سقوط مالی سال 2007 یکی از بزرگترین بحرانهای اقتصاد سرمایهداری بعد از رکود بزرگ دهه 1930 بود. در سالهای اخیر در رسانههای ارتباطجمعی کمتر خبر یا تحلیلی درباره این بحران مییابیم اما اعتراضهای گستردهای که هرازگاهی خبرساز میشوند درصد بالای بیکاری ادامهدار جوانان در کشورهای پیشرفته صنعتی را گوشزد میکند. این بیکاریهای گسترده و سیاستهای ریاضتی یا انقباضی شایع در کشورهای پیرامونی و پیشرفته صنعتی که به اقتصاد جهانی گره خوردهاند، نشان میدهند اقتصاد غالب این کشورها، دستکم در دوران رونق قرار ندارد. به بحران ادامهدار اقتصاد جهانی از منظرهای متفاوتی میتوان نگریست. نگاهی ساختاری از منظر اقتصاد سیاسی به بحران اقتصاد جهانی در سال 2007 کمک میکند کلیاتی مورد توجه قرار گیرند که در زندگی روزمره معمولا نادیده میمانند. اگرچه توجه به این کلیات، قاعدتا میتواند برای علاقهمندان به اقتصاد سیاسی جالب باشد، برای عموم خوانندگان نیز خالی از فایده نیست چراکه در زمانه ما سرمایهداری گسترشی جهانی یافته و اقتصاد تلاش دارد تا اقتصاد سیاسی را از میدان براند و روزمرگی اقتصادی، اندیشه راهبردی در اقتصاد را از صحنه خارج کند. به تازگی کتابی نوشته آدام توز از سوی نشر اختران منتشر شده که به صورت مفصل به ریشهها و تبعات سقوط اقتصادی 2008 میپردازد. توز در حال حاضر مدیر و استاد تاریخ در مؤسسه مطالعات اروپایی دانشگاه کلمبیا در نیویورک است. کتاب حاضر تاکنون به زبانهای آلمانی و فرانسوی و اسپانیایی ترجمه شده و برنده جایزههای معتبری شده است.
بحرانی سال 2007 نتیجه شکاف بیسابقه بین بهرهوری تولید و دستمزدهای واقعی نیروی کار بود. از دهه 1970 شکاف بین این دو به دلیل افزایش بهرهوری تولید و کاهش دستمزدهای نیروی کار به طرز فزایندهای افزایش یافت. کاهش دستمزدهای واقعی، بیکاری گسترده، بحران بودجه، رشد نابرابری، کاهش خدمات اجتماعی تنها بخشی از علائم بحران بود که دیگر با الگوهای اقتصاد کلاسیک قابل توضیح نبودند؛ اقتصادی که معتقد است اشتغال کامل و رشد سریع از ویژگیهای ذاتی سرمایهداریاند. پس برای تحلیل و شناخت اقتصاد کنونی و آینده، به یک الگوی اقتصادی نیاز داریم که بتواند این بحرانها و نتایجشان را توضیح دهد. در فاصله سالهای 1949 تا 1973 که مشهور به عصر طلایی است، دولتهای غربی رشد اقتصادی و شاخصهای زندگی را مهندسی کردند؛ از طریق مجموعهای از آموزههای دولت رفاه، مدیریت کینزی و کنترل مناسبات سرکوب. فارغ از اینکه چه حزبی بر کرسی قدرت بود، «عصر طلایی» سرانجام به اتمام رسید و در دهههای 1970 و 1980 کاملا عقب نشست. از آن لحظه تا به امروز نظام سرمایهداری تغییراتی بنیادین به خود دیده است. انحصارات اقتصادی در پی کاهش سودآوری سرمایهگذاری در تولید به سوداگری مالی روی آوردهاند و منجر به ایجاد روبنای عظیم مالی استوار بر زیربنای رکود ممتد شدهاند. خروجی این روند، حبابهای مالی متعددی بوده که به محض ترکیدن یکی، دومینوی انفجار به راه میافتد.
از زمان آغاز بحران نیمه دهه 1970 بسیاری از تحلیلگران ظهور دوباره اضافهانباشت و گرایش به رکود ممتد را توضیح دادند. در این زمان درمان نسبی جدیدی برای اقتصاد پدیدار شد که گرچه نتیجه منطقی کل تاریخ سرمایهداری تا آن زمان بود، غیرمنتظره به نظر میرسید. این درمان به شکل ایجاد روبنای مالی وسیع و نسبتا خودگردان بر پایه تولید اقتصاد سرمایهداری به وجود آمد. البته در طول تاریخ، بازارها و نهادهای مالی به همراه سرمایهداری تکامل یافته بودند. ولی دورههای رونق اقتصادی عموما کوتاهمدت و همزمان با اوج چرخههای اقتصادی بودهاند و هرگز آن ماهیت مستقلی را نداشتند که در دهه 1980 و 1990 به دست آمد. تغییر تاریخیای که در این دوره رخ داد چنین بود: سرمایه که نمیتوانست گریزگاهی برای مازاد فزایندهاش در اقتصاد واقعی بیابد، از طریق شرکتها و سرمایهگذاران منفرد، مازاد یا پسانداز زیادی خود را با سوداگری در افزایش قیمت دارایی به مالیه سرازیر کرد. نتیجه تاریخی این دوره ایجاد کوهی از بدهی بود به همراه افزایش فوقالعاده سود مالی، همزمان انحصارهای چندملیتی تحت لوای اقتصاد بازار آزاد در جستوجوی سرمایهگذاری سودآور، به صدور سرمایه به جهان جنوب روی آوردند. پیامد فرایند این جهانیسازی شد بحران ممتد اقتصادهای پیشرفته در سطح جهانی. نتیجهای که در دنیای جهانیشده امروز، بحران سرمایه انحصاری- مالی را هم به لحاظ زمانی و هم مکانی بیپایان اعلام میدارد. چنانکه اگر هیچ راهی برای فراتررفتن تاریخی از تضادهای فزاینده پیشرفت سرمایهداری درون چارچوب این نظام نباشد، هیچ ترمیم ماندگاری هم وجود نخواهد داشت تا ما را از نظامی رها سازد که اکنون کل جهان را احاطه کرده است. ربط کل موقعیت تحولات اقتصادی – نه صرفا در چند دهه گذشته بلکه در قرون سرمایهداری- با اثرات زندگی واقعی سرمایهداری انحصاری، در کار بسیاری از پژوهشگران بررسی شده است. این کتاب مجموعهای است دانشنامهگونه درباره روند جهانیشدن اقتصاد سیاسی کشورهای دنیا طی چند دهه اخیر و پیامدهای آن. در فرایند پیچیده تولید و توزیع ثروت کم و بیش جهانیشده، مناسبات قدرت و سطح کارایی اقتصادی-سیاسی در درون کشورها میان بازارها و صنایع جهانیشده و دولتهای حامی آنها تعیینکننده سهم هریک از بخشهای ذینفع است. نویسنده ضمن یادآوری دوران رکود بزرگ دهه 1930، تحولات مالی و پولی جهان غرب بعد از جنگ جهانی دوم، تشکیل بازار مشترک و اتحادیه اروپا و فروپاشی بلوک شوروی، با نگاهی تفصیلی به زمینههای ایجاد بحران مالی ـ اقتصادی 2008 و سیر تکوین و اشکال بروز و رویارویی با آن در جهان غرب، اروپای شرقی، روسیه و جمهوریهای شوروی سابق، چین و اقتصادهای نوظهور در طی 10 سال تا اوایل سال 2018 میپردازد. در این کتاب تنشهای اقتصادی و سیاسی درون کشورها و میان کشورها و همچنین ملاحظات جغرافیای سیاسی و جغرافیای اقتصادی پدیدآمده در جهانی با گرایش قوی به سوی چندقطبیشدن، بررسی میشود. نویسنده برای تحلیل نقش شخصیتها، تصمیمات و سیاستهای اتخاذشده در تحولات یک دهه پس از بحران، از مجموعهای وسیع و معتبر از دادههای مالی ـ پولی و اقتصادی و نیز منابع تحلیلی و خبری سود برده است. در این کتاب بحران مالی 2008 و پیامدهای آن، از جمله بحران بدهی دولتهای کشورهایی مانند یونان و پرتغال، برگزیت و انتخاب ترامپ به ریاستجمهوری آمریکا و رویکرد او به چالشهای جهانیشدن اقتصاد و رقابتهای ژئوپلیتیکی با چین و روسیه به تفصیل به بحث گذاشته شده است.