گسترده شدن اعتراضهای اخیر معلمان بهویژه اعتراضهای وسیع در شیراز نشان میدهد که مشکلات معیشتی به چه سطح فاجعهباری رسیده است. تداوم وضعیت اقتصادی موجود باعث اعتراضها و اعتصابهای گسترده و بیشتری خواهد شد. بیشک بیشتر شدن مشکلات اقتصادی، تاثیر مستقیم و عیانی، نه تنها بر جامعه معلمان و فرهنگیان بلکه بر جامعه دانشآموزی هم خواهد داشت. دیدیم که دانشآموزان زیادی آمدند و حرف زدند و گفتند که «ما از شما آموختیم که چگونه باید زندگی کرد. ما امروز از شما بهترین درس را آموختیم که باید مبارزه کرد برای بهتر زندگی کردن. من در خیابان از شما آموختم که حق گرفتنی است و این بهترین چیزی بوده است که من آموختم»…
کمپین حقوق بشر ایران ـ گفتگوی اختصاصی با ستار رحمانی، فعال حقوق کارگری و معلمان/
ستار رحمانی معتقد است اعتراضات و اعتصابات اخیر معلمان در ایران یک نقطه عطف در تاریخ این جنبش است و هرگونه عقبنشینی معلمان در شرایط فعلی خواست حاکمیت و یکجور خودکشی است. ستار رحمانی نگاه حاکمیت به مسائل و مشکلات معلمان را در شکل مواجهه دستگاه پروپاگاندای نظام و همچنین ردیف بودجه سال آینده میبیند. جایی که به اعتقاد او یک پیام روشن از سوی حاکمیت به جنبش معلمان دارد؛ «سرکوب میکنیم و هیچ راهی هم جز این وجود ندارد». با این حال، او معتقد است که اگر حاکمیت به همان شیوه که با دیگر معترضان همچون کشاورزان اصفهانی برخورد کرد به سراغ معلمان معترض برود دست به «خطر» بزرگی زده که میتواند به معنای پایان کارش باشد. به گفته او دانشآموزان و خانوادههایشان علیه هر شکل از سرکوب اعتراضات معلمان خود سکوت نخواهند کرد و به خیابان خواهند آمد.
اعتراضات گسترده و دامنهدار معلمان در بسیاری از شهرهای کشور، بهانهای شد تا درباره موضوعات مرتبط با جامعه معلمان در ایران با ستار رحمانی، عضو اتحادیه اساتید دانشگاهها و کالج های بریتانیا، به گفتگو بنشینیم؛ از نقاط پیوند جنبشهای معلمان و کارگران و زمینههای مشترک سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اعتراضات کارگری و معلمان گرفته تا برخی تجربیات او در زمینه فعالیتهای صنفی در بریتانیا.
چرا این دور از اعتراضات و اعتصابات در قیاس با تجربیات مشابه پیش از این، گسترده و فراگیرتر بود؟
اینکه چرا این دور از اعتراضات و اعتصابات مثلا در قیاس با اعتراضات و اعتصابات سالهای میانی و پایانی دهه ۹۰ فراگیرتر و گستردهتر بود، مربوط به فشارهای مداوم بدنه شوراهای هماهنگی صنفی معلمان در سالهای گذشته است. (شورای هماهنگی صنفی معلمان، متشکل از کانونهای صنفی استانی در ۲۲ استان کشور است که هر کدام ۲ نماینده در شورای هماهنگی دارند) از طریق همین نمایندگان کانونهای صنفی، فشارهای بیشماری بر شورای هماهنگی وجود داشت. به این معنا که بدنه معلمان و فرهنگیان در هر شهر و استان که با نمایندگان کانونهای صنفی در تماس هستند به کانونهای استانی فشار میآوردند که چرا پیگیر مطالبات آنان نیست. پیامهای زیادی از طرف معلمان و فرهنگیان با این مضمون که کانونهای صنفی معلمان «منفعل شدند» و «کاری از دستشان بر نمیآید و زمینگیر شدهاند» به گوش نمایندگان میرسید . از سوی دیگر، فعالان صنفی در حوزه معلمان و فرهنگیان هم این هشدار را میدادند که کانونهای صنفی استانی بیرمق شدهاند. تمام این فشارهای بدنه باعث شد که اعتراضات، وسعت بیشتری پیدا کند.
فکر میکنید تا چه اندازه شدت گرفتن چشمگیر مشکلات معیشتی، دلیل گسترده شدن اعتراضات و اعتصابات این دور از معلمان و فرهنگیان باشد؟
دلیل اصلی فشارهای بدنه به کانونهای صنفی، مساله سختتر شدن معیشت معلمان و فرهنگیان است. در شرایط اقتصادی امروز ایران فشار وحشتناک مالی بر جامعه معلمان به گونهای است که آنها حتی با شغل دوم هم نمیتوانند از پس هزینههای زندگی خود برآیند. گسترده شدن اعتراضات اخیر معلمان در شهرهای ایران از جمله اعتراضات وسیع در شیراز نشان میدهد که مشکلات معیشتی به چه سطح فاجعهباری رسیده است. میتوان گفت با شدت گرفتن مصائب اقتصادی، چه بسا اگر اعتراضات معلمان هم شکل نمیگرفت شاهد اعتراضات معیشتی گروه دیگری در جامعه بودیم که البته من مطمئن هستم که تداوم وضعیت اقتصادی موجود باعث اعتراضات و اعتصابات گسترده و بیشتری خواهد شد. بیشک بیشتر شدن مشکلات اقتصادی، تاثیر مستقیم و عیانی، نه تنها بر جامعه معلمان و فرهنگیان بلکه بر جامعه دانشآموزی هم خواهد داشت. از طرفی شیوههای اعمال تبعیض بر جامعه معلمان و دانشاموزان هم مهم است؛ نگاه کنید به خصوصیسازی آموزش در ایران و روشهایی که به تعبیری به دنبال «اخاذی» از معلم و دانشآموز است. مثلا در همین مدارس غیرانتفاعی، ما موارد زیادی داشتیم که معلمان در حالی که مثلا حقوق ۵۰۰هزارتومانی دریافت میکردند ناچار بودند که در فرم استخدامی حقوق خود را ۵میلیون تومان اعلام کنند و یا اینکه حق بیمه ندارند و خودشان باید پرداخت کنند و مشکلاتی مانند این. در ایران ۱۶۰هزار معلم در مدارس خصوصی و غیرانتفاعی درس میدهند و چنین مصائبی برای آنها در شرایطی که به دلیل اقتصادی ناچار به ادامه کار با این شرایط هستند، واقعا فاجعهآمیز است. در چنین شرایطی من انتظار داشتم که اعتراضات حتی از این هم وسیعتر شود که به نظر بنده در آینده و با ادامه وضع موجود، اتفاق خواهد افتاد.
مطالبات معلمان را جدای از مطالبات معیشتی چگونه صورت بندی میکنید؟
شروع اعتراضات با مساله رتبهبندی معلمان شروع شد. ماجرایی که در واقع از ده سال پیش موضوع بحث و اعتراض معلمان بود. در این مدت هر دولتی که در ایران روی کار آمد مساله رتبهبندی معلمان را به دولت بعدی محول کرده و مدعی شده که بودجه باید در دولت بعدی تصویب شود. بعد از گذشت سالها، اینبار معلمان خیلی جدیتر از قبل بر مساله رتبهبندی اعتراض کردند و همینطور که در شعارهایشان هم دیده میشود بر اجرای «بی اشکال» و «کامل» طرح رتبهبندی تاکید میکنند. شعارهایی مانند «ما خواهان اجرای رتبهبندی بدون دروغ و کلک هستیم» یا «رتبهبندی را میخواهیم بدون حقهبازی». مسالهای که معلمان بر آن تاکید دارند افزایش حقوق براساس این طرح و رسیدن میزان حقوق به حد ۸۰ درصد حقوق اعضای هیات علمی دانشگاههاست. اما نکته مهم و مطالبه دیگر معلمان و فرهنگیان که در واقع در پیوست با دانشآموزان هم هست، اجرای اصل سیام قانون اساسی یعنی آموزش رایگان است. میدانیم که در قانون اساسی ایران به صراحت درباره آموزش رایگان دانشآموزان تا پایان مقطع متوسطه تاکید شده است، اما میبینیم که با روشها و شیوههای مختلف، مساله آموزش در ایران «خصوصی سازی» شده است و نه تنها در مدارس غیرانتفاعی و خصوصی بلکه در مدارس دولتی نیز چرخه «اخاذی» از معلمان و دانشآموزان در جریان است. به طور کلی خصوصیسازی و یا بهتر بگویم «کالاییسازی» آموزش و پرورش، در این اعتراضات مورد توجه مطالبهگران بود. جامعه معلمان در برابر جامعه دانشآموزان متعهد است. ما در همین دوران کرونا شاهد بودیم که بیش از سه میلیون دانشآموز از چرخه آموزش بیرون افتادند و بسیاری از آنها یا جذب کارگاههای زیرزمینی شدند و یا ناچار به زبالهگردی شدند و در واقع میتوان گفت که بر تعداد «کودکان کار» در ایران افزوده شد. در چنین شرایطی، معلم خود را مسئول میداند. مثالهای دیگری غیر از کرونا هم وجود دارد که نشاندهنده اعمال تبعیض پیوسته بر دانشآموزان است؛ مثلا «ایمنسازی مدارس» یکی از مطالبات جدی معلمان است که باز هم در پیوند با مسئولیت معلمان نسبت به جامعه دانشآموزی تعریف میشود. نگاه کنید به ماجرای آتشسوزی مدرسه «شینآباد» که موجب مرگ و آسیب شدید دختران دانشآموز شد. دانشآموزانی که از مسئولان فقط وعده شنیدهاند اما با گذشت این همه سال، هیچ اقدامی برای درمان آنها نشده است. جدای از این، برخی مطالبات دیگر معلمان هم از این قرار است: آزادی تشکلها و داشتن حق اعتراض براساس اصل ۲۷ قانون اساسی و اینکه بتوانند بدون دخالت دولت و حاکمیت، اعتصاب و اعتراض کنند و همچنین مجمع عمومی برگزار کنند. اما نکته حائز اهمیت مطرح شدن مسائل و خواستههای «بازنشستگان» در این اعتراضات بود. بازنشستگان در واقع آیندهی اتفاق افتاده همین معلمان امروز هستند. هرچند که گروهی از بازنشستگان دیگر در کشور مانند بازنشستگان لشکری در اینجا مورد نظر نیست، اما مطالبات بازنشستگان آموزش و پرورش که اکنون در فقر شدیدی زندگی میکنند، درواقع مطالبات همه گروههای بازنشستگی در ایران است. بازنشستگان در شرایط اقتصادی بسیار بدی هستند و یکی از خواستههای اصلیشان که در این اعتراضات مطرح شد، موضوع «همسانسازی حقوقها» و همچنین رسیدن به این شرایط که حقوق معلمان بازنشسته، چیزی در حدود ۹۰ تا ۹۵ درصد حقوق معلمان مشغول به کار شود.
اشاره کردید به موضوع پیوند حقوق معلمان و دانشآموزان. فکر میکنید تاثیر این اعتراضات و اعتصابات بر جامعه دانشآموزی چگونه است؟
من خیلی تحت تاثیر صحبتهای یکی از دانشآموزان در این اعتراضات اخیر قرار گرفتم. دیدیم که دانشآموزان زیادی آمدند و حرف زدند… نمیتوانم با ادبیات آن دانش آموز و تاثیرگذاری آن حرف بزنم؛ جایی که میگفت «ما از شما آموختیم که چگونه باید زندگی کرد.. ما امروز از شما بهترین درس را آموختیم که باید مبارزه کرد برای بهتر زندگی کردن .. من در خیابان از شما آموختم که حق گرفتنی است و این بهترین چیزی بوده است که من آموختم».
ببینید در حال حاضر ۱۵ میلیون دانشآموز در مدارس دولتی ایران هستند و ۹۰درصد از این تعداد، از خانوادههای کارگری و یا از جمعیت میلیونی «حاشیهنشینها» هستند. این دانشآموزان، دردمند هستند و درد معلم را بهتر میفهمند. دانشآموزانی داریم که اینها صبح به کلاس درس میروند و عصرها کار میکنند تا هزینههای زندگی و تحصیل را فراهم کنند -آنهم در شرایطی که کار پیدا کردن هم دشوار شده است- این دانشآموزان وقتی میبینند که معلمشان صبح سر کلاس میآید و عصرها و شبها مسافرکشی و یا کار دیگری میکند، به خوبی درک میکنند که درد معلم چیست. میبینند که معلمشان خسته است و حوصله و توان حرف زدن ندارد. خب در چنین شرایطی، اساسا «آموزش» معنای خود را از دست میدهد. به عنوان مثال یکی از مواردی که معلمان به عنوان شاخصهای بالا رفتن کیفیت آموزشی در خواستههای خود مطرح میکنند، مساله تعداد دانشآموزان در کلاس درس است. در واقع آنها به این مساله تاکید دارند که آموزش فقط جمع کردن دانشآموزان در محیطی به اسم کلاس درس نیست و استانداردهایی برای آن تعریف شده است؛ ۱۵ تا ۱۸ نفر در هر کلاس. اما در مدارس دولتی ایران همچنان با کلاسهای ۳۰ و یا ۴۰ نفره روبرو هستیم. حالا این شرایط را بگذارید در کنار خستگی ناشی از فشارهای مختلف معیشتی معلمان و فرهنگیان. چه اتفاقی برای مفهوم «آموزش» میافتد؟ باید بگویم که این سیستم آموزشی، به مرور و با شدت گرفتن شرایط اسفناک اقتصادی، «فاسد» شده است. در سطح دانشگاهی که میبینیم چطور علنا مدرک لیسانس و فوقلیسانس خرید و فروش میشود. در همین سطح آموزش و پرورش در مدارس هم میبینیم که خیلی وقتها دانشآموزی که مردود شده، تنها به این دلیل که خانوادهاش به مدرسه کمک مالی میکنند، مهر قبولی بر کارنامهاش زده شده. دانشآموز به راحتی میفهمد که آموزش دیگر در جهت رشد و تعالی و آگاهی و دانش اجتماعی و فرهنگسازی نیست و فقط اجباری است برای گرفتن یک مدرک. به این تعبیر کیفیت پایین آموزشی و فراهم نبودن امکانات و همچنین بحرانی شدن وضعیت معیشتی، نقاط مهم پیوست مطالبات و حقوق پایمال شده جامعه معلمان و دانشآموزان است. میتوان گفت همدردی دانشآموزان و معلمان، بیشتر از قبل به این پیوست دامن زده است. ما دیدیم که در همین اعتراضات اخیر، بسیاری از دانشآموزان با خانوادههای خود در به خیابان آمده بودند.
برخی معتقدند که جنبش معلمان و جنبش کارگری در ایران از هم جدا هستند و اساسا با یکدیگر نقطه اشتراک مهمی ندارند. با این نظر موافق هستید یا مخالف؟
خیلی وقت است در اروپا جا افتاده که به معلمان میگویند education workers یا کارگران آموزشی. باید گفت که در واقع این مساله حل شده است و معلم را بخشی از طبقه کارگر میدانند. در ایران هنوز این سنت جا نیفتاده است، هرچند که الان خیلی بهتر شده اما هنوز هم این نظر وجود دارد که معلمان از طبقه کارگر جدا هستند. در واقع اگر تا پیش از گسترش سرمایهداری در دهه چهل خورشیدی، معلمان با پسوند «فرهیختگان» معرفی میشدند، این مفهوم «فرهیخته» کمکم فرو ریخت و معلمان تبدیل شدند به پرورشدهندگان کارگران صنعتی آینده. و در واقع این مفهوم education workers بسیار بجا و درست به کار برده میشود، اما در ایران هنوز گرایشهایی هست که این دو (کارگران و معلمان) را جدای از هم میداند و شاید تفاوتها در مطالبات و خواستهای این دو گروه را برجسته میکند. به اعتقاد من زمینههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کارگران و معلمان، یکی است و جنبش معلمان در پیوست با جنبش کارگری است که موفق میشوند. با این وجود گرایشی که در بین این دو فاصله میاندازد، باعث یکسری جدالها میشود. اینکه معلمان بگویند خواستهای ما برای اجرای طرح رتبهبندی و یا همسانسازی حقوق بازنشستگان است و ربطی به مشکلات کارگران و بازنشستههای کارگری (تامین اجتماعی) ندارد، خطاست. ببینید همین کارگران در اعتراضات خود به مساله حقوق عقبافتاده میپردازند و یا اعتراض کارگران به مساله «خصوصیسازی» است که زمینه بخش مهمی از اعتراض معلمان است. با این وجود هنوز هم این نگاه قائل به تفکیک بین معلمان و کارگران وجود دارد، اما باید گفت که این گرایشها به زودی از بین میرود و طرفداران این نوع نگاه قبول میکنند که معلمان هم جزوی از طبقه کارگر هستند و جنبش معلمان به تنهایی قادر نیست هر حقی را بگیرد.
از یک سو، با وضع موجود در سیستم آموزشی و به تعبیری «فاسد» شدن این سیستم روبرو هستیم و از سوی دیگر، تقریبا در تمام بخشهای جامعه ایران صحبت از «فروپاشی» است. شما نسبتِ این دو مفهوم را با هم چگونه میبینید؟
پیامد کیفیت آموزشی پایین و فاسد شدن سیستم آموزشی، ناهنجاری اجتماعی است. بیشتر شدن تعداد کودکان کار در نتیجه همین کیفیت آموزشی پایین است. از سوی دیگر، وقتی سیستم آموزشی فاسد شده و یک نفر مدرک لیسانس خود را «خریده»، بدیهی است که توان کار کردن به شکل درست و حرفهای را ندارد و عملا بعد از مدتها وقت تلف کردن، به خیل بیکاران جامعه خواهد پیوست. از طرف دیگر، می بینیم کسانی که با زحمت درس خواندند و مدرک تحصیلی عالی دارند، ناچار به کار کردن در بخشهایی میشوند که هیچ سنخیتی با رشته تحصیلی آنها ندارد. این اضطراب اجتماعی در واقع یک نوع «بی هویتی» برای افراد جامعه به وجود میآورد که افراد از خود و نقششان در جامعه احساس خوبی ندارند و در حقیقت، بخشی از ناهنجاریهای اجتماعی به این شکل بروز میکند. همین امروز با شکلهای بسیاری از بروز ناهنجاریهای اجتماعی روبرو هستیم که دقیقا محصول تداوم وضعیت فلاکتبار اقتصادی و به تبع آن بیشتر شدن تبعیض در همه بخشهای جامعه است. مثلا وقتی با پایین آمدن سن سارقان و یا روشهای عجیب و غریب دزدی روبرو میشویم، تقصیر با حاکمیت است. در واقع خود حاکمیت بازتولید کنندهی این ناهنجاریهای اجتماعی است. وقتی حاکمیت با تداوم سیاستهای خود، بر شدت گرفتن مشکلات اقتصادی میافزاید و جامعه را به عمق فقر و فلاکت میبرد، باید آماده عمق ناهنجاریهای اجتماعی باشد که به اعتقاد من خیلی از آنها ترمیم ناپذیر است. ناهنجاریهایی که از دل آن، چه بسا که شکنجهگران حاکمیت و نیروهای سرکوب بیرون میآید و قدرت، آنها را در اختیار خود میگیرد. همانطور که بسیاری از حکومتهای استبدادی این شیوه را به کار گرفتهاند. نگاهی به وضع موجود نشان از آن دارد که در آینده نزدیک با فاجعهای در ناهنجاریهای اجتماعی روبرو خواهیم بود و در آینده، زمان زیادی لازم خواهد بود که این ناهنجاریها و بحرانها برطرف شود. بیشک مقصر اصلی، حاکمیتیست که روند نزدیک شدن به این فاجعه را تسریع میبخشد.
رویکرد حاکمیت در مقابل جنبش معلمان و روشهای برخورد با آن را شما چگونه صورتبندی میکنید؟
حاکمیت دو انتخاب در برابر جنبش معلمان دارد؛ یا اینکه به خواستههای آنان توجه کند و در صدد رفع بحرانها و مسائل آنها باشد و یا از نیروها و روشهای خود برای ساکت کردن و سرکوب معلمان استفاده کند. پس از حرف و حدیثهای فراوان در مجلس و تصمیمگیری درباره اجرای طرح رتبهبندی معلمان که مورد انتقاد جامعه معلمان و فرهنگیان بود، عملا ثابت شد که اولویتهای حاکمیت در جای دیگری است. اگر به ردیف بودجه سال ۱۴۰۱ نگاه کنیم میبینیم که مثلا حوزه علمیه ۱۸۰ درصد افزایش بودجه داشته است یا سازمان نشر آثار امام ۱۲۶ درصد، حوزه خواهران حوزه علمیه ۴۲ درصد و بسیاری از نهادهای ظاهرا فرهنگی که هیچ قرابتی با مسائل روز جامعه ندارند و خیلیهایشان حتی برای فرهنگ جامعه مضر هم هستند، با افزایش بودجه روبرو بودند. در کنار افزایش بودجه این نهادها، شاهد آن هستیم که نهادهای نظامی و سرکوبگر هم رشد بودجه داشتند و حتی بودجههای مربوط به گروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه هم بیشتر شده است. وقتی به مجموع اینها نگاه میکنیم متوجه میشویم که این بودجه، در واقع بودجهای است برای حفظ نظام و حاکمیت و نه بودجهای در جهت رشد و پیشرفت جامعه. یعنی تمام هزینههای اساسی برای این اهداف به کار گرفته شده است. وقتی از این منظر به ماجرا نگاه کنیم، میبینیم که انتخاب حاکمیت در برابر خواستهها و مطالبات معلمان مشخص است؛ حاکمیت میگوید «ما سرکوب میکنیم و راهی هم پیش پای معلمان نیست». وقتی حاکمیت ۱۲هزارمیلیارد را در اجرای طرح رتبهبندی تصویب میکند تا از این طریق گروهی از معلمان معترض را منفعل کند و باعث عقبنشینی آنها شود، دقیقا به این دلیل است که نیرو و بودجه برای تحقق این کار در اختیار دارند.
ممکن است در این باره بیشتر توضیح بدید؟
بله، مثلا توجه کنید به نقش جامعه معلمان اسلامی و در راس آن آقای فرج کمیجانی که تا آخرین لحظه اعتراضات معلمان، مدام اصرار داشت تا به عنوان نماینده جنبش معلمان با مقامات حاکمیت صحبت کند. هرچند که این اواخر و در یک جلسه، آقای رسول بداقی به درستی پاسخ ایشان را دادند و گفتند که در جنبش معلمان، شما (فرج کمیجانی) در جایگاهی نیستید که زبان معلمان باشید. منظورم در واقع فعالیتهای موازی تشکیلاتی است که درصدد ایجاد اختلال در کار صنفی معلمان هستند. سازمان معلمان ایران هم در همین راستا وارد میدان شده است. این سازمانها بسیار تبلیغ میکنند که دولت طرح رتبهبندی را پذیرفته است و اجرایی خواهد شد. اما استراتژی شورای هماهنگی که تاکید دارم یک فرد نیست و نماینده بدنه تشکلهای صنفی معلمان در همه ایران است، همه اینها را رصد میکند و میداند که حکومت میخواهد سرکوب کند و متوجه است که رقم ۲۵هزار میلیارد برای طرح رتبهبندی، به نصف (۱۲هزارمیلیارد) رسیده است و باید به اعتراضات ادامه داد و باید درباره چرایی نصف شدن بودجه طرح رتبهبندی و مهمتر از آن، درباره خنثی کردن این جریانات موازی که عملا درصدد از بین بردن پرسشگری و تداوم اعتصاب و اعتراض معلمان هستند، پرسشگری کرد. به اعتقاد من، هرگونه عقبنشینی معلمان در مقطع کنونی، خودکشی و خواست اصلی حاکمیت است.
به نظرم، جنبش معلمان در ادامه مسیر باید حمایت دیگر جنبشهای مدنی و کارگری مثل کارگران هفتتپه و یا بازنشستگان تامین اجتماعی و یا اتحادیه آزاد کارگران و اتحادیه شرکت اتوبوسرانی و کارگران فولاد و خودروسازی و دیگران را به دست آورد. انتشار یک بیانیه مشترک از طرف این اتحادیهها و نهادهای مستقل در حمایت از جنبش معلمان میتواند یک نقطه عطف باشد. هرچند که این دور از اعتراضات معلمان، خود نقطه عطفی در جنبش معلمان ایران بوده است. پیوند جنبش معلمان با دیگر جنبشها از اینجا حاصل میشود که نگاه جنبش نه فقط به سیستم آموزشی و دانشآموزان، بلکه به سمت اشتراک مصائب خانوادههای دانشآموزان، که اغلب خانوادههای کارگری هستند هم باشد. این در واقع باعث اتحاد بیشتر اقشار وسیعی از جامعه میشود که از اشکال مختلف تبعیض و بهخصوص تبعیض اقتصادی رنج میبرند. آموزش رایگان، درمان رایگان، زندگی با شرافت و آبرومندانه، کلیدواژههایی هستند که میتوانند اتحاد بین جنبش معلمان و دیگر بخشهای جامعه را بیشتر کند. اهمیت این اتحاد در این است که سرانجام باعث برهم خوردن توازن قوا بین مردم و حاکمیت میشود. از آنجا که در نظام جمهوری اسلامی، نه اصل قانونی آموزش رایگان و نه اصل آزاد بودن تجمعات هیچکدام اجرا نمیشود، تنها راه برای مقابله، برهم زدن توازن قواست و برای این کار، پیوستن اقشار مختلف به جنبشهای اعتراضی همچون جنبش معلمان به جد تاثیرگذار است.
یکی از نکات مهم اعتراضات اخیر، فریاد رسای معترضان و خواست آنها برای آزادی معلمان در بند بود. مطالبهای که به نظر میرسد معترضان بر آن تاکید جدی دارند. تا چه اندازه فکر میکنید این مطالبهگری بر حاکمیت تاثیر میگذارد و باعث تغییر در برخورد با معلمان زندانی میشود؟
قطعا تاثیر زیادی دارد. من از قول اسماعیل عبدی بگویم که یکبار میگفت هربار که در زندان، ماموران با ما خوش رفتاری میکردند و به اصطلاح «هوای ما را داشتند» ما متوجه میشدیم که بیرون از زندان اتفاقی افتاده است. به تعبیری باید گفت که حاکمیت میداند که معلمان در بند و موقعیت آنها حساس و توجهبرانگیز است و در واقع این افراد چهرههای «مهمی» هستند. این موضوع در واقع از دو جهت به گوش حاکمیت میرسد؛ یکی از داخل ایران و یکی از مجامع بینالمللی. اگر بخواهم در بعد بینالمللی مساله را بررسی کنم، باید اشاره کنم که «آموزش بینالملل» که در واقع سازمان جهانی اتحادیه معلمان است و ۱۷۰ کشور عضو آن هستند، نسبت به رفتار حاکمیت با معلمان و همچنین تداوم حبس اسماعیل عبدی و رسول بداقی معترض هستند و در اینخصوص بیانیه دادند و خواستار آزادی معلمان در بند ایرانی شدند و از اتحادیههای خود در همهجای دنیا خواستهاند که علیه رفتار جمهوری اسلامی ایران با معلمان موضعگیری کنند و به دولتهای خود فشار بیاورند که نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران اعتراض کنند. بیشک این پیگیریها تاثیر خود را خواهد گذاشت. اتحادیههای دیگری هم در خارج کشور مثلا در فرانسه و سوئیس به این کارزار ملحق خواهند شد. درباره فضای درون ایران هم شاهد آن هستیم که سازمانهای مستقل مثل سندیکای شرکت هفتتپه و یا اتحادیه اتوبوسرانی به دستگیری رسول بداقی و برخوردهای غیرانسانی با این فعال صنفی معلمان اعتراض کردند. شما میبینید که در اعتراضات شیراز، خیل عظیمی از مردم خواستار آزادی معلمان در بند بودند و تاکید داشتند که بعد از این هرگز اجازه نمیدهند که «هیچ معلمی» بازداشت و زندانی شود. آنها تاکید کردند که دیگر اجازه نمیدهیم برای هیچ معلمی «پرونده سازی» شود. از آن طرف میبینیم که نیروهای امنیتی با بدترین شکل ممکن و پس از ضرب و شتم شدید، رسول بداقی را بازداشت میکنند و دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران هم سعی در تحمیل روایت خود از معلمان زندانی و فعالیتهای شورای هماهنگی معلمان دارد. ببینید روزنامه کیهان، شورای هماهنگی صنفی را «گروهک» نامیده است. خب استفاده از این واژگان مشخص است که چه رویکردی را دنبال میکند. در واقع میخواهد با سناریوسازی و پروندهسازی برای فعالان صنفی و شورای هماهنگی، آنها و فعالیتهایشان را به «دشمنان و بیگانگان» وصل کند و به این طریق مقدمات سرکوب اعتراضات معلمان را فراهم کند. به اعتقاد من، اگر حاکمیت جنبش معلمان را به مانند اعتراضات کشاورزان در اصفهان سرکوب کند، در واقع به پایان کار میرسد. اگر حاکمیت جنبش معلمان را سرکوب کند، تمام دانشآموزان و خانوادههایشان به خیابان خواهند آمد. آنها اجازه نمیدهند که معلمانشان مورد اصابت گلوله قرار بگیرند و زخمی شوند. باید گفت در واقع تصمیم به سرکوب اعتراضها و اعتصابات معلمان، یک ریسک بزرگ برای حاکمیت است.
شما تجربه فعالیت صنفی معلمان در بریتانیا را داشتید. ممکن است کمی درباره آن تجربه و مقایسه آن با ایران توضیح دهید.
ببینید در بسیاری از کشورهای دنیا تشکلهای غیرحکومتی به رسمیت شناخته میشوند. یعنی تشکلها براساس مقاولهنامههای ۹۸ و ۷۸ سازمان بینالمللی کار که بر آزادی تشکلها، حق سازمانیابی کارگری و چانهزنی دستهجمعی دلالت دارد، میتوانند به فعالیت تشکیلاتی و صنفی بدون دخالت دولتها بپردازند. من در سال ۲۰۰۳ و در جریان یک سلسله اعتراض و اعتصاب از طرف UCU (اتحادیه دانشگاه و کالج بریتانیا) مسئول بخش شمال لندن بودم و تنها مشکل ما این بود که هر روزی که سرکار نمیرفتیم، از حقوق ما کسر میشد. یعنی نه برخورد پلیسی نه بازداشت و نه ممنوعیت. میتوانستیم از حق تجمع و اعتراض و اعتصاب استفاده کنیم و هر شعاری هم علیه مسئولان و مقامات ارشد سر بدهیم. بیشک چنین امکانی در ایران وجود ندارد و نتیجهی آن، بازداشت و زندان است. اما بعد مهمتر فعالیتهای صنفی و تشکیلاتی معلمان در بسیاری از کشورهای دنیا، به مسائل داخلی معلمان و فرهنگیان مربوط میشود. مسائلی که بسیار مهم هستند و قطعا در میان معلمان و فرهنگیان ایرانی هم وجود دارد اما به دلیل مشکلات و مسائل کلان و اساسی، به آنها پرداخته نمیشود؛ مسائلی مثل رسیدگی به مشکلات و مسائل روحی معلمان و یا بررسی و رسیدگی به موارد تبعیض آمیز جنسیتی در برخورد مدیران با معلمان و یا حتی بررسی توهین احتمالی دانشآموزان به معلمان و یا برعکس و یا پیگیری مسائل و مشکلات احتمالی اقتصادی معلمان. در تمام این موارد، اتحادیه معلمان حضور دارد و پیگیر است. در واقع نماینده اتحادیهها در هر مدرسه، همواره چند ساعت از ساعات کاریاش در هفته کم میشود تا به این موارد رسیدگی کند. از سوی دیگر، این اتحادیهها در مدارس مسئول ایمنی دارند که در واقع وظیفه بازرسی موارد ایمنی کلاسهای درس را به عهده دارد. حتی هر اتحادیه کسی را دارد که مستقیما با معلمان حرف میزند و انتقادهای آنان را میشنود و درباره راهکارهای اعتراض و به دست آوردن حق تضییع شدهی معلم، با آنها بی هیچ واهمه و ترسی به گفتگو مینشیند. به علاوهی اینها، اگر هر معلمی با مشکلی قضایی مواجه شود، اتحادیهها برای او به صورت رایگان وکیل استخدام میکنند. موارد حمایتی اینچنینی از سوی اتحادیه صنفی معلمان، متعدد و زیاد است. در واقع میبینیم که اتحادیهها تا چه اندازه و با چه نکتهسنجی و دقتی، بر امور آموزشی و حقوق معلمان و البته دانشآموزان نظارت دارند.