تقریبا سال گذشته بود که شاهد بالاگرفتن بحران سیاسی در منطقه قره باغ و تشدید درگیری میان دو کشور آذربایجان و ارمنستان بودیم.
همزمان با این رویداد بخشی از نیرو های سیاسی و جامعه مذهبی_مکتبی به نفع آذربایجان موضع گرفتند و از این باب ورود کردند که قره باغ خاک جهان اسلام است.
به عنوان مثال سیدمحمدعلی آلهاشم (امامجمعهی تبریز) در تاریخ ۲۸ تیرماه ۹۹ طی سخنانی قرهباغ را «جزء جدانشدنی اراضی جمهوری آذربایجان و مسلمانان» و «خاک اسلام» دانست و از کشتگان ارتش آذربایجان با تعبیر «شهید« یاد کرد.
هم چنین سید حسن رسولی، امام جمعه اردبیل، نیز طی بیانیه ای جنگ آذربایجان با ارمنستان را شرعی دانست و از دولت جمهوری آذربایجان صراحتا حمایت کرد.
این شکل از موضع گیری حتی تا انتشار بیانیه مشترکی از جانب ائمه جمعه چهار استان آذری زبان (آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، زنجان و اردبیل ) پیش رفت، که در آن بیانیه صراحتا از آذربایجان در مناقشه میان آذربایجان و ارمنستان دفاع کردند.
حمایت از آذربایجان در میان جامعه مذهبی به ائمه جمعه محدود نماند.مهدی رسولی، مداح زنجانی، که بار ها در برنامه های صدا و سیما هم حاضر شده بود، پیرامون مناقشه آذربایجان و ارمنستان ضمن شهید خواندن کشته شدگان ارتش جمهوری آذربایجان، گفت: «ما حزب اللهیها و جوانان غیرتمند و حسینی ایرانی که زیر پرچم ولایت و نیز سردار بزرگ مقاومت حاج قاسم سلیمانی از جان خود گذشته اند، آمادهایم که قرهباغ عزیز را که به جانمان بسته است آزاد کنیم و انشالله در کنار قدس و یمن، قرهباغ را نیز آزاد خواهیم کرد. امیدوارم روزی برسد که پرچم امام حسین(ع) را در سرزمین قرهباغ به اهتزاز دربیاوریم.»
موضع گیری در حمایت از آذربایجان زیر لوای عناوینی همچون «امت اسلام» ، «خاک جهان اسلام»و… در میان برخی از مسئولین سیاسی کشور نیز دیده شد. به عنوان مثال محسن رضایی، دبیر وقت مجمع تشخیص مصلحت نظام، طی توئیتی قره باغ را متعلق به آذربایجان خواند و اظهار داشت هیچ نیرویی جز ارتش آذربایجان نباید در قره باغ باشد!
نیازی نبود تا مدت زمان زیادی بگذرد تا خطای راهبردی چنین مواضعی بر همگان آشکار شود. طی غائله جشن پیروزی جنگ آذربایجان و سخنان گستاخانه اردوغان که به نظر میآمد چشم به آذربایجان ایران دارد مشخص شد که اگر چه بخش هایی از جامعه مذهبی و نیروهای سیاسی ایران به مسائل منطقه ای از عینک امت اسلامی نگاه میکنند، اما سایر نیروی های اسلام گرا مطلقا چنین دیدی را ندارند.
حال با گذشت یکسال از درگیری قره باغ، جمهوری آذربایجان با همکاری ترکیه در صدد هستند تا با اجرایی کردن طرح دالان زنگزور بخشی از خاک ارمنستان را تصرف کنند. در صورت اجرایی شدن این طرح ایران با ارمنستان مرز مشترکی نخواهد داشت و ترکیه تنها راه ارتباطی ایران و اروپا میشود.
در حقیقت آذربایجان و ترکیه قصد دارند ایران در یک حصر سیاسی_جغرافیایی قرار دهند و همین امر باعث شده تا جمهوری اسلامی حساسیتی جدی اما دیرهنگام نسبت به تحرکات محور آذربایجان_ترکیه پیدا کند. برگزاری رزمایش نظامی در شمال غرب کشور خود نشاندهنده حساسیت بالای جمهوری اسلامی به این موضوع است.
آنچه که اهمیت این مسئله را دو چندان میکند این است که رویکرد خصمانه آذربایجان_ترکیه نسبت به ایران با تحریک اسرائیل صورت میپذیرد و به نظر میآید این اتفاقات بخشی از پروژه هزار ضربه چاقویی باشد که نفتالی بنت، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، به عنوان برنامه ای برای از پا در آوردن ایران آن را مطرح کرد. اما اتحاد اسرائیل با برخی کشور های اسلامی اتفاق تازه ای نیست و مسئله تا جایی پیش رفته که این کشور ها ابایی ندارند تا اتحاد خود با اسرائیل را علنا اعلام کنند.
به عنوان مثال دولت جمهوری آذربایجان پس از پیروزی بر ارمنستان در شهر شوشی هتلی تاسیس کرد به نام «پیروزی قره باغ «و پرچم ترکیه، پاکستان و اسرائیل را به عنوان متحدین کشورش در کنار پرچم خود بر سر در هتل نصب کرد.این اتحاد صرفا میان اسرائیل و چند کشور ذکر شده نیست. بلکه سالهاست که اتحادی نانوشته میان رژیم صهیونیستی و نیروهای بنیادگرای اسلامی با ریشه سلفی یا اخوان المسلمینی برقرار است. به عنوان مثال بعد از انقلاب مصر در جریان بهار عربی علی رغم خوشبینی هایی که جمهوری اسلامی به اخوان المسلمین مصر و شخص محمد مرسی که برخاسته از دل همین جریان بود، داشت اما مرسی مشخصا همان مسیری را طی کرد که مبارک در حال در حال طی کردن آن بود.موافقت دولت مرسی با وام گرفتن از صندوق بین المللی پول در ابتدای دسامبر ۲۰۱۲، انتصاب دولتمردان سابق حسنی مبارک مانند اسامه صالح، ممتاز السعید، احمد جمال الدین به مقام های وزارت سرمایه گذاری، وزارت دارایی و وزارت کشور گواهی بر این مدعا هستند.
یا در مسئله جنگ داخلی سوریه نیز که شاهد حمایت قطر و ترکیه از گروه های تروریستی با ریشه های اخوانی مانند احرارالشام و صقور الشام بودیم، مداخلات اسرائیل به نفع این جریان مشخص و واضح بود. مسئله تا جایی پیش رفت که حتی سازمان جهاد مقاومت اسلامی حماس نیز در اتحاد با همین نیرو ها درآمد. تحرکات اخیر آذربایجان_ترکیه نیز ادامه همین روند است. حال سوالی که مطرح میشود این است که رویکرد حاکمیت ایران در برابر این اتحاد شوم باید چگونه باشد؟ جمهوری اسلامی به عنوان یک نظم پسا رخدادی که وجود خود را مدیون انقلابیست که دال مرکزی اش امپریالیست ستیزی بود، برای حفظ موجودیتش مجبور است که به گفتمان مبارزه با استکبار جهانی پایبند بماند.
اما ستیز با امپریالیست و نیروهای آن در منطقه از رهگذر اتحاد با جهان اسلام و یا رویکرد های امت محور نه تنها راه به جایی نمیبرد بلکه ممکن است به تقویت موقعیت اسرائیل به عنوان نیروی مهم آمریکا در منطقه منجر شود. اتخاذ مواضع اصولی چه از جانب حاکمیت و چه از جانب نیرو های منتقد و اپوزیسیونی که دل در گرو تمامیت ارضی ایران دارند و به نقش تهدید کننده اسرائیل برای تمامیت ارضی ایران آگاه هستند، نیازمند فهم درست تحولات خاورمیانه و آسیای میانه است.
برای فهم این تحولات به جای تاکید بر روی تضاد هایی مانند اسلام_لائیسیته که گفتمان غالب نیروهای نزدیک به حاکمیت است باید بر منطق بازار تاکید داشت و اقتصاد سیاسی این منطقه را به درستی فهم کرد. بعد از پیمان اسلو که به نرمال سازی اسرائیل منجر شد، آمریکا کشور های عرب حاشیه خلیج فارس و اسرائیل را وارد یک منطقه اقتصادی مشترک کرد و آن ها را در راس سلسله مراتبی قرار داد که در میان دولت های منطقه ایجاد کرده بود. نقش قطر به عنوان یکی از شرکای اقتصادی اسرائیل را نمیتوان در تقویت نیروهای اخوانی و سلفی در منطقه نادیده گرفت.
اتحاد قطر با ترکیه در جنگ داخلی سوریه که به آن اشاره شد نقش این شرکای اقتصادی را در به آتش کشیدن منطقه و بسیج زدایی از نیروی مردمی آزاد شده در جریان جنبش های اجتماعی و منحرف کردن این جنبش ها به خوبی نشان میدهد. در حقیقت در شکل گیری بنیادگرایی اسلامی در منطقه بیشتر از آنکه سنت اسلامی نقش داشته باشد، منطق بازار است که نقش مهمی ایفا میکند. و هر شکل از موضع گیری مثبت و یا حتی خنثی تحت لوای ایده هایی همچون «جهان اسلام» یا «امت اسلام»، نسبت به کشور هایی مانند ترکیه و قطر که منافع خود در منطقه را از طریق تقویت بنیادگرایی دینی دنبال میکنند در نهایت به تقویت موقعیت اسرائیل منجر میشود.تجربه نشان داده که چه بسا اتحاد با نیروهای سکولار تر در خاورمیانه بیشتر به تضعیف اسرائیل کمک میکند و در پایان باید گفت مبنای دوستی و یا دشمنی با سایر دولتهای منطقه بایستی براساس تقویت موقعیت ایران و تضعیف نقش امپریالیست در منطقه باشد و نه اسلامی بودن یا نبودن دولت های منطقه.
ايران فردا