دهم خرداد، پانزدهمین سال وداع با محمود اعتمادزاده (بهآذین) است
پانزده سال از خاموشیِ محمود اعتمادزاده (بهآذین) گذشت؛ مهندس مکانیک، اهل ریاضیات، افسر نیروی دریایی ارتش ایران، که در جوانی دست چپ خود را در جنگ دوم جهانی از دست داد. ولی آنچه او بدان شهره بود و هست، خدماتِ فزون از حدش به فرهنگ و ادبیات ایران است.
او با ترجمههایش که با انتخابهای حسابشده و هدفمند، در جهت ارتقای دانش اجتماعی و مبارزه برای رسیدن به هدف عدالت اجتماعی بود، در کمیت و کیفیتهای بالا و در اوج، ایرانیان را با آثار جهانی آشنا و دمخور کرد. او نویسندگان بزرگی چون رومن رولان، میخائیل شولوخوف، بالزاک، شکسپیر، برتولت برشت، گوته، آکسل مونته، شارل دکوستر، دیمیتری فورمانف و غیره را به جامعه ایران شناساند. مروری فهرستوار بر آثار آنان میکنیم؛ جان شیفته، ژان کریستف، زندگی درونی، بازی عشق و مرگ، دُن آرام، زمین نو آباد، هملت، اُتللو، شاه لیر، استثنا و قاعده، فاوست، نامه سان میلکه، اولن اشپیگل (آینه جغد)، چاپایف و… .
و اما آثار قلمی او که آن هم فهرست بلندبالایی دارد و در آنها عشق به زندگی و عقلانیت در کنار شور و سودا و بلندپروازی و انسانیت موج میزند و او را در حد «مصلحِ اجتماعی» ارتقا میدهد؛ داستانهای کوتاه و نیمهکوتاه در کتابهای «بهسوی مردم»، «پراکنده»، «نقشپرند»، «شهر خدا»، «مهره مار»، «سایههای باغ»، «چال» و «مانگدیم و خورشید چهر»، رمانهای «دختر رعیت» و «مرگ سیمرغ»، رمان ناتمامِ «خانواده امینزادگان»، نمایشنامه «کاوه»، کتابهای روایتی «مهمان این آقایان»، «از هر دری» در شش جلد (ازجمله؛ «بار دیگر و این بار») و «گواهی چشم و گوش»، کتابهای حاوی نامهنگاریهای پخته او در «نامههایی به پسر»، «از خواب تا بیداری» و «از آن سوی دیوار» و کتابهای پژوهشی نظیر «قالی ایران»، «گفتار در آزادی» و «بر دریاکنار مثنوی»، مقاله «دید و دریافت»، جزوه «مبانی عقیدتی» و… .
در همه آثار او روح فعال و پرشور و جستوجوگر، صداقت و سربلندی در عین فروتنی، عشق و همدردی نسبت به انسان، خوشبینی، دلنبستن به اندوخته مالی و جانی و آمادگی برای دستشستن از همگی آنها در عین وفاداری و دلبستگی و عاطفهای که به انسان و خویشان دارد، در جریان است. بگذریم از منش فعالیت صنفی و اجتماعیاش که حدیثی دیگر است.
او در اوج پختگی، در نودمین زادروزش، در 23 دی 1383، از عصاره زندگی خود چنین میگوید: «آرمانی که من به آن دلبستهام، بهی است، آزادگی است، دادجویی و انصافدهی است، خشنودی است. چنین آرمانی را برای شما هم آرزومندم».
و اما گزارش کوتاهی درباره سرنوشت آنچه از این بزرگمرد به میراث مردم ایران رسیده است؛
اینجانب جهت پاسداشت قدر این خدمتگر بزرگ فرهنگ ایران تلاش زیادی کردهام تا خانه بهیادگارمانده از او، که تمامی وسایل دوران زندگی او و اتاقش را به همان صورت زمانِ حیاتش حفظ کردهام، به ثبت ملی برسد و دست سودجویان از این میراث گرانقدر فرهنگی ایران کوتاه شده و سایه تخریب از سرِ آن برداشته شود. هزاران نفر از این موضوع استقبال و حمایت کردهاند و شورای شهر و شهرداری تهران نیز بر این مهم انگشت گذاشته و به وزارت میراث فرهنگی نامه نوشتهاند. متأسفانه این وزارتخانه در این زمینه حرکت مثبتی نکرده است.
اینک خانه بهآذین که 60 درصد آن توسط بسازبفروشها خریداری شده، به مزایده رفته است. از یازدهم اردیبهشت 1400 نیز، «خلعِ ید» از خانه صورت گرفته، قفل درِ خانه را عوض کردهاند و قفل اضافی هم جوشکاری شده است. و اینجانب را، برخلاف بخشنامه فروردین 1399 درمورد شرایط اپیدمی کرونا، از تنها محل مسکونیام، خانه «بهآذین»، محروم کردهاند.