نوشتهٔ نیک متیوز، در روزنامهٔ انگلیسی مورنینگ استار – ترجمهٔ حبیب مهرزاد – اختصاصی اندیشه نو
مارکس که برای روزنامهٔ نیویورک دِیلی تریبون کار میکرد، تجارت تریاک امپراتوری بریتانیا با چین را بهشدّت نقد و طرد کرد؛ تجارتی که هزینهٔ انسانی سرسامآوری به چین تحمیل کرد و آن را زیر نفوذ بریتانیا قرار داد.
بهتازگی دربارهٔ چین و مارکسیسم زیاد بحث میشود. شنیدن این اظهارنظرها به یادم آورد که خودِ کارل مارکس هم مطالب زیادی دربارهٔ چین نوشته است. اینکه دیدگاههای او چطور به ما رسیده است، خودش داستانی شنیدنی است.
در اواخر دههٔ ۱۸۴۰، چارلز اندرسون دِینا، مثل بسیاری از آمریکاییهای پولدار، به اروپا سفر کرد. در پاریس، او به یک تندرو آلمانی سازشناپذیر برخورد که به نظر میرسید هر چیزی را که در آن دوران انقلابی در جریان بود، درک میکرد. این شخص، البته، کارل مارکس بود.
دِینا سردبیر روزنامه نیویورک دِیلی تریبون بود. او بیدرنگ به این فکر افتاد که مارکس نویسندهٔ بسیار خوبی برای روزنامهاش خواهد بود. این کار در ابتدا امکانپذیر نبود، چون در شور آن روزهای انقلابی، مارکس برای کار سردبیری روزنامهٔ «نوی راینش زایتونگ» به کلن رفت [از اول ژوئن ۱۸۴۸ تا ۱۹ مه ۱۹۴۹].
در پی شکست انقلاب در آنجا در سال ۱۸۴۸، که انگلس نقش فعالتری در آن داشت، مقامهای پروس کارکنان روزنامه را دستگیر و مارکس را تبعید کردند. مارکس مفلس و تهیدست، پس از یک توقف کوتاه در پاریس در سال ۱۸۵۰، وارد لندن شد و در آنجا شروع به نوشتن برای روزنامهٔ نیویورک دِیلی تریبون کرد.
دیلی تریبون روزنامهای عالی، جدی، و رادیکال بود که سردبیر آن هوراس گریلی، سوسیالیست و پیرو شارل فوریه- و از دههٔ ۱۸۳۰ یکی از مخالفان مهم بردهداری- بود. مارکس مطالبی را که برای این روزنامه میفرستاد خیلی جدی میگرفت، و اگر هیچ چیز دیگری هم ننوشته بود، بهخاطر همین مطالبش از او به عنوان روزنامهنگاری برجسته یاد میشد.
مطالب ارسالی مارکس برای روزنامهٔ دیلی تریبون، که برخی از آنها را انگلس نوشته بود، به چند هزار صفحه میرسد. بین سالهای ۱۸۵۱ و ۱۸۶۲ او دربارهٔ موضوعهای متنوعی نوشت: در مورد انقلاب و ضدانقلاب در اروپا، سیاست در بریتانیا، جنگ کریمه، هند و امپریالیسم، آمریکا و بردهداری. در عین حال، مرتب تفسیرهایی نیز دربارهٔ اقتصاد، امور مالی، و تجارت مینوشت.
یکی از موضوعهایی که مارکس بارها دربارهٔ آن نوشت، چین بود. فرانسیس وین [روزنامهنگار و نویسندهٔ انگلیسی] در مقدمهای بر «روزنامهنگاری منتخب کارل مارکس» (نشر پنگوئن) مینویسد: «بهاستثنای شاید بردگی انسانها، هیچ موضوع دیگری به اندازهٔ تجارت تریاک با چین خشم مارکس را برنمیانگیخت. امروزه درک کامل چگونگی و پیامدهای سلطهٔ تریاک بر جامعهٔ چین در قرن نوزدهم دشوار است.» او میافزاید: «هزینهٔ انسانی تجارت تریاک عظیم بود؛ نهفقط بهخاطر اینکه هزاران چینی به مادهٔ مخدّری معتاد شده بودند که زندگی عادی را غیرممکن میکرد، بلکه به این دلیل که در آغاز قرن، طبقات استعماری و بازرگان بریتانیا حاضر بودند خون زیادی بریزند تا مواد مخدّر از هند به چین سرازیر شود.»
«غرب» مدتهای مدیدی مجذوب شکوه و جلال شرق بود. منسوجات، چایخوریها، و «چینیآلات» چینی برای «غربیها» بسیار باارزش بود. آدام اسمیت چین را «یکی از ثروتمندترین، بافرهنگترین، و سختکوشترین، ملتهای روی زمین» توصیف کرده است.
مشکل بازرگانان غربی این بود که گرچه چین چیزهایی تولید میکرد که غرب خواهان آنها بود، غرب چیزی تولید نمیکرد که چینیها بخواهند. شرکت هند شرقی بریتانیا راهحلی برای این مشکل پیدا کرد: در زمینهای تازه تصرف کردهاش در هند، محصولی کشت کرد که خودش تقاضای خودش را به وجود میآورد. تا سال ۱۸۱۰، کار به جایی رسید که این شرکت سالانه ۳۲۵ تن تریاک به کانتون میفرستاد. وقتی چینیها در سال ۱۸۳۹ سعی کردند این تجارت را متوقف کنند، بریتانیا برای حفاظت از آن به جنگ [با چینیها] رفت.
مارکس مطالب زیادی در مورد «تجارت چین» نوشت، و اندیشههایی را دربارهٔ تجارت آزاد و آنچه ما امروزه به نام نظریهٔ وابستگی و توسعهنیافتگی میشناسیم، نوشت. به همّت دانا تور (Dona Torr)، تاریخنگار مارکسیست برجسته انگلیسی، تمام این نوشتهها اکنون در اختیار ماست. خانم تور تأثیر بسزایی در گروه مورخان مارکسیست بریتانیا داشت.
او کتابدار روزنامهٔ دِیلی هرالد، و در سال ۱۹۲۰ یکی از اعضای هیئت مدیرهٔ حزب کمونیست بریتانیای کبیر بود. همچنین، او در جریان اعتصاب سراسری سال ۱۹۲۶ به عنوان پیک به مسکو سفر کرد و در پنجمین کنگرهٔ انترناسیونال کمونیستی، کار ترجمه انجام داد. خانم تور که آلمانی را بهخوبی صحبت میکرد، در زمانی که در مؤسسهٔ مارکس-انگلس کار میکرد، نسخهٔ شوروی-آلمانی مکاتبات کامل مارکس و انگلس را به انگلیسی ترجمه کرد.
این باعث شد که در میهنش بریتانیا، او را دانشپژوهی مارکسیست بشناسند، در جایی که شوهرش والتر هولمز [از بنیانگذاران حزب کمونیست بریتانیای کبیر] روزنامهنگار نشریهٔ دیلی هرالد و بعدها ساندِی وُرکر و سپس دیلی وُرکر بود، و دفترهایی هم در روسیه و چین داشت. گفته میشود هنگامی که والتر هولمز خبرهای مربوط به حملههای ژاپنیها را برای روزنامه تهیه میکرد، که بعدها در کتاب «شاهد عینی در منچوری» در سال ۱۹۳۲ بازگو شد، خانم تور با همسرش به منچوری، در چین رفت.
بعدها، دانا تور مجموعهٔ نوشتههای مارکس برای نیویورک تریبون دربارهٔ چین را ویراستاری کرد که لارنس و ویشارت در سال ۱۹۵۱ آن را منتشر کرد. آن کتاب تا کنون ۱۴ بار چاپ مجدد شده است.
من وقتی اولین بار این مقالات را خواندم، از وضوح نوشتهها، درک مارکس از نیروهای دخیل در رویدادها، و هوشمندی نتیجهگیریهایش- با توجه میزان اطلاعاتی که او به آنها دسترسی داشته است- حیرتزده شدم. میدانم که او زمان زیادی را صرف مطالعه در کتابخانه موزهٔ بریتانیا میکرد، اما با این حال…
او برای اطمینان از اینکه خوانندگانش خوب بفهمند که در چین چه میگذرد، در سال ۱۸۵۸ تاریخچهای دو قسمتی دربارهٔ تجارت تریاک نوشت. فرانسیس وین دربارهٔ نوشتههای مارکس میگوید که در بیان خطوط کلی وقایع آن دوره، این نوشتهها «به اندازه هر چیز دیگری که او نوشته است، کامل و دقیق و ادعانامهای محکم علیه امپریالیسم است.»
مهمتر از آن برای من این است که مارکسی که ما میشناسیم، در این نوشتهها میدرخشد. او دید که تجارت تریاک مانعی در راه توسعهٔ اقتصادی چین است. روالهای جاری در گمرک را خراب و فاسد، و کشور را از دسترسی به پول نقره محروم میکرد، پولی که برای پرداخت بهای تریاک وارداتی استفاده میشد. همچنین، چینیها مجبور بودند واردات غیر تریاک را به حداقل، و صادرات به غرب را به حداکثر برسانند.
این ناهمترازی تجاری، باعث نابهنجاری در بازارهای غربی میشد. مارکس در مقالهای در سال ۱۸۵۹ با عنوان «تجارت با چین» که حاوی آمار تجاری دقیقی است، توضیح داد که ساختار جامعه و اقتصاد چین، و اجارهداری زمین، نظام مالیاتی، و کشتوکار در آن، پیش از این خودکفا بوده است.
برخلاف هند، که بریتانیا این قدرت را در آنجا داشت که با تبدیل کردن «جوامع خودکفای هندو به مزارع صِرفِ تولید تریاک، پنبه، گیاه نیل، کنف، و دیگر مواد اولیه، در ازای اجناس بریتانیایی» به چنان ساختارهایی آسیب بزند، «در چین، انگلیسیها هنوز این قدرت را به دست نیاورده بودند، و به احتمال زیاد به دست هم نخواهند آورد.»
از نظر من، هوشمندانهترین مقالهٔ او «قساوتهای چه کسی؟» است که در سال ۱۸۵۷ [در نیویورک تریبون] نوشت، که با این عبارتها پایان مییابد: «در همین حال در چین، آتش زیر خاکستر نفرتی که در طول جنگ تریاک علیه انگلیسیها برافروخته شده بود، به شعلهٔ خصومتی فراروییده است که به احتمال زیاد هيچ پیشنهاد صلح و دوستی آن را فرو نمینشاند. بهخاطر حفظ مراودهٔ مسیحی و تجاری با چین، به حد اعلیٰ مطلوب است که ما [در آمریکا] وارد این نزاع نشویم، و اینکه برای چینیها نباید این تصور ایجاد شود که همهٔ ملتهای جهان ‘غرب’ را در توطئهای علیه خودشان متحد بدانند.»
اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخشهایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.