخنی از حقوق کارگران بود، نه برنامه ای برای بهبود وضعیت دشوار زنان میهن ما مطرح گردید و نه اشاره ایی به ضرورت تغییر وضعیت اسفبار دانشگاه ها و چشم انداز تاریک میلیون های جوان ایرانی دیده می شد.
پیام انتخابات اسفندماه ۹۴ روشن بود. مردم جان به لب رسیده از طیف نیروهای سیاسی حاکم و همچنین نا امید از نیروهای سیاسی یی که اجازه فعالیت در عرصه انتخابات را یافته بودند، به روشنی اعلام کردند که از ادامه حاکمیت استبداد جانشان به لب شان رسیده است و از تمام کسان و نیروهایی که به این حکومت وابسته اند، منزجرند. هم رای دادن میلیون ها ایرانی به هرکسی که در لیست «مخالفان» حکومت گنجانده شده بود (بدون در نظر گرفتن عملکرد این افراد و واقعی بودن یا نبودن مخالفت آنها با حاکمیت) و هم رای ندادن میلیون ها ایرانی که نیک می دانستند از درون این روند هیچ تحول مثبتی به نفع آنها صورت نخواهد گرفت نشانگر بن بست روندی است که باید نام واقعی آن را تلاش های «انتخاباتی برای حفظ نظام» کنونی دانست.
تحولات بیست سال گذشت متاسفانه به کرات تکرار تجربه ای بوده است که باید آن را شرکت در انتخابات گوناگون و همواره «انتخاب میان بد و بدتر» دانست. از انتخابات پنجمین دورۀ مجلس شورای اسلامی، در سال ۱۳۷۴ ، که شماری آنرا نقطه عطف تاریخ ایران و حرکت به سمت «وفاق ملی» اعلام کردند، تا انتخابات سال ۹۴، ما انتخابات پنج دورۀ مجلس شورای اسلامی، چندین انتخابات ریاست جمهوری و دوره های متعددی از مجلس خبرگان رهبری را برگزار کرده ایم. آیا نباید به طور جدی پرسید حاصل این تلاش بیست ساله و دستاوردش برای مردم کشور ما چه بوده است؟ آیا نباید پرسید قرار است چندین بار دیگر این تجربه ناکارا و مرتبا شکست خورده را با بزک کردن آن زیر شعارهایی همچون «حماسه مردمی» آزمود تا بالاخره به این نتیجه قاطع و روشن رسید که این راهبرد راه حل مشکلات عظیم ما نیست.
از جمله درس های اساسی کارزار انتخاباتی بیست ساله گذشته یکی این است که با وجود کم و زیاد شدن وزنه نیروهای اصلاح طلب نسبت به نیروهای مدافع حکومت در مجلس و دولت، در مقاطع گوناگون، هیچگاه تلاش جدی یی برای حل معضل اساسی کشور یعنی به چالش کشیدن نظام سیاسی حاکم و ادامه اعمال اراده سلطه گرایانه یک فرد بر مردم و تمامی نهادهای قانونی کشور، صورت نگرفته است و رهبری حکومت توانسته است با حفظ همه اهرم های اساسی حاکمیت سیاسی و اقتصادی به حیات خود ادامه دهد. تبلیغ این نظر که سقف واقع بینانه مطالبات مردمی، در شرایط کنونی تنها می تواند به انتخاب میان عارف و حداد عادل محدود باشد، آنهم با علم به اینکه حتی در صورت چنین انتخابی درِ همچنان بر همان پاشنه خواهد چرخید و همان سیاست های کلان گذشته ادامه پیدا خواهد کرد، بی شک هدر دادن توان و انرژی نیروهای مردمی است (و البته شاید این هم وظیفه ای است که بر دوش برخی از نیروها گذاشته شده است).
مهدی خلجی، پژوهشگر ارشد اندیشکدهی «انستیتو واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک» در برنامهی «صفحهی دو» تلویزیون بی.بی.سی فارسی می گوید: «علی خامنهای با مهارتِ تمام، قواعد بازی را به مخالفان جمهوری اسلامی و اصلاحطلبان تحمیل کرده» به طوری که آنها «هیچ خط قرمزی ندارند» و «هر چقدر هم شورای نگهبان کاندیداها را ردصلاحیت کند باز با استدلال انتخاب بین بد و بدتر در انتخابات شرکت میکنند.» آقای خلجی با بیان اینکه «روشنفکران و اپوزیسیون، مشارکت سیاسی را به شرکت در انتخابات خلاصه کردهاند» تصریح میکند که «این شرکت همیشگی در انتخابات، تنها به تقویت یک دوران طولانی از استبداد میانجام…»
تجربه شرکت در انتخابات سازمان یافته از سوی حکومت جمهوری اسلامی به عنوان تنها راهکار مقابله با استبداد و حرکت به سمت مردم سالاری در ایران تجربه ای است شکست خورده که هرچندبار دیگر نیز تکرار شود نتیجه ای جز آنکه ما امروز در ایران شاهد آن هستیم نخواهد داشت. ادامه حکومت متکی بر اصل ابدی بودن حاکمیت بخشی از روحانیت بر سرنوشت کشور (چه به زعامت خامنه ای و چه زعامت فرد دیگری)، مشکل اساسی ای است که با انتخاب میان عارف و یا حداد عادل برطرف نخواهد شد. تصور اینکه حاکمان کنونی، از فرماندهان سپاه تا روحانیون نزدیک به این طیف، حاضر خواهند شد کنترل کامل امور را از درون چنین روندی به نیروهای مخالف خود واگذار کنند سرابی بیش نیست، که دامن زدن به آن در بیست سال گذشته حاصلش ادامه همین وضعیت وخیم کشور و تثبیت حاکمیت خامنه ای-سپاه بوده است.
هنگام آن رسیده است که به جای آغاز کار تبلیغاتی برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ و کشاندن دوباره مردم به بازی انتخاباتی حکومت برای انتخاب مجدد روحانی و یا فرد اعتدال گرای دیگری در مقابل تندرو ها توان نیروهای اجتماعی را به سمت دیگری و از جمله برنامه ریزی و سازماندهی کارزاری موثر حول شعارهای مطالباتی مردم معطوف کرد. باید فکر ایجاد و تقویت جنبش مدنی –اعتراضی بود که راه نجات ایران را نه در انتخاب میان خامنه ای یا رفسنجانی، بلکه در رسیدن به مردم سالاری می داند. جنبشی که با استفاده از همه روزنه های کنونی در عین حال حاضر است اساس استبداد در کشور ما را به چالش بکشد. شماری از نیروهای اصلاح طلب با اشاره به انفجار اجتماعی سال ۸۸ و هزینه سنگین آن برای جامعه، مردم را به شدت از تکرار چنین حوادث پر هزینه ای برحذر می دارند و به قول خودشان به جای آن مشغول «اعتماد سازی» با حاکمیت هستند. آیا هزینه چنین سیاست و روند سازش طلبانه ای ادامه وضعیت کنونی برای بیست سال بعد و دهه های دیگر نخواهد بود؟ آیا مبارزه با حکومت سلطنی شاه با موعظه و «اعتماد سازی» مخالفان سلطنت مطلقه با شاه و دستگاه های امنیتی-نظامی او سرانجام به نتیجه رسید؟ نیروهای سیاسی و آزادی خواه کشور همه پاسخ این سئوال را می دادند ولی افسوس که گاه به نظر می رسد برخی حسابگری های کوته بینانه سیاسی مانع از طرح با جسارت حقایق می شود.
به قول نلسون ماندلا قهرمان خلق های آفریقا: «هیچ راه آسانی به سمت آزادی در هیچ جایی وجود ندارد. بسیاری از ما باید بارها از دره سایه مرگ عبور کنیم قبل از آنکه به قله های خواست هایمان برسیم.»
سایت اندیشه نو